روزى رسول خدا ديدند در كوچه اى تعدادى از بچه ها مشغول بازى هستند، ولى بچه اى در گوشه اى ايستاده و با حسرت به بازى آن ها نگاه مى كند. اين را هم بگوييم كه در عربستان و قبل از بعثت پيامبر يتيم را خيلى تحقير مى كردند و كوچكش مى دانستند و چون عضوى زائد از اجتماع با او رفتار مى كردند. خود رسول خدا هم كه يتيم بود، لذا وقتى ايشان به رسالت مبعوث شد، گروهى از مردم از جمله عمويش ابو لهب و افرادى چون ابو جهل مى گفتند: كار ما به جايى رسيده كه از يك يتيم بايد فرمان ببريم؟ مگر او كيست؟
پيامبر با ديدن اين صحنه جلو آمد و گفت: پسرم چرا وارد بازى نمى شوى؟ گفت: راهم نمى دهند.
- چرا؟
- براى اين كه من يتيم هستم.
(از اين سخن معلوم مى شود كه هنوز آن فكر شيطانى در ميان عرب ها ريشه كن نشده بوده).
- پسر چه كسى هستى؟
- پدرم رفاعه انصارى است.
- مادرت كجاست؟
- شوهر كرد و مرا گذاشت و رفت!
پيغمبر عظيم الشأن اسلام او را در آغوش گرفت و به خانه حضرت زهرا برد:
- فاطمه جان اين برادر توست. بدنش را بشوى، موهايش را شانه كن، لباس نو بر او بپوشان تا او را با خود ببرم.
بعد، آن يتيم را نزد بچه ها برد و آن ها را صدا كرد و فرمود: كدام يك از شما گفته ايد كه اين پسر يتيم است؟ يكى دو نفر گفتند: ما اين حرف را زديم. فرمود: ولى او پدر دارد! گفتند: پدرش كجاست؟ فرمود: من هستم.
بچه ها تا شنيدند پيامبر پدر آن پسر است در آغوشش گرفتند و در بازى راهش دادند.
پيامبر مى دانست كه اگر از كنار ناراحتى اين يتيم بى تفاوت بگذرد، در قيامت بايد پاسخگو باشد. چه رسد به اين كه كسى بخواهد مال يتيم را بخورد. قرآن به انسان ها دستور مى دهد كه در حق كسى ظلم نكنيد، بخصوص به يتيم و به مالش. اين آئين زندگى در همه عصرها و در ميان همه نسل هاست. آيا باز مى توان گفت كه در اين روزگار قرآن جايى ندارد؟ با اين وصف، چه بايد كرد؟ سر يتيم را بريد و مالش را به غارت برد؟ آيا به راستى حفظ حرمت يتيم قديمى شده و ديگر به درد امروز نمى خورد؟ با اين حساب، پس چه چيزى به درد امروز مى خورد؟ اين فسادها، آلودگى ها، زناكارى ها، ورق ها، عرق ها، كثرت طلاق ها، مال مردم خورى ها؟ آيا اين ها به درد بشر امروز مى خورد؟ مى دانيد منشأ اين كه مى گويند قرآن به درد امروز نمى خورد چيست؟ پاسخ ساده است:
انديشه نكردن، بى فكرى، و بى عقلى.
منبع : پایگاه عرفان