فارسی
جمعه 28 ارديبهشت 1403 - الجمعة 8 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عقل: محرم راز ملكوت - جلسه دهم - (متن کامل + عناوین)

 

درباره عقل و حقانيت قرآن

كرج، مسجد حضرت معصومه (ع) دهه دوم و سوم محرم 83- 1382

 

بسم اللّه الرحمن الرحيم.

الحمد للّه رب العالمين و صلّى اللّه على جميع الأنبياء و المرسلين و صلّ على محمّد و آله الطاهرين.

 

قرآن مجيد در آيه 19 سوره مباركه رعد مى فرمايد: حق بودن اين كتاب و آيات نازل شده بر پيغمبر را تنها صاحبان عقل و خرد درك مى كنند و به آن يقين و باور دارند. سبب مساله هم اين است كه هر صاحب عقلى وقتى با چشم عقل به حق نگاه مى كند و آن را با نور باطن خويش مى سنجد، به آن حق يقين پيدا مى كند.

يكى از حكماى بزرگ الهى مى فرمايد:

آيا هيچ انسانى در اين كه ضرب دو در دو مساوى با چهار است شك دارد؟ حق هم در همه زمينه ها مانند آن بخش از علم رياضيات است كه براى همه مسلّم است و درست بودنش به آسانى درك مى شود.

او بعضى از حقايق را نيز در اين باره مثال مى زند و مى فرمايد:

عدالت، كه به معناى قرار دادن هرچيز در جاى خويش است، از جمله اين امور حق است. بدن انسان و اعضا و جوارح او نمونه بارز رعايت عدالت است. زيرا اگر خداوند چشم را، به جاى سر، بر روى سينه قرار مى داد، بر خلاف عدالت رفتار كرده بود؛ يا اگر بينى را پشت سر آدمى تعبيه مى كرد، عدالت را رعايت نكرده بود؛ و همين طور ساير اندام را. [1]

يعنى براى هر عاقلى روشن است كه اين اعضاء و جوارح در جاى خويش قرار دارند.

در نظام خلقت نيز همين تناسب برقرار است: ستارگان، قمرها، خورشيد، كهكشان ها، و سحابى ها در جاى خود قرار گرفته اند. در نباتات نيز، هر گياه يا درختى بر مقام خويش است؛ يعنى درخت گردو در نظام خلقت همان است كه بايد مى بود؛ رنگ خربزه و هندوانه و مزه هر خوراكى اى بايد همين باشد. اين عدالت است.

پس، عدل هرچيز را در جاى معين خود قرار دادن است. متضاد عقل نيز تجاوز و بغى و ظلم است. [2]

پيش ترها كه بيشتر مردم ايران در مكتب خانه ها كتاب هايى مانند گلستان سعدى را مى خواندند، حقايق بسيارى را از آن ها ياد مى گرفتند. مثلا، سعدى درباره اين كه در عالم هرچيز در جاى خويش است مى گويد:

آن كه هفت اقليم عالم را نهاد

 

هركسى را هرچه لايق بود داد

گر توانا بينى ار كوتاه دست

 

هركه را بينى چنان بايد كه هست

اين كه مسكين است اگر قادر بود

 

بس جنايتها كزو صادر شود

گربه محروم اگر پر داشتى

 

تخم گنجشك از هوا برداشتى.

     

به راستى، اگر خداوند متعال بالى كه به كبوتر داده را به گربه هم مى داد، چه اتفاقى مى افتاد؟ با آن قدرت و سرعتى كه گربه دارد، كبوترها را در هوا شكار مى كرد و آسايش از اين موجودات سلب مى شد. امروزه، علم ثابت كرده است كه استخوان پرندگان توخالى است، براى اين كه اسكلتشان سبك باشد و بتوانند پرواز بكنند؛ اگر زهرى كه خدا به مار و عقرب و زنبور داده را به مگس و پشه يا گربه و گنجشك مى داد، حداقل زندگى ما انسان ها در معرض خطر جدى قرار مى گرفت؛ اگر روزى همه حيوانات زهردار جهان بميرند و ديگر مار و عقربى وجود نداشته باشد، طولى نمى كشد كه تمام موجودات مى ميرند. براى اين كه دائما در كره زمين به واسطه روشن شدن آتش، سوختن نفت و ... سم هاى مختلف وارد هوا مى شود، حيوانات زهردار مأمورند سموم هوا را بگيرند، هم براى خودشان اسلحه دفاعى درست مى كنند و هم هوا را پاك كنند تا موجودات ديگر هواى سالم براى تنفس داشته باشند. پس، عقرب و مار هم سر جاى خودشان هستند. اين معنى واقعى عدالت است.

درستى عدالت مانند درستى ساده ترين حساب هاى رياضيات است. اگر به عدالت موجود در نظام هستى دست بخورد، خيمه حيات برچيده مى شود. اگر در نسبت آب و خشكى در كره زمين تغييرى ايجاد شود، هيچ موجودى قادر به ادامه حيات نيست. اگر كوه ها به اين شكل بر روى زمين استوار نبودند، زمين تعادل خود را از دست مى داد و بشر لحظه اى راحت نبود. اين معنى عدالت است.

 

آدمى را بتر از علت نادانى نيست [4]

 

نادان به كسى مى گويند كه عقلش تعطيل و فكرش ناكارآمد است. معلوم نيست چرا بعضى ها بى فكر بار مى آيند؛ يعنى فقط با چشمشان به عالم نگاه مى كنند نه با عقلشان. كسانى كه به عالم نگاه مى كنند و در پس نگاهشان انديشه مى كنند، حق بودن هر حقيقتى را درك مى كنند. مانند كسانى كه در احوالات حيوانات، خشكى ها، و درياها مطالعه مى كنند.

زيرا مطالعه انسان را وادار به تعقل و تفكر مى كند و نمى گذارد انسان نادان بماند. يكى از سفارشات مهم قرآن با ديده تدبر و تعقل به دنيا نگاه كردن است. خداوند در آيات مختلف بر اين معنا تاكيد مى كند:

«سنريهم آياتنا فى الآفاق و فى أنفسهم حتى يتبين لهم أنه الحق أو لم يكف بربك أنه على كل شئ شهيد». [4]

به زودى نشانه هاى خود را در كرانه ها و اطراف جهان و در نفوس خودشان به آنان نشان خواهيم داد تا براى آنان روشن شود كه بى ترديد او حق است. آيا كافى نيست كه پروردگارت با ظاهر كردن حقايق و دلايل بر همه چيز گواه است كه تنها او آفريننده و بى نياز است و غير او مخلوق و از هر جهت نيازمند به اوست.

همچنين است آياتى كه به تدبر در حقايق جهان اشاره دارند. مانند:

- «إن فى خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس و ما أنزل اللّه من السماء من ماء فأحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخر بين السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون». [5]

بى ترديد در آفرينش آسمان ها و زمين و رفت وآمد شب و روز و كشتى هايى كه در درياها با جابجا كردن مسافر و كالا به سود مردم روانند، و بارانى كه خدا از آسمان نازل كرده و به وسيله آن زمين را پس از مردگى اش زنده ساخته و در آن از هر نوع جنبنده اى پراكنده كرده و گرداندن بادها و ابر مسخر ميان آسمان و زمين، نشانه هايى است از توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا، براى گروهى كه مى انديشند.

- «هو الذى أنزل من السماء ماء لكم منه شراب و منه شجر فيه تسيمون* ينبت لكم به الزرع و الزيتون و النخيل و الاعناب و من كل الثمرات إن فى ذلك لآية لقوم يتفكرون* و سخر لكم الليل و النهار و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بأمره إن فى ذلك لآيات لقوم يعقلون* و ما ذرأ لكم فى الارض مختلفا ألوانه إن فى ذلك لآية لقوم يذكرون* و هو الذى سخر البحر لتأكلوا منه لحما طريا و تستخرجوا منه حلية تلبسونها و ترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون* و ألقى فى الارض رواسى أن تميد بكم و أنهارا و سبلا لعلكم تهتدون* و علامات و بالنجم هم يهتدون* أفمن يخلق كمن لا يخلق أفلا تذكرون* و إن تعدوا نعمة اللّه لا تحصوها إن اللّه لغفور رحيم». [6]

اوست كه از آسمان آبى براى شما نازل كرد كه بخشى از آن نوشيدنى است و از بخشى از آن درخت و گياه مى رويد كه دام هايتان را در آن مى چرانيد. براى شما به وسيله آن آب، زراعت و زيتون و خرما و انگور و از همه محصولات مى روياند؛ يقينا در اين واقعيات شگفت انگيز طبيعى نشانه اى است بر توحيد، و ربوبيّت و قدرت خدا، براى گروهى كه مى انديشند. و شب و روز و خورشيد و ماه را نيز رام و مسخّر شما قرار داد، و ستارگان هم به فرمانش رام و مسخّر شده اند؛ قطعا در اين حقايق نشانه هايى است بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا، براى گروهى كه تعقّل مى كنند. و نيز آنچه را كه در زمين به رنگ هاى گوناگون براى شما آفريد رام و مسخرّتان ساخت؛ مسلما در اين امور نشانه اى است بر توحيد، ربوبيّت و قدرت خدا، براى گروهى كه متذكّر مى شوند. و اوست كه دريا را رام و مسخّر كرد تا از آن گوشت تازه بخوريد، و زينتى را كه مى پوشيد از آن بيرون آوريد و در آن كشتى ها را مى بينى كه آب را مى شكافند تا شما را براى حمل كالا، تجارت و دادوستد جابجا كنند و براى اين كه از فضل و احسان خدا طلب كنيد و در نهايت به سپاس گزارى خدا برخيزيد.

و در زمين كوه هايى استوار افكند تا شما را در حال گردش وضعى و انتقالى نلرزاند، و نهرها و راه هايى را پديد آورد تا براى رسيدن به اهداف و مقاصد خود راه يابيد. و براى اين كه در عبور از كوه ها و بيابان ها و كويرها سرگردان و گم نشويد نشانه ها قرار داد، و مردم به هنگام شب در دل بيابان ها و بر سطح درياها به وسيله ستارگان راهيابى مى كنند. بر اين اساس آيا كسى كه همه چيز مى آفريند، مانند كسى است كه هيچ چيز نمى آفريند؟ پس كرنش در برابر بتان بر پايه چه دليلى است؟ آيا پند نمى گيريد؟ و اگر نعمت هاى خدا را شماره كنيد، هرگز نمى توانيد آن ها را به شمار آوريد؛ يقينا خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

- «أفلا ينظرون إلى الابل كيف خلقت* و إلى السماء كيف رفعت* و إلى الجبال كيف نصبت* و إلى الارض كيف سطحت». [7]

آيا با تأمل به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده؟ و به آسمان كه چگونه بر افراشته شده؟ و به كوه ها كه چگونه در جاى خود نصب شده؟

و به زمين كه چگونه گسترده شده؟

اين همه تاكيد قرآن براى مطالعه و تدبر در خلقت جهان براى چيست؟ و مخاطبان اين دعوت كيستند؟ آيا خطاب قرآن به پيروان اديان ديگر يا هواداران مكاتب غربى است؟ آيا اين سخن امير مومنان براى ما مسلمانان گفته نشده است كه:

«و اللّه اللّه فى القرآن لا يسبقكم بالعمل به غيركم». [8]

خدا را خدا را درباره قرآن! مبادا ديگران در عمل به آن از شما پيشى بگيرند.

«اقرأ بسم ربك»

 

با اين كه اولين آيه قرآن و اولين سخن پروردگار با آخرين پيامبرش دستور به خواندن است، نمى دانم چرا مسلمانان اين اندازه با كتاب و مطالعه غريب و در اين عرصه مهجورند؟ به واقع، هميشه براى مردم ايران غصه خورده ام كه چرا از كتاب و كتاب خوانى دورند؟

طبق آمار كتابخانه ملى ايران مقدار وقتى كه مردم ايران براى كتاب خواندن صرف مى كنند، در هر 24 ساعت 2 دقيقه بيشتر نيست. [9] از اين مقدار هم بايد مطالعاتى را كه صرفا جنبه سرگرمى و تفريح دارد كم كرد، چون متاسفانه، خيلى از مردم علاقمند به خواند مطالبى هستند كه در ازاى آن چيز مهمى گيرشان نمى آيد؛ مثل خواندن برخى كتاب هاى داستان و رمان و بخش حوادث روزنامه ها يا مجلات ورزشى و ...

در خواندن كتاب، بايد به محتواى آن توجه كنيم و به علمى كه از آن به دست مى آوريم دقت نماييم. زيرا برخى علم ها مفيدند و برخى مضر.

برخى نيز نه مفيدند و نه مضر؛ يعنى يادگيرى يا مطالعه آن ها فقط اتلاف وقت و انرژى محسوب مى شود.

عده اى هم حقايق را تنها از سخنرانى ها و منبرها كسب مى كنند و به مطالعه نمى پردازند. آن هم محدود به ماه مبارك رمضان و محرم و مناسبت هايى از اين دست است. ضمن اين كه يك سخنران، هرقدر هم اهل مطالعه و تحقيق و تامل باشد، به خاطر وقت كمى كه دارد، تنها درصدى از دانسته هايش را مى تواند بازگو كند. اين در حالى است كه كتاب انسان را با دنياهاى ديگر و موضوعات متنوع تر آشنا مى كند.

شرمم مى آيد اين نكته را يادآورى كنم كه در اروپا و آمريكا مردم به محض اين كه بيكار مى شوند سراغ كتاب مى روند. ازاين رو، وقتى در اتوبوس و قطار و ساير وسايل نقليه مى نشينند تا از شهرى به شهرى بروند، بيشتر مردم مشغول مطالعه هستند. كتابخانه هايشان نيز پر از افراد كتاب خوان و كتاب دوست است و تقريبا همه در خانه كتاب دارند.

پيش از آن كه به لندن بروم، درباره كتابخانه بزرگى كه كنار موزه لندن واقع است مطالبى شنيده بودم، اما وقتى به كتابخانه «بريتيش موزيوم» رفتم، ديدم هرچه گفته اند راست گفته اند. قفسه هاى كتاب اين كتابخانه كه تا سقف امتداد داشت پر از كتاب بود و اين درحالى بود كه به علت كمبود جا، با وجود فضاى بسيار بزرگى كه آن كتابخانه دارد، كتاب ها را روى زمين و روى هم چيده بودند! تعداد كتاب خوان ها و مراجعين و درآمدى كه از فروش كتاب به همه دنيا كسب مى كنند بماند.

 

كتابخانه لنينگراد

 

ما در كتاب خواندن حتى از كمونيست ها هم عقب تريم. در شهر لنينگراد (سن پترزبورگ اسبق و كنونى) كه شايد شش ماه از سال زمستان است و ارتفاع برف تا كمر مردم مى رسد، كتابخانه اى وجود دارد كه 15 ميليون عنوان كتاب را در خود جاى داده است و بهترين كتاب هاى موجود در دنيا را دارد. [10]

 

بهترين كتاب كتابخانه لنينگراد

 

يكى از رجال سياسى ايران در مقاله اش نوشته بود: وقتى از طرف دولت ايران به لنينگراد رفتم، از كتابخانه لنينگراد هم ديدن كردم. وقتى وارد كتابخانه شدم، بهت زده و متعجب شدم. رئيس كتابخانه كه به ميزبان من بود استقبال و پذيرايى خيلى گرمى به عمل آورد و جاى جاى كتابخانه را به من نشان داد. در اثناى صحبت، از رئيس كتابخانه پرسيدم: در اين 15 ميليون كتاب، مهم ترين كتاب كدام است؟ گمان هم مى كردم مثلا مانيفست لنين را نام خواهد برد. او گفت: دلتان مى خواهد ببينيد؟ گفتم:

بله. گفت: مهم ترين كتاب ما در اتاق مخصوصى نگهدارى مى شود. اجازه بدهيد كليدش را بياورم!

وقتى كليد را آورد و در آن اتاق را باز كرد، ديدم عجب اتاقى است! از در و ديوار اتاق ظرافت و هنر مى باريد. ميز گران قيمتى هم در وسط اتاق قرار داشت كه ظرفى طلايى رنگ در آن به چشم مى خورد كه رويش كتابى باز بود. رئيس كتابخانه كليدى را زد و بشقاب آرام شروع به گشتن كرد. به من هم گفت كه با احترام بايستيد، زيرا اين كتاب در ميان اين 15 ميليون اثر مهم ترين كتاب است، زيرا مى تواند دنيا را اداره كند. گفتم:

مى توانم آن را از نزديك ببينم. موافقت كرد و كليد را زد. وقتى بشقاب از حركت ايستاد، ديدم آن كتاب نهج البلاغه امير المؤمنين است!

چرا ما ايرانى ها كتاب نمى خوانيم؟ اين چه مصيبتى است كه در عالم نوشتن و خواندن كتاب گريبان گير ما شده است؟ شايد هنوز عده اى از مردم باشند كه گمان كنند كتاب نوشتن كار آسانى است، درحالى كه نوشتن يك كتاب خوب جان انسان را مى گيرد. بعد از نگارش هم، چندين نفر بايد كار كنند با اثر به نحو مطلوب از چاپ در بيايد. با اين همه و با وجود صرف هزينه هاى سنگين چاپ و نشر، تيراژ كتاب براى 70 ميليون ايرانى بين 1000 تا 5000 جلد است [11] كه فروش و پخش آن ها چند سال طول مى كشد! اين جاست كه انسان شرمنده مى شود از اين كه اروپايى ها و آمريكايى ها در مطالعه نظام طبيعت و به دست آوردن حقايق موجود در از ما مسلمانان پيش ترند. درحالى كه اين دستور قرآن و فرمان پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت به ماست:

«طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة». [12]

 

قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد

 

[13] چند سال پيش، از آذربايجان شوروى نامه اى به من رسيد به اين مضمون كه ما روس هاى آزاد شده از بند كمونيسم سخت نيازمند به كتاب هاى دينى هستيم. چون از زمان برقرارى نظام كمونيسم در شوروى، عده اى از خانواده هاى ما كه شيعه بودند، كشته شدنند و آن عده هم كه ماندند از ديندارى منع گشتند. لذا ما چيزى از دين نمى دانيم و كتاب چندانى هم در دستمان نيست تا مطالعه كنيم. اگر امكان دارد براى ما كتاب بفرستيد تا ما دوباره به تشيع و دامان اهل بيت برگرديم!

در حدى كه در وسعمان بود و توان داشتيم، براى آنان نهج البلاغه و مفاتيح و صحيفه سجاديه فرستاديم و در حال حاضر نيز مشغول ترجمه چند كتاب به زبان آن ها هستيم. وقتى اين كتاب ها به دستشان رسيد، آن ها را بين شيعيان پخش كردند. بعد از مدتى نيز، نامه اى برايم فرستادند كه از پخش آن كتاب ها تقدير و تشكر بى حد كرده بودند. بعدها برايم نقل كردند كه وقتى آن ها نهج البلاغه و مفاتيح و صحيفه سجاديه را ديده بودند، از فرط خوشحالى كتاب ها را بغل كردند و روى سر و چشم مى گذاشتند و گريه مى كردند و لذت مى بردند از اين كه على، عليه السلام، براى آنان حرف زده است.

سعدى راست گفته است: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد». مردم ما در ايران بدون هيچ گونه ناراحتى و نگرانى مى توانند در سخنرانى هاى مذهبى شركت كنند، كتاب هاى مقيد دينى بخوانند، معارف اسلامى و الهى را در دل و جان خود پرورش دهند، و نفس خود را مهذب سازند؛ ولى متاسفانه يك عمر از برخى از آنان مى گذرد، درحالى كه يك كلمه قصار از نهج البلاغه را نخوانده اند و حتى اين كتاب شريف را نديده اند.

آيا اين انصاف است كه حتى اهل مطالعه و جوانان ما انواع و اقسام داستان هاى كوتاه و بلند نويسندگان آمريكايى و اروپايى را بخوانند يا نام تمام بازيكنان يك تيم فوتبال در فلان باشگاه اروپايى را بلد باشند و تاريخچه پيدايش هرچيزى را در اين عالم بلد باشند، ولى قرآن و نهج البلاغه و صحيفه سجاديه را نشناسند و نخواهند كه بشناسند؟! چرا بايد «شعرهاى شل سيلوستراين يا ترانه هاى پنيگ فلويد از مناجات خمس عشر امام سحاد، عليه السلام، براى جوانان ما شناخته شده تر باشد؟».

اين عدالت است كه نهج البلاغه على را نشناسيم و او را در زندگى خود در جايى كه سزاوار آن است قرار ندهيم؟ آيا اين به نوعى امتداد همان مظلوميتى نيست كه مخالفان آن حضرت برايشان در طول تاريخ ايجاد كردند؟

 

سخنى از فاطمه زهرا (س)

 

فاطمه زهرا در سخنرانى خود خطاب به ابو بكر فرمودند:

كارى كه شما كرديد اين بود كه بعد از وفات پدرم هركس را، در جايى قرار داديد مستحق آن جايگاه نبود. تو خود به جاى على، عليه السلام، نشسته اى، درحالى كه اين جاى تو نيست؛ عمر بن خطاب و ابو عبيده جراح و مغيرة بن شعبه نيز سر جاى خودشان نيستند. با اين كار شما، زخمى به اسلام وارد كه تا روز قيامت درمانى ندارد. [14]

يعنى تمام برنامه هاى شما عين ظلم و تجاوز، و خلاف عدالت بود.

عدل حق است، مانند حق بودن گزاره دو ضرب در دو مى شود چهار.

اگر بگوييم مى شود 11 يا مى شود 3 ناحق گفته ايم. همه اين ضرب ها بجز اولى باطلند.

 

حقايقى كه قرآن از آن ها سخن مى گويد

 

چنان كه در گفتارهاى پيش آورديم، قرآن در آيات 151- 152 سوره انعام چند موضوع را عنوان كرد كه هر عاقلى حق بودن آن ها را درك مى كند.

يعنى كسى كه در باطن خود آن ها را تحليل مى كند بر حق بودنشان صحه مى گذارد. پنج موضوع را در آيه 151 بررسى كرديم و از چهار موضوع موجود در آيه 152 به موضوع نخست پرداختيم كه درباره مال يتيم بود. اما موضوع دوم:

«و أوفوا الكيل و الميزان بالقسط لا يكلف نفسا الا وسعها».

و پيمانه و ترازو را براساس عدالت و انصاف كامل و تمام بدهيد.

 

رعايت عدالت و انصاف در خريد و فروش

 

روى سخن قرآن در اين فراز از آيه با كاسب ها، قپان دارها، همه كسانى كه جنس كشيدنى و كيلى دارند. پمب بنزينى ها، به آن ها كه حمل گازوئيل و نفت و بنزين و ساير مواد را بر عهده دارند است. يعنى هر گاه جنسى به مردم مى دهيد، ترازوهايتان را پر بگيريد و دقيق باشيد كه كم نباشد؛ يعنى با ترازو بازى نكيند تا كسى كه يك كيلو جنس خريده تنها صاحب نهصد گرمش باشد؛ يعنى در روز روشن صد گرم از مال مردم را ندزديد، زيرا اين نوع دزدى از دزدى شبانه نيز بدتر است.

دزدى كه شبانه و در تاريكى به در خانه اى كليد مى اندازد يا از ديوار مردم بالا مى رود، در تاريكى مى آيد و در تاريكى نيز مى رود؛ اما كاسبى كه روز روشن مال مردم را اين طور ذره ذره مى دزدد، دزد بى حيا و قهارى است.

قرآن مى فرمايد: اگر جنس را وزن مى كنيد و به مردم مى دهيد، ترازوهاتان را پر بكنيد. دقت شود! نمى گويد به مردم جنس اضافه بدهيد، مى فرمايد مطابق پولى كه داده اند جنس تحويلشان بدهيد و ميزان سنجشتان را پر بگيريد. اگر ميزان كيلوست در وزنش دقت كنيد؛ اگر معيار ليتر است، مواظب باشيد سر ظرف خالى نماند يا حوصله كنيد تا محتويات ظرف كاملا خالى شود. مثلا، صاحب ماشين خودش در ماشين نشسته تا روغن موتورش را عوض كنند. پيمانه روغن را كامل پر كنيد و از لب پيمانه كم نگيريد. بعد هم صبر كنيد تا روغن داخل ظرف كاملا خالى شود. عجله نكنيد و ظرف را زود بر نداريد. زيرا اين خيانت است.

اگر از كسى كه مخالف و دشمن قرآن هم هست بپرسيم كه دوست دارى كسى از جنسى كه خريده اى و بابتش پول پرداخته اى كم بگذارد؟

مى گويد: نه؛ اگر بپرسيم: كسى كه اين كار را مى كند به نظر تو چه نوع انسانى است؟ مى گويد: خيلى دزد است» خدا لعنتش كند! حال، اگر به او بگوييم: قرآنى كه با آن مخالف هستى به همه دستور مى دهد كه كم فروشى نكنند، مى گويد: درست گفته است.

 

ويل للمطففين

 

تا آن جا كه از آيات قرآن فهم مى شود خداوند از آن ها كه در ترازو و پيمانه خيانت مى كنند نفرت فراوان دارد. در قرآن كريم، واژه «ويل» 14 بار آمده است. [15] در تفاسير قرآن آمده است كه كلمه «ويل» بر نفرت دلالت دارد؛ معنى ديگر «ويل» را لعنت دانسته اند؛ و گروهى نيز آن را نام چاهى در جهنم ذكر كرده اند. به هر ترتيب، خداوند مى فرمايد:

«ويل للمطفّفين».

معنى آيه اين است كه واى بر يا لعنت بر كم فروشان؛ يا اين كه: چاه جهنم جاى آنان باد كه در پيمانه و ترازو به مردم خيانت مى كنند.

كم فوشى خلاف فرمان است

 

كه ترازوى حق به ميزان است

آن كه با سنگ كم متاع فروخت

 

آتش از سنگ جست و ريشش سوخت

آب در شير گاو كرد آن كرد

 

آمد آن آب و ماده گاو ببرد. [16]

     

 

لازمه تبعيت از حق يافتن حق است

 

عدالت حق است و تمام آيات قرآن بر عدالت بنا شده اند. وقتى عاقل قرآن را مى سنجد و در آن انديشه مى كند حق بودن قرآن را كشف مى كند. اما اين انتهاى راه نيست، زيرا عقل پيروى و تبعيت از حق را بر خود واجب و لازم مى داند. ديگر نياز نيست خداوند يا انبياء تبعيت از حق را بر چنين كسى واجب كنند، زيرا قبل از وجوب شرعى او وجوب عقلى اين تبعيت را درك كرده است.

يادم هست شبى بعد از منبر، جوانى كه جلوى در مجلس ايستاده بود به من گفت: من چند كلمه اى با شما حرف دارم! گفتم: بگو! گفت: من براى گوش دادن به سخنان شما به اين جا نيامده بودم. حقيقت ماجرا اين است كه از اين حوالى رد مى شدم. وقتى ديدم اين جا خيلى شلوغ است، اول خيال كردم تئاترى يا فيلمى پخش مى كنند كه مردم اين طور جمع شده اند (آن مجلس در مسجد برگزار نمى شد). وقتى داخل شدم ديدم شما بالاى منبر هستيد. اول، مى خواستم برگردم، اما با خودم گفتم:

حتما خبرى در اين مجلس هست كه اين همه مردم آمده اند اين جا نشسته اند! من هم نشستم ببينم چه خبر است. حال، مى خواهم به شما بگويم كه من دزد هستم و چيزهاى گران هم مى دزدم. اما حرف هايى كه امشب شنيدم را حق ديدم و چون از حق بايد پيروى كرد، تصميم گرفتم دزدى را ترك كنم. براى همين، زحمتى براى شما دارم!

وقتى از خواسته اش پرسيدم گفت: من از مغازه اى دو عدد فرش گران قيمت دزديده ام. خودم اگر بخواهم آن ها را به صاحب فرش بر گردانم، مى ترسم عصبانى شود و مرا تحويل دهد. چون من توبه كرده ام و ديگر نمى خواهم دزدى كنم، نشانى آن مغازه را مى دهم تا شما زحمت بازگرداندن فرش ها را متقبل شويد.

يك نفر را نزد صاحب آن مغازه فرستادم، كه زياد هم انسان متدينى نبود، تا ماجرا را به او بگويد. صاحب مغازه گفته بود: من به جايى كه روضه باشد نمى آيم، اما مساله خيلى برايم جالب است! شما آن فرش يك ميليون تومانى را به من برگردانيد، ولى فرش ديگر را خرج كار خير كنيد كه هم خدا به من لطفى بكند، و هم آن دزد را بيامرزد!

آرى، وقتى انسان حق را فهميد، عقل به او دستور مى دهد كه از حق متابعت كند. پيروى از حق كم كم نورانيت هم براى انسان به همراه مى آورد و او بيشتر دلبسته حق مى شود. آن وقت است كه عمل به تكليف براى انسان آسان مى شود و از آن لذت مى برد. چنين كسى نمازش را با عشق مى خواند و روزه اش را با عشق مى گيرد و كارهاى خير را با محبت انجام مى دهد. اما خدا نكند كسى 60 سال در اين دنيا و در جوار قرآن و مسجد و علماى ربانى و نهج البلاغه باشد و حق بودن آن ها را درك نكند و، در نهايت، از آنان نيز پيروى ننمايد!

 

پى نوشت :

 

[ (1). اين سخنان از مرحوم علامه طباطبايى است. ر ك: شيعه در اسلام يا مفالات مكتب تشيع. (مولف)]

[ (2). معنى عدل در روايات چنين آمده است:

- شرح رسالة الحقوق، امام زين العابدين، ص 71: «فوضع الشئ فى محله يمثل العدل، كما أن وضع الشئ فى غير محله يمثل الظلم».

- نهج البلاغه، ج 4، ص 102: (و سئل عليه السلام أيما أفضل العدل أو الجود؟) فقال عليه السلام: العدل يضع الأمور مواضعتها، و الجود يخرجها من جهتها. و العدل سائس عام، و الجود عارض خاص. فالعدل أشرفهما و أفضلهما.

- «بحار الأنوار، ج 72، ص 36: عن أبى على الاشعرى، عن الحسنبن على الكوفى، عن عبيس ابن هشام، عن عبد الكريم، عن الحلبى، عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال:

العدل أحلى من الماء يصيبه الظمآن، ما أوسع العدل إذا عدل فيه و إن قل

بيان: العدل ضد الجور، و يطلق على ملكة للنفس تقتضى الاعتدال فى جميع الامور، و اختيار الوسط بين الافراط و التفريط، و يطلق على إجراء القوانين الشرعية فى الاحكام الجارية بين الخلق، قال الراغب: العدل ضربان مطلق يقتضى العقل حسنه و لا يكون فى شئ من الازمنة منسوخا و لا يوصف بالاعتداء بوجه نحو الاحسان إلى من أحسن إليك، و كف الاذية عمن يكف أذاه عنك، و عدل يعرف كونه عدلا بالشرع، و يمكن أن يكون منسوخا فى بعض الازمنة كالقصاص و أرش الجنايات، و لذلك قال:

" فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه" و قال:" و جزاء سيئة سيئة مثلها" فسمى ذلك اعتداء و سيئة، و هذا النحو هو المعنى بقوله:" إن اللّه يأمر بالعدل و الاحسان" فان العدل هو المساواة فى المكافاة إن خيرا فخيرا، و إن شرا فشرا، و الاحسان أن يقابل الخير بأكثر منه و الشر بأقل منه انتهى. و قوله عليه السلام:" إذا عدل فيه" يحتمل وجوها: الاول أن يكون الضمير راجعا إلى الامر أى ما أوسع العدل إذا عدل فى أمر، و إن قل ذلك الامر، الثانى أن يكون الضمير راجعا إلى العدل، و المراد بالعدل الامر الذى عدل فيه، فيرجع إلى المعنى، و يكون تأكيدا، الثالث إرجاع الضمير إلى العدل ]

 [أيضا و المعنى ما أوسع العدل الذى عدل فيه أى يكون العدل واقعيا حقيقا لا ما يسميه الناس عدلا أو يكون خالصا غير مخلوط بجور، أو يكون عدلا ساريا فى جميع الجوارح لا مخصوصا ببعضها، و فى جميع الناس لا يختص ببعضهم، الرابع ما قيل: إن" عدل" على المجهول من بناء التفعيل، و المراد جريانه فى جميع الوقايع لا أن يعدل إذا لم يتعلق به غرض، فالتعديل رعاية التعادل و التساوى، و على التقادير يحتمل أن يكون المراد بقوله:" و إن قل" بيان قلة العدل بين الناس.

- بحار الأنوار، ج 72، ص 39: عن محمد، عن أحمد، عن ابن محبوب، عن ابن وهب، عن أبى عبد اللّه عليه السلام قال: العدل أحلى من الشهد، و ألين من الزبد، و أطيب ريحا من المسك.

ايضاح:" أحلى من الشهد" من قبيل تشبيه المعقول بالمحسوس، لالف أكثر الخلق بتلك المشتهيات البدنية الدنية.

- بحار الأنوار، ج 72، ص 350: سئل أمير المؤمنين عليه السلام أيما أفضل العدل أو الجود؟ قال: العدل يضع الامور مواضعها، و الجود يخرجها عن جهتها، و العدل سائس عام و الجود عارض خاص، فالعدل أشرفهما و أفضلهما، احذر العسف و الحيف، فان العسف يعود بالجلا، و الحيف يدعو إلى السيف، و قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله:

إياكم و الظلم فانه يخرب قلوبكم، و قال صلى اللّه عليه و آله: أحب الناس يوم القيامة و أقربهم إلى اللّه مجلسا إمام عادل، و إن أبغض الناس إلى اللّه و أشدهم عذابا إمام جائر، و قال صلى اللّه عليه و آله: من أصبح و لايهم بظلم أحد غفر له ما اجترم

- حكايت زيبايى نيز در بحار بدين شكل آمده است: بحار الأنوار، ج 72، ص 351:

روى المظفرى فى تاريخه قال: لما حج المنصور فى سنة أربع و أربعين و مائة، نزل بدار الندوة، و كان يطوف ليلا و لا يشعر به أحد، فإذا اطلع الفجر صلى بالناس وراح فى موكبه إلى منزله، فبينما هو ذات ليلة يطوف إذ سمع قائلا يقول: اللهم إنا نشكو إليك ظهور البغى و الفساد فى الارض، و ما يحول بين الحق و أهله من الظلم، قال:

فملا المنصور مسامعه منه ثم استدعاه فقال له: ما الذى سمعته منك؟ قال: إن أمنتنى على نفسى نبأتك بالامور من أصلها، قال: أنت آمن على نفسك، قال: أنت الذى ]

 [دخله الطمع حتى حال بينه و بين الحق و حصول ما فى الارض من البغى و الفساد، فان اللّه سبحانه و تعالى استرعاك امور المسلمين فاغفلتها، و جعلت بينك و بينهم حجابا و حصونا من الجص و الاجر و أبوابا من الحديد، و حجبة معهم السلاح، و اتخذت وزراء ظلمة، و أعوانا فجرة، إن أحسنت لا يعينوك، و إن أسأت لا يردوك، و قومتهم على ظلم الناس و لم تأمرهم باعنانة المظلوم و الجايع و العارى، فصاروا شركاءك فى سلطانك، و صانعتهم العمال بالهدايا خوفا منهم، فقالوا: هذا قد خان اللّه فمالنا لا نخونه فاختزنوا الاموال، و حالوا دون المتظلم و دونك، فامتلات بلاد اللّه فسادا و بغيا و ظلما، فما بقاء الاسلام و أهله على هذا؟ و قد كنت اسافر إلى البلاد الصين و بها ملك قد ذهب سمعه، فجعل يبكى فقال له وزراؤه: ما يبكيك؟ فقال: لست أبكى على ما نزل من ذهاب سمعى ولكن المظلوم يصرخ بالبات و لا أسمع نداءه، و لكن إن كان سمعى قد ذهب فبصرى، باق، فنادى فى الناس: لا يلبس ثوبا أحمر إلا مظلوم، فكان يركب الفيل فى كل طرف نهار هل يرى مظلوما فلا يجده. هذا و هو مشرك باللّه، و قد غلبت رأفته بالمشركين على شح نفسه، و أنت مؤمن باللّه، و ابن عم رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله و لا تغلبك رأفتك بالمسلمين على شح نفسك فإنك لا تجمع المال إلا لواحدة من ثلاث إن قلت: إنك تجمع لولدك، فقد أراك اللّه تعالى الطفل الصغير يخرج من بطن امه لا مال له، فيعطيه. فلست بالذى تعطيه بل اللّه سبحانه هو الذى يعطى، و إن قلت: أجمعها لتشييد سلطانى فقد أراك اللّه القدير عبرا فى الذين تقدموا، ما أغنى عنهم ما جمعوا من الاموال و لا ما أعدوا من السلاح، و إن قلت أجمعها لغاية هى أحسن ما الغاية التى أنا فيها، فو اللّه ما فوق ما أنت فيه منزلة إلا العمل الصالح يا هذا هل تعاقب من عصاك إلا بالقتل؟ فيكف تصنع باللّه الذى لا يعاقب إلا بأليم العذاب، و هو يعلم منك ما أضمر قلبك، و عقدت عليه جوارحك، فماذا تقول إذا كنت بين يديه للحساب عريانا؟ هل يغنى عنك ما كنت فيه شيئا؟. قال: فبكى المنصور بكاء شديدا و قال: يا ليتى لم اخلق و لم أك شيئا، ثم قال: ما الحيلة فيما حولت؟ قال:

عليك بأعلام العلماء الراشدين، قال: فروامنى، قال: فروامنك مخافة أن تحملهم على ظهر من طريقتك، و لكن افتح الباب، و سهل الحجاب و خذ الشئ مما حل و طاب،]

 [و انتصف للمظلوم، و أنا ضامن عمن هرب منك أن يعود إليك، فيعاونك على أمرك، فقال المنصور: اللهم وفقنى لان أعمل بما قال هذا الرجل، ثم حضر المؤذنون و أقاموا الصلاة، فلما فرغ من صلاته قال: على بالرجل، فطلبوه فلم يجدوا له أثرا فقيل: إنه كان الخضر عليه السلام.

- قال رسول اللّه صلى اللّه عليه و اله: عدل ساعة خير من عبادة سبعين سنة قيام ليلها و صيام نهارا، و جور ساعة فى حكم أشد و أعظم عند اللّه من معاصى ستين سنة و قال صلى اللّه عليه و آله: من أصبح و لا يهم بظلم أحد غفر له ما اجترم، و قال صلى اللّه عليه و اله: إن أهون الخلق على اللّه من ولى أمر المسلمين فلم يعدل لهم.]

[ (3). از سعدى است.]

[ (4). فصلت، 53.]

[ (5). بقره، 164.]

[ (6). نحل، 10- 18.]

[ (7). غاشيه، 17- 20.]

[ (8). نهج البلاغه، ج 3، ص 77.]

[ (9). فرهنگ در همه جاى دنيا شاخصه ها و پارامترهاى اندازه گيرى مشخصى دارد كه يكى از مهمترين آن ها، مقايسه آمارى شاخص مطالعه و تيراژ كتاب در اين كشورها است. با مقايسه اين دو مقوله، مى توان گفت كه ايرانى ها كتاب نمى خوانند! براساس اعلام رئيس سازمان كتابخانه ملى ايران، هر شهروند ايرانى در شبانه روز تنها دو دقيقه از وقت خود را به خواندن كتاب اختصاص مى دهد كه اين ميزان در مقايسه با كشورهاى توسعه يافته همانند ژاپن يا انگليس كه سرانه مطالعه آن ها حدود 90 دقيقه در روز است و يا در مقايسه با كشورهاى در حال توسعه اى همانند تركيه يا مالزى كه اين عدد نزديك به 55 دقيقه در روز است، بسيار اندك است (رئيس ستاد هفته كتاب خراسان رضوى در سال 87 گفته است: سرانه مطالعه در دنيا 45 دقيقه در روز و در ايران بين هشت تا 10 دقيقه است آمارگيرى جديد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى از ميزان سرانه مطالعه در تهران نيز نشان مى دهد تقريبا نيمى از]

 [تهرانى ها هيچ پولى براى خريد كتاب نمى پردازند. اين آمارگيرى را بخش افكارسنجى پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات كه به وزارت ارشاد وابسته است از بين حدود يك هزار تهرانى در سال 87 انجام داده است. طبق اين نظرسنجى، منطقه يك تهران بهترين و منطقه 15 بدترين شرايط مطالعه را در تهران دارند. 66/ 4

درصد از شهروندان منطقه 15 تهران ماهانه هيچ هزينه اى براى كتاب نمى كنند. اين در حالى است كه در منطقه يك تهران تنها 23 درصد براى كتاب هيچ هزينه اى نمى كنند. طبق اين نظرسنجى، 44/ 5 درصد از شهروندان منطقه يك تهران ماهانه بيش از 10 هزار تومان كتاب مى خرند، اما تنها 15 درصد از شهروندان اين منطقه بالاى يك ساعت مطالعه مى كنند. اين آمار در منطقه 15 تنها 3/ 4 درصد است. اين آمار قرائت قرآن، كتاب هاى درسى، روزنامه و اينترنت را شامل نمى شود). سرانه تيراژ كتاب در ايران نيز نزديك به 2000 كتاب براى هر عنوان است كه اين آمار در كشورى همانند مصر 70 هزار كتاب براى هر عنوان است!]

[ (10). براساس آمارهاى موجود، تا سال 87 شمسى، در كتابخانه هاى ايران بيش از دو ميليون كتاب، چهار ميليون نشريه، 300 ميليون نسخه و سند و حدود 56 هزار نسخه خطى وجود دارد. البته، دستيابى به رقم صحيح كتاب هاى منتشر شده در ايران به خاطر نقايص موجود در سيستم كتابشناسى ملى ايران امكان پذير نيست. با اين حال، كتابشناسى ملى ايران على رغم نارسايى هاى موجود يگانه منبع موجود در ارائه عناوين منتشر شده در كشور است. براساس كتابشناسى ملى ايران، در سال 1351، تعداد 2362 عنوان كتاب منتشر شده درحالى كه تحقيقات شخصى تعداد عناوين منتشر شده را در همين سال 3632 عنوان اعلام مى كند. تعداد عناوين منتشر شده در سال 1355 براساس كتابشناسى ملى ايران 9272 عنوان مى باشد كه نسبت به سال 1345 كه تعداد 2421 عنوان منتشر شده افزايشى معادل 1685 عنوان را نشان مى دهد، كتاب هاى منتشر شده در شهرستان هاى ايران به ندرت وارد كتابشناسى ملى مى گردند و آگاهى اندكى در مورد آنها وجود دارد. كتابشناسى ملى ايران تعداد كتاب هاى منتشر شده در سال 1352 در 24 شهر ايران را 329 عنوان اعلام كرده ]

 [است. كتاب هاى موجود در بازار ايران موضوع مهمى است كه به ندرت تحقيقى در مورد آن انجام مى گيرد تنها در سال 1354 است كه تحقيقى در اين مورد انجام گرفته و عناوين موجود در بازار ايران را 3153 ذكر كرده است.

تعداد عناوين كتاب هاى منتشر شده در ايران:

در سال هاى پايانى حكومت رضا شاه:

() با سقوط رژيم رضا خان در شهريور 1320، آزادى سياسى نسبى در كشور پديد آمد و با فراز و فرودهايى تا مرداد 1332 ادامه يافت. در اين مدت بيش از 70 گروه، تشكل و حزب سياسى تأسيس شد و بيش از 1000 عنوان روزنامه و مجله منتشر گرديد. جدول زير آمار كتاب هاى منتشر شده طى سال هاى 1321 تا 1332 را از دو مأخذ متفاوت نشان مى دهد.

() چنانكه ملاحظه مى شود تفاوت زيادى ميان دو آمار وجود دارد و حتى منحنى هاى صعود و نزول آنها نيز با هم متفاوت است. پس از كودتاى 28 مرداد 1332 و ممنوعيت فعاليت احزاب مخالف، انتشار كتاب كاستى يافت. جدول زير فراوانى كتاب هاى منتشر شده در سال هاى 1333 تا 1341 را از دو مأخذ متفاوت نشان مى دهد.

() براساس يك پژوهش، در اين سال ها سانسور پيش از انتشار كتاب، به طور جدى اعمال نشده و در صورت اعتراض، كتاب را پس از نشر بررسى مى كردند. با بهبود نسبى اوضاع اقتصادى، افزايش جمعيت شهرنشينى و شمار باسوادان، و بالا رفتن سطح آموزش عالى در كشور به تدريج بر شمار انتشارات كتابى افزوده شد.

اصلاحات سياسى، اجتماعى و اقتصادى كه از 1339 تا 1341 در كشور پديد آمد]

 [نيز بر افزايش كمى و كيفى مطبوعات و كتاب هاى منتشر شده در كشور تأثير داشت.

در اين سال ها بنگاه هاى انتشاراتى بزرگى در كشور پديد آمدند و ترجمه آثار مشهور كلاسيك و جديد خارجى و نيز تصحيح و تأليف آثار معتبر فارسى آغاز شد.

در اين زمان بود كه در تهران در مقابل دانشگاه تهران راسته كتابفروشان ايجاد شد و مركز چاپ و نشر كتاب از مركز شهر به آن جا منتقل گرديد.

با پايان دوران فضاى باز سياسى 1339- 1341، چاپخانه ها موظف شدند كه پيش از چاپ كتاب، دستنوشته آن را تحويل اداره نگارش كه از ادارات تابع وزارت فرهنگ بودداده و پس از بررسى و تأييد از سوى آن اداره، اقدام به چاپ آن كنند. و در صورت انتشار «كتاب هاى مضره»، اداره آگاهى موظف به جمع آورى آنها بود. بدين ترتيب هر كتاب قبل از نشر، به بهانه گرفتن شماره ثبت كتابخانه ملى، به اداره نگارش تحويل داده مى شد و آنان نيز با بررسى تك تك صفحات و اعمال اصلاحات، اجازه نشر صادر مى كردند يا كتاب را غير قابل انتشار تشخيص مى دادند.

اسناد موجود نشان مى دهد كه سانسور پيش از انتشار، به شكل فراگير، طى شانزده سال پس از آن دوران به شدت اعمال مى شد.

ساواك نيز بهه نظارت و سانسور كتاب مى پرداخت كه در برخى موارد، تصميمات و اقدامات آن دو، متعارض بود. مثلا گاهى اداره نگارش به كتابى اجازه نشر مى داد، ولى مقامات امنيتى دستور جمع آورى و نابودى آن را مى دادند. البته تنها سازمانى كه رسمآ به سانسور كتاب بعد از نشر اقدام مى كرد، ساواك بود.

با وجود تنگ تر شدن فضاى سياسى و گسترش سانسور در عرصه كتاب و مطبوعات، از سال 1342 تا 1349، رشد چشمگيرى در تعداد عناوين كتاب هاى منتشر شده به وجود آمد كه بالاترين آن در 1348 با 4809 عنوان و سپس 1349 با 4359 عنوان كتاب است كه با سال هاى پيش حتى پس از آن تا 1357 تفاوت آشكارى دارد.

جدول زير فراوانى كتاب هاى منتشر شده از 1342 تا 1349 را نشان مى دهد:

[اين افزايش، دلايل متعدد اقتصادى، اجتماعى، و فرهنگى دارد كه از جمله مى توان به دو برابر شدن رشد اقتصادى كشور طى سال هاى 1338 تا 1349 و به دنبال آن افزايش درآمدهاى عمومى، ادامه روند مهاجرت روستاييان به شهرها و افزايش جمعيت شهرنشين و در نتيجه رشد طبقه متوسط، پيشرفت و تحول در آموزش، صنعت و خدمات، و تأسيس دانشگاه و مؤسسات آموزش عالى در بسيارى از شهرهاى بزرگ كشور اشاره كرد.

از 1349 تا 1357، با وجود افزايش جمعيت درس خوانده، بالا رفتن درآمدها، بهبودى وضعيت معيشتى، و رايگان شدن آموزش هاى عالى، تعداد عناوين كتاب هاى منتشر شده، به شدت كاهش يافت. اين امر به دليل فقدان آزادى هاى سياسى و سانسور شديد و توقيف صدها عنوان كتاب بود كه توسط اداره نگارش و يا ساواك، ماه ها و سال ها بلاجواب مانده و يا ممنوع الانتشار شده بودند كه اين وضعيت تا آخرين ماه هاى حيات رژيم شاه ادامه داشت. در همين سال ها، بسيارى از نويسندگان، ممنوع القلم و بسيارى از وعاظ ممنوع المنبر شدند. تنها از نيمه دوم 1356 به بعد است كه در تعداد عناوين و شمارگان كتاب هاى منتشر شده رشد نسبى ديده مى شود. جدول زير فراوانى كتاب هاى منتشر شده از 1349 تا 1357 را نشان مى دهد:

() براساس يك پژوهش گسترده، از 1320 تا 1357، تعداد 23100 عنوان كتاب، بررسى شده است كه از اين تعداد 5046 عنوان نظر منفى يا مشروط مميزان را كسب كرده اند. نظر منفى به حالتى گفته شده كه كلا نشر كتاب را جايز ندانسته اند و نظر مشروط، ناظر به وضعيتى است كه انتشار آن را پس از اصلاحاتى جايز دانسته اند.

با پيروزى دموكرات ها در انتخابات رياست جمهورى آمريكا (آبان 1355) و اعلام سياست فضاى باز سياسى تدريجآ بسيارى از كتاب هايى كه طى سال هاى گذشته در داخل كشور منتشر شده و ممنوع الانتشار بودند و دارندگان آنها به زندان هاى سنگينى محكوم مى شدند به طور نيمه مخفى و سپس آشكارا چاپ و منتشر شدند]

 [كه برخى از آنها در ده ها و صدها هزار نسخه به فروش رسيد. كتاب ها و جزوات تئوريك، تحليلى، و آموزشى سازمان هاى چريكى و مخالفان سياسى خارج از كشور نيز از زمره همين كتاب ها بودند كه مورد استقبال بسيارى از دانشجويان قرار داشتند. اين كتاب ها كه در جلدهاى سفيد و كاغذهاى نامرغوب و ارزان قيمت و با اسامى مستعار مؤلفان چاپ مى شدند، به كتاب هاى «جلد سفيد» مشهور شدند.

به دليل شرايط سياسى خاص آن سال ها، آمارى از تعداد عناوين اين كتاب ها و شمارگان دقيق آنها در دست نيست و تاكنون نيز پژوهشى دقيق و گسترده در اين باره صورت نگرفته است.]

[ (11). دبير انجمن نويسندگان كودك و نوجوان در سال 87 پايين بودن تيراژ كتاب را يكى از نشانه هاى پايين بودن ميزان مطالعه عنوان كرد: «تيراژ كتاب در ايران خيلى پايين و معمولا 1500 تا 2000 نسخه است و در بهترين حالت حداكثر 5000 نسخه است. بالا بودن سرانه مطالعه مى تواند تيراژ را بالا ببرد. اگر تيراژ بالا باشد بايد وضع مترجم و نويسنده خوب باشد درحالى كه اين طور نيست و چرخه توليد و توزيع اقتصادى نشده و كتاب مشترى دقيقى ندارد. پس، با يك حساب سرانگشتى و عقلانى نتيجه مى گيريم وضعيت كتابخوانى در ايران وخيم است.»

عناوين منتشر شده توسط ناشران خصوصى در تيراژهاى متفاوتى از 2000، 5000، 10000 تا 50000 نسخه مى باشد تيراژ 50000 نسخه بالاترين رقمى است كه تاكنون يك ناشر كتاب هايش را در اين حجم منتشر كرده است.]

[ (12). روايات در اين باره فراوان است. از جمله:

- رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: «اطلبوا العلم و لو بالصين فإن طلب العلم فريضة على كل مسلم». كنز العمال، 28697، 28698

- الإمام الصادق عليه السلام: «اطلبوا التعلم و لو بخوض اللجج و شق المهج». أعلام الدين، 303.

- عنه عليه السلام: «لو علم الناس ما فى العلم لطلبوه و لو بسفك المهج و خوض اللجج». عوالى اللآلى، ج 4، ص 61، ح 9.]

 [- رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله: «اطلبوا العلم، فإنه السبب بينكم و بين اللّه عز و جل».

أمالى المفيد، ص 29، ح 1.

- لقمان عليه السلام لابنه و هو يعظه-: يا بنى! اجعل فى أيامك و لياليك و ساعاتك نصيبا لك فى طلب العلم فإنك لن تجد لك تضييعا مثل تركه.

- الإمام الصادق عليه السلام: «طلب العلم فريضة فى كل حال».

- عنه عليه السلام: «طلب العلم فريضة من فرائض اللّه».]

[ (13). از سعدى است.]

[ (14). برداشت آزادى است از اين روايت كه با شواهد تاريخى متفاوت تركيب شده است:

احتجاج، شيخ طبرسى، ج 1، ص 136: «فلما اختار اللّه لنبيه دار أنبيائه، و مأوى اصفيائه، ظهر فيكم حسكة النفاق و سمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الاقلين و هدر فنيق المبطلين فخطر فى عرصاتكم و اطلع الشيطان رأسه من مغرزه هاتفا بكم فألفاكم لدعوته مستجيبين، و للعزة فيه ملاحظين، ثم استنهضكم فوجدكم خفافا، و احشمكم فألفاكم غضابا فوسمتم غير ابلكم و وردتم غير مشربكم هذا و العهد قريب و الكم رحيب، و الجرح لما يندمل ...».]

[ (15). 1 بار در سوره جاثيه، آيه 7؛ 10 بار در سوره مرسلات به صورت «ويل يومئذ للمكذبين»؛ 2 بار در سوره مطففين، آيات 1 و 10؛ 1 بار در سوره همزه، آيه 1.]

[ (16). از اديب الممالك فراهانى است.]

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ماجراِى عفت ورزيدن يك جوان در برابر پيشنهاد زنى ...
وسائل هدايت - جلسه بیست وسوم (2) - (متن کامل + عناوین)
سخن حضرت سجادعليه‏السلام درباره تواضع
حسد، زمينه‏ساز زشتى‏ها
عالم تكوين و عالم تشريع
نور الهی در سخنان امامان هدایت
استقلال مرد و زن در ازدواج‏
حرف شيطان به گمراهان
علامت روبرگرداندن خدا از بنده‏
خودشناسی - جلسه چهارم

بیشترین بازدید این مجموعه

وسائل هدايت - جلسه بیست وسوم (1) - (متن کامل + عناوین)
وسائل هدايت - جلسه بیست وسوم (2) - (متن کامل + عناوین)
بيان روايت امام صادق عليه السلام‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
كثرت شياطين انسى
استقلال مرد و زن در ازدواج‏
ارزش اخلاق حسنه‏
معرفت به سيدالشهدا عليه ‏السلام
ایمان و آثار آن - جلسه نهم (1) - (متن کامل + عناوین)
ماجراِى عفت ورزيدن يك جوان در برابر پيشنهاد زنى ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^