از مولاى متقيان اميرمؤمنان روايت شده كه مراد از عمل صالح نمازهاى واجب پنچ گانه است چنان كه در قرآن مجيد آمده:
وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ: «2»
و آنان كه نماز را اقامه كردهاند داراى پاداشاند زيرا ما پاداش اصلاحگران را ضايع و تباه نميكنيم.
عبدالله بن عباس گفته عمل صالح آن است كه فقط بين خدا و عبد باشد به صورتى كه ريا درآن راه نداشته باشد.
معاذبن جبل گفته عمل صالح آن است كه چهار حقيقت آن را فراگرفته باشد: معرفت، نيت، صبر، اخلاص.
بيترديد عمل صالح از مصاديق اين حقايق نقل شده است، كه صحابه در طول معاشرت با پيامبر، در مناسبتهاى مختلف از رسول خدا شنيده اند.
آرى اگر عمل براساس وحى، و فرهنگ پاك پيامبر و اهل بيت صورت گيرد، وبر نيت پاك و خالص استوار گردد، و انجام دهندهاش مؤمن به خدا و قيامت و فرشتگان و قرآن وپيامبر و امامان باشد، در روز محشر به صورت بهشت عنبرسرشت رخ مينمايد و صاحب عمل براى ابد درآن جايگاه ملكوتى و منزل عرشى خواهد بود، واگر براى خودنمائى و تظاهر و ريا صورت گيرد هيمه و هيزم جهنم و آتش دوزخ خواهد شد، به خواست حق در ضمن آيات مربوط به اخلاص در رابطه با اخلاص بحث مفصل و مشروحى خواهد آمد.
شنيدم كه نابالغى رزوه داشت
به صد محنت آورد روزى به چاشت پدر ديده بوسيد و مادرسرش جفشاندند بادام وزر برسرش چو بروى گزر كرد يك نيمه روز ججفتاد اندر او زآتش معده سوز جبه دل گفته اگر لقمه چندى خورم ججچه داند پدر غيب يا مادرم چو روى پسر درپدر بود و قوم نهان خورد و پيدا به سربود صوم جج كه داند چو در بند حق نيستى جاگر بيوضو در نماز ايستى پس اين پيرازآن طفل نادان تر است ججكه از بهر مردم به طاعت دراست كليد در دوزخ است آن نماز كه در چشم مردم گزارى دراز اگر جز به حق ميرود جاده است در آتش فشانند سجاده است ج فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ (4) الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ (5) الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ ... «3»
پس واى [يا چاهى در دوزخ ] بر نمازگزاران باد، آنان كه از نمازشان غافل و نسبت به آن سهل انگارند، همانان كه همواره در عبادتشان ريا ميكنند و نماز را براى جلب نظر ديگران به جاى ميآورند.
نتيجه اين كه تنها عمل و كار و كوشش و جهادى كه در دنيا و آخرت مورد پذيرش حق واقع ميشود و ثمره و محصول ميدهد عمل صالح است.
ثمره اخلاص در عمل
جابرجعفى كه از چهرههاى برجسته شيعه و از راويان ثقه و مورد اعتماد معصوم و فقيهان مكتب اهل بيت و داراى منزلتى عظيم و مرتبتى بزرگ است از پيامبراسلام روايت ميكند كه آن حضرت فرمود: در روزگار گذشته سه نفر باهم از شهر بيرون شده به سياحت و گردش رفتند. وارد غارى گشته و در آنجا مشغول عبادت شدند كه ناگهان سنگى بزرگ از بالاى كوه غلطيد و راه بيرون شدن از غار را بست.
به يكديگر گفتند: هيچ برنامه اى ما را از اين گرفتارى نجات نميدهد مگر اين كه از در صدق و راستى با خدا درآئيم و هركه هرعملى را براساس اخلاص براى خدا انجام داده بگويد و از حضرت او درخواست نمايد تا از اين گرفتارى نجاتمان دهد.
يكى گفت خدايا تو آگاهى كه من به زنى دل بسته و عاشق و دل داده او بودم و در راه جذب وى ثروت فراوانى هزينه كردم يا دلش را به دست آورده، و با مراد خويش يك دلش نمودم، چون زمينه كام گرفتن از او فراهم شد ياد تو كردم و به حضرت تو و اين كه ناظر و حاضر من هستى توجه نمودم و از او دست برداشته او را رها ساختم، اكنون اين سنگ را به پاداش آن كارى كه خالصانه براى تو ترك كردم از سر راه ما بردار! بخشى از سنگ به طرفى رفت به صورتى كه شكاف غار آشكار شد.
ديگرى گفت: خدايا تو عالم و دانائى كه من چند كارگر را جهت زراعت اجير كردم كه پس از پايان كار به هريك نصف درهم مزد دهم، چون كار تمام شد و هريك مزدشان را دريافت داشتند و رفتند يكى از آنان گفت: من به اندازه دونفر زحمت كشيدم هرگز به نصف درهم راضى نخواهم شد، بايد مزدم را يك درهم كامل بدهى، اين بگفت و نصف درهم را از من اخذ نكرده رفت، من آن نصف درهمى كه از او نزدم باقى مانده بود در كار زراعت انداختم و مدتها بهره بردارى كردم تا سرمايه قابل توجهى شد! روزى صاحب نصف درهم آمد و از من مالش را خواست نمود، هجده هزار برابر به او دادم، خدايا اگر ميدانى اين كار را فقط براى خوشنودى و رضاى تو و برپايه اخلاص انجام دادم اين سنگ را از سر راه ما بردار، در آن هنگام سنگ تكانى خورد كه توانستند يكديگر را مشاهده كنند.
آخرين نفر گفت: پروردگارا تو ميدانى كه پدر و مادر پيروكهنسال داشتم و همواره آنان را مورد احترام قرار ميدادم شبى ظرفى شير براى هردو آوردم، وقتى وارد خانه شدم ديدم هر دوخواب اند، ترسيدم اگر ظرف را زمين بگذارم بريزد، و اگر از خواب راحت بيدارشان كنم ناراحت شوند و راضى نباشند، خدايا تو آگاهى كه آنقدر ايستادم تا بيدار شده و آن شير را آشاميدند، اگر اين عمل را براى رضاى تو و با تكيه بر اخلاص انجام دادم اين سنگ را از سر راه ما بردار تا از گرفتارى نجات يابيم، سنگ به صورتى كنار رفت كه راه بيرون آمدن از غار براى آنان باز شد «4»، سپس پيامبر فرمود:
«من صدق الله نجى:»
هركه با خدا از در راستى و درستى درآيد نجات مييابد.
اخلاص زمينه قبول عمل
روضات الجنات خوانسارى كه در چند مجلد در شرح زندگى بزرگان و علما و دانشمندان و حكما و فلاسفه و اهل عرفان تدوين يافته از خاتون آبادى مؤلف كتاب حدايق المقربين نقل ميكند كه: چند تن از علماى بزرگ شيعه چون حمدانى قزوينى و عبدالجباربن عبدالله مقرى و حسب بن بابويه در شهر بغداد درباره كتاب نهايه شيخ طوسى و تربيب و ابواب و فصولش سخنانى به ميان آوردند و هريك به بيانى برشيخ بزرگوار اعتراض وارد ساختند و بالاتفاق رأى دادند كه خالى از عيب نيست.
همه باهم براى زيارت مرقدمطهر اميرالمؤمنين على (ع) عازم نجف نجف شدند درحالى كه اين جريان در زمان حيات شيخ بود.
با يكديگر قرار گذاردند سه روز روزه بگيرند و غسل كنند و در زيارت شب جمعه از مولا بخواهند كه مسئله كتاب نهايه را براى آنان روشن كند.
اعمال لازم را انجام دادند، شب معين حضرت را درعالم رؤيا ديدند كه فرمود: در فقه اهل بيت كتابى كه شايسته اعتماد باشد و به مسائلش بتوان رجوع كرد مانند نهايه شيخ همان كتابى كه دربارهاش اختلاف داريد تأليف نشده، و علّت اين ارزش آن است كه شيخ آن را براى رضاى خدا و با اخلاص نوشته، درباره موضوعات كتاب شك نكنيد، به مسائلش عمل نمائيد و برابر آن فتوا دهيد، نهايه شيخ به واسطه ترتيب و تفصيلى كه دارد شما را از ساير كتابها بينياز ميدارد.
همين كه از خواب برخاستند هريك گفتند: درباره نهايه خوابى ديده ايم، قرار براين شد كه هركدام به طور جداگانه خواب خود را مشروحاً بنويسند آنگاه با يكديگر مطابقت دهند تا روشن شود در خوابها اختلافى وجود دارد يا نه، پس از نوشتن و مطابقه كردن معلوم شد كمترين اختلافى در خوابهاى ديده شده نيست، همه براى عرض تبريك و تهنيت خدمت شيخ رسيدند، همين كه چشم شيخ طوسى به آنان افتاد فرمود: آنچه را من درباره نهايه گفتم نپذيرفتيد تا از زبان اميرالمؤمنين (ع) در خواب شنيديد. «5»
ازواج مطهره
لغت زوج شامل مرد و زن است، در بهشت براى اهل ايمان كه داراى عمل صالحاند همسرانى پاكيزه است براى مردان همسرانى طيب و پاك و براى زنان نيز همسرانى مطهّر و پاكيزه، پاك و پاكيزه از نظر جسم و روح و جان و بدن، پاك و پاكيزه از نظر اخلاق و رفتار و منش و كردار، پاك و پاكيزه ازنظر گناه و معصيت.
از پيامبراسلام (عليهما السلام) روايت شده است كه اين همسران با صدائى خوش و آوائى دلنشين ميگويند:
«نحن خيرات الحسان خلقنا لازواج كرام، نحن الخالدات فلانموت ابدا، ونحن الناعمات فلابنؤس ابدا و نحن الراضيات فلانسخط ابداً:» «6»
ما همسران با خيرو جمال و زيباچهره گانيم كه براى شوهرانى كريم آفريده شده ايم، پايندگانيم و هرگز نميميريم، به نعمت پرورش يافتگانيم كه به سختى و رنج نرسيم، و خوشنودانيم كه خشمگين نگرديم.
در بهشت براى اهل بهشت دغدغه از دست رفتن بهشت و نعمتهايش وجود ندارد، و به اين خاطر اهل بهشت نسبت به دوام و ثبات نعمتها قلبى مطمئن و دلى آرام دارند، و براى آنان يقينى است كه فضاى بهشت و ويژگى نعمتهايش با فضاى دنيا و عناصرش تفاوت دارد، نعمت دنيا همراه زوال و فناست و نعمت بهشت بافتش بافت دوام و بقاست، و براين اساس است كه توجه به خلود بهشت و نعمتهايش وَ هُمْ فِيها خالِدُونَ براى آنان زمينه آرامش و آسايش فكر است.
در روايتى است كه اهل بهشت را ندا دهند:
«تصحون فلاتمرضون ابداً، تشبعون فلاتجوعون ابداً، تشبون فلاتهرمون ابدا، وتحيون فلاتموتون ابدا:» «7»
تندرست باشيد كه هرگز بيمار نشويد، سيرباشيد كه هرگز رنج گرسنگى نچشيد، جوان باشيد كه هرگز مبتلا به درد پيرى نشويد، زنده باشيد كه هرگز به كام مرگ در نيفتيد.
مفسر بزرگ شيعه ابوالفتوح رازى در ذيل اين آيه ميگويد:
حضرت حق جل جلاله انواع منافع و لذات را در اين آيه در سه بخش بيان فرموده و جامع و كامل اعلام نموده است:
از باغها و بستانها و رودها اسم برده تا لذت منظر را بنماياند، و به رزق بهشتى اشاره كرده تا زمينه لذت خوراكيها را نشان دهد، و ازواج مطهره فرموده تا كمال لذت جنسى را بيان نمايد و خالدون را ذكر كرده تا ذائقه انسان مؤمن به خوف انقطاع از بهشت مكدر نگردد، اين حقايق در همين دنيا براى اهل قرآن، آنان كه به آن يقين دارند و آياتش را با قلب و جان تصديق كردهاند قابل لمس و مورد درك است، چنان كه از حضرت باقرالعلوم امام پنجم (ع) روايت شده است:
«مامنكم من احد الا وقدعاين الجنة ومافيها وعاين النار وما فيها ان كنتم تصدقون بالكتاب:» «8»
هركس از شما بهشت و آنچه را كه درآن است، و دوزخ و آنچه را درآن است آشكارا ديده است، اگر قرآن را تصديق كرده باشيد.
منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد یک
نوشته : استاد حسین انصاریان
پی نوشت ها:
_________________________
(1)- تفسيرابوالفتوح، ج 1، ص 108.
(2)- اعراف، آيه 170.
(3)- ماعون، آيات 6- 4.
(4)- بحار،
(5)- روضات الجنات، شرح حال شيخ طوسى، ج ص.
(6)- ابوالفتوح، ج 1، ص 110.
(7)- ابوالفتوح، ج 1، ص 111.
(8)- كافى، ج 2، ص 457؛ مرآة العقول، ج 2، ص 426.
منبع : پایگاه عرفان