فارسی
سه شنبه 06 شهريور 1403 - الثلاثاء 20 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

پادشاه زاده تیره بخت

به دل ره ده تو مهر روى ماهى *** براى خویشتن جو خضر راهى


حال افتادگان در چاه محبت دنیا و غرق شدگان در تاریکى شهوات ، مانند حال آن پادشاه زاده اى است که پدرش در مقام داماد شدن او برآمد ، پرى چهره اى کم نظیر را از خاندانى شریف و نجیب به عقد او درآورد .چون وسایل عروسى آماده شد ، خواص و عوام را به تناسب شانشان به دربار بار داد و درب خزانه احسان را به روى مردمان گشود و محتاج و نیازمند و غنى و ثروتمند را از جوائزش بهره مند ساخت ، و از گرمى جشن و چراغانى ، غم دل ها را زدود . آشنا و بیگانه در آن مجلس سرور حاضر شدند و از تماشاى آن بزم بى نظیر به حیرت فرو رفتند .عروس حور وَش را با انواع زیور و زینت به حجله آوردند ; ولى در این میان داماد را ندیدند ، به جستجویش برآمدند ولى او را نیافتند . داماد در آن شب ، شراب بسیار خورده بود و آتش شعورش مانند چراغ بختش فرو مرده بود ، بر اثر مستى زیاد ، از جمع مهمانان جدا افتاد و حیرت زده و مبهوت به چند کوى و برزن گذر کرد ، عبورش به دخمه اى از دخمه هاى مجوسان افتاد ; مجوسانى که بر اساس قانونشان مردگان را در دخمه مى گذاشتند و در دل شب کنار آنان شمع و چراغ مى افروختند .پادشاه زاده وقتى چشم به دخمه دوخت ، دخمه را حجله عروس پنداشت ، به درون دخمه رفت . مجوسان جنازه پیره زالى را که هنوز کالبدش سالم بود ، در آن دخمه گذاشته بودند .داماد ، پیره زال مرده را در آغوش کشید و از روى میل و رغبت و غریزه شهوت تا صبح با او آمیزش کرد .چون با وزیدن نسیم صبح از مستى و بى هوشى و بى خبرى و مدهوشى در آمد ، خود را در دخمه اى وحشت زا و کنار جسد پیره زالى زشت رو دید ، از شدت نفرت و کراهت نزدیک بود هلاک شود ، و از نهایت شرمندگى و خجلت راضى بود به زمین فرو رود . در اندیشه بود که مبادا کسى بر این وضع آگاه گردد و ننگ و عارش تا قیامت بر او بماند که ناگاه پدر و خدم و حشمش رسیدند و بر آن رسوایى و افتضاح آگاه شدند !!این است دورنمایى از زندگى افتادگان در چاه محبت دنیا و غرق شدگان در شهوات ، که عروس آخرت را به سبب مستى از شهوات با به آغوش کشیدن پیره زال زشت روى و زشت خوى دنیا عوض کرده اند !!

ز خود غافل نشستن تا کى و چند *** به دنیا چشم بستن تا کى و چند

ز اهل دل نهفتن روى تا کى *** هوس رانى و حیوان خوى تا کى

تویى آن شاهباز اوج لاهوت *** چرا افتاده اى در دام ناسوت

تو را مستى ز جام خودپرستى *** ز اوج افکنده این سان سوى پستى

اگر صیدى نباشد غافل از خویش *** چه مى آید ز صیاد جفا کیش

مچین بر گرد خود اسباب غفلت *** دمى بیدار شو از خواب غفلت

ببین چون رهروان کردند ره طى *** تو نیز آخر قدم بردار از پى

چه خوش این نکته گفت آن پیر کامل *** به دنیا دل نبندد مرد عاقل

تو نیز از عاقلى ترک جهان گوى *** ره عقبى چو دیگر رهروان پوى

به دل ره ده تو مهر روى ماهى *** براى خویشتن جو خضر راهى

که چون رفتى از این دنیاى فانى *** بماند نام نیکت جاودانى

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امام مجتبى(ع) و اهتمام به امور مسلمين
ثعلبة بن حاطب‏
اجابت خدا
توبه‏ى مرد نبّاش‏
اگر لقاء مرا دوست دارى‏
پند گرفتن از راهزن
داستان جوان گناهكار
اینان اولياى حقند
پناه بردن حضرت سيّدالشهدا(ع) به حضرت عباس(ع)
نماز شب

بیشترین بازدید این مجموعه

پند گرفتن از راهزن
باران رحمت
حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد
نماز شب
اینان اولياى حقند
حکایت ثعلبة بن حاطب‏
بلال حبشى‏
ثعلبة بن حاطب‏
چه كسى را توانايى عبادت على است؟
اجابت خدا

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^