اين انسان كامل، و موجود جامع، و منبع كرامات، و چشمه فضايل، و قهرمان توحيد، و پدر پيامبران پس از خود، مطلع الفجرى است كه همه ارزش هاى الهى و انسانى از افق وجودش طلوع كرد، و جهانيان و تاريخ را به نور پاينده و ابدى اش منور و روشن ساخت.
گوشه اى از سرمايه هاى معنوى اين انسان والا را كه به خاطر لياقت و شايستگى و علم و عملش به دست آورد، قرآن مجيد به اين صورت نقل مى كند:
صديق، حليم، قانت، وفادار به عهد، بردبار، رجوع كننده به خدا، مخلص، محسن، مستجاب الدعوة، پيامبر، خليل، دارنده كتاب آسمانى، مقرب، برگزيده، صالح، خير، حنيف، تسليم حق، كه هر يك را به خواست حق، در ضمن آياتى كه اين اوصاف را بيان نموده شرح خواهم داد، شماره اين آيات كه ويژگى هاى اين انسان بى بديل، و اين پيشواى بى نظير را به تصوير كشيده حدود صد و هشتاد آيه است!
اين اوصاف و ارزش ها، و كرامات و ويژگى ها محصول شيرين معرفتى بود كه ابراهيم نسبت به خدا و قيامت داشت، معرفتى كه از پيامبران پيش از خود به دست آورده بود، و فزونى اش از واردات و الهامات غيبيه بر قلبش نشأت مى گرفت تا آنجا كه به اوج يقين و باور رسيد و بلكه يقين و باور با وجودش اتحاد يافت.
وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ:
و اينگونه ملكوت و مالكيت و ربوبيت خود و حقايق پشت پرده همه آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان مى دهيم تا در زمره اهل يقين قرار گيرد.
آرى معرفت ريشه و منبع ظهور همه حقايق و ارزش ها و سبب آشكار شدن همه كرامات و فضايل است.
اهل معرفت هنگامى كه متعلقات معرفت را كه افضل همه آنها حضرت حق و خداى عزوجل است مى يابند، عاشق و دلباخته آنها گشته، و به سعى و كوشش و مجاهده برمى خيزند، تا خود را عملًا آراسته به حقايق كنند و خود را به مقام قرب برسانند و هماى سعادت را در آغوش گيرند، و گوى خوشبختى را در ميدان مسابقه معنوى به دست آرند.
همانطور كه معرفت سبب تحقق ارزش ها و ظهور كرامات و عامل تبديل انسان زمينى به موجودى ملكوتى، و فرشى به حقيقت عرشى است، جهل به حقايق و غفلت از واقعيات سبب ظهور رذايل و ظلمات و عامل تبديل انسان به پست ترين پستان، و علت دچار شدن آدمى به خزى دنيا و عذاب آخرت است. صدرالمتألهين در كتاب اسرار الآيات درباره شومى جهل مى گويد:
دورى از معارف الهى و دانش هاى اصيل و علوم نورانى و ستيز با آنها با وجود استعداد و نيروى يادگيرى و امكان آموختن آنها، اصل همه بدبختى ها و عذاب ها است.
جهل و نادانى ريشه تمام بيمارى هاى باطنى و نفاق درونى، و زمينه كشت هر درخت لعنت شده و پليد و ناپاك است.
جهل و نادانى تاريكى و ظلمتى است كه از درگاه حق و حريم خدا چه در دنيا و چه در آخرت بى نهايت فاصله دارد، و فاصله و دورى آن تا ابد قابل كم كردن نيست، جهل دشمن ترين دشمنان انسان است كه تنها با اسلحه علم و دانش و معرفت و بينش نابود شدنى است.
جهل ريشه و ماده عذاب دردناك قيامت، خسران و زيان بزرگ، و عامل پشيمانى و تأسف در عرصه قيامت است.
قرآن مجيد درباره جاهلان و دور ماندگان از معارف الهيه معارفى كه تنها سبب رشد انسان، و تضمين سعادت او در دنيا و آخرت است مى فرمايد:
أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ:
اينان كسانى هستند كه خدا بر دل و گوش و چشمشان به كيفر طغيان و عصيانشان مهر شقاوت و تيره بختى ابدى زده و اينان از معارف و حقايق الهيه بى خبرند.
آرى هر كس از حقايق دينى و معارف آسمانى و ياد حضرت حق غافل بماند، و در بى خبرى بسر ببرد، اهل دوزخ خواهد بود و در قيامت كر و كور محشور مى شود.
مسلم است كه آبادى خانه آخرت و ساختمان قيامت بر شناخت و معرفت حق و شئون او استوار است، زيرا جهان آخرت جهانى ادراكى و به عبارت ديگر دست يافتنى است، و برخلاف دنيا محل و مركزى زنده و پابرجا و پيچيده به هر
نوع حركت مثبت و ظهور نتايج و محصولات ابدى است، و به بيانى روشن تر ساختمان و بناى آباد آن جهان عبارت است از عقايد حقه، و بصيرت و دانش، و قصد پاك، و نيت ملكوتى، و ادراكات خالص و معنوى، و ساختمان دنيا بنايش بر ظلمت و تاريكى مادى و آبادانى اش منوط به شهوات حيوانى و آرزوهاى باطل، و آمال پوچ و اميدهاى واهى است، آن كه بدون معرفت و آلوده به كور باطنى در اين دنيا زندگى مى كند، چون همه عيش و زندگى اش بخاطر كوردلى حيوانى محض است، هيچ راهى به ساختن آخرت آباد، و عيش جاودان ندارد، و چون از دنيا بگذرد و وارد آخرت گردد كور باطن وارد مى شود در حالى كه از ساختمان و آبادى و زندگى پاك و دسترسى به نعمت هاى هميشگى آخرت محروم خواهد بود.
وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا:
بنابراين روشن باشد كه هر كس حضرت حق را نشناخت اشياء و موجودات هستى را آنگونه كه بايد نخواهد شناخت، و هنگامى كه انسان بخاطر عدم شناخت خدا، موجودات هستى و اشياء را به حقيقت نشناسد، نميتواند آن چنان كه بايد آنها را مورد استفاده قرار دهد، و در راه درست و صحيح به كار گيرد به ناچار دنيائى چون حيوانات به ظاهر آباد و لذت بخش پيدا مى كند و آخرتى صد در صد خراب و بدون نتيجه و سود نصيبش مى گردد.
در محل خود با دلايل و براهين ثابت شده كه شناخت واقعى چيزى حاصل نمى شود مگر از راه دانستن سبب و علت آن چيز، و كسى كه مبدء و علت موجودات را نشناسد يقيناً جاهل به اشياء و موجودات است و از زمره هلاك شدگان در آخرت مى باشد، چون گفته شد كه منزل آخرت وجودش ادراكى و به عبارت ديگر عناصر ساختمان آبادش حقايد حقه و اعمال صالحه و اخلاق حسنه است، پس هلاك شونده در آخرت كسى است كه حقايق را ندانسته و در نتيجه معرفت به حق تعالى نداشته است.
خدا در قرآن مجيد مى فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ.
أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ:
مسلماً كسانى كه ديدار [قيامت ] ما [و محاسبه شدن اعمالشان ] را اميد ندارند و به زندگى دنيا خوشنودند و به آن آرامش يافته اند و آنان كه از دلايل و نشانه هاى ما كه آيات تكوين و تشريع است بى خبرند جايگاهشان به كيفر غفلت و گناهانى كه همواره مرتكب شده اند دوزخ است.
حضرت حق در اين آيه شريفه جهل و نادانى به حق، و آيات و نشانه هاى وجودى خود را اصل و ريشه دوزخى شدن و گرفتار آمدن به عذاب دردناك مى داند، و سبب اين پيش آمد ناگوار و قيامت مصيبت بار، و فرداى دردناك اين است كه جان هاى نادانان و نيت و هدف جاهلان، پيوسته متوجه لذات و خوشى هاى جسمانى و خواسته ها و تمايلات شهوانى و اهداف مادى و ظاهرى است، زيرا جز اين امور حسى چيز ديگرى نمى دانند و از حقايق و معارف ملكوتى بى خبرند، ولى عارف به حضرت حق و شناساى حقايق هستى و آشناى به واقعيات معنوى پيوسته توجهش به عالم قدس و وجه الله و به طور دائم خواستار مقام قرب و نزديك شدن به حضرت دوست است، و عاقبت هم عند الله محشور مى شود، و مع الله مى ماند و از رضايت الله و جنت الله تا ابد بهره مند مى گردد، زيرا در معارف آمده:
هر كس هر چه را دوست دارد، خداوند او را با آن محشور خواهد نمود.
و نادان جاهل كه غير از امور باطل و بى پايه و فناشدنى، و آرزوهاى زودگذر نابود شدنى چيزى را دوست ندارد و ترديدى نيست كه دنيا و خواهش ها و شهوات زودگذر همان امورهاى باطل و بى ارزش و خيالى اند، پس حشر اين جاهل و اين بى خبر پست و نادان به سوى عرصه هلاك و تاريكى هاست و ضرورتاً بازگشتش به آتش دوزخ و نهايتاً نصيب او از آمدن به دنيا و بازگشت به قيامت عذاب دردناك و شكنجه سخت است، قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد:
وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ.
الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ:
و واى بر كافران از عذابى سخت، آنان كه زندگى دنياى فانى را بر آخرت باقى ترجيح مى دهند، و مردم را از راه خدا باز مى دارند، و مى خواهند آن را با وسوسه و شبهه اندازى و اغواگرى كج نشان دهند، اينان در گمراهى دورى به سر ميبرند.
بر اين اساس و روى اين منوال اصل و ريشه هر سعادت و نيك بختى و خرمى و شادمانى عبارت است از ايمان به خدا و كلمات و آيات و فرشتگان و كتاب هاى حق و پيامبران و روز قيامت و خروج از اين جهان پست و تاريك با قدم معرفت و علم، و پرواز از عالم طبيعت و معدن پليدى و ظلمت و پوسيدگى، به عالم پاكى و قدس و طهارت و نور.
و اين مقامى است كه حضرت ابراهيم با قدم معرفت و با پر قدرتمند عمل به آن رسيد، و در پى اين مقام به مرتبه بلند امامت و پيشوائى نسبت به همه جهانيان نايل گشت.
تعقل و انديشه در همه امور، به ويژه جرياناتى كه در كنار انسان مى گذرد، و توجه به حقايقى كه فطرت پاك آدمى مايه جهت دهى به سوى آنهاست، و دفع اوهامى كه هر از گاه به انسان حمله مى كند، و شناخت باطل و زدودن آن از خيمه حيات و زندگى، و به دست آوردن واقعيات، و تسليم شدن در برابر حق، و مبارزه با اهل باطل و عقايد پوچ آنان، و استقامت در اين راه، كارهاى بسيار مثبتى بود كه ابراهيم از هنگام قدم گذاشتن به زندگى شروع و تا لحظات آخر عمر ادامه داد، و از اين طريق اثرات شگرفى در زندگى و حيات انسان گذاشت!
«جمعى از روانشناسان بر اين اعتقادند كه: شخصيت و افكار هر فرد عكس العمل محيط و نمونه كامل تربيت اجتماعى او مى باشد.
برخى ديگر عامل وراثت را به طور مستقل و يا به كمك محيط نيز به حساب آورده و به اين وسيله رو حيات و منش ها را تبيين مى كنند، ولى در تاريخ بزرگانى به چشم مى خورند كه برخلاف جريان محيط قدم برداشته و با استقلال فكرى كامل و حريت و آزادى به معناى واقعى، معتقد به هدفى شده و با افكار عامه مردم كه به اعتقاد آنان خرافى و باطل بوده به مبارزه برخاسته اند، اگر چه خود اين مبارزه و مخالفت با خرافات و اباطيل نيز تأثيرى از محيط در جهت عكس است چنان كه نقل شده به لقمان گفتند: ادب از كه آموختى؟ گفت از بى ادبان!
اين پاسخ استوار اين حقيقت را مى گويد كه: رفتار غلط اكثريت مردم و انتقادى كه به نظر اين بزرگان مى رسيد، سبب مى شد كه مسير خود را غير مسير عامه مردم قرار دهند، و راه ديگرى را كه راه حق و عقل و حكمت است انتخاب نمايند، و بيدارى فكر و باز بودن چشم و توجه به اشكالات و انتقادات و ايستادگى در برابر اكثريت دليل كمال عقل و توانائى فكر و انديشه در اين گونه انسان هاى بزرگ و با ارزش است.
ابراهيم در محيط بت پرستى و ماه و ستاره پرستى و خورشيد محورى طلوع مى كند و از اين مهم تر و بالاتر اين كه تحت سرپرستى عمويش كه بت ساز و بت فروش است رشد مى كند و از ابتدا كه خود را مى شناسد و در خود فكر مى كند، و نسبت به جرياناتى كه در اطرافش مى گذرد انديشه مى نمايد، و در مسير حركت عقلى قرار مى گيرد چيزى جز بت و بت سازى و بتفروشى و بتپرستى نمى بيند.
آنچه مى بيند به سبب انديشه هاى صحيحش، و حركت عقلى اش، و نگاه انتقاد برانگيزش عقل و روح و جان و درون وى را رنج مى دهد، و حسّ كنجكاوى او را در اين عرصه جهان و آفريننده حكيم آن ارضاء نمى كند.
ابراهيم با خود مى انديشد بت! بت! اين چه برنامه غلط و عقيده باطل و موهومى است؟!
چرا مردم در برابر اين مجسمه هاى بى روح و عقل، اين همه كرنش و خضوع مى كنند، و اين همه قربانى ها و هدايا براى آنها نثار مى نمايند؟!
چرا براى اين بت ها چنان مقام هائى قائل اند كه هر كس برخلافشان سخن گويد به حبس و تبعيد و اعدام محكوم مى شود؟
مگر اين موجودات بى حسّ و حركت چه خدمتى به اين پرستان و جامعه كرده اند كه شايسته اين همه مقامات شده اند؟
ابراهيم با توجه به اين كه آراسته به حقايق الهى و انسانى بود، و عقل فعالّش و روح و روان متحرك و زنده اش در برابر موهومات و خرافات به ويژه بت پرستى موضع سختى داشت، و عاشق رشد و كمال و بيدارى انسان بود و مانند همه پيامبران تشخيص داده بود بزرگ ترين مانع رسيدن به رشد و كمال و هدايت و معرفت بت پرستى است، و دور بودن مردم از حقيقت توحيد و يكتاپرستى، همه نيروى خود را از همان ابتداى جوانى به هزينه گذاشت تا اين معبودان خيالى و پوشالى را نابود كند، و قلب و جان مردم را از پيوند با آنان قطع نمايد و اين زنجير سنگين خرافات را از دست و پاى عقل مردم بگشايد.
او مى دانست كه اين راه راهى است بس سخت و دشوار و پرخطر و ممكن است مبارزه با اين خرافات به قيمت از دست رفتن جانش تمام شود، ولى او كه جز دلسوزى نسبت به مردم و عشق به هدايت آنان و رسانيدنشان به حوزه با بركت حريت و آزادى هدفى نداشت و مى دانست در اين راه اگر جانش را نيز مايه بگذارد ارزش دارد، با خلوص نيت و قلبى پاك در اين راه قدم گذاشت و شعارش اين بود:
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ:
من به دور از انحراف و با قلبى حق گرا، همه وجودم را به سوى كسى كه آسمان ها و زمين را آفريد متوجه كردم و ابداً از مشركان نيستم و نخواهم بود.
او با چنين ايمان و يقينى، و چنين عقل و انديشه والائى، بصيرت و فكر با ارزشى، و قصد و نيت پاكى وارد كارزار شد و با همه افكار و عقايد غلط به مبارزه برخاست، و از اين كه مخالفان با همه نيرو و قدرت در برابرش صف آرائى كردند نهراسيد، حضرتش در برابر تهديدهاى نمرود و دولت با قدرتش كه او را به شدت تهديد مى كردند به وحشت نيفتاد، و كمترين تأثيرى بر روح بلندش نگذاشت و راهى كه براى نجات انسان ها در پيش گرفته بود ادامه داد تا به اهداف مقدسش تا جائى كه امكان داشت رسيد.
ابراهيم مانند ديگر دلسوزانى كه مأموريت داشتند انسان هاى غافل را بيدار كنند، و آنان را از شر بدترين دشمنشان يعنى جهل نجات دهند، غافلان و جاهلان را بيدار، و از بند خرافات آزاد كرد، و زنجيرهاى اوهام را از دست و پايشان باز نمود، تا جائى كه عقل و فكر مردم را در مجراى صحيح بكار انداخت، و به دنبال آن جنبش هاى علمى كه مدت ها بعد به وقوع پيوست پى ريزى شد، بشر امروز كه از پيشرفت هاى علمى برخوردار و به آن مفتخر است، بايد بداند كه چنين مردان بزرگ و آسمانى به ويژه ابراهيم كمك شايانى به اين نهضت علمى كردند.
انسانى كه معتقد به معبوديت خورشيد و ماه و ستاره و آب و آتش و كوه و سنگ و درخت و گاهى گوساله و گاو است، و براى آنان قداست خاصى قايل است چگونه به خود اجازه مى دهد موضع آنان را در زندگى و اين كه آنها ابزار حيات هستند بشناسد و در مقام تسخير آنها براى به كارگيرى در زندگى اش برآيد، و در راه منافع خود از آنها استفاده نمايد؟!
ابراهيم مانند همه مردان ملكوتى و آسمانى انسان را ارزيابى كرد و به او در ضمن هشدارهايش اعلام نمود كه: اى انسان تو بالاتر و والاتر از آن هستى كه در برابر اشياء و موجودات چه بى جان و چه جاندارشان فروتنى كنى و به عبادت برخيزى و برايشان قربانى كرده هديه هاى گران قيمت نثار كنى، تو از تمام موجودات اين جهان از نظر ظرفيت و معنويت بزرگ تر و پر ارزش تر مى باشى و همه آنها براى تو آفريده شده اند كه تو از آنها در مسير زندگى بهره مند گردى.
تو بايد بدانى كه با اين عقل خداداد و فطرت نورانى، و روح والا راه پيشرفت فكرى و علمى براى تو تا بى نهايت باز و آزاد است.»
منبع : پایگاه عرفان