فارسی
شنبه 06 مرداد 1403 - السبت 19 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

عصمت امام عليه السلام

تعیین امام : مسأله تعیین امام از قدیمترین و مهمترین مسائلی است که در بین مسلمانان مورد بحث واقع شده است و در حقیقت فارق بین مذهب تشیع و تسنن شناخته می شود.امامیه با توجّه به ویژگیهای امام معتقدند که انتخاب امام و پیشوای بر حق از عهده مردم ساخته نیست. امام خلیفه مردم نیست بلکه خلیفه خدا و رسول اوست و باید از جانب خدا و پیامبر معین گردد. از ویژگیهای امام، «عصمت» است، یعنی امام باید معصوم از خطا و نسیان باشد و این مقام یک صفت روحی و درونی است و مردم قادر به تشخیص آن نیستند. حتی اگر مردم به پاکی و امانت یک فرد اعتقاد هم داشته باشند و جملگی بر این رأی اتفاق کنند که از وی در طول زندگی خلافی سر نزده است، باز هم دلیل بر عصمت او نتواند بود. زیرا عصمت امری است که باید تضمین شده باشد یعنی فرد معصوم باید از مصونیت مادام العمر نسبت به خطا و گناه بهره مند باشد و یقین به چنین مقامی در مورد یک فرد الا به اتکاءِ بیان پیامبر که از علم و وحی الهی سرچشمه می گیرد امکان پذیر نیست. همچنین امام باید به تمام احکام و معارف دینی احاطه و معرفت کامل داشته باشد. هیچ نکته ای از دقائق معارف الهی نیست که از دایره علم امامت فراتر باشد. ولی به مانند عصمت تشخیص چنین مرتبه رفیعی از علم و دانش هم کار مردم نیست. بلکه تشخیص این مقام علمی خاص، از کسی برمی آید که خود واجد همان حد از علم و دانش باشد و لذا این موضوع باز به خدا و رسول برخواهدگشت بنابراین علم و عصمت ایجاب می کند که امام منصوص باشد یعنی از جانب خدا انتخاب گردد و پیامبر هم وی را به مردم معرفی نماید. البته لازم به تذکر است که بحث تعیین امام صرفنظر از محتوای فکری و عقیدتی آن یک جنبه تاریخی نیز دارد و موضوع آن هم امامت حضرت علی علیه السلام است. چنانچه برای آن حضرت چنین مقامی به ثبوت برسد برای بقیه ائمه علیهم السلام به نصّ امام قبلی تمسک می شود.
معنای عصمت :
مراد از عصمت یک نیروی فوق العاده باطنی و یک ملکه نیرومند نفسانی است که در هر کسی وجود پیدا کند او را از مطلق خطا و گناه مصونیت می بخشد. این نیروی باطنی حاکی از علم و بینش خاصی است که از هرگونه خطا و گمراهی جلوگیری می نماید.اصولاً هر یک از صفات اخلاقی استعدادهایی هستند که به فعلیت رسیده اند و به نفس انسان خصوصیاتی بخشیده اند که منشأ پاره ای آثار خارجی می باشند. مثلاً اگر کسی دارای صفاتی از قبیل شجاعت، عفت، سخاوت باشد توانایی پیدا می کند که آثار جُبن و بُخل و شهوات را از وجود خود بزداید و یا اگر کسی عالم و حکیم واقعی باشد از ارتکاب اموری که با عقل و حکمت منافات دارد پرهیز می کند ولی آثار این صفات و فضائل اخلاقی دائمی نیست و گاهی اوقات خلاف آن نیز از فرد ظاهر می شود. زیرا که ساختمان نفس انسان به گونه ای است که توجه او به برخی ابعاد و جنبه ها غالباً او را از جنبه های دیگر غافل می کند مثلاً کسی که دارای ملکه تقواست مادام که به مقتضیات تقوا متوجه است، از گناه و خلاف دوری می جوید. امّا چه بسا در لحظاتی توجه او تضعیف گردد و یا امیال و گرایشهای مخالف آن در درون او تقویت گردد و مرتکب کاری شود که با تقوا سازگار نیست.
با این مقدمه معلوم می گردد که آنچه «عصمت» نامیده می شود یک نیروی ادراکی و یک علم و بینش خاصی است که به هیچوجه مورد غفلت قرار نمی گیرد و مغلوب جهات دیگر واقع نمی شود. شاهد بر این حقیقت آیه ای که خطاب به پیامبر می فرماید:
"وَ لَوْ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ و رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أنْ یَضِلُّونکَ وَ مَا یَضِلُّونَ الَّا انْفُسُهُمْ وَ مَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شی ءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ علیکَ الْکِتَابَ و الحِکْمةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمَاً" .(1)
«اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود عده ای از آنان درصدد برمی آیند که گمراهت کنند ولی جز خودشان را گمراه نمی کنند و به هیچ وجه به تو زیانی نمی رسانند. در حالیکه خدا بر تو کتاب و حکمت فرستاده و آنچه را که تو قادر به فراگیری نبودی بتو آموخته و راستی فضل خدا بر تو بسی عظیم بوده است.»
از آیهِ فوق معلوم می شود، علمی که آن را عصمت می نامیم با سایر علوم از این جهت مغایرت دارد که اثر آن دائمی و قطعی و تخلف ناپذیر است. امّا نکته ای که باید توجه داشت است که علمی که در اینجا مورد نظر است یک عده قضایای منطقی و مفاهیم عقلی نیست که در ظرف ذهن جای گرفته باشد. چه بسیار افرادی که ذهنشان انباشته از معلومات وسیع و معارف دینی است ولی به معاصی متعدد و گوناگون نیز مبتلا هستند. یعنی این قبیل علوم بخودی خود برای اجتناب از گناهان کافی نیست در صورتی که نیروی ناشی از عصمت در اثر مشاهده حقایق اشیاء و رویت ملکوت و باطن عالم حاصل می شود؛ این علم جدای از کمالات نفسانی و فضائِل اخلاقی شخص معصوم نیست، لازمهِ این بینش معنوی علاوه بر برخورداری از حد نصاب علم و آگاهی بهره مندی از اعتدال کامل روحی در زمینهِ امیال و گرایشها و در نتیجه آزادی کامل اراده است و به این علّت است که با وجود ملکهِ عصمت، نفس معصوم به غیر از طاعت و بندگی و تسلیم در برابر امر خدا به چیزی رغبت ندارد و هرگز از آن غفلت نمی کند، در صورتی که در علوم عادی غفلت وجود دارد. بنابراین، عصمت از گناه دائرمدار علم نیست بلکه دائرمدار توجه و غفلت است و توجه معصومین(ع) همواره به درجه کمال بوده و هرگز مشوب به غفلت نمی شود. در افراد دیگر از مومنین نیز میزان عصمت از گناه متناسب است با میزان توجه آنها به خدا. بعضی گاه وبیگاه در حال توجه هستند و بعضی بیشتر و بعضی نیز مانند اولیاءِ خدا حضور بی غیبت دارند.
در این زمینه قرآن کریم به خودداری حضرت یوسف علیه السلام از گناه اشاره می فرماید و سبب آن را اینگونه بیان می دارد:
وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ و هَمَّ بِهَا لَوْلَا اَنْ رَاَ بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحشَاءَ اِنَّهُ من عِبادِنَا الْمخلَصینَ. (2)
«وی یوسف را قصد کرد و یوسف هم اگر برهانِ پروردگارِ خویش ندیده بود قصد او کرده بود، بدین ترتیب گناه و بدکاری را از او دور کردیم که او از بندگان خالص شدهِ ما بود.»
بنابراین آنچه یوسف علیه السلام را از گناه بازداشت برهانی بود که از ناحیه پروردگار خود دید. هر چند کلام الهی کیفیّت آن برهان را روشن نفرموده ولی این اندازه استفاده می شود که آن نوعی علم شهودی و بینشی قلبی بوده است که با وجود آن، فرد چنان مطیع و تسلیم می شود که دیگر بهیچوجه گرایشی به معصیت پیدا نمی کند و طبعاً حصول چنین بینشی جدا از صفات و فضایل روحی معصوم نبوده با شخصیت وی عجین است.
قوّه عصمت یک موهبت الهی :
این موهبت به شکل نوعی معرفت است که با تمام شخصیت معصوم آمیخته شده و همچون خورشید درخشانی در دل او می تابد. این نور تابان همواره صاحب خود را به سمت اعمال صالح سوق می دهد و از ضلالت و معصیت مصون می دارد.
وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَّهْدُونَ بِأَمْرِنَا و اَوْحَیْنَا اِلَیْهِمْ فِعْلَ الخَیْراتِ وَ اِقَامَ الصَّلوةِ وَ ایتَاءَ الزَّکوةِ وَ کانُوا عَابِدینَ. (3)
«ما ایشان را ائمه ای قرار دادیم که به امر ما هدایت می کنند و کارهای پسندیده را به آنها وحی کردیم و نیز اقامهِ نماز و ایتاء زکوة را به آنها وحی نمودیم و آنها ما را عبادت می نمودند.»
در تفسیر آیهِ فوق آمده است که افعال خیری که امامان انجام می دهند نتیجهِ الهام غیبی و دلالت باطنی است.(4) آیهِ مذکور نمی فرماید که به آنها وحی نمودیم که خیرات را بجای آرید، بلکه می فرماید افعال خیری که از آنها سر می زند عین وحی ما بود. بدیهی است که این وحی در اینجا به همان معنای معرفت تکوینی است که از قوّهِ عصمت سرچشمه می گیرد و در پرتو آن اعمال آنان بدون کمترین دخالت هوی و هوس و جنبه های نفسانی صورت می پذیرد. اراده آنها اراده خداست و فعل آنها از ضمیری پاک و بی آلایش، بدون شائبه سودجوئی و ملاحظهِ اجر و پاداش سرمی زند. این فعل، فعل خداست که با اراده و مشیت الهی از آئینه وجود آنان هویدا می شود و لذا می توان گفت که نفس فعل آنها وحی خداست. از سخنان معصومین است که:
اِنَّ قُلُوبُنَا اَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ - همانا قلوب ما ظروف مشیت و اراده الهی است.
دلائل عقلی لزوم عصمت امام:
البته عصمت برای مقام امامت امری ضروری است و ذهن با اندکی تأمل دو وظیفه پیشوایی امت به سهولت این مطلب را تصدیق می کند.
1- امام و پیشوای انسانها قائم مقام پیامبر است و وجود و استمرار پیام آسمانی برای است. او حافظ احکام الهی است و چنانچه معصوم نباشد و در حفظ احکام و ابلاغ آنها به مردم و ارشاد انسانها دچار خطا و نسیان گردد خودبخود نقض غرض از وجود امام شده است و امامت مفهوم خود را از دست می دهد و از این رو از لوازم امامت، عصمت است.

2- امام راهنما و الگوی انسانهاست. مردم از امام پیروی می نمایند و از رفتار و گفتارش سرمشق می گیرند. امام زمانی می تواند مورد اعتماد عموم باشد و قلبها را بخود متوجه سازد که در حال صدق محض باشد و عمل او با کلام و اعتقاداتش به طور کامل تطبیق کند و رفتارش شاهد صدق ایمان او باشد. امام همچون پیامبر باید از معاصی منزه باشد تا بتواند در اعماق دل انسانهانفوذ کند و اگر امام خود به عصیان و گناه مبتلا باشد، خود او محتاج به امام می شود که او را نهی از منکر کند و به همین ترتیب مستلزم تسلسل خواهد شد. پیشوای معنوی انسانها باید بطور کامل از مناهی پاک باشد تا مورد اطاعت امت قرار گیرد وگرنه به سبب معاصی چه بسا خود مستحق حد و قتل باشد و هرگز اطاعت چنین فردی مقبول عقل و شرع نیست. این حقیقت را خداوند در زمان اعطای امامت به حضرت ابراهیم و درخواست آن حضرت برای استمرار چنین موهبتی در میان ذریه ایشان، چنین بیان می فرماید که:
لَایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینْ (5) عهد من به ظالمین نخواهد رسید و کسی که اقدام به معصیت کند در بینش قرآن ظالم محسوب می شود.
3- خداوند برهان الهی را به کسانی از بندگانش می دهد که خود را پاک کرده و رضای خدا را بر خواسته نفس اماره برگزیده اند بدین خاطر از بندگان مخلص خدا، گناه هلاکت بار سر نمی زند، مثال ایشان در این باره مثال انسان بینا و شخص کور است که با هم در یک مسیر ناهموار پر از پرتگاه می روند، بدیهی است شخص بینا از فروافتادن در مهالک دوری می کند، و همراه نابینای خود را نیز آگاه می کند تا از سقوط در آن دوری گزیند.
یا مانند انسانهای تشنه ای که رویاروی آنان آبی زلال خودنمایی کرده و جانشان برای نوشیدن جرعه ای از آن لحظه شماری می کند تا حرارت تشنگی خود را فرونشاند، ولی در میان ایشان پزشکی است که با میکروسکوپ آب را آزمایش می کند و در آن انواع میکروبهای کشنده می یابد، و به همراهان خود می گوید: باید این آب را قبل از نوشیدن تصفیه نمائیم.
مثال بندگان مخلص خدا، اینگونه است. آنان برهان الهی را می بینند، و حقایق اعمال و آثار نیک و بد آن را درمی یابند، ایشان با چنین بصیرتی که از زشتی گناه و شناعت آن دارند، و می دانند که گناه در آخرت عذاب مجسّم و آتش جاودان می گردد، ممکن نیست در حال اختیار به چنان عملی مبادرت کنند.
دلائل نقلی عصمت (آیاتی که دال بر وجوب اطاعت امام و در نتیجه عصمت امام را ثابت می کند)
اِنَّمَا یُریدُ اللَّهَ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (6)
«حقاً این است که خداوند فقط اراده کرده است که از شما اهل بیت رجس و پلیدی را بزداید و شما را به طهارت واقعی برساند.

این آیه در میان علماءِ و مفسرین و محدّثین به آیه تطهیر معروف است و هر کس به کتب عامه و خاصّه مطّلع باشد می داند که در نزول این آیه در حق و خصوص رسول خدا (صلّ الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین و فاطمه زهراءِ و امام حسن و امام حسین علیهم السلام، جای تردید نیست. این مسئله از متواترات و مسلّمات، و انکار آن در حکم عناد با قرآن و رسول خدا و اهل بیت است به طوری که بعضی گفته اند اجماع اهل قبله بر شأن نزول آن دربارهِ خمسهِ طیبه منعقد است، و کتب خاصه و عامه مشحون از این روایات است:
عامه بأجمعهم حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی این آیه را راجع به اصحاب کساءِ می دانند و هر کتاب از کتب آنها را ورق زنیم این آیه و اسامی مطهره پنج تن به چشم می خورد.
روایاتی که در «غایه المرام» در این مسئله نقل شده است مجموعاً هفتاد و پنج روایت است.(7) چهل و یک روایت آن(8) از طریق عامه است و منتهی می شود به ام سلمه و عائشه و ابوسعید خدری و سعدبن وقّاص و واثله بن أسْقَع و أبی الحَمْراءِ و ثَوبان غلام حضرت رسول اکرم و عبداللَّه بن جعفر و علی بن ابیطالب علیه السلام و حضرت امام حسن علیه السلام.
و سی و چهار روایت آن(9) از طریق خاصّه است و منتهی می شود به حضرت امیرالمؤمنین و امام حسن و حضرت باقر و حضرت صادق و حضرت رضا علیهم السلام و ام سلمه و ابوذر و ابی لیلی و ابوالاسود الدُّئِلی و عمرو بن میمون الاَودی و سعدبن ابی وقاص و بزرگان اصحاب حدیث مانند کلینی و صدوق در «امالی» و شیخ طوسی در «امالی» و (تفسیر علی بن ابراهیم» و «تفسیر برهان» و «تفسیر مجمع البیان» و «تفسیر ابوالفتوح» و «تفسیر بیان السعاده» و «تفسیر منهج الصادقین» و «تفسیر المیزان» علامه طباطبائِی و «تفسیر صافی» و مجلسی در «بحار» و محدّث قمّی در «سفینة البحار» و بسیاری کتب دیگر حدیث و تفسیر و کتب مناقب ذکر کرده اند. تمامی بزرگان اهل سنت و شیعه که نام برده شدند، آیه تطهیر را منحصراً در حق پنج تن آل عبا می دانند، اوّل آنها محمّد مصطفی صلّی اللّه علیه و آله و وصیّش و در حکم جان و نفس وی به مدلول آیهِ قرآن «مباهله» حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و دخترش سیّده زنان بهشت فاطمه زهرا علیها السلام و دو ریحانه و دو سبطش دو آقای جوانان بهشت حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهما السلام. این آیهِ واضح الدّلاله فقط دربارهِ این پنج تن معصوم آمده است. جلال الدین سیوطی در تفسیر «الدّر المنثور» بیست روایت از طرق مختلفه عامه ذکر می کند که مراد از اهل بیت در این آیه مبارکه این پنج نفرند و لاغیر.
و ابن جریر طبری در «تفسیر» خود همان طور که از کتاب «الشرف المؤبَّد» نقل شده است، پانزده روایت به سندهای مختلف ذکر می کند و در همه آنها اهل بیت را منحصراً به این پنج تن قرار داده اند و برای این معنی همین بس که خود حضرت رسول اللَّه فرموده اند:

«اُنزلت هذِهِ الأیةُ فی خمسةٍ: فِیَّ و فی علیٍّ و الحسن و الحسین و فاطمةَ: و این روایت را از رسول خدا ابن جریر و طبرانی با سندهای خود ذکر کرده و بنهانی در کتاب «الشرف المُؤَبَّد» آورده و ابن حجرهیثمی در «الصواعق المحرقه»(10) ذکر کرده اند.(11)
امام احمد حنبل از ابوسعیدخدری در تفسیر این آیه گفته است: (انَّهَا نَزَلَتْ فِی خَمْسَةٍ: النبیِّ و علیٍّ وَ فَاطِمَةَ و الحَسَنِ و الحُسَیْنِ)(12)
و در کتاب «اسباب النزول» واحدی و «تفسیر ثعلبی» از ابوسعیدخدری این روایت را تخریج کرده اند.(13)
عبداللَّه؟؟؟ حنبل از پدرش با سند خود از شهربن حوشب از ام سلمه روایت کرده است که: انَّ رسولَ اللَّهِ قالَ لِفاطمةَ: اِیتینی بِزَوجِکِ و ابْنَیْکِ. فَجاءَتْ بِهِمْ، فَأَلْقَی عَلَیْهِمْ کِساءً فَدَکِیّاً، قالَتْ: ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِمْ وَ قالَ: اللَّهُمَّ هؤلآءِ آلُ مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ انّکَ حمیدٌ مجیدٌ. قالَتْ ام سَلَمَةَ: فَرَفَعْتُ الکساءَ لأَدْخُلَ مَعَهُمْ فَجَذَبَهُ مِنْ یَدِی وَ قالَ: اِنَّکَ عَلی خَیْرٍ.
ام سلمه گوید: «رسول خدا به فاطمه فرمود: شوهر و دو پسرت را بیاور، حضرت فاطمه آنها را آورد، حضرت به روی آنها کسای فدکی خود را کشید و سپس دست خود را بر بالای سر آنها گرفت و عرض کرد: بار پروردگار من! اینها آل محمدند، برکات و صلوات خود را بر محمد و آل محمد بفرست، حقاً که تو پسندیده و مورد ستایش و حمد و عالی مرتبه هستی. ام سلمه گوید: من گوشه کساءِ را بالا زدم که در میان آنها وارد شوم، حضرت کساءِ را از دست من کشیدند و گفتند: تو بر خیر هستی.»(14)
از تفسیر ثعلبی در تفسیر آیه مبارکه «طه » از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «طه» طهارةُ اهل ِ بیتِ مُحمدٍ صلی اللَّه علیه و آله و سلم، ثُمَّ قَرَأَ: «انّما یُریدُ اللَّه لیذهِبَ عَنْکُمُ الرجْسَ اَهْلَ البیتِ و یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»(15)
حضرت صادق علیه السلام فرمود: طه طهارت اهل بیت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلم است و سپس آیه تطهیر را حضرت به عنوان دلیل و شاهد قرائت فرمود.»
«حاکم حسکانی» از «انس بن مالک» نقل کرده است: بعد از نزول آیهِ تطهیر پیامبر صلی اللّه علیه و آله مدت شش ماه هنگامی که برای نماز صبح از کنار خانه فاطمه (سلام...علیها) می گذشت صدا می زد: الصّلوة یا اهل البیت: انّما یُریدُ اللَّه لیذهِبَ عَنْکُمُ الرجْسَ اَهْلَ البیتِ و یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً».(16) «هنگام نماز است ای اهل بیت!، خداوند می خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک سازد.»
حال که تعبیر «اهل البیت» به اتفاق همه علمای اسلام و مفسران عامه و خاصّه اشاره به اهل بیت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم است، به بررسی بقیّه لغات آیه شریفه می پردازیم:

- اِنَّما

تعبیر «اِنَّما» که معمولاً برای حصر است، دلیل بر این است که این موهبت ویژهِ خاندان پیامبر صلی اللّه علیه و آله می باشد.
- یُرِیدُ
جمله «یرید» اشاره به اراده تکوینی پروردگار است، وگرنه اراده تشریعی و به تعبیر دیگر لزوم پاک نگاهداشتن خویش، انحصاری به خاندان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله ندارد، و همه مردم بدون استثناءِ به حکم شرع موظفند از هر گونه گناه و پلیدی پاک باشند. حکم و قانون نهی از منکر و اجتناب از معاصی مربوط به همه انسانهاست. لذا کلام الهی مبنی بر اینکه منحصراً خداوند درباره اهل بیت اراده تطهیر کرده است می رساند که منظور از این اراده، اراده تکوینی است که در پرتو آن نیروی فوق العاده باطنی در وجود معصوم تبلور پیدا می کند. ممکن است گفته شود اراده تکوینی موجب یکنوع جبر است، ولی باید گفت: معصومان دارای یکنوع شایستگی اکتسابی از طریق اعمال خویشند، و یکنوع لیاقت ذاتی و موهبتی از سوی پروردگار، تا بتوانند الگو و اسوه مردم بوده باشند.
به تعبیر دیگر معصومان به خاطر تأییدات الهی و اعمال پاک خویش، چنان هستند که در عین داشتن قدرت و اختیار برای گناه کردن به سراغ گناه نمی روند، درست همانگونه که هیچ فرد عاقلی حاضر نیست، قطعه آتشی را بردارد و به دهان خویش بگذارد با اینکه نه اجباری در این کار است و نه اکراهی، این حالتی است که از درون وجود خود انسان بر اثر آگاهیها و مبادی فطری و طبیعی می جوشد، بی آنکه جبر و اجباری در کار باشد.
- رِجْسْ
واژه«رجس»به معنی شی ء ناپاک است خواه از نظر طبع آدمی باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها(17)
و اینکه در بعضی از کلمات «رجس» به معنی «گناه» یا «شرک» یا «بخل وحسد» ویا «اعتقاد باطل» و بالاخره هرگونه پلیدی جسمی و روحی (فکری، اخلاقی، عملی) و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهایی از آن است وگرنه مفهوم این کلمه، مفهومی عام و فراگیر است و همه انواع پلیدیها را به حکم اینکه الف و لام در اینجا به اصطلاح «الف و لام جنس» است، شامل می شود.
آیه تطهیر
تطهیر به معنی پاک ساختن و در حقیقت تأکیدی است بر مسأله «ازهاب رجس» و نفی پلیدیها، و ذکر آن به صورت «مفعول مطلق» در اینجا نیز تأکید دیگری بر این معنی محسوب می شود.
آیه 59 سوره نساء
"یا أَیَّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعوا اللَّه و اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولی الاَمْرَ مِنْکُمْ فَاِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَی ءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللَّهِ و الرَّسُولِ اِنْ کُنْتُم تُؤمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الیَوْمِ الاخِرِ ذَلِکَ خیرٌ وَ أحْسَنُ تَأْویلاً" .

«ای کسانیکه ایمان آورده اید از خدا اطاعت نمایید و از رسول و صاحبان امر اطاعت کنید. اگر در موضوعی نزاع داشتید به خدا و رسول مراجعه کنید، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید. اینکار برای خوب است و عواقب نیکویی دربردارد.»
آیه فوق خطاب به مؤمنین بوده و در آن اطاعت خدا و رسول خدا و اولی الامر واجب شمرده است. بحث اطاعت او اولوالامر هم در کنار اطاعت از رسول خدا واجب شده و لفظ مشترک «اطیعوا» برای هر دو حاکی از این معناست. ولی اولوالامر منصب تشریع ندارند، بلکه احکام و آیات الهی را بر طبق تشریع رسول خدا تبیین و تبلیغ می کنند و نیز رأی و نظر آنها در امور مسلمین و در قضاوت بین آنها و رفع مرافعات و مشکلات نافذ است. در صورتیکه اطاعت از رسول خدا هم در این امور، و هم در ناحیه تشریع و قانونگذاری بر مؤمنین فرض شده است به طوریکه در دنباله آیه آمده است:
"فان تنازعتم فی شی ءٍ فردّوه الی اللّه و الرسول ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوْم الاخرِ" .
یعنی در منازعات و مشاجراتی که بین مسلمین اتفاق می افتد آنها باید به کتاب خدا و سنت رسول خدا رجوع کنند و بر اساس آن اصول، مشاجره را فیصله دهند و اگر اولوالامر منصب تشریع هم داشتند می بایست به حکم وضع شده از طرف آنها نیز ارجاع داده شود. در حالیکه تنها به حکم خدا و رسول استناد گردیده است.
توضیح آنکه افرادی که مورد خطاب این آیه هستند مؤمنینند (بر اساس صدر آیه) و مسلماً نزاع آنها با غیر اولی الامر است. زیرا بعد از اینکه اطاعت اولوالامر واجب شد دیگر رأی آنها محل نزاع و تردید واقع نمی شود. همچنین این نزاع راجع به حکم خدا در قضیه مشاجره است و با این دو فرض است که کتاب خدا و سنت پیامبر به عنوان دو حجّت قاطع در رفع اختلافات مطرح گردیده اند و قول «اولوالأمر» نیز در فهم کتاب و سنت حجّیت داده شده است و از آنجائیکه آیه شریفه، اطاعت آنها را بدون قید و شرط لازم داشته لذا قول و گفتار آنان با واقع و خالی از خطا و لغزش است. حاصل آنکه اولوالامر افرادی هستند که به استثنای موارد تشریع، به طور مطلق و بی چون و چرا باید از آنها اطاعت نمود و این فرمانبرداری از رسول خدا تلقّی می گردد و همانطوریکه امر و نهی پیامبر هرگز مخالف اراده خداوند نیست، رأی اولوالامر به همین منوال است و این شأن جز با مقام «عصمت» اولوالامر ثابت نمی گردد؛ یعنی ملاک این اطاعت مطلق، عصمت آنها می باشد.(18)
مصداق ولی امر
جابربن عبداللّه انصاری نقل می کند که وقتی آیه أطیعوا اللَّه و اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولی الاَمْرَ مِنْکُمْ نازل شد، به محضر رسول اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم عرض کردم: یا رسول اللَّه خدای تعالی و رسول خدا را می شناسم ولی اولی الامر که خداوند در این آیه اطاعت آنها را با اطاعت رسولش برابر و مقرون قرار داده چه کسانند؟ فرمود: «ای جابر، اولوالامر خلیفه های من و جانشینان من بعد از من هستند که امامان و پیشوایان مسلمین هستند و اوّل آنها علی بن ابیطالب است... »(19)
آیه 67 سوره مائده
2- پیامبر گرامی در سال دهم هجرت به مکه عزیمت فرمود تا فریضه حج بگزارد. این حج در آخرین سال عمر پیامبر(ص) انجام شد و به همین جهت در تاریخ به آن «حجّةُ الوداع» می گویند. در این سفر همراهان پیامبر را که به شوق همسفری با آن حضرت و دیدن و فراگرفتن حجی درست به رکابش شتافته بودند، تا صد و بیست هزار نفر نوشته اند. گروهی نیز در شهر مکه به او پیوستند پس از گزاردن حج و به هنگام بازگشت به مدینه روز هیجدهم ماه ذیحجه در غدیر خم (نام محلّی است بین مکه و مدینه) این آیه نازل شد:
یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَّبِّکَ وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَابَلَّغْتَ رسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ انَّ اللَّهَ لَایَهْدِی القَوْمَ الکافِرین. (20)
«ای فرستاده ما آنچه را از ناحیه پرودگار بسوی تو نازل شده برسان و اگر نرسانی اصلاً پیام پروردگار را نرسانده ای و خدا ترا از شرّ مردم نگه می دارد زیرا خدا کافران را هدایت نمی فرماید.»
از جمله نکاتی که در آیه مذکور بطور روشن بیان شده است یکی دستوری است که خداوند به رسول خود داده است (و البته دستور اکیدی که پشت سرش فشار و تهدید است) مبنی بر اینکه پیام تازه ای به بشر ابلاغ نماید و دیگر، وعده ایست که به پیامبر داده که او را از مخاطری که در این امر متوجه وی می شود محفوظ دارد. این وعده نشان می دهد که پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مأمور به بیان حکم بسیار مهمی است که در جریان آن برای جان وی یا پیشرفت دینش احتمال خطر وجود دارد. البته این احتمال که چنین خطری از ناحیه اهل کتاب بروز کند نیز مردود است. زیرا اوضاع اهل کتاب در زمانی که این آیه نازل شد (اواخر عمر شریف پیامبر) طوری نبود که بیمی نسبت بدانان در دل مسلمین راه یابد و همگی آنها مرعوب شوکت و عظمت مسلمین گشته و در گوشه ای غنوده بودند و لذا سیاق آیه می رساند که سخن از تکلیف سنگین و طاقت فرسائیست که چه بسا فتنه بزرگی بپا سازد و شعله عصیان را در دل گروهی بیفروزد. همچنین از سیاق آیه برمی آید که آن امر هر چه که هست امری است که رسول خدا(ص) از تبلیغ آن نگران است و تمایل به تأخیر آن تا موقع مناسبتری دارد. زیرا اگر ترس آنجناب و تأخیرش نبود نیاز به این تهدید که بفرماید ( وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَابَلَّغْتَ رسالَتَهُ) نبود امّا پر واضح است که بیم آن حضرت از جان خود نبود و وی از اینکه جان شریفش را در راه رضای خدا فدا کند کمترین دریغی نداشت و زندگی سراسر مجاهدت و از خودگذشتگی او بخوبی شاهد این حقیقت است. بنابراین هراس آنحضرت بدون تردید مربوط به دین خدا بوده است و آنچه او را به تأمل و نگرانی وامی داشت این بود که مبادا ابلاغ پیام خدا در غیر موقعیت مناسب خود انجام شود و تبعات نامطلوبی برای دین خدا در پی داشته باشد و قطعاً اینگونه مصلحت اندیشی ها برای آنجناب جایز بوده و اسم آنرا بیم جان نباید نهاد.

بطریق شیعه و سنی احادیث بسیار وارد شده که این آیه شریفه در خصوص حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام نازل است. مالکی که از معتبرترین علمای عامه است در کتاب «فصول المهمه» خود ذکر کرده که بعد از نزول آیه فوق رسول اکرم ص امامت و خلافت علی علیه السلام را ابلاغ نمود. مفسر و مورخ بزرگ اهل سنت ابوجعفر محمدبن جریر طبری می نویسد: «بعد از اینکه این آیه در غدیر خم نازل شد پیامبر(ص) فرمود: جبرئیل از طرف خدا دستور آورد که در این جایگاه بایستم و به هر سفید و سیاه اعلام کنم که علی(ع) فرزند ابوطالب برادر من، وصی من، جانشین من و امام پس از من است... »(21)
ثعلبی در تفسیر خود و واحدی در کتاب «اسباب النّزول» تصریح دارند که این آیه در روز غدیر خم و در شأن حضرت علی(ع) نازل شده است. در تفسیر عیاشی از امام موسی کاظم(ع) روایت شده است که فرمود: وقتی که جبرئیل در حیات رسول خدا(ص) در حجه الوداع برای اعلان ولایت و امامت علی(ع) نازل شد این آیه را فرمود (یا أیها الرَّسول بَلِّغ...) رسول خدا(ص) در روز غدیر در محلی آنرا (مهیعه) می گفتند بار گرفته و پیاده شد، آنگاه دستور داد بانگ نماز سر داده مردم را برای نماز دعوت کنند. مردم هم بر حسب معمول اجتماع کردند. رسول اکرم(ص) در برابرشان قرار گرفته فرمود: چه کسی از خود شما به شما اولویت دارد؟ همه به صدای بلند عرض کردند: خدا و رسول، آنگاه بار دیگر همین کلام را تکرار کرد و همه همان جواب را دادند، بار سوّم نیز همان را پرسید و همان جواب را شنید و سپس دست علی را گرفته فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ، هر کس که من ولی و سرپرست اویم علی سرپرست و ولی اوست. سپس ادامه داد که پروردگارا دوست بدار دوستداران علی را و دشمن بدار کسی را که با علی دشمنی کند، یاری کن هر که را به علی یاری دهد و تنها بُگذار کسی را که در موقع حاجت علی را تنها بگذارد. 119 نفر از اصحاب پیامبر(ص) که در غدیر حاضر بودند این حدیث را بی هیچ واسطه از پیامبر نقل کرده اند و نیز هشتاد و چهار نفر از تابعین.
بنابراین با توجه به مفاد آیه شریفه و تأیید شیعه و سنی مسلّم می گردد که آیه فوق در بیان امامت و پیشوایی حضرت علی(ع) نازل شده است و امیرمؤمنان و امامان بعد از وی علیهم السلام نیز همواره به آیه فوق و نیز حدیث غدیر در اثبات امامت خود اجتماع می کردند و مخالفان را مجاب می نمودند.
"اَلْیَوْمَ یَئِسَ الّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دینکم فَلَاتَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ اَلْیَوْمَ اکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْأسْلام دیناً". (22) «امروز آنانکه کافر شدند از دین شما مأیوس گشتند پس از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و از جهت دین، اسلام را برای شما پسندیدم.»

مرحوم علامه سید شرف الدین در کتاب المراجعات چنین می گوید: «که نزول این آرا در روز غدیر در روایات صحیحی که از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده ذکر گردیده اهل سنت، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم در این زمینه نقل کرده اند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد.»(23)
نکته جالبی که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که قرآن در سوره نور آیه 55 چنین می گوید:
وَعَدَ اللَّهُ الّذین آمنوا مِنْکُمْ و عَمِلُوا الصّالحاتِ لِیَسْتَخْلِفَنَّهم فی الأرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الذّین من قبلهم و لُِیمَکّنَنَّ لَهُم دِینَهُمُ الّذِی ارْتَضَی لَهُمُ وَ لِیُبَدِّلَنَّهم مِنْ بعْدِ خَوْفِهِمْ اَمنا
«خداوند به آنهائی که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روی زمین قرار دهد همانطور که پیشینیان آنانرا چنین کرد، و نیز وعده داده آئینی را که برای آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند وبعد از ترس به آنها آرامش بخشید.»
در این آیه خداوند میفرماید: آئینی را که برای آنها «پسندیده» در روی زمین مستقر می سازد، با توجه به اینکه سوره نور قبل از سوره مائده نازل شده است و با توجه به جمله «رضیت لکم الاسلام دیناً» که در آیه مورد بحث درباره ولایت علی علیه السلام نازل شده چنین نتیجه می گیریم که که اسلام در صورتی در روی زمین مستحکم و ریشه دار خواهد شد که با «ولایت» توأم باشد، زیرا این همان اسلامی است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش داده است، به عبارت روشنتر اسلام در صورتی عالمگیر می شود که از مسأله ولایت اهل بیت جدا نگردد.
مطلب دیگری که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور» با «آیه مورد بحث» استفاده می شود این است که در آیه سوره نور سه وعده به افراد باایمان داده شده است. نخست خلافت در روی زمین، و دیگر امنیت و آرامش برای پرستش پروردگار، و سوّم استقرار آئینی که مورد رضایت خدا است.
این سه وعده در روز غدیر خم با نزول آیه «الیوم اکملتُ لکم دینکم...» جامه عمل بخود پوشید زیرا نمونه کامل فرد باایمان و عمل صالح، یعنی علی علیه السلام به جانشینی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلم نصب شد و به مضمون جمله «الیوم یَئِسَ الّذینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُم مسلمانان در آرامش و امنیت نسبی قرار گرفتند و نیز به مضمون «و رضیت لکم الاسلام دیناً» آئینی مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.
البته این تفسیر منافات با روایاتی که می گوید آیه سوره نور در شأن مهدی علیه السلام نازل شده ندارد زیرا آمنوا منکم... دارای معنی وسیعی است که یک نمونه آن در روز غدیر انجام یافت و سپس در یک مقیاس وسیعتر و عمومی تر در زمان قیام مهدی علیه السلام انجام خواهد یافت


منبع : پايگاه پاسخگو
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

بعد سیاسی و احیای عاشورا از منظر فقه
زينب (سلام الله علیها) بانوى حيا، پاسدار عفت و ...
گریه ملائکه و اهل آسمان بر امام حسین (ع)
توصیه‌های اخلاقی برای پاکی دوران جوانی
زیارت امام حسین (ع) والاترین عبادات (1)
تحريفات عاشورا (3)
عاشورا و انسانيت
زیارت اربعین
فضائل حضرت زینب کبری (سلام علیها)
رعایت حقوق همسایه از نظر قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
خودنمایی
بهار قرآن و عرفان
سلوک یک ساله در محضر حسین بن علی (ع)
ماجرای سقط حضرت محسن علیه السلام
حقيقت ريا و تظاهر
روش های روان درمانی از منظر دین (2)
نگرش بر روش تحقیق در مسلکهای عرفانی
کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^