
حج و جهاد، رهبانيت در اسلام
مرحله نظر انداختن به اسرار و رموز و حقايق حج از دشوارترين مسائل اين موضوع است.
اگر انسان بخواهد ملكوت واقعيتها را بيابد و با آن ها متحد شود، در صورتى ميسر است كه از بند شهوات غلط و اوهام و خيالات و اعتبارات و نفسانيات شيطانى آزاد شود و در امورى مادى به ضرورت و به اندازه شأن خود اكتفا كند و در تمام حركات و سكنات سعيش بر اين باشد كه براى جلب رضاى دوست قدم بردارد.
راستى، چگونه ممكن است انسان غرق در امور غير الهى باشد و در اين صورت به فيوضات عالى ربانى و اسرار ملكوتى برسد؟!
گروهى از مردم براى رسيدن به حقايق ربانى و اسرار پشت پرده، دست از شهر و ديار مىكشيدند و از شؤون مادى و زر و زيور دنيا روى برگردانده و از خلق عالم كنارهگيرى مىكردند و به شكاف كوهها و تاريكى غارها پناه برده و در حصار رهبانيت قرار مىگرفتند، تا بهتر بتوانند با حضرت يار انس گرفته و از معنويات بهرهمند شوند.
ولى اسلام عزيز راه آنان را غلط دانست و براى بدست آوردن حقايق آسمانى، تكيه بر رهبانيت را ممنوع اعلام كرد و براى اين كه عاشقان اسرار و معارف به اهداف خود برسند، براى آنان برنامههايى بس عالى و اعمالى بس نيكو قرار داد و به آنان وعده حتمى فرمود كه اگر از اين طرق حركت كنند به خواستههاى معنوى خود خواهند رسيد و هر كس كه از اين دستورها پيروى كرد به حقايقى كه بايد برسد رسيد.
در مسئله رهبانيت و سير و سفر روحى و پختگى در راه سلوك از رسول اسلام صلى الله عليه و آله سؤال مىكنند كه: آيا آيين شما هم به آن دعوت مىكند؟
مىفرمايد: رهبانيت در دين من، براى دست يافتن به فيوضات ربانى، حج خانه حق و جهاد است.
آرى، براى سير در هر دو مسئله بايد از ديار و شهر و خانه و زن و فرزند دور شد و مدتى از آنان عزلت گزيد و بايد در هر دو سفر چشم از زينت و زيور دنيا و آرايش مادى پوشيد، در صورت سير در اين دو سفر است كه انسان عادى تبديل به سلمان، مقداد، عمار، بلال، ميثم، حجر بن عدى و... شخصيتهاى ديگر مىشود كه هم خود به منافع عالى معنوى مىرسد و هم ديگران را به عالىترين منافع معنوى مىرساند.
خداى مهربان جهاد در راهش و حج خانهاش را در عوض رهبانيت و انزوا، براى ملت اسلام قرار داد، تا از مسير صحيح و قانونى به حريم روحانيت الهى راه يابند.
پروردگار متعال خانه خود را مقصد بندگان ساخت و اطراف آن را حرم قرار داد و موقعيت آن را بزرگ شمرد، عرفات را ميدان حرم خود ساخت و چنان در احترام آن خانه و اطرافش سفارش كرد كه كسى نتواند در آنجا صيد كند و از آن سرزمين پاك حتى يك گياه بيرون آورد و بسيارى از برنامههاى ديگر را از همگان منع كرد تا در اين رياضت به آدمى، درس نظم و خويشتندارى آموزد كه زندگى متكى بر نظم سرشار از منافع مادى و معنوى است.
آن كس كه به قصد خانه خدا حركت مىكند؛ چنان است كه به آهنگ زيارت خدا مىرود و زيارت دوست عجب لذتى دارد كه اگر كسى در عالم قلب و در دنياى معنى به اين زيارت نائل گردد، آن چنان مست باده ديدار مىشود كه تا ابد از آن مستى در نيايد.
ساقيا باده صبوح بده |
عاشقان را غذاى روح بده |
|
باده عشق ده به ما مستان |
مى بده ماى ما زما بستان |
|
در دلم نه حلاوت مستى |
تا شود نيستى من هستى |
|
زان صراحى كه جام رضوان است |
بادهاى ده كه جرعهاش جان است |
|
اى كه بر ياد لعل دلجويت |
باده ناخورده مستم از بويت |
|
نفسى بازپرس مستان را |
راحتى بخش مىپرستان را |
|
سوختم سوختم در آتش شوق |
بيخودم كن دمى به باده ذوق |
|
عجب آيد مرا زباده پرست |
باده عشق ناچشيده و مست |
|