كعب الاحبار مى گويد: سليمان در مسيرش به يمن به مدينه طيّبه رسيد، به همراهانش گفت: اينجا شهر هجرت پيامبر آخر زمان است، خوشا بحال كسى كه به او مؤمن شود و از وى پيروى كرده، در تمام امور حيات به او اقتدا كند.
وقتى به مكّه گذشت گفت: پيامبر عربى از اين شهر به مدينه مى رود، خداوند يارى كنندگانش را يارى دهد، دور و نزديك در پيشگاه حضرت او در مسئله حق مساويند، در راه حق از ملامت كنندگان باك ندارد.
گفتند: اى پسر داود! دين او چيست؟ فرمود: آيين حنيف.
پرسيدند: بين ما و او چه زمانى فاصله است؟ فرمود: بيش از هزار سال، من به شما بگويم و بر شما واجب است به ديگران برسانيد كه او آقاى همه انبيا و خاتم رسولان است و نامش در كتب انبيا ثبت است.
چون سليمان از مكه گذشت، فرياد مكه به جانب حق برخاست، خطاب رسيد سبب گريه ات چيست؟ عرضه داشت: الهى! تو بهتر مى دانى كه سليمان يكى از رسولان توست، بر من گذشت و براى نماز و عبادت پياده نشد و به نزد من ذكر تو نگفت، من دچار بت هاى بت پرستانم، خداوند وحى فرمود: در آينده نزديك تو را از سجده كنندگان پُر كنم، قرآن را در ابتداى امر در تو نازل كنم، پيامبرى در كنار تو مبعوث كنم كه محبوب ترين پيامبران من است، قومى را در تو قرار دهم كه مرا عبادت كنند، واجباتى بر عبادم تكليف كنم كه براى انجامش در نزد تو با سرعت زياد به سويت بشتابند و در كنار تو ناله ها و ضجّه ها و نوبه ها به سويم برخيزد، همانند ناله ناقه براى فرزندش و كبوتر براى جوجه اش، دامنت را از بت و بت پرستى پاك كنم و تو را براى تمام جهانيان از بركت پيامبرم قبله سازم