فارسی
شنبه 01 دى 1403 - السبت 18 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

اصل عظيم تقيه‏

 

منابع مقاله:

کتاب   : تفسير حكيم جلد هفتم

نوشته  : حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

دانشمندان بيدار و قرآن شناس و عارف به معارف اهل بيت به صورت پراكنده در كتاب هاى تفسير و اخلاق در ضمن تشريح امر به معروف و نهى از منكر حقيقت اين مسئله را شناسانده و موارد آن را كه جز براى حفظ اسلام و مسلمين و آمادگى براى شكست دشمن بكار گرفته نمى شود روشن ساخته اند.

دانشمند فقيد مرحوم طيبى كه من در نوجوانى از مطالب با ارزش و تحليل هاى عالمانه او استفاده برده ام در رابطه با تقيه اين گونه نظر مى دهد:

حداكثر آياتى كه در صريح يا ظاهر قرآن كريم راجع به تقيه موجود است به تصديق قرآن شناسى مانند علامه ملامحمد باقرمجلسى عبارت از اين سه آيه شريفه است:

لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً ....: «1»

مسلمانان نبايد كفار را بجاى مؤمنان ياران و مددكاران و سرپرستان خود انتخاب نمايند، هر كس چنين كارى كند هيچ ارتباطى با خدا ندارد مگر اين كه به سببى منطقى و مشروع از آنان تقيه كند تقيه اى مطلوب.

مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ: «2»

هر كس بعد از ايمانش به خدا كافر شود دچار خشمى از سوى خدا و عذابى عظيم خواهد شد، مگر كسى كه او را مجبور به اظهار كفر كنند در حالى كه دلش مطمئن به ايمان است.

وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ ...: «3»

و مرد مؤمنى از خاندان فرعون كه ايمانش را پنهان مى كرد گفت: ياد آورى عدد آيات تقيه به خاطر اين است كه بدانيد آيات امر به معروف و نهى از منكر از نظر تعداد قابل مقايسه با آيات تقيه نيست، آيات امر به معروف و نهى از منكر از ده ها آيه بيشتر است، از كثرت و فراوانى آيات امر به معروف و نهى از منكر نتيجه گرفته مى شود كه اصل و پايه ى اساس و ريشه در اسلام امر به معروف و نهى از من كر است، چنان كه در آيه اول و دوم مسئله ى تقيه به عنوان يك موضوع استثنائى و با حرف الّا كه از ادات مستثناة است ذكر شده است.

 

مثلًا در آيه ى اول پس از آنكه اصل اساسى را در زمينه روابط خارجى آن هم با آن لحن مؤكد و آن تهديد شديد، اجتناب از دوستى با دشمنان اسلام و دورى از تحت الحمايه آنان شدن قرار داده چنين مى فرمايد:

إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً:

مگر اين كه بخواهيد خود را از آسيب آنان حفظ كنيد. حفظ كردنى و در مسير تقيه قرار گيرد تقيه كردنى.

همين ظاهر ساختن مصدر يعنى كلمه «تُقاةً» كه معادل كلمه ى تقيه و هر دو از ريشه «وقى و وقاية» به معنى سپر گرفتن در برابر خطرات است، نشان مى دهد و اعلام مى دارد كه نوع خاصى از تقيه نه هر نوع تقيه و به طور مطلق مورد استثناى قرآن است زيرا نفرمود: إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ با اين كه مطلب و منظور با چنين تعبيرى هم كامل و تمام بود، بلكه با عنايت خاصى آن تعبير ويژه را «تُقاةً» بكار برده تا اثبات كند كه يك نوع تقيه نه هر نوع تقيه اى مجاز و مستثنى است.

خلاصه تقيه در عين عظمت داشتنش يك امر عارضى و يك وضع استثنائى مى باشد، و نگاه عقلاى جهان نسبت به قوانين استثنائى معلوم است، يعنى در همان موارد استثناء به آنها عمل مى كنند و از تعميم و سرايت دادن آنها به كليه شئون زندگى اجتناب نموده و نمى گذارند جريان طبيعى زندگى به خصوص زمانى كه دين و نفوس و اموال و معادن ملت اسلام در خطر است محكوم قوانين وضع استثنائى شود.

روى اين حساب تقيه كه يك امر استثنائى است مانند- مانند ساير امور استثنائى- نمى تواند جانشين اصول عمومى و كلى اسلام باشد وگرنه لازم مى آيد كه فرع بر اصل تقدم و مزيت پيدا كند و يك قانون استثنائى به يك قانون عمومى تبديل يابد و برعكس قوانين عمومى جنبه شذوذ و استثناء بخود بگيرد، و اين هم معقول نيست كه يك چيز استثنائى و موقتى جنبه ابدى پيدا كند ولى امور ابدى به وضيعت استثنائى و موقتى تغيير جهت دهد، بطلان اين معنا كاملًا بديهى است.

روش و رفتار درباره ى تمام امور استثنائى از اين قرار است، ولى متأسفانه گاهى مردمى پيدا مى شوند كه به اين اوضاع استثنائى جنبه عمومى و دائمى مى بخشند و اصول قوى و قوانين اساسى و مسلمات را تحت الشعاع آنها قرار مى دهند كه يقيناً كار نادرستى است.

مثلًا چنين مردمى تا مى بينند عالمى دلسوز، و مؤمنى فرهيخته و مسلمانى روشن ضمير مى خواهد امر به معروف و نهى از منكر كند، و جلوى مفاسد يك دولت يا يك جميعت بايستد با هيجان و دست پاچگى به او روى آورده مى گويند تقيه كن كه اگر تقيه نكنى دچار گرفتارى مى شوى و براى تقويت كلام خود متوسل به اين مثل مى شوند مشت با درفش، يا مشت با سندان نمى سازد، بايد سكوت كنى و اوضاع را به حال خود رها نمائى تا صاحب اصلى بيايد و همه امور را اصلاح نمايد!!

اينان با خيالى راحت به همه مى گويند بنشينيد و كارى به كار دولت جائز و مفسدان نداشته باشيد كه وظيفه شما در اين مرحله تقيه است و منظورشان از تقيه سكوت كامل در برابر مفسدان و طاغيان است، در حالى كه تقيه به اين معنا نه در قرآن آمده و نه در روايات خبرى از آن هست، ولى اين عافيت طلبان كه اكثر در لباس زهد و عبادت هم به سر مى برند تقيه را آن همه به معنائى كه لايرضى صاحبه است به همه شئون زندگى سرايت مى دهند و با اين سرايت دادن اصول مسلم اصلى را به تعطيلى مى كشانند، قطعاً تقيه به چنين معنائى وجود ندارد و آفرين بر آن عبد صالحى كه در اوائل انقلاب درباره ى چنين تقيه اى در چهلم شهداى فيضيه در اعلاميه بى نظيرش اعلام كرد اكنون كه اصول اسلام و قوانين الهى و معارف اهل بيت به خطر افتاده تقيه حرام است و لو بلغ ما بلغ!

بنابراين اصل اولى عبارت است از تبليغ اسلام چه به صورت امر به معروف و نهى از منكر چه به شكل دعوت به اسلام با موعظه و حكمت و جدال احسن و چه به صورت تلاش و فعاليت همه جانبه در راه پيشرفت و پيروزى اسلام، منتهى گاهى و در شرايط معينى از اين اصل ثانوى و استثنائى يعنى رخصت تقيه و مجاز بودن آن نيز استفاده مى شود، به هر صورت خود اين اصل تقيه، چنان كه بتدريج روشن تر خواهد شد در مفهوم صحيح آن يك نوع دعوت و خدمت به اسلام و يك نوع امر به معروف و نهى از منكر است و در حقيقت تقيه فقط تغيير روش كار است و به تعبير روز عبارت از تغيير تاكتيك براى خدمت به اسلام و تغيير تاكتيك امر به معروف و نهى از منكر است نه مسئله ى ديگر.

 

تغيير عنوان نه ماهيت

اگر بخواهيم از اصول اساسى اسلام كه امر به معروف و نهى از منكر در رأس آنهاست و از تقيه تعبير امروزى بنمائيم مى توانيم امر به معروف و نهى از منكر را اصول «استراتژى» اسلام و تقيه را «تاكتيك» بناميم و در تعريف اين دو لفظ اهل فن چنين گفته اند: استراتژى در امور نظامى و كارهاى جنگى عبارت است از يك خط مشى كلى و يك برنامه عمومى كه براى رسيدن به هدفى وضع مى شود، اما تاكتيك عبارت از استفاده از اين برنامه و از اداره ى نيروهاى جمع آورى شده در ميدان مبارزه و جنگ با دشمن است.

يا به تعبير ديگر روز و به معناى عصرى تقيه سومين مرحله از مراحل سه گانه جنگ است كه كارشناسان نظامى براى جنگ ها قائل اند و آن مراحل از اين قرارند:

1- مرحله هجوم. 2- مرحله دفاع. 3- مرحله عقب نشينى تاكتيكى و اين همان مرحله اى است كه در قرآن كريم در سوره انفال از آن ياد شده است:

وَ مَنْ يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ. «4»

و هر كس در بحبوحه جنگ به آنان پشت كند و از دشمن بگريزد سزاوار خشمى از سوى خدا شود و جايگاهش دوزخ است و دوزخ بازگشت گاه بدى است مگر اين كه گريز و فرارش براى انتخاب محلى ديگر جهت ادامه نبرد با دشمن يا پيوستن به گروهى تازه نفس از مجاهدان براى حمله به دشمن باشد.

مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ : فوت و فن ديگر و بهترى براى پيدا كردن ادامه نبرد است، اين گونه فرار و عقب نشينى آن فرار مبغوض از جهاد كه به اتفاق آراء و به حكم اين آيه و نصوص ديگر از گناهان و معاصى كبيره است نيست، بلكه آن عبارت از فرار تاكتيكى براى غافل گير كردن دشمن است.

أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلى فِئَةٍ: يعنى موضع گيرى بهتر و انتقال از سنگرى به سنگر محكم تر و ملحق شدن به واحدهاى جنگى تازه نفس تر و عجب اين كه در اين آيه نيز تقيه يا عقب نشينى تاكتيكى به عنوان يك جريان استثنائى و با حرف استثناء «الا» آمده است.

پس چنان كه ملاحظه مى كنيد تقيه اى كه اسلام گفته است همين عقب نشينى تاكتيكى براى تجديد قوا و تازه كردن نفس براى ادامه نبرد با دشمن است، و خلاصه عوض كردن روش هاى فعاليت هاى اسلامى و انعطاف پذيرى خلاق و مبّرى از انكار اصول و انتخاب روش هاى مناسب تر با اوضاع و احوال و مقتضيات و واقعيت هاى تلخ و حوادث غير مترقبه است و بس نه چيزى ديگر.

 

تحريف خائنانه معنى تقيه

با كمال تأسف اين حقيقت مترقى و اين مفهوم صحيح تقيه مانند بسيارى از حقايق و مفاهيم و ديگر معارف عاليه اسلام براى عده كثيرى پوشيده مانده است و در نتيجه ارزيابى هاى نادرست و تصويرهاى غلط و وارونه اى از تقيه به عمل آورده اند كه بايد اين تصويرهاى غلط را به دو دسته تقسيم كرد:

1- دسته اول: دينداران خشك و قشرى اعم از به اصطلاح پيشوا يا پيرو كه قولًا و عملًا تقيه را به معنى ترك وظائف اسلامى تفسير كرده و آن را بهانه اى براى كناره گيرى از مداخله در امور اجتماعى اسلام كه انزوا و رهبانيت را سخت محكوم بلكه آن را تحريم كرده است، و نيز آن را بهانه اى براى تعطيل احكام و قوانين تعطيل ناپذير اسلام و فلج كردن همه امور حياتى اسلام و فرار از مسئوليت هاى اسلامى و دستاويزى براى توجيه آسايش طلبى ها و محافظه كارى ها و سودجوئى ها قرار داده اند!!

2- دسته دوم: بى دينان و مغرضان از دشمنان اسلام يا افراد بى بند و بار و بى اطلاع از اسلام هستند كه مرتكب اشتباهى از نوع ديگر درباره تقيه شده اند و در اوراق پريشان خود ادعا كرده اند كه تقيه از اختراعات ملايان شياد براى فريب عوام است، لذا بعضى از نويسندگان آنچنان اوراق گفته اند: تقيه مظهر دروغ در دين و مذهب است، و گفته اند: دروغ در كليه شئون ما رخنه كرده است از جمله در مذهب هم دروغ به صورت تقيه جلوه نموده، و اين نويسندگان نام آن را دروغ مذهبى گذاشته اند! به اين معنى كه اگر كسى بخواهد در كار دين هم شارلاتانى كند و دروغ پردازى نمايد و محافظه كار و تن پرور و راحت طلب باشد تقيه مى كند!!

البته براى شما خوانندگان محترم از مطالبى كه در سطور گذشته تحرير شد روشن گشت كه حقيقت تقيه چيست و كاربرد آن چه اندازه به سود اسلام و مسلمين و زيان دشمن است.

در هر صورت بايد به دسته اول كه خود را جزء دينداران مى دانند گفت: تقيه در اصل و اساس به عنوان عاملى از عواملى حفظ اسلام وضع شده است چنانكه در احاديث مربوط به تقيه آمده است:

«التقية من دينى و من دين آبائى:» «5»

تقيه جزئى از دين من و دين پدران من است.

تقيه كه بر اساس آيات و روايات عامل حفظ دين است هرگز نمى تواند به عامل اضمحلال و نابودى دين تبديل شود، بنابراين بايد دينى در ميان باشد تا بخاطر آن تقيه صورت گيرد، حال اگر روزگارى كار اين عامل حفظ دين به آنجا منتهى شد كه ديديم ادامه آن بيش از اين و يا اساساً عمل به آن منجر به اضمحلال دين مى شود، «چنانكه اين وضع در تاريخ اسلام زياد پيش آمده است» در چنين وضعى آيا باز هم تقيه بنابر نظر شما جايز است؟ چه رسد به اين كه واجب باشد و آيا در چنين وضعى كه همه اسلام و اساس آن به خطر افتاده باز هم التقية من دينى و من دين آبائى، وقتى دين نابود شود چگونه به خاطر آن تقيه شود؟

ما مى بينيم وقتى اساس اسلام به خطر مى افتد و چراغ دين به خاموشى مى گرايد كار متنهى به قيام خونين حسينى مى شود چرا؟ براى اين كه ديگر دوران اين عامل حفظ دين يعنى تقيه سپرى شده است و به عبارت ديگر آن خصلت دينى اصالت و خاصيت خودش را از دست داده است و كار به جائى رسيده كه اگر يك قيام مسلحانه خونين هم چون انقلاب حسينى صورت نگيرد نسل هاى آينده، اسلام حقيقى را نخواهند شناخت، يعنى نسل هاى بعد وقتى به اسلام نگاه مى كنند به نظرشان مى رسد اسلام عبارت بوده از دين ابوسفيان، معاويه، يزيد، ابن سعد و ابن زياد كه اين دين در حقيقت لادين بوده كه به صورت دين به وسيله اين خائنان به ملت تحميل شده است، و آن وقت نسل هاى بعد تصور خواهند كرد كه اسلام اساساً آش شله قلم كار و معجون عجيب و غريبى است كه با هر چيزى مى سازد و با هر جنايت و خيانتى سازگار است، چون كه بنى اميه از معاويه تا يزيد و بعدى ها و هم چنين بنى عباس و بعدى ها انواع بلاها را سر اسلام آوردند، و آن چنان آن را مسخ و وارونه كردند و از آن معجون عجيب و غريبى به وجود آوردند كه با همه اضداد خودش مى ساخت.

اسلام سفيانى تمام گوركن هاى خود را در بطن خود حمل مى كرد و مى پرورانيد و نهايتاً اسلام خاندان ابوسفيان و خاندان عباسى و اسلام هائى از اين قبيل كه از اسلام اموى و عباسى منشعب شده از پيچيده ترين فرهنگ هاى ساخت بشرى است كه انسان قدرت سر درآوردن از آن را ندارد و نمى فهمد چگونه اسلام و دين و مرامى است كه تمام گوركن ها و عوامل انهدام و نابودى خود را در دامن خود دارد.

مثلًا اسلام قرآن ونبوت و امامت و خلاصه اسلام حسينى دين آزادى و دمكراسى به معناى واقعى است، ولى اسلام سفيانى و عباسى دين آزادى كشى و استبداد و زور و ديكتاتورى است.

اسلام حسينى دين عدالت، مواسات، مساوات همه در برابر قانون و دين برادرى و محبت و تعاون و صدق و صفا و شرافت و كرامت است، ولى اسلام سفيانى دين ظلم، ستم، بيدادگرى و نابرابرى و نابرادرى است. اسلام حسينى دين امانت، صداقت، جوانمردى و ارزش هاى انسانى است.

دين اموى وعباسى دين خيانت، دروغ، خدعه، نيرنگ و ناجوانمردى و همه پستى ها و رذائل است.

اسلام حسينى دين مهر و محبت، عشق و انسان دوستى و تعاون و هم كارى و دين تقوا و اجتناب از هر گناه و معصيت، و دورى از هر جنايت و خيانت است.

دين اموى و عباسى دين كينه توزى، چپاول و غارت و قتل عام و به بردگى كشيدن عباد خدا و مردم را گاو و گوسپند به حساب آوردن است، اين سخن ما و انشاء نگارى نيست اين حقايقى است كه پيامبر اسلام در زمان حياتش نسبت به پس از خودش خبر داده است:

«اذا بلغ بنو ابى العاص ثلاثين رجلًا اتخذوا دين الله دغلًا و عباد الله خولا و مال الله دولًا:» «6»

هنگامى كه عده فرزندان ابوالعاص «اين جرثومه پليد اموى تبار و اموى مسلك» به سى نفر رسيد دين خدا را بازيچه خود و بندگان خدا بنده و برده خويش و مال خدا را انحصارى و احتكار خود قرار دهند.

شگفتا! پيامبر اسلام در اين سخن زنده و در اين پيش گوئى تاريخى اش مى فرمايد:

چون عده اين خانواده كه بخشى از بنى اميه اند به سى نفر برسند و سواركار و مسلط بر اوضاع شوند برنامه كار و سياست خارجى و داخلى و دولت آنان با همه عرض و طولش در اين سه مسئله خلاصه مى شود:

1- دين خدا را به بازى مى گيرند و رخنه گرانه در داخل كيان آن به كمين مى نشينند تا به نام دين ريشه دين را بركنند.

آرى بازى با دين، و با نيرنگ و خدعه و فساد و تباهى كشيدن محتواى حقيقى و اصيل آن، و مخالفت و مبارزه با دين به نام دين، و موريانه وار از داخل دين كيان دين را مورد حمله و تخريب قرار دادن و داخل نمودن چيزهائى در دين كه از دين نيستند كار اساسى بنى اميه است.

2- بندگان خدا را برده و نوكر و ملك طلق خود مانند گاو و گوسپند بلكه مثل ابزار و آلات قرار مى دهند، گوئى آنان اصلًا بنده خدا و يا اساساً انسان نيستند، بلكه جمادات و ابزار و آلات اند.

3- مال خدا و بيت المال مسلمانان و ثروت هاى عمومى اسلامى را به شدت در انحصار خود مى گيرند و به انبار احتكار مى ريزند، و به فاميل خود كه اقليتى بيش نيستند اختصاص داده و آن اموال را در حوزه اين فاميل دست به دست مى گردانند و از اين جيب به آن جيب مى ريزند و از اين دست به دست ديگرشان مى دهند!

اين سخن جاويدان پيامبر اسلام است كه بر اساس آن اميرمؤمنان در مبارزاتش با معاويه و ساير جباران و ستمگران اين خانواده بر آن تكيه كرده است، چنان كه پس از او هم حضرت مجتبى و حضرت ابوعبدالله الحسين و بزرگان صحابه و قهرمانان اسلام در مبارزاتشان با جباران و ظالمان براساس اين سخن جاويد نبوى با دشمن اسلام درگير بودند.

اين بود اجمالى از اسلام اين خاندان ننگين كه ديديد چه معجون عجيب و غريبى است كه با همه ضدهاى خود سازگار است حال از آنان كه تقيه را وارونه معنا مى كنند مى پرسيم وقتى چنين وضعى پيش آيد چه بايد كرد؟ و در چنين موقعيت خطرناكى كه اصل اسلام در خطر است تكليف چيست؟ آيا باز هم به معنائى كه شما مى گوئيد بايد تقيه كرد؟ تقيه اى كه موجب اضمحلال دين است؟

البته پاسخ منفى است، يعنى وقتى كار اسلام به اينجا رسيد ديگر آن اصل استثنائى به درد نمى خورد و كاربرد ندارد و اگر به آن عمل شود اصل دين از ميان مى رود و عامل حفظ دين به عامل اضمحلال دين تبديل مى شود.

قيام حسينى به اين خاطر بود كه ديگر از نظر شرعى و عقلى مجوزى براى تقيه وجود نداشت و بايد اين قيام صورت مى گرفت تا اسلام حقيقى به نسل هاى بعد منتقل مى شد و هر جاهل به اسلام در سايه ى اين قيام خونين عارف به اسلام شود و با تحليل فلسفه قيام و مبارزه حضرت حسين با بنى اميه به اسلام راستين راه يابد.

ممكن است گفته شود قيام امام به شكست نظامى انجاميد و كار به كام بنى اميه چرخيد، بايد گفت: امام در اين مبارزه ابداً توقع پيروزى نظامى نداشت و چنين پيروزى ظاهرى هدف نهائى انقلاب او نبود، بلكه عمده هدف اين انقلاب آن بود كه از لحاظ سياسى و معنوى و به تعبير عصر ما از لحاظ ايده ئولوژى و مسلكى پيروز شود كه آن را هم صد در صد به دست آورد و نقاب از چهره ى اسلام ساختگى خاندان بنى اميه برگرفت و تقلبى بودن آن چنان اسلام و مسلمانى را فاش و برملا ساخت و براى جهانيان و نسل هاى پس از انقلاب آشكار و ثابت كرد كه اسلام بنى اميه ضد اسلام است و هرگز فريب چنين اسلامى را كه بنى اميه و عالمان دين فروش دستگاه آنان ساختند نخوريد.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- آل عمران 28.

(2)- نحل 106.

(3)- غافر 28.

(4)- انفال 16.

(5)- وسائل ج 11، ص 460.

(6)- اعلام الورى تأليف طبرسى چاپ اسلاميه ص 45، اين روايت مهم در بسيارى از كتب حديث شيعه و سنى آمده است.

 


منبع : پایگاه عرفان
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امام سجاد (ع) فرهنگ ساز عاشورا
حرث بن نبهان
بند اول ترجیع بند معروف محتشم کاشانی درباره امام ...
هزار سال اوروشواره
امام زین العابدین(ع) در بیانات مقام معظم رهبری
معرفى يزيد در پيام امام حسين (ع )
مَعقِل
مصائب سالار شهیدان (ع) از محمّد بن حسام الدّین ...
کربلا چیست؟
علت قیام امام حسین علیه السلام

بیشترین بازدید این مجموعه

توحید نظری و توحید عملی
هفت نمونه‌ از احیای مردگان در کلام قرآن
مال حلال و حرام در قرآن و روايات‏
وضعيت زندگى اعراب پيش از بعثت و بركات پيامبر (ص)
مراحل قيامت‏
معالجه ی مرضی به نام آرزوهای طولانی!!
گذری بر فضایل حضرت زهرا سلام الله علیها
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

حجت اله عرفانیان
نام شیعه12باردر قرآن آمده {وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ} نام شیعه 12 بار در قرآن آمده { وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ} گفتم که نگی نگو نگفتی گفتم که زحق تو هم نیفتی شیعه یعنی ش شما ی یار ع علی ه هستی شیعه یعنی ربنا آواز دین می شود نامت جهانی هم یقین تشیع بهترین فرهنگ دنیاست ملاک آدمیت عشق الله ست علی گویان عالم جمله هستند تمام انبیاء هم شیعه هستندخدا یکی دین یکی آئین یکی حق یکی جانم یکی هم جان جانانم یکی بی اذن علی قدم مزن بر محراب هم زاده محرابو شهید محراب علیست سایه پیغمبر ندارد هیچ میدانی چرا آفتابی چون علی در سایه پیغمبر است گفتم که روم سایه لطفش بنشینم گفتا که علی نور بوود سایه ندارد علی فاطمه هم جمله نورند به حمدالله حسودان جمله کورند صدای ساز کویت سازکوکان شوند اهل تشیع کل بوکان یا علی درویشو صوفی نیستم فاش می گویم که کوفی نیستم لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین وقت جانبازی به کنج مسجدو هم خانقاه کوفیان بی وفای نیمه راه وقت جنگ مولاء بودو ذالفقار مردم بی دین کنند از جنگ فرار موج دین را هم تلاطم کرده اند راه اقیانوس را گم کرده اند عشق تو در جان و این جسمو تنم کینچنین بر آبو آتش می زنم یا علی بار دگر اعجاز کن مشت های کوفیان را باز کن هر چه هستی جان مولاء مرد باش گر قلندر نیستی شبگرد باش از عدالت گر تو خواهی یک دلیل یاد کن از آتش دست عقیل شیعه یعنی آیه اثنی اعشر قفل دین را باز کن بهر بشر لنگ لنگان طریقت را ببین مردم دور از حقیقت را ببین وقت جنگ مولاء بودو ذالفقار مردم بی دین کنند از جنگ فرار چون رفیق نیمه راهند کوفیان می کنند از جنگ فرار امروز علی غریب و تنهاست آماج هجوم اهرمن هاست او کیست ؟ گلی ز باغ زهرا پرورده درد و داغ زهرا او نور دل بسیجیان است چون مادر خویش مهربان است ابرها خواستند که طوفان کنند غافل از رعد نگاه الهی این رهبرند این گردبادهای به غیرت در آمده مطیع امر رهبرند که طوفان نمی کنند رعدطوفان یعنی 121یا علی121 قرش تیغ ذالفقار حیدری وای اگر حکم جهادم دهد ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد هر که سنگر ساخت او دیوانه است دشمن مولاء به هر ویرانه است بسم الله نام آدم25بار در قرآن آمده آدم باش و حق را بپذیر پیامبرفرمود فقط یک فرقه اهل نجات است به ابجدفرقه25شیعه25با امام اسلام25امامان حق25حسینه25باامام حق25اصل اسلام25 اصل حق25انسان کامل25 انسان نمونه 25ارباب جهان25کربلا 25شاهنشاه جهان25 آل الله25یاشاهنشاه25شیداء25کعبه25آل الله25باآل قرآن25حکم خدا25نام الله25آل الله25اسم محمد25ارباب جهان25اسم حسین 25شاهنشاه جهان 25شیعه 25پیامبر25اسم محمده25شیعه25 پیامبر25شاهنشاه جهان25 ارباب جهان25شیعه 25پیامبر25يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ (الحجرات، 2) اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد، صدايتان را بلندتر از صداى پيامبر مكنيد، و همچنان كه بعضى از شما با بعضى ديگر بلند سخن مى‌گوييد با او به صداى بلند سخن مگوييد، مبادا بى‌آنكه بدانيد كرده‌هايتان تباه شودیک گناه مثل یک کبریت به خرمن است که خشکو تر را با ه
پاسخ
0     0
14 مهر 1395 ساعت 6:51 بعد از ظهر
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^