پوشيده نماند كه انسان كامل را به اسامى مختلفه مى خوانند و از وجهى و مناسبتى مسمى به اسمى مى نمايند.
چون از عالم حقايق خبر مى رساند جبرئيلش گويند و چون از معارف و مكارم به طالبان رزق بخش است ميكائيلش نامند و چون مريدان را از معاد و بازگشت آگاه مى كند اسرافيلش خوانند و چون قطع تعلق نفس اماره از شهوات جسمانى نمايد عزرائيلش دانند.
آدمش گويند كه معلم طالبان راه هداست و نوحش گويند كه نجات دهنده از طوفان بلاست، ابراهيمش خوانند چرا كه از نار هستى گذشته و نمرود خويش را كشته و خليل حضرت حق گشته.
او را موسى نيز گفته اند كه فرعون هستى را به نيل نيستى غرق نموده و در طور قربت اللّه در مناجات است.
و نيز خضر نام كرده اند كه آب حيوان عالم لدنى خورده و به حيات جاودانى پى برده و نيز الياس لقب نهاده اند كه غريق بحر ضلالت را به ساحل نجات دلالت مى نمايد.
داود زمان نيز مى گويند كه جالوت نفس را به قتل رسانيده و خليفة اللّه شده، لقمان نيز گويند زيرا كه حكيم الهى است و او را بر حقيقت اشيا آگاهى است.
افلاطون نيز نامند زيرا كه طبيب نفوس و در تشخيص امراض باطنى مانند جالينوس است.
سليمان وار زبان مرغان داند، عيسى كردار مرده را زنده گرداند، امامش نيز گويند زيرا كه پيشواى مقتديان طريقت است و اهل طاعت و عبادت حقيقت، مقلد آن و پيروان اويند.
جام جهان نمايش نيز خوانند، چرا كه اسرار هستى در او پيدا و عالم كون و فساد بر رأى صائبش هديه است.
و اكسير اعظمش گويند، چرا كه اكسيروار وجودش كمياب و نحاس قلب اهل حواس از مساسش زرناب است.
گوگرد احمرش نيز خوانند كه وجدان وجودش مشكل و طالبان كيمياى معرفت را از عدم تحصيلش خون در دل است.
هاديش لقب كرده اند كه گم گشته گان در بى خبرى و غفلت را به شهرستان دانايى و آگاهى هدايت مى كند.
مهديش نام نهاده اند كه دجّال جهل و شهوت را گردن مى زند «1»، اين است موقعيت و مقام انسان كه حكما و عرفا در مقام بيانش برآمده اند و چه پر ارزش گوشى كه اين مقامات را بشنود و صاحبش براى آراسته شدن به اين حقايق با تمام وجود بكوشد و در اين راه از سر و جان بگذرد.
جامع علوم عقليه و نقليه اميرحسين بن عالم بن الحسن الحسينى الهروى در بيان مقام با عظمت انسان فرموده:
اى قطره تو غافلى زدريا |
در جوى تو مى رود هويدا |
|
آيينه هر دو عالمى تو |
بنديش كه با كه همدمى تو |
|
اى صورت خوب و زشت با تو |
هم دوزخ و هم بهشت با تو |
|
در برج تو ماه و آفتاب است |
ليكن پس پرده سحاب است |
|
فانى شو اگر بقات بايد |
بگذر ز خود ارخدات بايد |
|
گر مردن تو زتو تمام است |
حشر تو هم اندرين مقام است |
|
مردان كه ره خدا سپردند |
در عالم زندگى بمردند |
|
مردان همه اصل پاك دارند |
نسبت نه به آب و خاك دارند |
|
چون آب روند بى علايق |
آميخته با همه خلايق |
|
اين ره نه به خرقه و گليم است |
اول قدمش دل سليم است |
|
منبع : پایگاه عرفان