صاحب «تفسير الميزان» مرحوم علامه طباطبايى درباره سيد احمد كربلايى مى گويد:
مرحوم سيد اصلًا اصفهانى بوده، ولى نشو و نماى وى در كربلاى معلا بود و بعد از ادراك و رشد به تحصيل ادبيات پرداخته و چنانچه از انواع مراسلاتى كه به شاگردان و ارادت كيشان خويش نگاشته، پيداست قلمى شيوا و بيانى معجزآسا داشته.
پس از تكميل ادبيات وارد علوم دينيه گرديده و سرانجام به حوزه درس مرحوم آخوند ملا كاظم خراسانى رضوان اللّه عليه ملحق شده و دوره تعلم علوم ظاهرى را در تحت تربيت ايشان انجام داده و اخيراً در بوته تربيت و تهذيب مرحوم آية الحق و استاد وقت، شيخ بزرگوار آخوند ملا حسينقلى همدانى قدس سره قرار گرفته و ساليان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوى سبقت ربوده و بالاخره در صف اول و طبقه نخستين تلامذه و تربيت يافتگان ايشان مستقر گرديد و در علوم ظاهرى و باطنى مكانى مكين و مقامى امين اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند، در عتبه مقدس نجف اشرف اقامت گزيده و به درس فقه اشتغال ورزيده و در معارف الهيه و تربيت و تكميل مردم يد بيضا نشان مى داد.
جمع كثيرى از بزرگان و وارستگان به يمن تربيت و تكميل آن بزرگوار، قدم در دائره كمال گذاشته، پشت پاى به بساط طبيعت زده و از سكان داران خلد و محرمان حريم قرب شدند كه از آن جمله است سيد اجل آيت حق و نادره دهر، عالم عابد فقيه محدث شاعر مفلق مرحوم حاج ميرزا على قاضى طباطبايى تبريزى كه در معارف الهيه و فقه و حديث و اخلاق، استاد اين ناچيز مى باشد!! خوانندگان ارجمند! با تمام وجود به اين داستان عجيب دقت كنيد، عاشق شايقى مثل ملا قلى جولا از سيد شوشترى مى خواهد به نجف برو، سيد با كمال شوق و عشق به درس فقه شيخ انصارى مى رود، شيخ با محبتى جانانه به درس اخلاق سيد مى رود، شيخ و سيد با آن شوق و عشق، آخوند ملا حسين قلى همدانى را تربيت مى كنند. او با كمال شوق و در عين عشق سيصد نفر را تا سر حد اولياى خدايى به كمال مى رساند، يكى از آنان سيد احمد كربلايى مى شود، او تعداد زيادى را در دايره شوق و عشق به مقامات الهيه مى رساند، يكى از آنان مرحوم قاضى مى شود، قاضى بسيارى از قابلين را تربيت مى نمايد، يكى از آنان علامه طباطبايى صاحب «تفسير الميزان» مى شود، علامه از نجف به قم مى آيد، بالاترين تحول را در حوزه علميه در معارف الهيه و در توجه به قرآن ايجاد مى كند، تا جايى كه در بحرانى ترين شرايط يعنى در زمان هجوم مكاتب مادى كه نزديك بود مانند سيل، اسلام و مسلمانان را در كام خود فرو برد، با قدرت حكمت و دانش و بينش خود و تربيت شدگانش در برابر آن طوفان به مبارزه برخاسته و براى هميشه خيمه لامذهبى و ماديگرى را از اين مرز و بوم بر مى چينند!
علامه شاگردانى بزرگ چون متفكر شهيد مرحوم استاد مطهرى تربيت كرد كه منافع وجودى آن شهيد بزرگ گمان نمى رود بر كسى پوشيده باشد، نوشته ها و نزديك به هزار سخنرانى استاد، در طول سى سال در دفاع از اسلام و ملت اسلام
در سطح بسيار وسيعى غوغا برپا كرد، نوشته ها و سخنرانى هاى آن شهيد هم چون بنيانى مرصوص به سوى ابديت راه مى پيمايند و در هر عصرى از اعصار آينده، تشنگان حقيقت را سيراب خواهد كرد.
استاد علامه طباطبايى نزديك به هزار نفر از مستعدان و قابلان را در مدرسه تربيتى خود به رشد و كمال رساند كه هر يك جهانى از علم و اخلاقند، اين فرومايه ناچيز وقتى كه در قم مشغول تحصيل بودم، در موقعيت و سنّى نبودم كه مستقيماً از محضر پر نور او درك فيض كنم، من جز ديدار او در حرم حضرت معصومه و حضرت رضا عليهما السلام بهره ديگرى نداشتم اما نزد تربيت شدگان آن استاد، مقدارى فقه و اصول و حكمت و عرفان خواندم و به همين مقدار فيض كه از خرمن تربيت شده هاى مستقيم او بردم از شكرش در پيشگاه حضرت حق عاجزم.
راستى، شوق و محبت و عشق و ارادت چه مى كند و تا كجا پرتو خود را مى گستراند؟ عقيده و عمل و اخلاق اگر بر پايه عشق و معرفت و محبت باشد دنياى قلوب و فضاى جهان را روشن مى كند و دريا دريا هدايت و معرفت به سوى جان ها سرازير مى نمايد كه نمونه اى از آن را در داستان نقل شده ديديد!!
بياييد با كمك قرآن و روايات و راهنمايى عالم ربّانى وارد معرفت شويم، در وادى معرفت، خدا و خود و دنيا و آخرت و اهداف عاليه را خواهيم شناخت، اين شناخت و معرفت در خانه دل ما آتش عشق و محبت برمى افروزد، چون نور عشق در دل جلوه گر شود، عمل و اخلاق ما آميخته با عشق گردد، عمل و اخلاق عاشقانه سريع تر از سير نور به پيشگاه معبود خواهد شتافت و در آنجا به حريم قبولى راه خواهد يافت، چون عمل قبول شود، درِ توفيق بيش از پيش به روى ما باز مى شود، آن زمان است كه به وادى سعادت دنيا و آخرت وارد شده ايم و به مقام قرب و لقا و وصال محبوب نزديك گشته ايم، در آن وقت است كه پشت پا به طبيعت زده و در حرم هستى، جز جمال او چيزى نخواهيم ديد!
رو وصال خدا طلب اى يار |
بگذر از خويش و بگسل از اغيار |
|
چشم جان برگشا ببين در دل |
متجلى است جلوه دلدار |
|
جان حجاب است در ره جانان |
خويشتن را از آن حجاب برآر |
|
رو به پاى حريف سر مستان |
خوش بينداز اين سرو دستار |
|
دور بر دور نقطه توحيد |
خط كشان مى درآى چون پرگار |
|
موج و بحر و حباب هر سه يكى است |
جز يكى نيست اندك و بسيار |
|
وحده لا شريك له خواهى |
خوش بشنو گوش و بشنو اين گفتار |
|
كه همه صورتند و معنى او |
وحده لا اله الّا هو |
|
منبع : پایگاه عرفان