بشرى كه در قرن بيستم زندگى مىكند، چنين حالتى را دارد و در چنين واقعيتى زيست مىكند. آيا در طول تاريخ پردامنهاى كه بر بشر گذشته است اين گونه اضطراب، نگرانى، جزع و فزعى كه جنگ اتمى او را بدان دچار ساخته سابقه داشته است؟
آيا بشريت حتى در دورانى كه در درون غارها، يا ميان جنگلها زيست مىكرد، اين گونه كشمكشها و منازعات هولناك و ديوانهوارى كه امروز براى غلبه، سيطره، نابودى و تخريب به وجود آمده، ديدهاست؟ و آيا اين همه سقوط اخلاقى را كه اكنون در بعضى از اماكن مىبيند و نام آنرا هنر مىگذارد، مشاهده كرده است؟ قضاوت صحيح آن با كسانى است كه در تاريخ اقوام مختلف مطالعه دقيق دارند.
آرى! نمونهاى از همه اين وقايع ناگوار، بر بشريت آمده و فرزندان آدم آن را ديدهاند؛ ولى هيچ وقت به اين شدت و به اين درجه از انحطاطى كه در اين عصر صورت گرفته نرسيده است.
اين همه فساد، جنگ و سقوط اخلاقى، به خاطر نبودن عقيده صحيح نسبت به مبدأ اصلى و حقيقى؛ يعنى خداى متعال است.
آمارى كه از جنگ اول و دوم جهانى مىدهند، تأييد مىكند كه اگر اين سرمايه در راه خير و صلاح بشر به كار گرفته مىشد، مىتوانستند براى هر فردى از افراد بشر، خانهاى بسازند كه مجهز به تمام وسائل نافع و مفيد باشد و مىتوانستند درآمد روزانه همه افراد بشر را، به ميزانى بالاتر از سطح فعلى افزايش دهند.
درك و شعور واقعبينى و وحدت و برادرى از ميان بشريت رفته، و آن عامل و قاعدهاى كه بتواند جلوى شهوت، ويرانى و نابودى را بگيرد وجود ندارد. ديگر عقيده صحيحى در كار نيست، ديگر نيروى تميز و تشخيص باقى نمانده تا ماده اصلى شگفت آورى كه اين مخلوق بشرى، از آن ساخته شده است را ارزيابى كند و آن ماده اصيل نيرومند را بشناسد. بديهى است وقتى انسان عقيده را از دست داد، به چنين بلاهايى دچار مىشود.
معلوم نيست اين بىبندوبارى، و نداشتن مذهب كه تمام مولود اعمال كليسا در قرون وسطى است، و آن نحوه محاكمات آنان كه يكسره خلق جهان را از عقيده خالى كرد، به كجا خواهد كشيد.
ضربه هولناكى كه قشريون و متعصبين «كاتوليك» در قرون وسطى به نوع بشر وارد ساختند، هيچگاه قابل جبران نخواهد بود. با اين برنامه خندهآور است كه بر اثر تبليغات وسيع و دامنهدارى، گاه و بىگاه اوراقى از طرف وابستگان به اديان ديگر منتشر مىشود كه مطالبى خرافى و زننده نسبت به مقام مقدس انبيا عموماً و نسبت به يعقوب و يوسف و لوط و موسى و عيسى عليهم السلام خصوصاً در آن نگاشته مىشود و اينان به زعم خود مىخواهند جهان را از سقوط بىدينى و فساد نجات دهند. آن حيلهگران را بنگريد كه مواد اصلى آتشسوزى را خود فراهم كردهاند و اساس معنويات را يكسره برباد داده و امروز براى ملل جهان دلسوزى مىكنند.
شنيدم گوسپندى را بزرگى |
رهانيدى ز دست و چنگ گرگى |
|
شبانگه كارد در حلقش بماليد |
روان گوسپند از وى بناليد |
|
كه از چنگال گرگم در ربودى |
چو ديدم عاقبت خود گرگ بودى |
منبع : پایگاه عرفان