آسیبهای اخلاقی پژوهشهای عاشورایی
دکتر سيد حسن اسلامي[1]
چکیده
عاشوراپژوهی مانند هر فعالیت پژوهشی در معرض آسیبهای اخلاقی است. اما به دلیل تعلق خاطر گسترده به آرمان حسینی در میان شیعیان، گاه توجه لازم به این آسیبها نمیشود. مقاله حاضر میکوشد با بررسی برخی موارد معروف به تحلیل این آسیبهای اخلاقی بپردازد. با این رویکرد، شش آسیب اخلاقی در این عرصه معرفی و ابعاد آن کاویده شده است. این آسیبها عبارتند از: (1) عامیانهسازی مباحث و پای عامه مردم را به مباحث تخصصی کشیدن، (2) ترسیم نادرست دیدگاههای رقیب، (3) عرضه یادداشتهای شخصی به جامعه علمی (4) کوتاهی در نقادی آثار همدلانه اما سست، (5) بیتوجهی پارهای از پژوهشگران این عرصه به پژوهشهای دیگران، و (6) مجموعهسازیهای نامناسب. این نوشته میکوشد با توجه دادن به این آسیبها و جدی گرفتن خطرات و پیامدهای غیر اخلاقی آنها، به تقویت پژوهشهای عاشورایی و گسترش آرمان حسینی مدد برساند.
پژوهش، بررسی و داوری درباره حادثه عاشورا و مسائل و ابعاد آن، همواره برای شیعیان جاذبهای مقاومتناپذیر داشته است. در نتیجه، کسان بسیاری کوشیدهاند، جدا از حوزه تخصصی خود و در مواردی متفاوت و حتی متعارض با آن، وارد این عرصه شوند و در این میان به پاسداشت این حماسه غرورانگیز یاری رسانند. در کنار این جاذبه و کشش، دلبستگیها و تعلقات عاطفی مایه آن گشته تا از سویی برخی کسان در فهم ابعاد این حادثه درمانند و یا در تفسير آن به کژراهه افتند و از سوی دیگر برخی کسان در دفاع از ابعاد این حادثه یا آنچه را که از لوازم جداییناپذیر آن میدانند، با همه وجود دفاع کنند و در این راه حتی از شیوههای نامقبول علمی و گاه غیر اخلاقی سود جویند. این حساسیت و مسائل جانبی آن، پژوهش اصیل را در این عرصه دشوار و در عین حال مسئولیتبرانگیز میسازد و پژوهشگران و صاحبنظران را بر آن میدارد تا هشیارانه در این مسیر ارجمند گام بردارند و از خطرات ناخواسته آن بپرهیزند.
طی چند دهه گذشته در کنار پارهای پژوهشهای ارزنده که در فهم و تفسیر قیام حسینی صورت گرفته است، شاهد برخی بیاخلاقیهایی بودهایم که این مسیر را غبارآلود میکند و محققان را از فرجام کار خود نگران میسازد. اگر قیام سالار شهیدان، در بنمایه خود اخلاقی بود، که بود، هر حرکتی در جهت ترویج آن و تحقیق در آن نیز باید اخلاقی باشد و چنین نیست که در این عرصه مجاز باشیم تا با منطق پوشیده و ناگفته هدف وسیله را توجیه میکند، هر عمل ناصوابی را روا بداریم و هر شیوه نامقبولی را به کارگیریم.
در این نوشته نگارنده میکوشد تا برخی از آسیبهای اخلاقی در زمینه پژوهشهای عاشورایی را کالبدشکافی کند و ابعاد آن را بازگوید. مقصود از آسیبهای اخلاقی، آن رفتارها و شیوههایی است که با اخلاق اسلامی و انسانی راست نمیآید و از آنها نمیتوان برای ترویج آرمان حسینی سود جست. پیشتر کسانی کوشیدهاند تا آسیبهایی را که در پاسداشت حماسه حسینی صورت رخ میدهد را شناسایی کند. آنان با تأکید بر ضرورت اعمال درست و مناسک مقبول و تعظیم شعایر، برخی رفتارها و باورهای نامقبول را شناسایی و نقادی میکنند.
از پیشگامان این عرصه میتوان مرحوم میرزا حسین نوری را نام برد که کتاب معروف لؤلؤ و مرجان[2] وی از آثار ارجمند در این زمینه به شمار میرود. همچنین از کوشندگان این مسیر مرحوم مطهری است که، آثار گوناگون خود، ابعاد این مسئله را کاوید. اما آن چه در این نوشته مد نظر است، شناسایی و تحلیل آسیبهایی است که در عرصه پژوهش عاشورایی رخ داده است یا ممکن است رخ دهد.
در میان آسیبهای ریز و درشتی که کمابیش در این عرصه دیده شده است، به شش مورد بسنده میشود که عبارتند از:
1. عمومیسازی برخی مباحث مناقشهبرانگیز
2. ارائه تصویری مخدوش از نظریات حریفان
3. عرضه یادداشتهای شخصی به جامعه علمی
4. حساسیت یکسویه به دیدگاههای مخالف
5. بیتوجهی به پژوهشهای دیگران
6. مجموعهسازیهای نامناسب
حال به شرح مواردی از آسیبهای بالا میپردازم.
1. عمومیسازی برخی مباحث مناقشهبرانگیز
شهادت نواده رسول خدا (ص)، به نام دین و به جرم خروج بر دین، امری خرد نبود که بتوان از کنار آن گذشت. به همین سبب همواره در دل اندیشهورزی فکری شیعیان و مناسک عملی آنان قرار داشته است. اما در سطح عمومی این ابراز احترام و ادای برخی شعایر حسینی، به شکلگیری رفتارهایی انجامید که پارهای از عالمان شیعی را بر آن داشت تا در برابر آن موضعگیری کنند و خواستار حذف این رفتارها یا اصلاح آنها شوند. این نگاه و اقدام که از سر دلسوزی صورت میگرفت، گاه با واکنش تندی مواجه میشد و به انزوا و به حاشیه رانده شدن مصلحان میانجامید.
در این راه، به جای بحث عالمانه و بر اساس مبانی مقبول طرفین، یکی از شیوههای رایج و نادرست، عمومی سازی و به تعبیر دقیقتر عامیانه کردن بحث و پای عامه مردم را به مباحث جدی کشیدن و تحریک آنان بود. بهواقع، این شیوه با هر هدفی صورت بگیرد در درازمدت نه به سود مدافعان حماسه حسینی است و نه عالمان و دلسوزان دینی. نمونه معروف و تلخ این روش را در ماجرای معروف علامه سید محسن امین (1284-1371ق.) میتوان دید که لعن و تکفیر غوغاییان را در پی داشت. هرچند سالها از این ماجرا گذشته است، ابعاد آن هنوز بر جامعه علمی شیعی سنگینی میکند و برخی از شیوههای رایج در آن ماجرا نیز همچنان به کار گرفته میشود. در این جا سخن از محتوایی دیدگاه امین یا نقدهایی که متوجه وی شد نیست. بیگمان وی حق داشت در پاکسازی جامعه شیعی از آن چه که وی خرافه میدانست، بکوشد. همچنین مخالفان وی حق داشتند تا از سنتهایی که لازمه دوام و بقای تشیع میدانستند، دفاع کنند. خطا در آن بود که گاه هر دو طرف در نقض دیدگاه حریف و اثبات نظر خود از جاده صواب و اخلاق خارج میشدند. هدف این نوشتار نیز برجسته کردن این بعد از مسئله است، نه داوری درباره اصل دیدگاههای طرفین نزاع.
با آن که انتظار میرفت در این ماجرا عالمان نجف از او حمایت کنند و او را در برابر غوغای عامه حفظ کنند، با سکوت خود به ادامه این روند، یاری کردند. به نوشته آیت الله شبیری: «در آن موقع آقایان نجف از فتوای ایشان حمایت نکردند، بلکه مخالفت کردند. تنها کسی که مخالفت نکرد، آقای آسید ابوالحسن بود.»[3] البته این حمایت نیز هزینه داشت و در اثر «همان عدم مخالفت، اهالی بصره از تقلید آسید ابوالحسن به آقای نائینی» برگشتند.[4]
سید محسن امین، از پیشگامان اصلاح اندیشه شیعی در دوران معاصر، پس از تحصیل در نجف و هنگام بازگشت به جبل عامل، متوجه رواج خرافات بسیار و نادرستیهایی در نقل تاریخ عاشورا گشت. از این رو به اصلاح این مسائل همت گماشت. در این مسیر وی سه کتاب تألیف کرد تا جایگزین کتابهای رایج مقتل شود که به نظر او سرشار از دروغ و تحریف بودند. نخستین کتاب لواعج الاشجان فی مقتل الامام الحسین نام داشت که در آن کوشید تا طی یک مقدمه، سه مقصد، و یک خاتمه گزارشی روشن و در عین حال فشرده از واقعه کربلا به دست دهد.[5] پس از آن، کتاب اصدق الاخبار فی قصه الاخذ بالثار[6] را منتشر کرد و در آن شرح حال توابین را آورد. سومین کتاب نیز که شامل اشعاری در رثای سید الشهداء بود با عنوان الدرّ النضید فی مراثی السبط الشهید منتشر شد. بعدها این سه کتاب در یک مجلد به وسیله انتشارات العرفان روانه بازار گشت و مجله العرفان نوشت که هیچ شیعیای از این کتاب بینیاز نخواهد بود.[7]
چند سال بعد، سید محسن امین کتاب پنج جلدی المجالس السنیه فی مصائب و مناقب العتره النبویه را نوشت و در مقدمه جلد اول آن به درستی و مشروعیت عزاداری اشاره کرد. با این حال، به روایاتی که روضهخوانان جعل میکنند و سینهزنی و قمهزنی اشاره کرد و آنها را حرام شمرد.[8]
اما پیش از آن که پنجمین جلد این کتاب منتشر شود، وی کتاب مستقل دیگری منتشر کرد با عنوان اقناع اللائم علی اقامه المآتم و در آن بحث مختصری را که در مقدمه کتاب المجالس آورده بود، به تفصیل گشود و در مقدمه آن نوشت که در این کتاب هدفش اقامه دلائل عقلی و نقلی بر درستی عزاداری بر سالار شهیدان است تا آن که این نوشته تکملهای بر کتاب المجالس السنیه باشد.[9]در این کتاب، وی با تعریف عزاداری و انواع آن، تأکید میکند که انجام این اعمال یک شرط اساسی دارد: هیچ یک از آنها نباید مشتمل بر عمل حرامی باشد، در غیر این صورت بی هیچ تردیدی ما شیعه آن را درست نمیدانیم.[10]
در سال 1345ق. در بصره سید مهدی بن صالح القزوینی فتوایی صادر کرد و در آن شبیهخوانی و سینهزنی را حرام دانست و طی مقالهای نوشت که برخی از اعمالی که به نام عزاداری صورت میگیرد وحشیانه است.[11]وی بعدها مجدداً نظر خود را در مقالهای با عنوان «صوله الحق علی جوله الباطل فی موکب التعزیه»، منتشر ساخت و بر نظر قبلی خود تأکید نمود.[12] این مقاله نقد شد و شیخ عبد الکاظم بن محمود الغبانی کتابی در نقد او نوشت به نام البراهین القائمات که با تقریظ علامه محمد حسین کاشف الغطا در سال 1345ق. منتشر ساخت و در آن بر رجحان و مطلوبیت تعزیه و شبیهخوانی تأکید کرد.[13]
بیدرنگ قزوینی به همکاری با باند اموی[14] متهم شد، کار این دو «توطئه» قلمداد گشت و کسانی که شبیهخوانی و اعمالی از این دست را مباح و حتی مستحب میدانستند مجدانه به دفاع از موضع خود و مخالفت با آن دو برخاستند. شیخ عبد الحسین صادق عاملی کتاب سیماء الصالحین فی اثبات جواز اقامه العزاء لسید الشهداء[15]را نوشت و در آن بی آن که از این دو تن نامی ببرد به نقد تند آنان پرداخت.[16]این مسئله به صدور فتواهای متعددی دامان زد و عالمان شیعه را در برابر یکدیگر قرار داد. برخی از کتابهایی که در این مدت منتشر شدند عبارتند بودند از: کلمه حول التذکار الحسینی،[17] نصره المظلوم، و[18] النظره الدامعه.[19]
در این هنگام سید محسن امین در روستای خود شقراء در لبنان بود و حملات بر ضد او، بویژه در جبل عامل، افزایش مییافت و، به نوشته جعفر الخلیلی، عبد الحسین صادق در نبطیه و عبد الحسین شرف الدین در صور با او مخالفت میکردند.[20]این فضا او را برانگیخت تا کتاب معروف خود را در این زمینه با عنوان التنزیه لاعمال الشبیه[21] را بنویسد.
سید محسن امین در این نوشته منکراتی را که در مراسم عاشورا رواج داشن و برخی از آنها را از گناهان کبیره میدانست، بر شمرد.[22] وی در این رساله به نقد دعاوی کتابی میپردازد که به دفاع از عزاداری رایج و در نقد دیدگاه وی منتشر شده بود و بی آن که نام کتاب یا نویسنده آن را ببرد، خردهگیرانه و با توجه به جوانب مختلف نقد خود را پیش میبرد. وی در این نوشته حتی اشکالات املائی، دستوری و نگارشی کتاب مورد نقد را نشان میدهد.[23]
این نوشته بازتاب تندی در پی داشت. طی چند ماهی که از نشر این کتاب میگذشت، در عراق چندین کتاب بر ضد آن نوشته شد. شیخ عبد الحسین الحلی کتاب النقد النزیه لرساله التنزیه فی اعمال الشبیه را در سال 1347ق. نوشت و بر خشم امین خرده گرفت و استدلالهایی مفصل بر ضد او پیش کشید.[24] امین در آغاز کتاب از تعبیراتی تند بر ضد نویسنده سیماء الصالحین سود جسته و افزوده بود که در پی پاسخگویی به وی نبوده، ولی خشگین شده بود: «و من استغضب فلم یغضب فهو حمار.»[25] این خشم نیز در جای جای کتاب مشهود بود، مانند نقد تند ضعف ادبی و نگارشی نویسنده سیماء الصالحین. حلی هوشیارانه بر او خرده میگیرد که این منطق «... فهو حمار» مستند به کدام سوره قرآن یا کدام بخش سنت است؟[26]
سید ادعا کرده بود، یکی از محرمات عزاداری تشبّه مردان به زنان در نمایش و شبیهخوانی است و این کار حرام است. حلی جواب میدهد که حرمت تشبّه که در شارع آمده است، به معنای هر نوع تشبه مردان به زنان یا بر عکس نیست. بلکه به این معناست که مردی زی مردانه را ترک کرده رفتاری زنانه در پیش گیرد و یا زنی رفتار مردانه اتخاذ کند و از رفتار همجنسان خود دوری کند. اما این که کسی به گونهای موقت تنها لباس جنس مخالف را بر تن کند، دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد. از نظر حلی این ادعا که لباس جنس مخالف بر تن کردن، حرام است و حرمت آن در شرع ثابت است خود، «خیانت به شرع»[27] است.
در این فضا، سید علی تقی نقوی نصیر آبادی کتاب اقالة العاثر فی اقامة الشعائر را منتشر ساخت.[28] شیخ عبد الله السبیتی العاملی رنّه الاسی فی تعظیم شعائر العزا را نوشت[29] و با استناد به فتاوای مجتهدان معاصر خود به ادعاهای امین با لحنی تند پاسخ داد و بر او خرده گرفت که خود در اموری مهمتر از مراسم عزاداری، مانند هئیتهای تبشیری مسیحی، اهمال کرده و از وظیفه امر به معروف و نهی از منکر باز ایستاده است.[30]
دو تن از خاندان آلمظفر یعنی شیخ محمد حسین آلمظفر کتاب الشعائر الحسینیه [31] و شیخ عبد المهدی المظفر النجفی کتاب ارشاد الأمه للتمسک بالائمه [32] را منتشر ساختند. عبد المهدی کتاب دیگری به نام السیاسة الدینیه لدفع الشبهات علی المظاهرات الحسینیه را در نجف منتشر ساخت.[33]
در این میان محمد الکنجی که همسوی با سید محسن امین بود، کتاب کشف التمویه عن رساله التنزیه[34] را در نجف منتشر نمود و این مسئله را به مسئلهای که پیشتر عالم مصلح شیعه هبه الدین شهرستانی پیش کشیده بود، یعنی مسئله نقل اجساد مردگان به نجف، ربط داد.[35]وی همراه با انگشت گذاردن بر مکانت علمی و کارنامه عملی او فتاوایی از عالمان پیشین نقل کرد که ناظر به درستی حکم امین بود.[36]کتاب دیگری در دفاع امین به قلم شیخ علی جمال به نام دفع التمویه عن رساله التنزیه فی اعمال الشبیه[37]منتشر شد.
دامنه این بحث در حد مناقشات قلمی باقی نماند و به کوچه و بازار راه یافت و پای عامه مردم به آن کشیده شد و کمکم غائله بالا گرفت و کار از دسته بندی میان طلاب و فضلای نجف و لبنان، به دشنام و ارسال نامههای بیامضا و تهدیدآمیز رسید. ساکنان منطقه نبطیه دو دسته شدند و گروهی به حمایت از سید محسن امین و گروهی به مخالفت با او برخاستند و در اقامه مراسم عزاداری و انجام همان کارهایی که علامه امین حرام شمرده بود، سنگ تمام گذاشتند. اندکی بعد به مناسبتهای مختلف به جای تکرار شعار معروف «لعن الله من ظلمک یا ابا عبد الله» این بیت را که عبد الحسین صادق، نویسنده کتاب سیماء الصالحین در نقد کتاب التنزیه، سروده بود، ورد زبانها شد:
لعن الله اناساً حرّموا نَدْبَ الحسینِ[38]
خصم دیرین سید محسن امین یعنی عبد الحسین صادق این ابیات تعلیمی را سرود و در میان مردم رواج داد:
عزاداری را بدعت جدیدی میدانی که راه هدایت و نوسازی آن را روا نمیدارد.
آیا نمیدانی که پیامبر آن را برای عمویش تشریع کرد و افزونی آن را نیک شمرد؟
آیا نمیدانی که احادیث صحیح فراوانی در این مورد وجود دارد که هیچ سنتزادهای به صدور آنها جاهل نیست.[39]
در اشعار دیگری، عبد الحسین اقدامات سید محسن امین را با آنچه وهابیان با آرامگاههای امامان در بقیع کردند، مقایسه نمود و از آن بدتر شمرد[40]وی حتی هنگامی که دخترش را شوهر داد، از این فرصت استفاده کرد و قصیدهای سرود و به دامادش تقدیم کرد و در اشعار غنایی، به دیدگاه سید محسن امین تعریض کرد.[41]
این نوع برخورد در عراق نیز رواج داشت و صالح علی، از منبریهای نامور و روضهخوان قهار و متنفّذ، بر منبر به سید محسن امین و سید ابو الحسن اصفهانی اهانت میکرد و این بیت را میسرود:
ای سوار! اگر گذرت به جلّق [گردشگاه یزید بن معاویه در جنوب دمشق] افتاد، به چهره امین زندیق شده آنجا تف بینداز.[42]
گاه سید محسن امین به غاصب خلافت که دستور قتل امام را داد تشبیه میشد و گاه مخالف تشیع و گاه قائل به حرمت عزاداری بر اهل بیت و گاه «سید امویان» لقب میگرفت.[43] سقایان نیز با مشکهای خود در خیابانهای شهر فریاد میزدند: «لعن الله حرمله! بل لعن الله الامین!»[44]
بدین ترتیب، امین که در مقابل اهل سنت و وهابیان در دفاع از مشروعیت عزاداری کتابها نوشت و در جهت پیراستن کتب مقاتل از اخبار دروغین کتاب المجالس السنیه را فراهم آورد، به عنوان کسی که حکم به حرمت «عزاداری» داده است معرفی گشت.
در این ماجرا، شاهد بیاخلاقیهای گستردهای از سوی اطراف نزاع، چه موافقان امین و چه مخالفانش، هستیم. با آنکه موافقان و مخالفان شکلهای خاصی از عزاداری، همگی شیعه و از ارادتمندان سید الشهداء بودند، به خود حق میدادند که برای دفاع از دیدگاه خود و نقد نظر حریف از هر حربهای استفاده کنند و تعالیم اخلاقی را نادیده انگارند.
2. ارائه تصویری مخدوش از نظریات حریفان
درباره ماهیت و اهداف قیام حسینی و دلایل توجیهی آن در طول تاریخ شیعه تفسیرهای متفاوتی از سوی مدافعان و حتی مخالفان آن به دست داده شده است. برای کسانی این اقدام هویتبخش شیعه بوده است و تا ابد با هستی شیعیان گره خورده است. در برابر، از نظر کسانی، مانند ابوبکر ابن العربی فقیه (نه عارف و نویسنده کتاب الفتوحات المکیه) قیام وی توجیهی شرعی نداشت. در این میان، وظیفه عالمان و محققان شیعی آن است که از این حرکت دفاع و از آن تفسیری خردپسند به دست دهند و این کاری است که از سوی برخی از آنان جدی گرفته و دنبال شده است. حتی در میان محققان شیعه درباره اهداف و ماهیت قیام حسینی مناقشاتی جدی رخ داده است. این طبیعی است که در تفسیر حادثهای تاریخی، حتی میان هواخواهان و مدافعان آن اختلاف نظر رخ دهد، همان طور که در باب مسائل کلامی و اعتقادی شیعی در طول تاریخ میان عالمان شیعی رخ داده است. حتی بحث ابعاد و گسترده امامت و نحوه تبیین آن که بنیاد تفکر شیعی را تشکیل میدهد، مورد مناقشه و ابرام خود عالمان شیعی بوده است. به نقل نجاشی، ابن قِبه (از متکلمان بنام شیعه که در ری می زیسته است) کتابی در باب امامت نوشت به نام الانصاف. ابوالحسن سوسنگردی این کتاب را با خود به بلخ برد و به ابو القاسم بلخی داد. بلخی خود از متکلمان نامور شیعی بود، اما مبنای ابن قبه را نمی پسندید. لذا طی همان چند روزی که ابو الحسن میهمان او بود، کتابی در نقد این کتاب نوشت به نام المسترشد فی الامامه. ابو الحسن به ری باز گشت و آن نقد را نیز با خود آورد و به ابن قبه داد. ابن قبه نیز این کتاب را نقد کرد و آن را المستثبت فی الامامه نامید و باز از طریق همان شخص به بلخی رساند. بلخی مجدداً نقدی بر این کتاب نوشت به نام نقض المستثبت و آن را برای ابن قبه فرستاد.[45]بدین ترتیب، وجود اختلاف نظر در تفسیر مفاهیم و عقاید شیعی، نه در اصل آنها، امری رایج و از جهاتی مستحسن بوده است. اما نکته اصلی آن است که گاه در نقادی و فهم و تفسیر دیدگاههای رقیب، لغزشی جدی صورت میگیرد که عبارت است از به دست دادن تفسیری خطا، تحریف شده، نابسامان و گمراهکننده از آن دیدگاه. این حق هر پژوهشگر و عالم شیعی است که از دیدگاه و تفسیری که درباره قیام سید الشهدا دارد دفاع کند، اما وی حق ندارد در این دفاع سادهترین اصول اخلاقی را زیر پا بگذارد و نخست تفسیری ناروا و نامناسب از دیدگاه مخالفانش به دست دهد و سپس بر آنها بتازد. این منطق خلاف اخلاق و روح حقیقتخواهی است. دستور اخلاقی قرآن کریم، در این باره روشن است:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یجْرِمَنَّکمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید، برای خدا، حق گفتن را بر پای خیزید و به عدل گواهی دهید. دشمنی با گروهی دیگر وادارتان نکند که عدالت نورزید. عدالت ورزید که به تقوا نزدیکتر است.[46]
واقع آن است که گزارش تحریف شده دیدگاه حریف و مسخ آن که گاه در عرصه پژوهشهای عاشورایی صورت میگیرد:
به لحاظ علمی نادرست، از نظر اخلاقی ناروا و در عمل ناکارآمد است. از نظر علمی نادرست است؛ زیرا به فرض که موفق به ابطال آن شدیم، چیزی را ابطال کردهایم که حریف بدان باور ندارد و حریف همچنان از چیزی دفاع میکند که ما آن را ابطال نکردهایم. از نظر اخلاقی ناروا است؛ زیرا دیدگاهی به حریف نسبت دادهایم که خود بدان باور ندارد، یعنی دروغ گفته و تهمت زدهایم. سرانجام آنکه اساساً این روش در عمل کارآمد نیست و امروزه که منابع مربوطه در اختیار عموم مردم است و بهسادگی هر کس میتواند رسانهای برای دفاع از دیدگاه خود داشته باشد، این سلوک در نهایت یا نشان میدهد که از فهم دیدگاه حریف ناتوان هستیم و یا آنکه از تقریر درست و نقد آن گریزان.[47]
متأسفانه گاه شاهد این بیاخلاقی در عرصه پژوهشهای عاشورایی بودهایم که از معروفترین نمونههای آن ماجرای کتاب شهید جاوید و تفسیری بود که برخی از مخالفانش از مضمون کتاب به دست دادند. در این جا کاری به دیدگاهی که در کتاب ارائه یا مستندات آن نداریم. محققی به استناد دلایلی، قوی یا ضعیف، دیدگاهی را بر دیدگاه دیگری مقدم میشمارد و از آن دفاع میکند. همچنین کاری به محتوای تحلیلی نقدهایی که متوجه آن شد نداریم. در واقع، هر دو سوی قضیه حق داشتند از آنچه درست میدانستند، حمایت و آن را ترویج کنند. اشکال قضیه آن است در دو سوی مسئله شاهد برخی بیاخلاقیها هستیم که با ضوابط اخلاقی و دینی سازگار نیست و شایسته نیست که در دفاع از آرمان عاشورا از آن بهره گرفته شود.
از سویی، مرحوم صالحی در گزارش دیدگاه حریف از واژگان و ادبیات نامناسبی سود میگرفت و خواسته یا ناخواسته زمینه تفسیر نادرستی از آن را فراهم میکرد. برای مثال، در گزارش تفسیر مسلط درباره انگیزه قیام حسینی، از تعبیر «خود را به کشتن» دادن استفاده میکرد و در تحریرهای نخست کتابش مینوشت: «روی این منطق، حسین بن علی(ع) از خدا دستور داشته است که خود را به کشتن دهد و بدین وسیله به ثواب عظیم برسد و کسی حق ندارد هیچگونه گفتگویی در این باره بکند.»[48]
حال آن که کاری که سید الشهداء کرد، از دیدگاه نظریه مسلط و رایج آن زمان، «خود را به کشتن دادن» به شمار نمیرفت. بلکه نام متعارف آن شهادت یا شهادتطلبی بود. همین تغییر کوچک در تعبیرها، میتوانست زمینه سوء فهم را فراهم سازد و مدافعان آن نظریه را حساس کند و به عمل متقابلی وادار نماید.
جدای از درستی یا نادرستی ادعاهای طرح شده در کتاب شهید جاوید، برخی از مخالفان نیز، به جای آن که نخست اصل مدعیات کتاب را با امانت گزارش و سپس عالمانه نقل کنند، ترجیح دادند تفسیری نامطابق با واقع از آن به دست دهند و سپس این تصویر خودساخته را که بسیاری هم سست و شکننده بود، در هم بریزند.[49] این شیوه مغالطه آدمک پوشالی،[50] یا ارائه تصویری مخدوش از دیدگاه رقیب نام دارد.[51] این روش نه تنها به باروری پژوهشهای عاشورایی و گسترش آرمان حسینی کمک نمیکند که سد راه آن میشود.
حق آن بود که در این گونه مناقشات بایست دقت میشد تا واژگان و شیوه مناسب و ادبیات سنجیدهای، از سوی طرفین، به کار میرفت تا بیآنکه احساسات، عواطف و عقاید کسی جریحهدار شود، بتوان بحثی عالمانه و نظاممند را پیش برد. بیتوجهی به این ظرایف اخلاقی، بحثی را که میتوانست مثمر باشد، به جدلی کمحاصل و نزاعی فردی و شخصی مبدل ساخت و اینک که سالها از این بحث میگذرد، هنوز در طرح و تحلیل ابعاد عملی مختلف این قضیه چندان پیش نرفتهایم.
3. عرضه یادداشتهای شخصی به جامعه علمی
از لحظهای که اندیشهای در ذهن محققان شکل میگیرد تا زمانی که به شکل نظریه یا دیدگاهی پخته و سنجیده عرضه شود، معمولاً زمان طولانی میگذرد. در این مدت، محققان آن چه را که به ذهنشان رسیده است، مرور میکنند، میکاوند، ابعاد آن را مورد نظر قرار میدهند، شواهد له و علیه را آن را گردآوری و تحلیل میکنند و سرانجام آن را به صورت دیدگاه خود و با امضای خود به جامعه علمی عرضه میدارند. آن چه که از این فرآیند بگذرد، نظر واقعی محققان را نشان میدهد. اگر کسی از نزدیک به کار محققان بنگرد، متوجه میشود آنان تا به این نتیجه مشخص و اعلام شده برسند، چه بسا فرود و فراز بسیاری را طی کرده باشند و در نظر و رأیشان تغییراتی رخ داده باشد. این فراز و فرودها معمولاً در یادداشتهایی که محققان برای خود فراهم میآورند یا در حاشیه کتابهای کتابخانه خود یادداشت میکنند، دیده میشود.
در این یادداشتها نکات و مواد خام، ایدههای جدی، جرقههای یک نظریه بزرگ و مسائل دیگری از این دست وجود دارد، اما یک نکته روشن است: تا زمانی شخص محقق آن یادداشتها را رسماً منتشر نکرده باشد، نمیتوان آنها را نظر وی دانست. شاید آن چه را که در جایی برای خودش نوشته است، صرفاً سوالی، یا طرح بحثی یا تأملی باشد، نه نظر خاص وی. بیتوجهی به این نکته موجب سوء فهمها و تفسیرهای خطا شده است و میشود. یکی از این نمونهها را درباره یادداشتهای مرحوم مطهری میتوان دید.
یکی از عادات ارزنده پژوهشی مرحوم مطهری آن بود که از کنار مسائل علمی بیتفاوت نمیگذشت، بلکه نظر و تأمل خود را به صورت مکتوب بیان میکرد. این تأملات گاه در قالب یادداشتهایی مستقل و گاه در حاشیه کتابهایی که مطالعه میکرد ثبت شده است. معمولاً استاد بعدها به استناد این تأملات و یادداشتها و با تحلیل ابعاد مسئله مورد بحث، مقالاتی مینوشت و در آن نظر مشخص خود را بیان میکرد. با همین نگرش، ایشان پس از خواندن کتاب شهید جاوید ملاحظات انتقادی خود را در حواشی کتاب ثبت کرد و حتی به صورت شفاهی به صالحی نجفآبادی، نویسنده آن کتاب، منتقل کرد. اما بنا به ملاحظاتی و چه بسا به دلیل نیاز به بحث بیشتر از نشر رسمی دیدگاه خود در قبال این کتاب خودداری کرد.
اما پس از شهادت ایشان، این یادداشتها و اشاراتی که در سخنرانیها آمده بود، منتشر شد گویی که دیدگاه رسمی ایشان همین بوده است. متقابلاً مرحوم صالحی نجفآبادی نقدی مفصل و خردهبینانه بر دیدگاه مرحوم مطهری نوشت و به نام نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری[52] منتشر کرد. نویسنده در این کتاب 460 صفحهای که آن را در چهار بخش و یک خاتمه سامان داده بود، به «برداشتهای ابتدایی استاد»، «تناقضات»، «اشتباهات تاریخی» و «اعتماد به منابع بیاعتبار»، که، گمان میکرد، از سوی استاد صورت گرفته پرداخت و آنها را باز نمود. در برابر این دست کارهای قلمی و برخی مصاحبههای مطبوعاتی، شورای نظارت بر آثار استاد مرحوم مطهری، صالحی را «پیر مرد ساده لوح»ی[53] معرفی کرد که تحریک شده و فریب شیاطین را خورده است.
این یادداشتها و تأملات اولیه مرحوم مطهری، در حد طرح ایده و نیازمند کاری پژوهشی بود تا امکان نشر عمومی و علمی را پیدا کند. اما حال که منتشر شده بود صالحی آن را حملهای جدی به دیدگاه خود میدانست و حق خود میشمرد که بر آن بتازد و از خردهگیری کوتاهی نکند. در واقع، برخی از ملاحظات و اشارات مرحوم مطهری در قالب سخنرانی و به صورت عمومی برای عامه مردم بیان شده بود و چه بسا به دلیل خصلت شفاهی خود فاقد آن دقت و شفافیت نوشتههای ایشان بود. پارهای نیز تأملات اولیه و طرح بحثی بود که در صورت فرصت استاد آنها را تکمیل و خود منتشر میکرد. اما نشر آنها به این شکل ابتدایی صالحی را بر آن داشت تا با فراغ بال و پس از تتبع گسترده در منابع و سر فرصت، نقدی گسترده عرضه کند. بهواقع تأملات استاد بهگونهای نبود که این نقد تفصیلی را در پی داشته باشد و اساساً میتوان گفت که این نقدها متوجه وی نبود. چون مطهری خود مطلبی را در این زمینه منتشر نکرده بود و اخلاقاً نمیشد او را مسئول آنها دانست.
اینک در یک سو مسئله اشارات پراکندهوار مرحوم مطهری است و در سوی دیگر نقدهای گسترده مرحوم صالحی. اگر مطهری خود زنده بود، چه بسا پاسخی درخور به این نقدها میداد. اما وی نبود. ناگزیر برخی از علاقهمندان ایشان به نقد نقدهای صالحی دست زدند، که به نوبه خود پاسخهایی در پی داشت. اما در نهایت بخش قابل توجهی از این نقدها و نقدنقدها، خارج شدن از مسیر بحث عالمانه را در پی داشت و به شخصی کردن مسئله انجامید و پارهای از اصول اخلاقی نقد نادیده گرفته شد.[54]
چه بسا اگر در آغاز نسبت به نشر این قبیل یادداشتها حساسیت بیشتری نشان داده میشد. چنین اتفاقی رخ نمیداد. در واقع، میشد که این یادداشتها را دو دسته کرد: آنهایی که راجع به موضوعات و مطالب علمی است و آنها که ناظر به افراد و شخصیتها است. سپس دست کم نسبت به این گروه دوم دقت کافی میشد و یا از نشر آنها خودداری میگشت. چون جای پرسش است که اگر مطهری خود زنده بود، به نشر این یادداشتها به این شکل راضی بود؟
4. حساسیت یکسویه به دیدگاههای مخالف
یکی از ابعاد و نتایج قیام حسینی آن است که غالب شیعیان احساس میکنند که باید در ترویج و گسترش آرمان این حماسه بکوشند و کسانی که اهل قلم هستند، جدای از رشته تخصصی خود، عمدتاً تعلق خاطری به این مسئله نشان میدهند و دست کم مقالهای در این زمینه منتشر میکنند و یا نظری میدهند. این مسئله چنان عمومیت دارد که عارف، فیلسوف، مورخ، فقیه، متکلم، مفسر، متفکر و روشنفکران شیعی را یکسان درگیر کرده است تا جایی که امروزه یکی از دلایل پرمایگی نسبی ادبیات حسینی و عاشورایی همین تنوع نویسندگان است.
این مسئله در کنار جذابیت و حسنی که دارد، آسیبی جدی را نیز در خود داشته است و گویی کسانی پنداشتهاند که صرف شیعه بودن و تعلق خاطر داشتن به آرمان حسینی جایگزین صلاحیت علمی برای بحث و تحقیق و اظهار نظر در این عرصه خطیر میشود. نتیجه این رویکرد آن است که در کنار کارهای جدی و ارزنده شاهد کارهای سست و بیمایهای هستیم که به نام امام حسین (ع) و دفاع از قیام او منتشر میشود. این آسیب بسیار جدی است و مغایر آرمان حقیقتخواهانه و عدالتطلبانه عاشورا است، اما آسیب جدیتر آن است که برخی از عالمان دین و دلسوزان بهسادگی از کنار این آسیب جدی میگذرند و تنها وظیفه خود را مبارزه و مخالفت با کسانی میکنند که بهنحوی تفسیر مسلط یا رایج در ادبیات عاشورایی را بهشکلی به چالش میکشند. گویی مفروض ناگفته برخی از مدافعان آرمان حسینی این است که هر چه در دفاع از دیدگاه رایج منتشر شود، با همه سستی و سبکی آن، خوب است و باید به اصطلاح مشمول تسامح در ادله سنن دانست و هرچه در نقد دیدگاه رایج نوشته میشود، هرچند جدی و عالمانه باشد، بد است و باید آن را بهشدت نقد کرد. این نگرش یکسویه به مسئله و بیتفاوتی در برابر کارهای سست، در درازمدت به شکلگیری ادبیات سست و سبکی انجامیده است که در واقع آرمان حسینی را مخدوش و ادبیات اصیل عاشورایی را لکهدار میکند.
بهواقع، دفاع از حماسه عاشورا شامل این نیز میشود که هر گونه تلاش سستی را نقادی کنیم و ساحت تشیع را از آن پاک نگهداریم. در این جا میتوان نمونههای متعددی از این ادبیات بر شمرد که به مجالی دیگر وا میگذارم.
5. بیتوجهی به پژوهشهای دیگران
هیچ پژوهش اصیلی از صفر آغاز نمیشود و به شکل مستقیم و غیر مستقیم وامدار کارهای دیگران است. کسی که پژوهشی را از صفر آغاز میکند، معمولاً به چیزی در حد صفر میرسد. با این حال، عدهای ترجیح میدهند که هر کاری را خودشان از صفر شروع کنند و نیازی به مراجعه، مطالعه، استناد، و حتی انتقاد به کارهای دیگران نمیبینند. نگارنده این پدیده را به «نوشتن در جزایر پراکنده» تشبیه کرده است که در آن هر کس خود را در جزیره متروکی میبیند و بیتوجه به دیگران برای خودش مینویسد. این منش و روش آسیبهای جدی درازمدتی دارد که در جای دیگر به تفصیل از آن سخن گفتهام.[55]به نظر میرسد که این آسیب برخی از پژوهشگران عرصه عاشورایی را نیز بینصیب نگذاشته است و آنان چنان پژوهش میکنند و مینویسند که گویی کس دیگری در این عرصه نیست.
این کار دلایلی دارد از جمله بیخبری از کارهای دیگر پژوهشگران، بیاعتمادی به آنها، رقابت با آنها، خودبزرگبینی برخی از پژوهشگران، سرقت علمی از آنها، و برخی ملاحظات دوستانه یا خصمانه. اما این کار به هر دلیلی که صورت بگیرد، نتایج ناخوشایندی دارد از جمله از صفر آغاز کردن، کلیگویی، فقر عمومی، و در جا زدن.[56]واقع آن است که عمده دلایل بیتوجهی به کارهای دیگران غیر اخلاقی است و کسی که در این عرصه قلم میزند، باید خود را از این رذایلی که روح دارنده آنها را کدر و عرصه تحقیق را آلوده میکند، بپرهیزد.
6. مجموعهسازیهای نامناسب
هنگامی که در یک عرصه علمی کارهای گسترده و عمیقی صورت میگیرد به حدی که دیگر برای غالب پژوهشگران دسترسی به همه آنها و تسلط بر مباحث و روند آن عرصه دشوار میشود، عدهای از متخصصان آن عرصه به گردآوری و تدوین مجموعه مقالات یا گلچینی از آثار مطرح آن عرصه دست میزنند. بدین ترتیب، یک مجموعه مقالات مناسب هنگامی فراهم و عرضه میشود که شرایط زیر برای تدوین آن فراهم شده باشد:
الف. ادبیات بسیار گسترده در قالب مقالات متنوع.
ب. شکلگیری گرایشها و آرای مختلف.
ج. وجود مقالات برتر و جریانساز.
د. دشواری دسترسی به مقالات اصلی و اصیل آن عرصه.
در چنین حالتی، برخی از متخصصان برای تسهیل مسیر پژوهشهای آینده و معرفی جریانهای فکری شکل گرفته مجموعه مقالات یا گلچین و یا به تعبیر انگلیسی انثولوژی[57] مناسبی عرضه میکنند که واجد ویژگیهای زیر است:
الف. فراهم آورنده مجموعه خود از متخصصان و صاحبنظران آن عرصه است.
ب. مقالات را به شکلی مناسب و بر اساس معیارهای مشخص اعلام شده، گردآوری و تنظیم کرده است.
ج. این مقالات به صورت منطقی بحث، یا به بر اساس اهمیت تاریخی مقالات و مانند آنها تنظیم میشوند و گردآورنده یا سرویراستار در آغاز هر بخشی یا مقالهای گزارشی روشن از محتوا و اهمیت آن مقاله یا مقالات به دست داده است.
د. با خواندن چنین مجموعهای، خوانندگان علاقهمند و پژوهشگران جدی تصویری نسبتاً جامع از موقعیت علمی آن عرصه به دست میآورند.
وجود چنین مجموعههایی در هر رشتهای بیانگر گستردگی و غنای آن است و غالباً هر مجموعه به دست یکی از استادان یا با همکاری چند استاد فراهم میشود و بهسرعت تصویری از وضعیت آن دانش و ابعاد آن مسیری را که پیموده است ارائه میدهد.
با این حال، متأسفانه امروزه شاهد برخی از مجموعهها در عرصه ادبیات عاشورایی هستیم که فاقد عمده نکات بالا است. برای مثال، اخیراً یک مجموعه پنج جلدی به نام عاشورانامه منتشر شده است که حتی نام شخص گردآورنده آن بر جلد دیده نمیشود و تنها با خواندن سخن ناشر میتوان نام او را به دست آورد. حال آن که منطقاً این نام سرویراستار است که میتواند برای چنین اثری اعتبار فراهم کند یا آن را فاقد اعتبار سازد. همچنین این مجموعه فاقد بحثی است درباره نحوه و معیار گزینش مقالات یا توضیحی درباره آنها. بهواقع گردآورنده این مقالات، تنها کاری که کرده است، «گردآوری» مقالات بوده است و این با منطق مجموعه مقالات، به شرحی که در بالا گذشت، سازگار نیست و بیش از آن که به سود آرمان حسینی باشد، نوعی تخریب فضای علمی در این عرصه به شمار میرود.
افزون بر آنها، گاه حقوق مادی نویسندگان اصلی مقالات در این میان نادیده گرفته میشود و گردآورندگان این قبیل مجموعهها حتی بدون اطلاع به صاحبان مقالات و یا پرداخت حق التحریرشان، مقالاتشان را در مجموعههای خود میگنجانند و با این کار عملاً به نوعی تجارت، آن هم با نادیده گرفتن اصول اخلاقی آن، دست میزنند.
فرجامین سخن
فعالیت در عرصه عاشوراپژوهی، یعنی تلاش در جهت ترویج آرمان عاشورایی و این کار نیازمند پایبندی به اصول اخلاقی آن است. هر گونه تفسیری از انگیزه و اهداف قیام سید الشهداء داشته باشیم، اخلاق در دل آن قرار دارد. چه انگیزه وی را امر به معروف و نهی از منکر بدانیم، چه مقاومت در برابر ظلم و تن ندادن به خواستهای ناروای خودکامگان زمانه، و چه تلاش در جهت تشکیل حکومت اسلامی، یک نکته مسلم است و آن این که امام اخلاق را در دل برنامه کلان خود داشت. مروجان و محققان این عرصه نیز لازم است که این نکته را همواره مد نظر داشته باشند و از هر گونه بیاخلاقی در این عرصه، از جمله غوغاگری و عامیانهسازی مباحث، تخریب شخصیتها و پژوهشگران این عرصه، تحقیر افراد، ترسیم و گزارش نادرست دیدگاهها، بیتوجهی به دیگر پژوهشگران این عرصه و مجموعهسازیهای کاذب بپرهیزند.
کتابنامه
اسلامی، سید حسن، «اخلاق مخالفت»، فصلنامه هفت آسمان، شماره 47، پاییز 1389ش.
اسلامی، سید حسن، «کاروند کتاب شهید جاوید»، کتاب ماه دین، شماره 170، آذرماه 1390ش.
اسلامی، سید حسن، نوشتن در جزایر پراکنده: جستارهایی در اخلاق پژوهش، قم، انجمن قلم و نور مطاف، 1391ش.
امین، سید محسن، اصدق الاخبار فی قصه الأخذ بالثار، صیدا، العرفان، 1333ق.
امین، سید محسن، اقناع اللائم علی اقامه المآتم، صیدا، العرفان، 1344ق.
امین، سید محسن، المجالس السنیه فی مناقب و مصائب العتره الطاهره، قم، افست منشورات الرضی، 1373ش.
امین، سید محسن، ثوره التنزیه: رساله التنزیه تلیها مواقف منها و آراء فی السید محسن الامین، اعداد محمد القاسم الحسینی النجفی، بیروت، دار الجدید، 1996م.
امین، سید محسن، عزاداریهای نامشروع، ترجمه جلال آلاحمد، با مقدمه و کوشش سید قاسم یاحسینی، بوشهر، شروه، 1371ش.
امین، سید محسن، لواعج الاشجان فی مقتل الامام الحسین، [قم؟]، افست شده به وسیله بصیرتی، 1405ق.
امینی، محمد هادی، معجم مطبوعات النجفیه منذ دخول الطباعه الی النجف حتی الآن، نجف، مطبعه الآداب، 1385ق.
آل احمد، جلال، یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات، تهران، رواق.
تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دار الاضواء، 1403ق.
حلی، شیخ عبد الحسین، الشعائر الحسینیه فی المیزان الفقهی، به کوشش نزار الحائری، دمشق، مکتبه الطف، 1995ق.
شبیری زنجانی، سید موسی، جرعهای از دریا: مقالات و مباحث شخصیتشناسی و کتابشناسی، قم، مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1389.
صالحی نجف آبادی، نعمت الله، نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، تهران، کویر، 1379.
مطهری، مرتضی، نقدهای استاد مطهری بر کتاب شهید جاوید، تهران، صدرا، 1379.
میرفان، صابرینا، حرکه الاصلاح الشیعی؛ علماء جبل عامل و ادباؤه من نهایه الدوله العثمانیه الی بدایه استقلال لبنان، ترجمه عن الفرنسیه هیثم الامین، راجع النص العربی جودت فخر الدین، بیروت، دار النهار، 2003م.
نجاشی، رجال نجاشی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1407ق.
Kahane, Howard, and Nancy Cavender, Logic and Contemporary Rhetoric: the Use of Reason in Everyday Life, Toronto: Thomson Wadsworth, 2006.
[1] دانشیار دانشگاه ادیان و مذاهب
[2] میرزا حسین نوری طبرسی، لؤلؤ و مرجان در شرط اول و دوم منبر روضه خوانان، تحقیق حسین استاد ولی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1375.
[3] سید موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا: مقالات و مباحث شخصیتشناسی و کتابشناسی، قم، مؤسسه کتابشناسی شیعه، 1389، ج1، ص 565.
[4] همان.
[5] سید محسن امین، لواعج الاشجان فی مقتل الامام الحسین، [قم؟]، افست شده به وسیله بصیرتی، 1405، ص 3.
[6] سید محسن امین، اصدق الاخبار فی قصه الأخذ بالثار، صیدا، العرفان، 1333ق. افست شده در ایران به وسیله بصیرتی در 92 صفحه.
[7] صابرینا میرفان، حرکه الاصلاح الشیعی؛ علماء جبل عامل و ادباؤه من نهایه الدوله العثمانیه الی بدایه استقلال لبنان، ترجمه عن الفرنسیه هیثم الامین، راجع النص العربی جودت فخر الدین، بیروت، دار النهار، 2003، ص 301.
[8] سید محسن امین، المجالس السنیه فی مناقب و مصائب العتره الطاهره، قم، افست منشورات الرضی، 1373، ج1، ص7.
[9] سید محسن الامین الحسینی العاملی، اقناع اللائم علی اقامه المآتم، صیدا، العرفان، 1344ق.، ص2، افست شده به وسیله مکتبه نینوی الحدیثه.
[10] همان.
[11] همان، ص 305.
[12] همان.
[13] شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دار الاضواء، 1403، ج26، ص93-94.
[14] تعریضی است به سید محسن امین که ساکن دمشق بود.
[15] الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج12، ص 292.
[16] حرکه اصلاح الشیعه، 306.
[17] الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج18، ص124.
[18] همان، ج24، ص 178.
[19] همان، ص ج24، ص 196.
[20] حرکه الاصلاح الشیعی، ص 308.
[21] این رساله با عنوان "عزاداریهای نامشروع" به وسیله جلال آل احمد ترجمه و در سال 1322 در شانزده صفحه منتشر شد. همه نسخههای این ترجمه، که نخستین کار قلمی وی بود، دو روزه به فروش رسید و او بسیار خوشحال شد. اما بعدها فهمید که: «بازاریهای مذهبی همهاش را چکی خریده و سوزاندهاند.» (یک چاه و دو چاله و مثلاً شرح احوالات، جلال آل احمد، تهران، رواق، ص48.) این ترجمه مجدداً با مقدمه و به کوشش سید قاسم یا حسینی همراه با افزودن سخنرانی دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد در باره سید محسن امین به مناسبت حضور فرزندش سید حسن امین، در سال 1353 در تهران، در سال 1371 منتشر شد. این ترجمه دو کاستی دارد: نخست آن که ترجمه کامل رساله سید محسن امین نیست و برخی قسمتها ترجمه نشده و دیگر آن که در مواردی غلط ترجمه شده و مفاهیم به دقت منتقل نشده است. برای مثال در جایی چنین آمده است که یکی از دانشمندان مسیحی پس از شنیدن خطبهای از نهج البلاغه که به وسیله خطیبی، که دست پرورده سید محسن امین بود، خوانده شد گفت: «تنها چیزی که مرا متعجب میکند این است که چرا این ناطق مانند معمول سایرین خطبه خود را به آواز و با غنا نمیخواند؟» (عزاداریهای نامشروع، آیت الله محسن امین، ترجمه جلال آلاحمد، با مقدمه و کوشش سید قاسم یاحسینی، بوشهر، شروه، 1371، ص 45) در صورتی که بحث بر سر آواز و غنا نیست. در متن اصلی یکی از اشکالات اصلی سید محسن امین بیسوادی برخی از روضهخوانان و درست تلفظ نکردن کلمات و رعایت نکردن اعراب و به اصطلاح «لحن» در کلام است. وی با تأکید بر ضرورت این کار اشاره میکند که خود منبریهای منطقه تحت نفوذش را چنان تربیت کرده است که آنان حتی خطبههای بلند و بلیغ حضرت امیر را بیغلط و بدون لحن میخوانند و شونده مسیحی نه از محتوای بلند آن خطبه که از درستخوانی آن خطبه بلند به وسیله آن شخص شگفت زده شده بود. عبارت اصلی متن در این جا چنین است: «و انما عجبت من عدم لحن هذا القاریء فیما قرأه علی طوله.» (رساله التنزیه، ص31)
[22] سید محسن امین، ثوره التنزیه؛ رساله التنزیه تلیها مواقف منها و آراء فی السید محسن الامین، اعداد محمد القاسم الحسینی النجفی، بیروت، دار الجدید، 1996، ص 22-23.
[23] همان، ص 36.
[24] این کتاب بعدها تصحیح و با این مشخصات منتشر شده است: الشعائر الحسینیه فی المیزان الفقهی، شیخ عبد الحسین الحلی، نزار الحائری، دمشق، مکتبه الطف، 1995.
[25] هر کس را به خشم انگیزند، ولی خشمگین نشود، الاغ است. این قسمت و برخی از قسمتهایی که حلی در کتاب خود النقد النزیه نقل و سپس نقد میکند، در رساله تنزیه که در ثوره التنزیه آمده است، وجود ندارد و به نظر میرسد که به نحوی ویرایش فرهنگی شده و عبارات تند آن حذف شده است. موارد متعددی از عبارات نقل شده در کتاب حلی با اصل رساله مقابله شد و متأسفانه این برداشت جدیتر شد. همچنین عبارت پایانی رساله، یعنی لیست الثکلی کالمستأجره و چند عبارت کلیدی دیگر که دیگران از جمله حلی به آنها اشاره و گاه به نقد کشیدهاند، نیز در این رساله نیست. آیا آگاهانه این متن پس از مرگ مؤلف پیراسته و بازسازی شده است؟
[26] الشعائر الحسینیه، ص9.
[27] همان، ص 179.
[28] محمد هادی الامینی، معجم مطبوعات النجفیه منذ دخول الطباعه الی النجف حتی الآن، نجف، مطبعه الآداب، 1385ق.، ص88.
[29] الذریعه، ج11، ص 254.
[30] حرکه الاصلاح الشیعی، 312.
[31] الذریعه، ج14، ص 191.
[32] همان، ج1، ص512.
[33] حرکه الاصلاح الشیعی، 312.
[34] معجم مطبوعات النجفیه، 284.
[35] حرکه الاصلاح الشیعی، ص312.
[36] همان، ص 311.
[37] الذریعه، ج8، ص228.
[38] همان، ص317. خداوند مردمی را که عزاداری بر حسین را تحریم کردند، لعنت کناد. مدافعان امین نیز طی قصیدهای به با این مطلع به آن پاسخ دادند: «ابعد الله اناساً| قولهم کذب و مین...»(ثوره التنزیه، ص 53)
[39] همان. تری اقامة العزاء بدعة جدیدة یابی الهدی تجدیدها
اما دریت ان النبی سنها لعمه مستحسناً مزیدها
الا تری به صحاح جمّه لا یجهل ابن سنة ورودها
[40] همان. فما المعول النجدی ادهی مصیبه من القلم الجاری بمنع المآتم
کلا ذین هدّام لما شاد احمد و لکن یراع المنع اکبر هادم
[41] همان. فارشف من شفتیها اللما و احظی من تفاحة الوجنتین
تجدنی اذن تارکاً مذهبی کمن سنّ تحریم ندب حسینی
[42] همان، ص 319. یا راکباً اما مررت بجلّق فابصق بوجه امینها المتزندق
[43] در این باره، نک: سید العلویین و سید الامویین، جعفر الخلیلی، در ثورة التنزیه، ص 57.
[44] حرکه الاصلاح الشیعی، ص 319.
[45] نجاشی، رجال نجاشی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1407ق. ص376.
[46] قرآن کریم، سوره مائده، آیه 8، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، سروش، 1374، ص 109.
[47] سید حسن اسلامی، «اخلاق مخالفت»، فصلنامه هفت آسمان، شماره 47، پاییز 1389، ص59.
[48] شهید جاوید؛ حسین بن علی علیه السلام، نعمت الله صالحی نجف آبادی، [تهران؟]، [بینا]، 1349، ص10.
[49] سید حسن اسلامی، «کاروند کتاب شهید جاوید»، کتاب ماه دین، شماره 170، آذرماه 1390.
[50] Straw Man Fallacy.
[51] Howard Kahane and Nancy Cavender, Logic and Contemporary Rhetoric: the Use of Reason in Everyday Life, Toronto: Thomson Wadsworth, 2006, p. 58.
[52] نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری، نعمت الله صالحی نجف آبادی، تهران، کویر، 1379.
[53] نقدهای استاد مطهری بر کتاب شهید جاوید، تهران، صدرا، 1379، ص6.
[54] برای بحثی بیشتر در این باره نک: سید حسن اسلامی، اخلاق و آیین نقد کتاب، تهران، مؤسسه خانه کتاب، 1391.
[55] سید حسن اسلامی، نوشتن در جزایر پراکنده: جستارهایی در اخلاق پژوهش، قم، انجمن قلم و نور مطاف، 1391.
[56] همان، ص 104.
[57] Anthology.
منبع : حماسه حسینی