ديدم شيخ عبدالكريم روى تخت نشسته ، زير پاى او نيز فرش كم نظيرى است و تكيه داده است . به من گفت : آقاى صدر ! بياييد كنار من بنشينيد . من رفتم . قدح شربت بهشتى جلوى ايشان بود .
» إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا «
از قدحى مى آشامند . »كأس « الف و لام ندارد ، لذا ابهام دارد و نكره است ؛ يعنى قدحى كه شما نمى دانيد چه قدحى است . نوعِ ساخت ، مواد و زيبايى آن معلوم نيست ،
» كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا «
كه شربتش با عطرى آميخته است كه در دنيا ، از خوش بويى نمونه ندارد . چنين قدحى مقابل شيخ عبدالكريم بود . گفتم : من از اين قدح شربت بخورم ؟ گفت : نه ، اين براى آنهايى است كه به اين طرف مى آيند ، شما هنوز آن طرف هستيد .
منبع : پایگاه عرفان