خدمت آیت الله العظمی سیستانی در نجف رفتم. دلم میخواست ببینم زندگی ایشان که پول شیعه برایش میآید، چگونه است؟ شیعیان هند، خواجههای هندی در آفریقای جنوبی که ثروتمندترین مردم کره زمین هستند، و بخشی از شیعیان پاکستان، هند، ایران و عراق، پول خمس خود را به ایشان میدهند.
اولین بار بود که ایشان را میدیدم. کوچهای که منزل ایشان در آن بود، کوچهای برای 400 ـ 500 سال پیش نجف بود. خانه ایشان هم چند پله داشت که از کوچه پایینتر میرفت. خانهای بود با چهار تا گلیم و فرش کهنه در اتاق. سران کشورها همانجا خدمت ایشان میآمدند و یک صندلی هم نبود که یک رئیس جمهور یا نخست وزیر بنشیند؛ همه باید روی گلیم پارهها بنشینند. ما هم روی گلیمی نشستیم.
به ایشان عرض کردم: من هیچ نیاز مالی ندارم. سالی 40 ـ 50 میلیون تومان مقلدین شما به من میدهند. گفتم: بنده هم اهل خمس دادن هستم. اول خیال ایشان را راحت کردم که هدیهای به من ندهند. گفتم: من از شما یک درخواست دارم. فرمود: بگو. گفتم: درخواستم این است که اجازه دهید برای شما روضه بخوانم. گفتند: دلم خیلی گرفته است. ده سال حرم امام علی (علیه السلام) را ندیدهام، روضه بخوانید! من هم روضه را شروع کردم، ایشان چنان ضجّه میزد و گریه میکرد که جلوی لباس ایشان از گریه زیاد، خیس شد. بعد گفتند 40 سال است در این خانه هستم؛ مثل چنین روزی برایم پیش نیامد.
بعد صحبت ما شد، نگاهی به من کردند و فرمودند: میدانی از تمام کره زمین برای من پول میآید. گفتم: میدانم. گفتند: به این امیرالمؤمنین یک ریال آن در خانة من نمیآید. من از این پول یک دانه نان نمیخرم؛ چون در قیامت، طاقت جوابش را ندارم. اما هزینة زندگی من و زن و بچهام از نذورات مردم است. آنان مشکلی دارند میگویند: خدایا 100 هزار تومان نذر میکنیم به ایشان بدهیم، مشکل ما حل بشود. نذرهایی که برای من میآورند از زندگی ماهیانه اضافه میآید. لباس که هر چهار یا پنج سال یک بار میخرم. خوراک ما هم که خوراک معمولی است؛ به اندازهای که در قیامت به من نگویند در دنیای تشیع کسانی بودند از این غذا نداشتند. من به اندازهای که فقرا میخورند، میخورم. پولهای اضافه را هم جمع میکنم، ماه به ماه چهار پنج نفر را استخدام کردهام، پولهای نذری را میدهم به آنها که برای همة فقهای شیعه که از دنیا رفتهاند در حرم امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرآن بخوانند.
اراک، مسجد سیـد محرم 1386
منبع : پایگاه عرفان