فارسی
چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 28 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

آشفته وبی قرار می آمد از محمد حسین صفاریان

آشفته وبی قرار می آمد

می آمد وبوی یار می آمد

  می آمد ودشت بی قرارش بود 

 مبهوت نگاه بردبارش بود

  مردی که زمین به سایه اش محتاج

 خورشید نشسته در مدارش بود

  می رفت به آسمان بپیوندد

 دستان خدا در انتظارش بود

  مهتاب چو حلقه ای در انگشتش

 خورشید نبود جز سر انگشتش

  آیینه نبود غیر تکرارش

 چرخید زمین به شوق دیدارش

  پلکی زد و دیدکربلا زخمی است

 غلتیده به خاک وخون سپیدارش 

  زآن روز کلید رستگاری شد

 دستان بریده ی علمدارش

  صد بوسه زمین به خاک پایش زد 

 جبریل از آسمان صدایش زد 

  بر خوان عطش خدا صلایش زد 

  پس خیمه به دشت کربلایش زد

  در پشت سرش تمام دنیا بود

  در پیش رخش شکوه فردا بود 

  با لحظه به لحظه اش جهان لرزید

  هفتاد ودو بار آسمان لرزید

  هفتاد و دو بار نیزه ها گل کرد 

  در جام شفق شراب غلغل کرد 

 آن حنجره ای که عشق را نوشید 

  دنیای مرا پراز تغزل کرد

  آشفته وبی قرار می آمد 

  می آمد وبوی یار می آمد  

  دریای غم غروب در دستش 

  قنداقه ای از سکوت بر دستش 

  خونی که به اوج لا مکان پیوست 

  ما بین زمین وآسمان پل بست 

 

 


منبع : محمد حسین صفاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

گلچرخ از علیرضا فولادی
اشک خورشید از سید حسن ثابت محمودی «سهیل»
حیرت ستان
شاهد همت‏ از آزرم خراسانی‏
شرمنده توست از حسن احمدزاده
صاحب لوا
آمد آن عباس‏ از سروش اصفهانی
باز می‌خواند کسی در شیهة اسبان مرا از حسین ...
این ستاره چه به پیراهن شب می آمد ازصالح دُروند
غروب عاشورا ازعلی فرهمند

بیشترین بازدید این مجموعه

حیرت ستان
شاهد همت‏ از آزرم خراسانی‏
اشک خورشید از سید حسن ثابت محمودی «سهیل»
صاحب لوا
آمد آن عباس‏ از سروش اصفهانی
گلچرخ از علیرضا فولادی
در چشم فرات عکس ماه افتاده است از سعید سلیمانپور ...
شرمنده توست از حسن احمدزاده

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^