
ناسپاسى در برابر خوبى ديگران
منابع مقاله:
کتاب : تفسير و شرح صحيفه سجاديه جلد ششم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
ادب انسانى و اسلامى اقتضا مىكند كه انسان در برابر خوبى و احسان ديگران به شكر و سپاس برخيزد.
آنان كه نيكىهاى ديگران را توجهى نمىكنند و خوبىهاى مردم را نسبت به خود به نظر نمىآورند و در برابر احسان ديگران به سپاس و شكر برنمىخيزند، انسانهايى دور از واقعيت و جداى از حقايق فضايل اخلاقيهاند.
اسلام از انسان مىخواهد خوبى ديگران را به عملى بهتر از عمل آنان يا مثل آن پاسخ گويد:
وَ إذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأحْسَنَ مِنْها أوْ رُدُّوها إنَّ اللَّهَ كانَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ حَسيباً» «1»
و هنگامى كه به شما درود گويند، شما درودى نيكوتر از آن، يا همانندش را پاسخ دهيد؛ يقيناً خدا همواره بر همه چيز حسابرس است.
در روايات بسيار مهم آمده، سپاس در برابر نيكى ديگران در حقيقت سپاس خدا است. امام رضا عليه السلام مىفرمايد:
مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقينَ لَمْ يَشكُرِ اللَّهَ عز و جل. «2»
هر كس احسان و انعام و محبّت ديگران را سپاس نگويد، خداوند عز و جل را شكر نگفته است.
در روايت آمده: خداوند به بندهاى از بندگانش در روز قيامت مىفرمايد: آيا فلانى را سپاس گفتى؟ عرضه مىدارد: الهى تو را شكر كردم. خطاب مىرسد: اگر او را شكر نكردى مرا شكر ننمودى. «3» قرآن مجيد تشكر از خوبى ديگران را سفارش مىكند:
وَ وَصَّيْنَا الإْنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فى عامَيْنِ أنِ اشْكُرْلى وَ لِوالِدَيْكَ إلَىَّ الْمَصيرُ» «4»
و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش به او حامله شد [در حالى كه] سستى به روى سستى [به او دست مىداد] و باز گرفتنش [از شير] در دو سال است [و سفارش كرديم] كه براى من و پدر و مادرت سپاس گزارى كن؛ بازگشت [همه] فقط به سوى من است.
جوانى سر از رأى مادر بتافت |
دل دردمندش به آذر بتافت |
|
چو بيچاره شد پيشش آورد مهد |
كه اى سست مهر فراموش عهد |
|
نه گريان و درمانده بودىّ و خُرد |
كه شبها ز دست تو خوابم نبرد |
|
نه در مهد نيروى و حالت نبود |
مگس راندن از خود مجالت نبود |
|
تو آنى كه از يك مگس رنجهاى |
كه امروز سالار و سرپنجهاى |
|
به حالى شوى باز در قعر گور |
كه نتوانى از خويشتن دفع مور |
|
دگر ديده كى بر فروزد چراغ |
چو كرم لحد خورد پير دماغ |
|
چو پوشيده چشمى ببينى كه راه |
نبيند همى وقت رفتن به چاه |
|
تو گر شكر كردى كه با ديدهاى |
وگرنه تو هم چشم پوشيدهاى |
|
معلّم نياموختت علم و راى |
سرشت اين صفت در وجودت خداى |
|
گرت حق ندادى دل حق نيوش |
حقت عين باطل نمودى به گوش |
|
(سعدى شيرازى)
يارى ستمگران و خوار كردن ستمديدگان
عقل و شرع حكم مىكنند كه هرگونه كمكى به ستمگران كه آنان را در ظلم و ستمشان تشجيع كند و باعث ذلّت و خوارى ستمديده گردد و ضعيف را زير بار ظلم آنان به انواع سختىها دچار نمايد، حرام و به شدّت ممنوع است.
آنان كه از ستمگران متابعت مىكنند و در هر كارى از آنان فرمان مىبرند و دستورهاى ظالمانه آنان را اجرا مىنمايند، اگر از اين ظالمان ستم پيشه و خائنان به انسان و انسانيت دست بردارند، البته آتش ظلم و ستم خاموش و مظلومان از اسارت و مشقّت نجات پيدا مىكنند و به حقوق فردى و خانوادگى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى خود مىرسند و جهان تبديل به بوستان عشق و محبّت و صفا و صيميميت مىشود.
ستمگران در قرآن
«وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِى ءَايتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِوَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطنُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرى مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمينَ» «5»
و هرگاه كسانى را ديدى كه در آيات ما [به قصد شبهه اندازى] به ياوه گويى و سخن بىمنطق مىپردازند از آنان روى گردان [و مجلسشان را ترك كن] تا در سخنى ديگر در آيند. و اگر شيطان تو را [نسبت به ترك مجلسشان] به فراموشى اندازد، پس از ياد آوردن [به سرعت بيرون برو و] با گروه ستمكاران منشين.
وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أمْرَ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ* وَاتْبِعُوا فى هذِهِ الدُّنيا لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ» «6»
و اينان قوم عاد بودند كه آيات پروردگارشان را انكار كردند، و از پيامبران او نافرمانى نمودند، و فرمان هر سركش ستيزهجويى را پيروى كردند.* و در اين دنيا و روز قيامت با لعنتى بدرقه شدند.
وَ لا تَرْكَنُوا إلَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أوْلياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ» «7»
و به كسانى كه [به آيات خدا، پيامبر و مردم مؤمن] ستم كردهاند، تمايل و اطمينان نداشته باشيد و تكيه مكنيد كه آتش [دوزخ] به شما خواهد رسيد ودر آن حال شما را جز خدا هيچ سرپرستى نيست، سپس يارى نمىشويد.
به دانشمندى گفتند: فلان شخص، نويسنده و دفتردار فلان ستمگر شده و تنها كارى كه مىكند نوشتن خرج و دخل است و از اين بابت مزد و اجرت دريافت مىنمايد و تأمين زندگى مىكند وگرنه خود و خانوادهاش دچار مشكل مىشوند. در پاسخ گفت:
آيا گفتار حضرت موسى آن مرد صالح را در سوره قصص نخواندهايد؟
قالَ رَبِّ بِما أنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَنْ أكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ» «8»
گفت: پروردگارا! به خاطر قدرت و نيرويى كه به من عطا كردى، هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم شد.
ستمگران در روايات
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مَنْ دَلَّ جائِراً عَلى جَوْرٍ كانَ قَرينَ هامانَ فى جَهَنَّمَ. وَ قالَ مَنْ تَوَلَّى خُصُومَةَ ظالِمٍ أوْ أعانَ عَلَيْها ثُمَّ نَزَلَ بِهِ مَلَكَ الْمَوْتِ قالَ لَهُ: أبْشِرْ بِلَعْنَةِ اللَّهِ وَ نارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ. وَ قالَ: ألا وَ مَنْ عَلَّقَ سَوْطاً بَيْنَ يَدَىْ سُلْطانٍ جائِرٍ جَعَلَ اللَّهُ ذلِكَ السَّوْطَ يَوْمَ الْقِيامَةِ ثُعْباناً مِن النّارِ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِراعاً يُسَلَّطُ عَلَيْهِ فى نارِ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ. وَ نَهى صلى الله عليه و آله عَنْ إجابَةِ الْفاسِقينَ إلى طَعامِهِمْ. «9»
كسى كه ستمگرى را بر ستمى دلالت كند، در جهنّم همنشين هامان خواهد بود.
و هر كس مدافع ستمگرى باشد يا وى را بر ظلم و ستمش يارى دهد، چون ملك الموت بر او نازل گردد گويد: تو را به لعنت خدا و آتش جهنّم كه بدمكانى است بشارت باد. و هر كس تازيانهدار ظالمان و ستم پيشگان باشد، خداوند آن تازيانه را در قيامت تبديل به اژدهايى از آتش با هفتاد ذرع طول كند تا در جهنّم بر وى مسلّط باشد و جهنم بد بازگشتگاهى است و رسول خدا صلى الله عليه و آله از اجابت دعوت فاسق حتى براى يك وعده غذا نهى فرمود.
عيسى عليه السلام به بنى اسرائيل فرمود:
لا تُعِينُوا الظّالِمَ عَلى ظُلْمِهِ فَيَبْطُلَ فَضْلُكُمْ. «10»
به ستمكاران يارى ندهيد كه خوبىهاى شما نزد خداوند باطل مىشود.
امام صادق عليه السلام از پدرانش، از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت مىفرمايد:
إذا كانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ نادى مُنادٍ: أيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أعْوانُهُم؟ مَنْ لاقَ لَهُمْ دَواةً، أوْ رَبَطَ لَهُمْ كيساً أوْ مَدَّ لَهُمْ مُدَّةَ قَلَمٍ فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ. «11»
چون روز قيامت شود منادى ندا كند، ستمكاران و كمك دهندگانشان كجايند؟ هر كس براى آنان ليقه دوات آماده كرده، يا جيبى دوخته، يا قلمى را براى آنان به دوات زده، آنان را با ستمكاران يكجا قرار دهيد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
مَنْ أعانَ ظالِماً عَلى مَظْلُومٍ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ ساخِطاً حَتّى يَنْزِعَ عَنْ مَعُونَتِهِ. «12»
كسى كه ستمكارى را در ستم بر مظلومى يارى دهد، دائم در غضب خداست تا از آن عمل زشت دست بردارد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مَنْ مَشى مَعَ ظالِمٍ لِيُعينَهُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أنَّهُ ظالِمٌ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ الإْسْلامِ. «13»
كسى كه با ظالمى براى كمك به او حركت كند در حالى كه بداند او مردى ستمگر و ظالم است، از اسلام خارج شده است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
شَرُّ النّاسِ الْمُثَلِّثُ، قيلَ: يا رَسُولَ اللَّهِ وَ ما الْمُثَلِّثُ؟ قالَ: الَّذى يَسْعى بِأخِيه إلَى السُّلطانِ فَيُهْلِكُ نَفْسَهُ، وَ يُهْلِكُ أخاهُ، وَ يُهْلِكُ السُّلْطانَ. «14»
بدترين مردم مثلِّث است. عرضه داشتند: مثلِّث چيست؟ فرمود: كسى كه عليه برادر مسلمانش نزد ستمگر سعايت و سخن چينى مىكند و بدين سبب خودش و برادرش و ستمگر را به هلاكت مىاندازد (برادرش را به دست سلطان و خود و سلطان را با عذاب جهنّم).
كمك به مظلومان
اعانت مظلوم در برابر ظالم و يارى او جهت نجات از ستم ستمكار از اوجب واجبات در اسلام است، تا جايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
مَنْ أصْبَحَ لايَهْتَمُّ بِامُورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ. «15»
كسى كه صبح كند و اهتمام به امور مسلمانان نورزد، مسلمان نيست.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نساء (4): 86.
(2)- بحار الأنوار: 68/ 44، باب 61، حديث 47؛ وسائل الشيعة: 16/ 313، باب 8، حديث 21638.
(3)- الكافى: 2/ 99، حديث 30؛ وسائل الشيعة: 16/ 310، باب 8، حديث 21626.
(4)- لقمان (31): 14.
(5)- أنعام (6): 68.
(6)- هود (11): 59- 60.
(7)- هود (11): 113.
(8)- قصص (28): 17.
(9)- بحار الأنوار: 72/ 369، باب 82، ذيل حديث 3.
(10)- بحار الأنوار: 72/ 370، باب 82، حديث 7؛ مستدرك الوسائل: 13/ 126، باب 35، حديث 14971.
(11)- بحار الأنوار: 72/ 372، باب 82، حديث 17؛ مستدرك الوسائل: 13/ 127، باب 35، حديث 14974.
(12)- بحار الأنوار: 72/ 373، باب 82، حديث 22؛ وسائل الشيعة: 16/ 57، باب 80، حديث 20969.
(13)- بحار الأنوار: 72/ 377، باب 82، حديث 35؛ مستدرك الوسائل: 13/ 125، باب 35، حديث 14966.
(14)- بحار الأنوار: 72/ 377، باب 82، ذيل حديث 35؛ مستدرك الوسائل: 13/ 125، باب 35، حديث 14967.
(15)- الكافى: 2/ 163، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 16/ 336، باب 18، حديث 21701؛ بحار الأنوار: 71/ 337، باب 20، حديث 116.