مسئله توكل حقيقى است كه به طور مكرر در قرآن مجيد و روايات از آن ياد شده، و از همه مؤمنان بكار گرفتن آن را كه امرى قلبى و معنوى و اعتقادى است خواست شده.
توكّل قطعاً به اين معنا نيست كه بايد دست از هر فعاليت مثبتى شست، و از ابزار و علل و اسباب و وسائل كه در نتيجه رساندن فعاليت هاى انسان مؤثر است چشم پوشيد.
اگر اولين خانواده انسان كه آدم و حوا و فرزندان آن دو نفر بودند، و از هدايت و دين بهره داشتند توكل را به اين معنا مى گرفتند كه بايد در خانه نشست و از هركارى دروى جست، و از علل و اسباب استفاده نكرد، بلكه بايد به خداوندى عالم به همه امور است توكل كرد و هر چه از ناحيه او در اين بيكارى و بى حركتى پيش آيد راضى بود امروز از حيات و زندگى در هيچ كجاى كره ى زمين خبرى نبود.
زيرا اگر انسان خود را از كار باز بدارد، و همه فعاليت را بر خود حرام كند، و بگويد من مى نشينم و بر خدا توكل مى كنم و هر چه برايم پيش آيد به آن رضايت مى دهم قطعاً آنچه براى او در اين بيكارى و نشستن وعدم فعاليت و بريدن از اسباب و علل پيش مى آيد فقط مرگ است.
هيچ انسانى گرچه فاقد ايمان باشد براى ادامه حيات و حل مشكلات خود را بى نياز از كار و فعاليت و غير محتاج به ابزار و اسباب و علل نمى داند، چيزى كه هست در فرهنگ غيرمؤمن توكل برخدا نمى شود، بلكه توكل غيرمؤمن به نيروى خودش و به ابزار و علل و به كارگردانى است كه در اختيار او هستند، و در حقيقت غيرمؤمن ابزار و علل را در به نتيجه رساندن كار مستقل مى دانند، ولى در زندگى مؤمن كار و فعاليت و هر نوع حركت مشروع و مثبتى به عنوان خواسته خدا انجام مى گيرد و ابزار و اسباب و علل در عقيده مؤمن مجراى اراده حضرت حق براى به ثمر نشاندن حركت است، توجه مؤمن به حضرت حق در هر فعاليتى كه وارد مى شود، و نگاه مؤمن به ابزار و علل به عنوان مجراى نصرت و يارى خدا براى به نتيجه رساندن كار توكلى است كه در قرآن و روايات مطرح است.
اميد و اعتماد مؤمن به سبب سازى حضرت حق، و سبب سوزى او در كار مخالفان در حقيقت توكل مؤمن به خداست.
مؤمن با توجه به اين حقايق ميان كار و فعاليت و قضا و قدر حق هيچ منافاتى نمى بيند، مؤمن قضا و قدر حق را همان دستورات حضرت حق به فعاليت داشتن و كار و كوشش به ميدان آوردن مى داند و مى گويد قضاى الهى مرا به كار و فعاليت دعوت كرده، و قدر او به اين معناست كه به اندازه فعاليت و كارم به من ثمر و محصول مى دهد، و قرار دادن ابزار و وسائل و علل و اسباب در زندگى من نيز از مصاديق قضا و قدر اوست، مؤمن مى داند قضا در امورش به معناى فرمان و حكم است و قدر به معناى نتيجه دادن كار به تناسب كار است.
آرى حكم حضرت حق به كسب و تجارت مشروع و به زراعت و كشاورزى و به صنعت و هنرهاى معقول و به هر كار مثبت قضاى اوست، و محصول دادن كار و به ثمر نشستن فعاليت به اندازه كار و كوشش قدر اوست و اين مسئله هيچ ربطى به بحث جبر ندارد، به وجود آمدن انسان و مرگ او جبر است، ولى كار و فعاليت به اراده و اختيار اوست، لذا چون كار و كوشش امرى ارادى است خداوند انسان را به كار اعم از كوشش براى برپا داشتن زندگى يا خدمت به خلق يا عبادت رب فرمان داده و فرمان او در حقيقت قضاى اوست كه به اختيار و اراده انسان تعلق گرفته و محصول اجراى اين قضا، يقيناً قدر است كه به معناى ثمر دادن كار به اندازه كار است، در اين زمينه به اين آيه شريفه كه دربردارنده همه حقايق سطور گذشته است توجه نمائيد:
وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى
قطعاً براى انسان جز آنچه تلاش كرده و به اندازه اى كه به فعاليت برخاسته هيچ نصيب و بهره اى نيست و تلاش او به زودى ديده خواهد شد.
بنابراين اين آيه اگر كسى وارد ميدان كار و فعاليت نشود، و كوششى از خود نشان ندهد، بهره و نصيبى براى او نخواهد بود.
كار كردن و كوشش مثبت داشتن روش همه انبياء و امامان و اولياء خدا در دو زمينه دنيا و آخرت بوده، انبياء و امامان عالى ترين كوشش و مجاهدت را داشتند و در اوج كار و با در دست داشتن وسايل و ابزار لازم به خدا توكل مى كردند، و نتيجه و ثمر را از او مى خواستند.
مرحوم مجلسى كه از قرآن شناسان و روايت شناسان كم نظير است در توضيح توكل مى گويد:
معنى توكل اين نيست كه انسان از فعاليت لازم براى اداره امور زندگى اش دست بردارد و از حوادث و جريانات به طور مطلق نپرهيزد، بلكه واجب است به كار تن دهد و به اسباب و علل عادى متوسل شود، ولى حرص و افراص در كار نورزد، و بر كار و كوشش خود هم اعتماد كلى ننمايد، بلكه كار انجام دهد و به علل و اسباب عادى هم متوسل شود ولى در هر لحظه نظرش براى رسيدن كار به نتيجه و ثمر خد باشد. «1» خواجه نصيرالدين طوسى محقق بزرگوار و انديشمند با كرامت در كتاب اوصاف الاشراف در مسئله توكل مى گويد: مراد از توكل اين است كه عبد هر كوششى و فعاليتى مى نمايد، آن را به خداوند واگذار كند، چون اين معنى براى او روشن است كه خدا از او تواناتر و نيرومندتر است و آنچه را برآن قدرت دارد بهتر و كامل تر از عبد انجام مى دهد، و با اين توكل و اعتماد بر خدا به آنچه انجام داده راضى و خوشنود باشد، عبد در عين توكل بر خدا لازم است سعى و كوشش داشته باشد و كوشش خود را شرط و زمينه تخصيص قدرت خدا به آنچه براى او پيش مى آورد بداند، و در اين نقطه است كه معناى
«لا جبر و لا تفويض بل امربين الامرين»
روشن مى شود.
منبع : پایگاه عرفان