در آيه نوزده سوره مباركه فاطر، مردم را دو قسمت كرده اند، يك عده تمام اين استعدادها را مدار بسته كرده و از آن در راه شكم و شهوت بهره گرفتند، پوك و پوچ و هيچ شدند. عده اى هم نه شكمشان را سير كردند، با شهوتشان هم ازدواج كردند، انبيا و ائمه عليهم السلام هم زن گرفتند، پسر دار شدند، دختر دار هم شدند.
آنها هم بيل زدند، آنها هم كارگاه درست كردند، آنها هم خياطى مى كردند، سد سازى مى كردند، كارخانه شيشه سازى داشتند، اينطور كه قرآن مى گويد. آنها هم كارخانه ذوب مس درست كردند. ريشه اين تمدن در كار انبياى خداست.
حضرت مسيح عليه السلام عالى ترين مراتب طبى را در فلسطين انجام مى داد. رسول بزرگوار ما تجارت داشت و هيچ وقت هم ضرر نكرد. على بن ابى طالب كشاورزى بالايى داشت، اما اينها خودشان را و هر چه نعمت در اختيارشان بود، با استعدادهايشان، خرج يافتن ارزشها كردند. خوردند كه ارزش پيدا كنند. ازدواج كردند كه ارزش پيدا كنند.
به عقيل گفت: براى من يك دخترى را در قبيله هاى عرب پيدا كن با اين خصوصيات! گفت: آقاجان، اگر اين خصوصيات را نخواهيد دختر فراوان است. فرمود: نه، من چنين دخترى مى خواهم، مى خواهم خدا از او پسرانى به من بدهد كه به عالم عَلَم حسين مرا در كربلا عَلَم كند! دنبال ارزش بودند. بعد از شهادت فاطمه دنبال زنى بود كه قمر بنى هاشم پيدا كند، نه اينكه زن بگيرد و دو شب، سه شب، ده شب، سى شب، يك لذت مادى ببرد و بعد هم دو نفرى پير شوند و سپس بميرند! تمام استعدادها و نعمت ها را خرج كردند براى يافتن ارزشها و حركت الى اللّه! يك عده اى هم حركت به طرف اسفل سافلين كردند:
« وَ مَا يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ »
ما با اين دو تا چشم فقط، نمى توانيم به مقصد برسيم، ما بصيرت مى خواهيم، يعنى غير از چشم سر، مشاهده قلب هم مى خواهيم كه اين مشاهده با ارتباط با پروردگار براى ما حاصل مى شود. الان نظر شما نسبت به زندگى غير از نظر يهودى و مسيحى و زرتشتى مى باشد، به اندازه اى كه چشم پيدا كرده ايم، مى بينيم! يك كم جلوتر برويم و مقدار لجن گناه را در خود وزن كنيم و كانالهاى باطن را پاك كنيم، آنوقت ما هم مى توانيم آنچه را كه آنها ديدند ببينيم!
«لسمعتم ما اسمع و لرأيتم ما أرى»
پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:
آنچه را كه من شنيدم آنوقت شما هم مى شنويد، آن چه را كه من ديدم، شما هم مى بينيد! الا اينكه گوش شما بسته نيست، ولى لجن هم دارد. گوش آنها به كل بسته، صمٌ بكم، هستند. ما صم بكم نيستيم، ولى گوش به تمام معنا باز هم نداريم! به همين خاطر گاهى گوش مى دهيم و گاهى هم گوش نمى دهيم، گاهى مى بينيم و گاهى هم نمى بينيم، گاهى در عبادت عاشقانه وارد مى شويم و گاهى هم گناه مى كنيم! اين به خاطر اين است كه وجود ما به طور كامل كانالهايش پاك نيست.
منبع : پایگاه عرفان