منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
مسافران وادى حق اليقين، و عاكفان حريم معانى قرآن مبين و روشن بينان كشور دين كه براى به دست آوردن لؤلؤ و مرجان درياى بىكران معنويت غواصانى تيزبين هستند مىفرمايند: لفظ الحمدلله از سه صورت بيرون نيست:
يا جنبه اخبارى دارد يا امرى، يا ابتدائى و افتتاحى، اگر به عنوان اخبار باشد بايد بدين گونه معنا شود: ستايش همه ستايش گران، و ثناى همه ثناگويان و سپاس همه سپاسگزاران و ذكر جميع ذاكران ويژه خداست، و جز او شايسته اين حقايق نباشد.
و اگر جنبه امرى داشته باشد چارهاى نيست جز اين كه فعل امرى را پيش از آن در تقدير بگيريم، و مناسبترين فعل دراين زمينه فعل قول است، چه اين كه در آياتى از قرآن فعل قول در چند موضع با كلمه حمد آمده:
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ «1»*
پس در آيه شريفه الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ بايد فعل قولوا را در تقدير گرفت، بنابراين مقصود از اين امر تعليم حضرت حق به بندگان است كه ثنا و ستايش مرا در برابر افعال زيبايم كه از جمله آنها انواع نعمتهايم بر شماست به ذكر الْحَمْدُ لِلَّهِ ادا كنيد، كه در انجام وظايف ثنا خوانى و سپاس داراى نسبت به من، كلمهاى جامعتر و بهتر از اين نيست، و در حقيقت مىگوئى: ستايش و سپاس خدا را كه از غايت لطف و كرم هم نعمتم بخشد، و هم ثنا و سپاسش را به من تعليم مىدهد. و اگر به عنوان ابتدا و افتتاح است و جنبه اخبارى و امرى ندارد معنا اين مىشود كه: اى بندگانم شايستهترين چيزى كه بايد امورتان را به آن افتتاح كنيد الحمدلله است، و تلقين اين كلمه به بندگان براى اين است كه ثواب و پاداش فراوانى به آنان برسد، ثوابى كه وزنش و كثرتش با وزن و كثرت نعمتها قابل مقايسه نيست، چه اين كه نعمتهاى حق به بندهاش گرچه قابل شمارش نيست ولى متناهى و محدود است و ثنا و ستايش و سپاسى كه از الْحَمْدُ لِلَّهِ استفاده مىشود نامحدود و غير متناهى است و چون زلف نعمتهاى محدود را كه در برابرش ثناى نامحدود آمده از زلف اين ثناى نامحدود باز كنند آنچه در برابر نعمتهاى محدود فانى و از دست رفتنى مىماند نامتناهى و باقى است، پس گويا حضرت رب العزةدر ابتداى قرآن به بندهاش خطاب مىكند: الْحَمْدُ لِلَّهِ به ميان آر تا آنچه از اين ثناى نامتناهى در برابر نعمت قرار گيرد به حساب سپاسگزاريت گذارم و آنچه بماند چون طاعت غير متناهى و نامحدود است بر آن ثواب ابدى و پاداش و كرامات سرمدى عطا كنم تا تو را هم نعمت داده باشم، هم توفيق ثنا و سپاس و هم پاداش و ثواب بىنهايت!! «2» گفته شده: اول كلمهاى كه حضرت آدم پدر همه انسانها به زبانجارى كرد الْحَمْدُ لِلَّهِ بود، و آخرين كلمهاى كه اهل بهشت بر زبان جارى مىكنند الْحَمْدُ لِلَّهِ است.
هنگامى كه روح از جانب حق در باطن آدم قرار گرفت، عطسه زد و گفت: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.
و بهشتيان چنان كه در قرآن مجيد آمده:
وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ: «3»
و پايان بخش نيايششان الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ است.
روى اين حساب افتتاح هستى انسان بر پايه حمد است، و پايانش كه نقطه شروع زندگى ديگر است و آن زندگى جاويد و سرمدى است بر اساس حمد است. «4» به وجود آمدن هر چيزى در خيمه هستى محصول وجود بخشى خدا و فضل و احسان و رحمت اوست، پس وجودى كه حضرت حق به هر موجودى بخشيده، نعمتى عظيم است كه منشأ آن اراده و خالقيت و فضل و احسان اوست، و موجودى در عالم ارواح و اجسام و عوالم بالا و عوالم پائين نيست مگر اين كه از سوى حق بر او نعمت و رحمت و احسان قرار دارد و نعمت و رحمت و احسان «به حكم عقل و فطرت و وجدان» سبب حمد و سپاس است، بنابراين هنگامى كه عبد مىگويد: الْحَمْدُ لِلَّهِ نمىتواند و نمىشود مراد مقصودش اين باشد كه ثنا و ستايش و سپاس و شكر بر نعمتهائى كه به شخص من رسيده، بلكه به طور قهرى مراد اين مىشود كه: ستايش و سپاس بر همه نعمتهائى كه از حضرت حق صدر شده است و معناى الْحَمْدُ لِلَّهِ عبد در حقيقت اين است: الْحَمْدُ لِلَّهِ بر نعمتهايش كه آنها را به همه موجوداتى كه آفريده عنايت فرموده و الْحَمْدُ لِلَّهِ بر هر چه كه از نور و ظلمت، سكون و حركت، عرش و كرسى، جن و انس و ذات و صفت و جسم و عَرَض به وجود آورده، آن هم حمد و سپاسى تا ابد و تا روزگاران بىنهايت. «5» از حضرت على بنالحسين (ص) روايت است:
«من قال، الحمدلله فقد ادى شكر كل نعمة الله تعالى:» «6»
كسى كه بگويد: الحمدلله، شكر همه نعمتهاى خداى متعال را ادا كرده است.
و از حضرت رضا (ع) روايت است كه فرمود:
«الحمدلله انما هوا داء لما اوجب الله عزوجل على خلقه من الشكر، و شكر لما وفق عبده من الخير:» «7»
الحمدلله گفتن اداى سپاسى است كه خداوند عزوجل بر بندگانش واجب نموده، و شكر هر خوبى و خيرى است كه بندهاش را به آن موفق فرموده است.
نكتهاى مهم
اين كه كلمه الله به حمد اختصاص داده شده به خاطر اين است كه لفظ الله لفظى جامع و كامل و در بردارنده معانى همه صفات كماليه حق است، و از آنجا كه صفات بىنهايت است و هر صفتى مقتضاى حمدى است پس الحمد با اتصالش به كلمه الله ستايش و حمدى بىنهايت است، بنابراين هر كس الْحَمْدُ لِلَّهِ بگويد به جميع محامد و همه ستايشها كه نهايتى ندارد خدا را حمد نموده است.
سعيدبن قماط از فضل روايت كرده كه خدمت حضرت صادق (ع) گفتم: دعائى كه مشتمل بر همه مقاصد دنيا و آخرت باشد به من بياموز، حضرت فرمود:
حق تعالى را به لفظ حمد ستايش كن! «8» حضرت صادق (ع) از رسول خدا روايت مىكند كه آن حضرت فرمود: چون بنده مؤمن بگويد: «الحمدلله كما هو اهله و مستحقه» فرشتگان از نوشتن پاداش آن عاجز باشند، خطاب حضرت حق در رسد كه چرا ثواب اين كلمه را كه بنده من به زبان جارى ساخت در نامه عملش ننوشتيد؟ گويند خدايا ما چه دانيم كه ثواب حمدى كه سزاوار تو باشد در چه مرتبهاى است تا بنويسيم خطاب رسد شما اين جمله را ثبت كنيد كه بر عهده من است ثوابى كه در خود من است به او كرامت كنم. «9»
آوردهاند كه: نوح پيغمبر چون از طعام خوردن فارغ شدى الْحَمْدُ لِلَّهِ بر زبان جارى ساختى، و چون سوار كشتى شد همين كلمه را گفت، پس به اين خاطر حضرت رب العزه در حق او فرمود:
إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً: «10»
يقيناً او بندهاى بسيار سپاسگزار بود.
از حضرت رسالت پناهى روايت است كه: سبحان الله نصف ميزان است و الحمدلله همه آن. «11»
داستانى شگفت از اثر الحمدلله.
عكرمه از وهب بن منبه روايت كرده است كه: در بنى اسرائيل عابدى بود، دامن انقطاع از صحبت خلق در چيده، و سر عزلت در گريبان خلوت كشيده، چندان رقم طاعت در صحايف اوقات خويش ثبت گردانيده كه فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند، و جبرئيل كه محرمسرا پرده وحى بود در آرزومندى زيارت وى از حضرت عزت التماس نزول از دايره افلاك به مركز خاك نمود.
فرمان در رسيد كه: اى جبرئيل در لوح محفوظ در نگر تا نام وى كجا بينى؟ جبرئيل نگاه كرد، نام عابد در جريده اشقيا مرقوم ديد، از نقشبندى قضا شفگتزده شد، عنان عزميت از زيارت وى باز كشيد و گفت: الهى كس را با حكم تو طاقت نيست و مشاهده اين بوالعجيبها را قوت نه!
خطاب آمد كه: اى جبرئيل چون آرزوى ديدن وى داشتى و مدتى بود كه تخم اين هوس در مزرعه وجود خود مىكاشتى اكنون برو تا او را ببينى و از آنچه ديدى وى را آگاه كن.
جبرئيل (ع) در صومعه عابد فرود آمد، او را ديد با تنى ضعيف و بدنى نحيف، دل از شعله عشق سوخت و سينه از آتش محبت افروخته، گاهى قنديلوار پيش محراب عبادت و طاعت سوزناك ايستاده، و زمانى سجاده صفت، از روى تواضع به خاك تضرع افتاده، جبرئيل به او سلام كرد و گفت: اى عابد خود را مرنجان كه نام تو در لوح محفوظ داخل صحيفه تيره بختان است! عابد از شنيدن اين سخن چون گلبرگ تازه و شاداب كه از وزش نسيم سحرى شكفته شود، لب به خنده گشود، و چون بلبل خوش نوا كه در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سرايد زبان به گفتار الحمدلله در حركت آورد!
جبرئيل گفت: اى پير فقير با چنين خبر دل سوز و پيام غم اندوز تو را ناله استرجاع مىبايد، نعره الحمدلله زنى؟!
تعزيت روزگار خود مىبايد داشت، نشانه تهنيت و مسرت اظهار مىكنى؟
پير گفت از اين سخن در گذر كه من بندهام و او خداى من بنده را با خواست خدا خواستى نباشد، و در پيش ارادت او ارادتى نماند، هر چه خواهد كند، زمام اختيار در قبضه قدرت اوست، و هر جا خواهد ببرد، عنان اقتدار در دست مشيت اوست، الحمدلله اگر در بهشت او را نمىشايم بارى براى هيمه دوزخ بكار آيم، جبرئيل را از حالت عابد گوئى رقت و زارى آمد و به آن حال به مقام خود بازگشت.
فرمان حضرت محبوب به وى در رسيد كه: اى جبرئيل در لوح نگر تا ببينى كه دبير
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ: «12»
خدا هر چه را بخواهد محو مىكند، و هر چه را بخواهد ثابت و پابرجا مىنمايد.
چه نقش انگيخته و مصور
إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ: «13»
خدا هر چه را بخواهد انجام مىدهد.
چه رنگ ريخته
جبرئيل نظر كرد نام عابد را در صحيفه سعادت به قلم نقاش ازل منقوش ديد، وى را حيرت و شگفتى دست داد، گفت: الهى در اين داستان چه رازى است، و در تبديل مجرمى به مَحرمى چه حكمت است؟ پاسخ آمد: اى امين اسرار وحى واى مهبط انوار امر و نهى، چون زاهد را از آن حال كه نامزد وى بود خبر كردى، نناليد و جبين جزع بر زمين نماليد، بلكه قدم در كوى صبر نهاد و به حكم قضاى من رضا داد، و كلمه الحمدلله بر زبان راند و مرا به همه محامد و ستايش ها خواند، كرم من اقتضاى آن كرد كه به بركت گفتار الحمدلله نامش از فرقه تيره بختان زدودم و در زمره نيكبختان ثبت كردم. «14»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اسرا 111- مؤمنون 28- نمل 59- 93 عنكبوت 63- لقمان 25.
(2)- تفسير فاتحه الكتاب يكى از دانشمندان پس از عصر فيض كاشانى، 101 با اندكى توضيح و تصرف در عبارت.
(3)- يونس 10.
(4)- تفسير كبير ج 1، ص 225.
(5)- تفسير كبير ج 1، ص 223.
(6)- نورالثقلين ج 1، 12، 13.
(7)- نورالثقلين ج 1، 12، 13.
(8)- تفسير فاتحة الكتاب 105- 106.
(9)- تفسير فاتحة الكتاب 105- 106.
(10)- اسراء 3.
(11)- تفسير فاتحةالكتاب 106.
(12)- رعد 39.
(13)- حج 18.
(14)- تفسير فاتحه الكتاب 107.
منبع : پایگاه عرفان