فارسی
چهارشنبه 19 دى 1403 - الاربعاء 7 رجب 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
1
نفر 0

آخرین قربانی از علی خیری

عصر عاشوراست. اینک حسین در پیشگاه تاریخ، یکه و تنها، از حریم عشق پاسداری می کند و صحرای کربلا، آخرین قربانی خود را به نظاره ایستاده است. دیگر کودکان، عباس را در کنار خود نمی بینند. فرات، تشنه تر از همیشه، بی تاب و پریشان، به خود می پیچد. سینه ی خیمه ها از آتش درد می سوزد. خورشید از شرم، آرام آرام رخ در نقاب می کشد. همه ی هستی، مبهوت این که آیا حسین را تشنه سر می برند یا نه؟ آیا از این پس، زینب، قافله را به پیش خواهد راند؟ آیا پاره ی تن رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم لگدمال سم اسب ها خواهد شد؟ لحظه به لحظه چهره ی حسین برافروخته تر می شود. برای زینب، مثل روز روشن است که دیگر حسین جز خدا را نمی بیند و نمی خواهد. زینب می داند که واپسین دقایق حیات برادر است. برادری که یک به یک زنجیرهای تعلق را ازدست و دل می برد تا مجال پریدن بیابد. حسین در گودال قتلگاه سر بر آسمان می ساید تا به تاریخ اعلام کند که اگر این همه، در راه دوست باشد، در حضیض نیز می توان عزیز بود. به راستی کربلا چکیده ی همه ی تاریخ است؛ تاریخی که هماره شاهد ستیز حق با باطل بوده است.یک روز، حق، ابراهیم می شود و تبر در دست، بت های نمرودی را در هم می شکند تا در هرم آتش، غرق گل و بلبل شود. یک روز، موسی می شود و با عصایش، دریا می شکافد و فرعون را از سریر بخت به زیر می آورد. یک روز، محمد صلی الله علیه و آله وسلم می شود و بت های ابوسفیانی را به کرنش وا می دارد و اینک، در سال 61 هجری، خداوند اراده کرده است که بیرق حق در دست های حسین چهره بنماید. چه شگفت آور است این تاریخ!!
و اکنون، هیاهو جای خود را به سکوتی مرگبار داده است. دیگر هفتاد و دو کهکشان، در طواف خورشید، آرام گرفته اند. تن های بی سر، جای جای دشت را پر کرده است. یزیدیان، بی این که خود بدانند، با دست خود، گورهای ابدی خویش را کنده اند؛ بگذار اینک در مستی گمراهی خود خوش باشند و در چراگاه بی خبری، شکم هایشان را پر کنند تا روز واقه فرا برسد؛ روزی که فاطمه، با دست های بریده ی عباسش، در پیشگاه خداوند فریاد تظلم سر خواهد داد.
راستی! اگر خوب عباس را مرور کنی، می بینی هیچ ارزش و الگویی نیست که در او نباشد؛ اگر به دنبال طرحی از وفا و مردانگی باشی، عباس هست؛ او که در آب هم تصویر حسین را می بیند. اگر به دنبال شجاعت باشی، باز عباس را نشان می کنی و اگر در پی ساقی لب های سوخته باشی، سراغ عباس را می گیری. تنها حسین و خدایش عباس را می شناسند.
از همان روز که عباس دیده به جهان گشود، فدایی حسین بود.مادرش او را دور سر حسین طواف می داد و علی بازوانش را غرق بوسه می کرد؛ تا این که کربلا رقم خورد و عباس، مجال جانبازی یافت. هرکس نداند، فرات می داند که در آن نیم روز، عباس چه کرد؟ راستی اگر عباس در کربلا نبود، آیا وفا و جوانمردی مجال ظهور می یافت؟


منبع : علی خیری
1
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

شراره از غلامرضا سازگار
مصطفی قاضی نظام «قاضی» ندای ابوالفضل‏
مقتدا از سیدحسن حسینی
پیکرم چشم انتظار تیزی شمشیرهاست از سید علیرضا ...
جبرئیل سوخته بال ازسید حمیدرضا برقعی
پور ام ‏البنین از علی ‏اکبر خوشدل تهرانی‏
اینان که میان دشت پرپر شده اند از پروانه بهزادی ...
اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم از علی انسانی
باز می جوشد جنون در باور اندیشه ها از زهرا فیض
پیشنماز ازسید حبیب حبیب پور

بیشترین بازدید این مجموعه

صاحب علم‏ از مشکوة کشمیری‏
پور ام ‏البنین از علی ‏اکبر خوشدل تهرانی‏
آسمان زین از صابر همدانی
چشم مشک‏ از عمان سامانی‏
شمع‌ها از پای تا سر سوخته از غلامرضا سازگار
یا حضرت رسول حسین تو مضطر است از وحشی بافقی
نمی دانم چه گفت عباس با آب از علی مطهری
اینان که میان دشت پرپر شده اند از پروانه بهزادی ...
باز می جوشد جنون در باور اندیشه ها از زهرا فیض
اگر بر آستان خوانی مرا خاک درت گردم از علی انسانی

 
نظرات کاربر

رضامیر
سلام خیلی مطالب زیباوجالبی ازعاشورابودموفق باشید
پاسخ
0     0
9 آذر 1392 ساعت 07:10 صبح
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^