فارسی
پنجشنبه 08 آذر 1403 - الخميس 25 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حکایتی از بخشش

 

يكى از غلامان حضرت حسين كار بدى كرد، ديگر غلامان براى زدن او هجوم كردند، غلام اشتباه كار گفت:

«و الكاظمين الغيظ»

حضرت فرمود او را رها كنيد من خشمم را فرو خوردم، غلام گفت:

«و العافين عن الناس»

فرمود: كارى به او نداشته باشيد من او را بخشيدم، عرضه داشت:

«و الله يحب المحسنين»

حضرت پس از عطا كردن پول قابل توجهى به او فرمودند: برو در را خدا آزادى.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تخفیف عذاب بخاطر دل سوزی به اقوامش!
داستان شگفت‏انگيز حاتم اصمّ‏
تائب ، اهل بهشت است
داستان شگفت‏‌انگيز حاتم اصم‏
جوان پرهیزکار و بیدار
توبه جوانی که خیاط زنانه بود
حضرت موسى عليه‏السلام و نماز
دو كرامت از جابر جعفى
دغدغهٔ حذیفه و درخواست او از امام حسن(ع)
حكايتى از اميرالمؤمنين (ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

تائب ، اهل بهشت است
طلبه‌ای که به لوسترهای حرم امیرالمؤمنین(ع) ...
حكايت مرد ثروتمند بنى‏اسرائيلى‏
حكايتى از اميرالمؤمنين (ع)
داستانى عجيب در حسد
گردنبند با برکت حضرت زهرا(س)
حکایت خدمت به پدر و مادر
با شروط آن‏
براى علم او نقطه منتها نيست‏
رفتار امام حسين (ع) با معلم فرزندش‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^