طلبه متدين و باتقوا و اهل خدایی در حوزۀ علميۀ اصفهان در مدرسۀ صدر حضور داشت. آن زمان سه حکيم و عارف و فقيه در آنجا درس ميدادند كه يكي از آنان، آخوند ملا محمد کاشاني بود. او گفت: در سحر به خلوت رفتم که وضو بگيرم تا صورتي روي خاک بگذارم. ديدم تمام آجرها و برگهاي درختان و تمام در و پنجرههاي مدرسه، صدا ميدهند و ميگويند:
«سبوح قدوس رب الملائکة و الروح»
گفتم: من ديوانه شدهام يا در مکاشفه هستم. صبح شد. به يک انسان اهل دل گفتم چنين داستاني ديشب براي من پيش آمد. گفت: اين داستان هر شب اتفاق ميافتد. وقتي آخوند کاشي اين محاسن سفيدش را در نماز شب روي خاک ميگذارد و ميگويد «سبوح قدوس»، تمام موجودات مدرسه با او هماهنگ ميشوند. به آخوند كاشي گفت: ديشب چنين حقيقتي را ديدم. فرمود: مهم نيست، قرآن ميگويد: همۀ هستي تسبيح ميگويند؛ مهم اين است که گوش تو چطوري باز شده که اين صدا را شنيدهاید. تو چه کردهاي؟
کــار مـن جستجـوي او دائم کار او نيز جستجوي من است
سخنم گفتگـوي اوست مـدام سخنش نيز گفتگوي من است
سبحان يعني چه؟ تمام موجودات ميگويند کارگردان و مولاي ما از هر عيب و نقصي، پاک است؛ و به هر کمالي، آراسته است. چه نيازي دارد که ما در مقابل او کسي را قرار دهيم، همه چيز پيش اوست.
(فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ)
خداي بيعيب، خداي مستجمع جميع صفات کمال، فرمانروايي تمام موجودات عالم، فقط به دست اوست؛ (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) و همه به او باز ميگرديم.
منبع : پایگاه عرفان