منابع :
کتاب : تفسير حكيم جلد دو
نوشته : استاد حسین انصاریان
خداوند مهربان براساس آيات قرآن از هر چيزى در عرصه گاه هستى جفت آفريد و هر نوعى از انواع موجودات و مخلوقات را نر و ماده و مثبت و منفى پديد آورد.
وَ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ: «1»
و از هر چيزى جفت آفريديم تا متذكر (قدرت و حكمت و رحمت خدا) شويد.
وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ: «2»
و از همه محصولات و ميوهها نوعى دوتائى قرار داد.
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها: «3»
اى مردم از مخالفت با پروردگارتان بپرهيزيد آن كه شما را از يك تن آفريد و همسرش را نيز از جنس او به وجود آورد ...
آرى حضرت حق همسر آدم را از جنس خود او كه بشر است به وجود آورد، چنان كه در سوره روم ميفرمايد:
وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها: «4»
و از نشانه هاى قدرت و حكمت خدا اين است كه همسران شما را از جنس شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد.
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً: «5»
و خداوند همسران شما را از جنس خود شما قرار داد.
جمله از جنس شما در اين آيات به ما آگاهى ميدهد كه زنان از نظر عنصر آفرينشى هم جنس مردان هستند و از همان حقايق و تركيباتى كه مرد آفريده شده زنان آفريده شده اند.
زوج آدم كه در كتابها از او به عنوان حوا ياد شده مانند ديگر زنان بعد از خود كه از جنس مردان يعنى جنس بشرى آفريده شدهاند از جنس آدم آفريده شده و در آفرينشش همان عناصرى كه در آفرينش آدم بكار رفت در خلقت او به كار گرفته شد.
آيات قرآن مجيد در رابطه با خلقت همسر آدم مسائلى از قبيل اين كه حوا از دنده چپ آدم يا از ديگر اعضايش آفريده شد مردود ميداند، و دقت در آن مسائل با توجه به صراحت قرآن مجيد مبنى بر اين كه زن از جنس مرد است نشان ميدهد كه اين گونه مطالب بى پايه ريشه در اسرائيليات كه بافته بافندگان بى تقواست دارد، و قابل نقل و اعتنا نيست و اگر هم در كتابها به صورت روايت از معصوم نقل شده باشد بايد آن را مخالف قرآن و افترائى بر معصوم دانست، چه اين كه آن بزرگواران اعلام كردهاند آنچه از قول ما روايت ميشود و با قرآن هماهنگى ندارد از ما نيست بلكه سخن بى تقوايان است كه به دروغ به ما نسبت داده اند.
در زمينه اين حقيقت كه حوا همسر آدم از جنس آدم است روايتى بسيار مهم از وجود مبارك حضرت باقر العلوم نقل شده كه به خاطر ارزش روايت و هماهنگى آن با قرآن كريم متن آن را نقل ميكنم:
«عن عمروبن ابى المقدام عن ابيه قال: سألت اباجعفر من اى شيئى خلق الله حوّاء فقال: اى شيئى يقولون هذا الخلق؟ قلت: يقولون: ان الله خلقها من ضلع من اضلاع آدم، فقال: كذبوا أكان الله يعجزه ان يخلقها من غير ضلعه؟ فقلت: جعلت فداك يابن رسول الله من اى شيئى خلقها؟ فقال اخبرنى ابى عن آبائه قال: قال رسول الله ان الله تبارك و تعالى قبض قبضته من طين فخلطها بيمينه وكلتا يديه يمين فخلق منها آدم وفضلت فضلة من الطين فخلق منها حواء:» «6»
عمروبن ابى المقدام از پدرش روايت ميكند كه گفت: از حضرت باقر (ع) پرسيدم: خدا حواء را از چه چيزى آفريد؟ حضرت فرمود: اين مردم ميگويند از چه چيزى آفريد؟ گفتم: ميگويند، خدا او را از دندهاى از دنده هاى آدم آفريد، حضرت فرمود: دروغ گفتند، آيا خدا از اين كه حوا را غير دنده آدم ميآفريد ناتوان و عاجز بود؟ گفتم پسر پيامبر فدايت شوم خدا حواء را از چه چيزى آفريد؟ فرمود: پدرم مرا از پدرانش خبر داد كه رسول خدا فرمود: خداوند تبارك و تعالى مشتى از خاك برگرفت و به دو دست قدرتش كه رحمت و لطف اوست و آفريننده جسم و روح و مُلك و ملكوت است آن خاك را به هم آميخت و از آن آدم را آفريد، پس اضافهاى از آن خاك باقى ماند كه با آن اضافه حواء را آفريد.
آرى آدم نيمى از حيات و زندگى انسانى بود، با آفريده شدن حواء كه نيمى ديگر از حيات و زندگى انسانى بود كار حيات و زندگى بشرى و انسانى به سامان رسيد، و تنهائى غم آور از خيمه حيات آدم رخت بربست و به همسرش آرامش يافت، و شعله غم تنهائياش خاموش گشت و به زوج خود انس گرفت و مأموريت يافت كه با همسرش در آن فضاى نورانى و ملكوتى، و سرسبز از نعمت هاى مادى حق سكونت و آرامش گيرد.
بهشت و آرام گرفتن در آن
ضمير «نا» در قلنا كه فعل را به صورت متكلم مع الغير آورده براى نشان دادن عظمت و بزرگى و كبريائى است.
گفتيم اى آدم تو و همسرت در اين بهشت معين و خاص آسوده خاطر سكونت گيريد و آرامش يابيد.
درباره اين بهشت چنان كه از تحقيق محققان در آيات و معارف و روايات استفاده ميشود بايد گفت منظور بهشت جاودان آخرتى نيست، زيرا هركس به خاطر لياقتش و عبادات و اعمال صالحش و خدمات و اخلاق حسنهاش در آن وارد شود و زمان ورود آن هم در قيامت كبرى است هرگز از آن خارج نمى شود، و بهشت آخرتى فضائى نيست كه شيطان بتواند در آن وارد شود، و به وسوسه و فتنه انگيزى دست يازد، و زمينه عصيان و طغيان فراهم كند و انسانها را براى اندكى مال و زمين با تحريك حرص و آز و شهوتشان به جان هم اندازد.
و نيز مكانى آباد و سرسبز پر از گل و چمن و انواع درختان در روى زمين نبود، كه بودن در چنين مكانى درجه و مرتبه و مقامى براى خليفه الله نيست تا هبوطى در آن صورت گيرد، چه اين كه چنين مكانى و مكانهائى مانند آن در دنيا به طور اكثر بسترى براى شياطين و شيطنتها و فساد و طغيان و گناه و معصيت است، و سببى براى تحريك رذائل نفسى و زمينهاى براى دور شدن هوس رانان و غافلان از خداست.
بايد پذيرفت كه مراد از بهشت در اين آيه شريفه مكانى است كه نه همه كمالات آخرت را داشت و نه همه اوصاف دنيا را، نه جائى بود آخرتى محض، و نه مكانى بود مادى خالص، بلكه فضائى ميان دنيا و آخرت بود، و انواع نعمت هاى مادى كه هم نشان از آخرت داشت و هم نشان از دنيا و انواع نعمت هاى معنوى در آن فراوان بود.
از آيات سوره مباركه طه كه به آدم خطاب شد:
إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى، وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى: «7»
اى آدم يقيناً براى تو در اين بهشت اين چهار حقيقت هست كه نه گرسنه ميشوى و نه برهنه گردى، و نه در آن تشنگى يابى، و نه دچار آفتاب زدگى شوى.
استفاده ميشود كه اين چهار خصلت از كمالات بهشت آخرتى است، زيرا باغ هاى دنيا هم گرسنگى دارد و هم برهنگى، هم تشنگى دارد هم آفتاب زدگى، كه گرسنگى را با خوردن ميوه و برهنگى را با پوشيدن لباس، و تشنگى را با آشاميدن آب و آفتاب زدگى را با سايه گرفتن جبران ميكنند، بهشت آدم بهشتى بود كه خوشى و لذت در آن دوام داشت و نعمت هايش مسبوق به گرسنگى و برهنگى و تشنگى و آفتاب زدگى نبود.
و از طرفى چون شيطان توانست در آن بهشت وارد شود، و قلب آدم و حوا را به وسوسه دچار نمايد، و نهايتاً زمينه خروج آنان را فراهم كند بايد گفت جنبه دنيائى اين بهشت بود، در هر صورت اين بهشت معهود بهشتى بود كه از كمالات آخرت و اوصاف دنيا نشانهها داشت، و از آيه شريفه استفاده ميشود كه بناى زوجيت و زن و شوهرى، و مسكن مايه آرامش، و انواع نعمتها و استفاده از آنها، و دورى جستن از آنچه براى انسان و زندگياش زيان بار است از لوازم و ضروريات حيات و زندگى است.
آزادى در بهره گيرى از مباحات و نعمت هاى پاك و پاكيزه
خداوند مهربان براساس لطف و رحمتش آدم و همسرش را در چگونه استفاده كردن از بهشت معهود هدايت و راهنمائى كرد و آنان را به آنچه براى وجودشان منفعت داشت دلالت نمود و از آنچه به زيانشان بود بر حذر داشت، به آنان خطاب كرد نعمت هاى پاك و پاكيزه اين مكان ملكوتى و مادى با همه وسعت و گستردگياش بر شما مباح و حلال است و از هر كجاى آن كه بخواهيد تناول كنيد و فراوان و گوارا بخوريد و تنها به اين درخت ويژه و خاص كه خوردن ميوهاش براى شما مناسب نيست نزديك نشويد.
اين معنا را همه فرزندان آدم اعم از مرد و زن بايد توجه داشته باشند كه حضرت حق در اين دنيا كه به منزله باغى مسكونى براى آنان است آنچه را حلال و مباح فرموده، از گوشت چهارپايان و طيور، و ماهيان دريا، و حبوبات و سبزيجات، دايرهاى بسيار گسترده، و وسعتى بيحساب، و فراوانى غيرقابل تصور دارد، كه استفاده صحيح از اين نعمتها از طريق كسب هاى مشروع با شرط مؤمن بودن سبب جلب منافع ابدى و سرمدى است، و آنچه را حرام نموده شمارش اندك و دايرهاش ضيق و تنگ است، و روى آوردن به حرام اندك با حلال و مباح گسترده و فراوان نمك به حرامى و كمال بى انصافى و نهايتاً جنگ با حضرت حق است.
نهى حضرت محبوب به صورت «لاتقربا» نزديك نشويد براى اين بود كه نزديك شدن به مايه عصيان و زمينه حرام، محرك هوا و هوس، و شعله وركننده شهوات و حرص و آز است، وقتى انسان نزديك برود ايمن از افتادن در دامن گناه نيست، و هرگاه نزديك نشود به هوس نمى افتد و مصون از معصيت ميشود.
با توجه به اين كه زمان سكونت گزيدن آدم و حواء در بهشت از مسئله نبوت و رسالت و احكام فقهى و حلال و حرام اصطلاحى و خلاصه تكليف و مسئوليت سخنى در ميان نبود و همه اين مسائل پس از هبوط مطرح شد، چنان كه از كلمه «هدى» در آيه
فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «7»
استفاده ميشود بايد پذيرفت كه نهى حضرت حق نسبت به نزديك نشدن آن دو به آن درخت خاص نهى مولوى نبود كه ارتكابش موجب كيفر آخرت و آتش دوزخ باشد، بلكه نهى حضرت حق ارشادى بود، از قبيل نهى طبيب كه به بيمار ميگويد كمتر بخور، كه اگر بيمار توجه نكند سبب مرگ و هلاكت او نخواهد شد، بلكه بر بدنش اندكى فشار ميآيد و به زحمت ميافتد ولى به سرعت رنج آن برطرف ميشود، پس خوردن آدم از ميوه آن درخت معصيت اصطلاحى نبود، و كيفرى به صورت كيفر مربوط به گناه اصطلاحى در پى نداشت.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ذاريات، آيه 49.
(2)- رعد، آيه 3.
(3)- نساء، آيه 1.
(4)- روم، آيه 21.
(5)- نحل، آيه 72.
(6)- عياشى، ج 1، ص 216، حديث 7- بحار، ج 5، ص 66- البرهان، ج 1، ص 336.
(7)- طه، آيات 119- 118.
(7)- بقره، آيه 38.
منبع : پایگاه عرفان