الرحمن: به تمام موجوداتى كه آفريده، به مقتضاى استعداد و لياقت هر يك عنايت و لطف دارد.
آن كه هفت اقليم عالم را نهاد
هر كسى را هر چه لايق بود داد
اديم زمين سفره عام اوست
بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست
زفضلش خاك آدم گشت گلشن
زفيضش هر دو عالم گشت روشن
در مقصد اقصى آورده كه:
حظ بنده از اسم رحمان آن است كه بر غفلت زدگان به وادى جرم و عصيان رحم كند و به طريق وعظ و نصيحت از روى لطف و ملايمت، ايشان را به راه راست خواند و از هركه معصيتى صادر گردد، چنانكه داند كه از او واقع شده- مهما امكن- در ازاله او بكوشد از روى شفقت كه مبادا متعرض سخط الهى گردد و بر عاصيان و درماندگان به چشم رحمت نگرد، نه به ديده خوارى و ذلّت.
در اخبار آمده كه روزى عيسى عليه السلام با جمعى از حواريان به راهى مى گذشت، ناگاه گناه كارى و تباه روزگارى كه در آن عصر به فسق و فجور معروف و مشهور بود ايشان را بديد، آتش حسرت در سينه اش افروخته گشت، آب ندامت از ديده اش روان شد، از صفاى وقت عيسى عليه السلام و مصاحبان او بر انديشيد، تيرگى روزگار و تاريكى حال خود را معاينه ديد، آه جگرسوز از دل پر خون بركشيد و با زبان حال گفت:
يا رب كه منم دست تهى چشم پر آب
جان خسته و دل سوخته و سينه كباب
نامه سيه و عمر تبه، كار خراب
از روى كرم به فضل خويشم درياب
پس با خود انديشه كرد كه هر چند در همه عمر قدمى به خير برنداشته ام و با اين آلودگى قابليت همراهى پاكان ندارم، اما چون اين قوم دوستان خدايند، اگر به موافقت ايشان دو سه گامى بروم ضايع نخواهد بود، پس خود را سگ اصحاب ساخت و بر پى آن جوانمردان فريادكنان مى رفت، يكى از اصحاب باز نگريست و آن شخص را كه به نابكارى و بدكارى شهره شهر و دهر بود ديد كه بر عقب ايشان مى آيد گفت: يا روح اللّه! اى جان پاك! اين مرده دل بى باك را چه لايق همراهى ماست و بودن اين پليد ناپاك در عقب ما در كدام طريق رواست؟ اى عيسى! او را بران تا از قفاى ما بازگردد كه مبادا شومى گناهان او در ما رسد. عيسى عليه السلام متأمل شد تا به آن شخص چه گويد و به چه نوع عذر او را خواهد كه ناگاه وحى الهى در رسيد كه: يا روح اللّه! يار با عُجب و پندار خود را بگوى تا كار از سر گيرد كه هر عمل خيرى كه تا امروز از او صادر شده بود به يك نظر حقارت كه بدان مفلس بدكار كرد، مجموع را از ديوان او محو كرديم.
منبع : پایگاه عرفان