فارسی
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 6 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

مكاشفه حضرت حسين عليه السلام‏

مكاشفه حضرت حسين عليه السلام‏

 

ديده حقّ بين حضرت حسين عليه السلام در مكاشفه‌اى در سحرگاه شب عاشورا حقيقت اين دو گروه متضاد را مشاهده كرد، و بر اساس مكاشفه آن حضرت از گروه حقّ، تعبير به گروه آسمانى، عرشى و ملكوتى، و از گروه باطل به عنوان زمينى ياد شده است:

حضرت حسين عليه السلام را در سحرگاه شب عاشورا خواب فرا گرفت، چون بيدار شد فرمود:

«سگ‌هايى را ديدم كه بر من حمله‌ورند، در ميان آن ها سگ چند رنگى بود كه شديدتر بر من تاخت. گمانم آن است كه آن كه مرا مى‌كشد و خونم را مى‌ريزد، پيكرش پيس باشد!!

و پيكر شمر چنين بود.

سپس جدّم رسول خدا را در خواب ديدم كه به من فرمود:

فرزندم! تو شهيد آل محمّد هستى. سماواتيان و آسمانيان ديدار ترا به يك ديگر مژده مى‌دهند، فردا افطارِ تو نزد من خواهد بود، شتاب كن و زود بيا، درنگ روا مدار...» «1» حسين عليه السلام فرمان جدّش را اطاعت كرد، درنگى نكرد و شبى نگذشت كه به سوى نياى بزرگوار شتافت.

دو مكاشفه بود و دو نمايش حقيقت.

مكاشفه نخستين، پرده را برداشت و حقيقت دشمنان حسين را برملا كرد، سگان درّنده‌اى كه پيشرو آن ها سگى متعفّن و پيس بود، سگى كه درونش بر برونش اثر گذارده و او را مجموعه‌اى از لكّه‌هاى ننگ نشان مى‌داد.

سگ درّنده، سمبل ظلم و بيدادگرى است، سمبل تعدّى و تجاوز و ستمگرى است.

سگ درّنده، بجز آكنده كردن شكم از گوشت و پوست و استخوان ضعيفان، كارى ديگر از وى ساخته نيست.

اگر بخواهند مجسّمه‌اى از ظلم بسازند، شايسته‌تر از سگ درّنده نمونه‌اى بهتر و برتر يافت نمى‌شود؛ به ويژه اگر مجموعه‌اى از لكّه‌هاى چركين ننگ باشد.

دوّمين مكاشفه، نمايش دوستان حضرت حسين عليه السلام و نشان دهنده راه او و تقديرنامه‌اى از مقام مقدّس حضرت حقّ است، كه به وسيله پيامبرش براى حسين فرستاده شده است. چنين كسى شايسته است كه آسمانيان، سماواتيان و ملكوتيان اشتياق زيارتش را داشته باشند.

سطح فكر زمينى‌ها، پايين‌تر از آن است كه حسين را بشناسند، زمينى حسين را به قتل مى‌رساند، آسمانى حسين را بالاى سر جا مى‌دهد.

هنگامه كربلا، نبرد ميان زمينى و آسمانى بود، حسين رهبر آسمانيان! سپاه حسين همه آسمانى و پرواز آن ها به سوى آسمان‌ها بود.

كربلا، دروازه و راه بهشت شد، و كاروان كربلايى به رهبرى حسين بهشتى شد.

يزيد، رهبر زمينى‌ها بود، همه را با خود به زير زمين برد و به درون دوزخ جاى داد، و كربلا براى آن ها دروازه جهنم و بدبختى در دو جهان بود.

قرآن، براى مردم با ايمان شفا است و رحمت، و براى ظالمين دمار و خسارت، و كربلا يكى از مظاهر قرآن است.

حسين، رهبر آسمانيان بوده و هست، و كسى كه راه حسين را بپيمايد به آسمان خواهد رفت، به بالاتر و بالاتر، تا برسد به جايى كه در وَهم نيايد و حقيقتش از تصوّرش برتر باشد، زيباتر باشد، شيرين‌تر باشد «2».

 

ديدگاه اميرالمؤمنين عليه السلام‌

حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام در قسمتى از خطبه 133 نهج البلاغه به جهل و كور دلى زمينيان كه عامل شقاوت و بدبختى آنان در گذرگاه حيات و علّت عذاب ابدى آخرت براى آن هاست، اشاره مى‌كند، و به بينايى و بصيرت آسمانيان كه معلول توجّه آن ها به نبوت و امامت و دقّت در آيات كتاب الهى و عاملى براى سعادت دنيا و آخرت آنان است آگاهى مى‌دهد.

وَانَّما الدُّنْيا مُنْتَهى‌ بَصَرِ الْاعْمى‌، لا يُبْصِرُ مِمَّا وَراءِها شَيْئاً، وَالْبَصيرُ يَنْفُذُها بَصَرَهُ، وَيَعْلَمُ انَّ الدَّارَ وَراءَها، فَالْبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ، وَالْاعْمى‌ الَيْها شاخِصٌ، وَالْبَصيرُ مِنْها مُتِزَوِّدٌ، وَالْاعْمى‌ لَها مُتِزَوِّدٌ «3».

و غير اين نيست كه دنيا «مجموعه امور مادى و ظاهرى» ديدگاه نهايى انسان كوردل است، او «از ديدن غير دنيا محجور، و» بعد از آن و بالاتر از آن را نمى‌بيند، ولى انسان بينا و بابصيرت «و آن كه دلش بنور معرفت روشن است»، نگاهش از دنيا به باطن و اعماق آن نفوذ نموده، «و بعد از اين امور مادى بالاتر و برتر از آن را مى‌بيند» و ميداند كه آرامگاه و قرارگاه ابدى در وراى اين جهان است، پس بينا از دنيا به آخرت سفر مى‌كند و نابينا به سوى دنياى محض در حركت است، و بينا «براى حيات ابد» از دنيا توشه بر مى‌گيرد، و نابينا براى دنياى فانى و زودگذر توشه فراهم مى‌نمايد.

وجود آدمى با آن همه استعدادها و عظمت‌ها كه در امتداد تاريخ از خود نشان داده، و اديان الهى آن ها را اثبات، و حكما و دانشمندان آن ها را توضيح داده‌اند، نمى‌تواند سر از اين خاكدان بيرون بياورد، و مقدارى از مواد پاكيزه طبيعت را به مدفوع تبديل نموده، و مقدارى البسه بپوشد و معادن و سرمايه‌هاى زمين را مستهلك بسازد، و لحظاتى بخندد و لحظاتى بگريد، و ساعت هايى شادان و ساعت‌هاى ديگر اندوهگين گردد، روزى پيروز و روزى ديگر با شكست مواجه شود، و سپس يك يا چند عدد مانند خود، موجوداتى بى‌هدف را روى اين كره خاكى براى كشتن و كشته شدن و بردگى به هوا و لذّت رها كند، و سپس اعضاى كالبد بدن خود را با آن همه استعدادها و امكانات بدون بهره بردارى از آن ها به عالم طبيعت كه از آن گرفته بود، به خود همين عالم تحويل بدهد و برود!!

با اين تفاوت كه موقع سر بر آوردن از عالم طبيعت به وسيله فعّاليت‌هاى مثبت و شكوفايى قوانين هستى وارد عرصه زندگى مى‌شود، و موقع رفتن، همه اجزاى موجوديت خود را بدون اختيار و دو دستى تقديم مار و مور و ساير حشرات زمينى مى‌نمايد، و در بعضى جوامع همان اجزا را طعمه آتش مى‌نمايند كه به خطاى وجود خود پى ببرد، بعد از اين هرگز به فكر شكوفايى وجودى نيفتد، نه! هرگز حقيقت چنين نيست كه كامل به حركت بيفتد و در پايان كار، در بدترين سراشيب پستى‌ها سقوط كند «4»!

ولى زمينيان چنين تصوّر نابجا و خطرناكى دارند كه بر مبناى آن تصوّر، زندگى مى‌كنند و سپس به اسفل سافلين سرنگون مى‌شوند.

اما آسمانيان كه از بينايى و خرد بهره‌مندند، از واقعيات اين دنيا وسايلى براى پرواز به رشد و كمال خود اتّخاذ مى‌كنند، و مطلوب‌ترين و محبوب‌ترين واقعيات‌ دنيا را بهترين وسيله براى پرواز تلقّى مى‌نمايند.

زمينيان، خودبين و آسمانيان، خدابين هستند.

مادّيگران جز شكم و شهوات نمى‌بينند و ملكوتيان غير حقّ مشاهده نمى‌نمايند.

زمينيان فقط در جستجوى عناصر مادّى هستند، و عرشيان در تعقيب رضاى دوست.

كوردلان، فداى ابزار مادّى مى‌گردند، و فرشته خويان، فانى در حضرت يار.

زمينيان، مرده متحرّك و منبع رذايل و خباثت، و آسمانيان، زنده و جاويد و آيينه اسما و صفات حقّند.

آسمانيان، آزاد از هوا و هوس، و زمينيان اسير اميال و شهوتند.

عرشيان فرش نشين با تمام وجودشان سراينده حقيقت، و زمينيان كوردل، زمزمه كنندگان وَهم و خيالند.

آسمانيان، خانه تن را با كار و كوشش در راه خدا و جهاد فى سبيل اللّه و عمل صالح به ويرانى مى‌برند، تا كاشانه دل، آباد شود و مرغ ملكوتى روح از اين قفس خاكى به كوى محبوب به پرواز آيد؛ چنان چه حسين عليه السلام و ياران باوفايش به تمام معنى اين راه را طى كردند و در ساعات عرشى عاشورا، آيينه تن شكستند تا جز محبوب، احدى در ميانه نماند.

حكيم الهى قمشه‌اى در اين زمينه بر اساس معارف اسلامى به صورت نظم از آخرين لحظات پيشواى عاشقان خبر مى‌دهد:

اى دل و دلدار و دل آراى من‌

 

بر رخ تو چشم تماشاى من‌

در رهت اى شاهد زيباى من‌

 

شمع‌صفت سوخت سراپاى من‌

اى سر من در هوس روى تو

 

بر سر نى رهسپر كوى تو

     

گر أرِنِى گوى به طور آمدم‌

 

خواستيم تا به حضور آمدم‌

بِاللّه اگر تشنه‌ام آبم تويى‌

 

بحر من و موج و حبابم تويى‌

تشنه به معراج شهود آمدم‌

 

بر لب درياى وجود آمدم‌

آينه بشكست و رخ يار ماند

 

اى عجب اين دل شد و دلدار ماند

نقش بشد جلوه نقّاش شد

 

سرّ هُوَ اللّه ز من فاش شد

     

 

آرى، اين هفتاد و دو نفر صبغه حقّ به خود زدند و عاقبت، حقّ شدند، خانه گِل بگذاشتند و صاحب دل شدند، بر مرگ خنديدند و حيات جاويد يافتند.

حجاب نفس به يك سو زدند و در نتيجه صاحب نفس مطمئنّه و راضيه و مرضيه شدند؛ زيرا وقتى هواهاى نفسانى در كار نباشد طغيان معنا ندارد، وقتى حجاب اميال و غرايز بى‌در و پيكر نفسانى در صحنه نباشد ديدن غير حقّ در كار نخواهد بود، زمانى كه حكومت نفس در ميان نباشد از بندگى شكم و شهوت اثرى نخواهد بود.

عاشقان كوى دوست از بدن و شكم و شهوت و كسب و كار و زن و فرزند برخوردار بودند، ولى برخورد آنان با آن همه امور، برخوردى صد در صد الهى، اخلاقى، عرشى و ملكوتى بود.

آنان، از اين مجموعه براى تأمين قدرت و قوّت، جهت سلوك الى اللّه و پرواز به كوى محبوب استفاده مى‌كردند.

آنان، دچار حجاب منيّت، و پرده غرور، و گرفتار وساوس و هواجس نفس، و اسير بند شيطان و شيطنت نبودند. و خلاصه از هرچه دشمنان حقّ به آن آلوده بودند، پاك و داراى باطنى روشن و ضميرى منوّر و وجودشان براى همه جهانيان اسوه حسنه و سرمشق الهى بود.

اين بود منش حسين عليه السلام و ياران او، و آن بود كيش يزيد و متابعان بدبخت و سيه‌روز او.

بياييم به اخلاق و عمل حسين عليه السلام و ياران باوفايش آراسته شويم، و از روش دشمنان حسين عليه السلام، تا جان در بدن داريم بپرهيزيم، كه حسين عليه السلام منبع تمام حسنات و فيوضات و بركات، و يزيد انبان تمام خبائث و رذايل و پستى‌هاست.

به اين حقيقت غير قابل ترديد توجّه كنيد كه: آراستن وجود به اخلاق حسين عليه السلام و يارانش كارى است صد در صد شدنى، و به دور نگاه داشتن عرصه‌گاه حيات از رنگ يزيد، امرى است قابل تحقق، كه سستى در آراستن و تنبلى در پيراستن ابداً در پيشگاه حقّ به عنوان عذر، قابل قبول نيست.

ما پس از حادثه باعظمت كربلا، چهره‌هاى زيادى را مى‌توانيم پى بگيريم كه در رفتار و كردار، اخلاق و پندار و عمل و اطوار، دنباله‌رو كاروان نور شدند، و اين انقلاب حال و احوال، معلول همّت بلند و اراده والاى آنان بود. و عدّه زيادى را خبر داريم كه به دنبال تاريكى و ظلمت رفتند و عمله ظلم و ستم، و خادم شهوات يزيد زمان خود شدند، و اين از جهل و غرور و سستى آنان نسبت به حقّ و ضعف اراده ايشان در جهت حقيقت بود.

حضرت حسين عليه السلام اعلام فرمود كه: در همه شؤون حيات من، براى شما سرمشق هست. اين مردمان هر دوره‌اند كه بايد با بكارگيرى استعدادهاى خدادادى، حيات و زندگى خود را با حيات الهى و عرشى و آسمانى حسين عليه السلام هماهنگ كنند، چنان كه ياران بى‌نظير او خود را با آن منبع خير هماهنگ كردند، كه ايجاد اين هماهنگى كار دشوارى نيست.

 

چهره‌اى برجسته از گروه حسينيان‌

از جمله كسانى كه با عشق و علاقه و با بصيرت و معرفت، همراه و همراز كاروان نور در زمان خود شد و آثارى برجسته و معنوى از خود به يادگار گذاشت، مرحوم آخوند ملا محمد كاشى رحمه الله است.

شخصيت‌هايى بزرگ، و مردانى سترك، هم چون آيت اللّه شهيد مدرس، حاج شيخ مرتضى طالقانى، حاج آقا رحيم ارباب، آيت اللّه سيد جمال الدين گلپايگانى، آيت اللّه العظمى حاج آقا حسين بروجردى رحمهم الله، از دست پروردهاى مرحوم آخوند كاشى بودند.

سيّدى كريم النفس و عالمى فرزانه براى اين بنده در شهر اصفهان از قول استادش حاج آقا رحيم ارباب قطعاتى ناب از حيات آخوند كاشى را نقل كرد كه مرحوم ارباب به خاطر رفت و آمد زيادش با آخوند، شاهد قسمتى از آن قطعات بود.

آخوند كه بيش از هفتاد سال غوطه‌ور در علم و معرفت، تدريس و تعليم، حال و مناجات و زهد و تقوا بود تمام مدّت زندگى را در حجره‌اى متوسط در مدرسه صدر اصفهان گذراند.

او داراى روحى آزاد و سرشار از مناعت طبع و قناعت نفس بود. در تنگدستى و گاهى تهيدستى بسر مى‌برد. معاش روز مره‌اش به سختى تأمين مى‌شد، ولى از نظر معنى و معنويت دريايى پرجوش و خروش بود. نَفَس و دمى عيسوى داشت كه توانست آن چنان بزرگانى را تحويل جامعه دهد.

پول و ثروت نداشت و دستش از مال و مكنت خالى بود، ولى شعاع فيوضات و بركات وجودش عجيب و غريب مى‌نمود.

او در طول عمر نورانيش تحت تأثير هوا و هوس و شكم و شهوت قرار نگرفت.

امكان ازدواج برايش فراهم نيامد، ولى هجوم طوفان آمال و آرزو و تندباد شهوات، در برابر اراده الهى و اخلاق انسانى او شكست خورد.

غذايش هفته‌اى يك بار آبگوشت، و ديگر روزها نان خالى، نان و پنير، نان‌ و آب و يا نان و سبزى بود.

در كارهاى شخصى از كسى كمك نمى‌گرفت، و اجازه كمك هم به كسى نمى‌داد.

در برابر حوادث خم به ابرو نياورد، و از علم و عمل و زهد و تقوا تا لحظه آخر حيات دست برنداشت.

از نعمت‌هاى الهى تا جايى كه سر سفره‌اش قرار مى‌گرفت به طور مطلوب و شايسته استفاده مى‌كرد، تا جايى كه در پاك كردن سبزى خوردن وسواس به خرج مى‌داد، كه مبادا پَر سبز قابل استفاده‌اى از نظر دور بماند. مى‌گفت: اين پَر سبز، هزاران فرسخ راه پر پيچ طبيعت را طى كرده تا به انسان برسد. و از انسان به وسيله عبادت، به حقّ نائل گردد!!

طلبه تازه واردى به وقت سحر براى نماز شب برخاست، گويى از تمام در و ديوار مدرسه صداى سبوح قدوس رب الملائكة و الروح به گوشش خورد. از هوش رفت. صبح به محضر آخوند داستان آن ساعت خوش را عرضه داشت، در حالى كه نمى‌دانست آن ذكر نورانى كه از در و ديوار به گوش مى‌رسيد، هماهنگى عناصر با ذكر و ورد سحر آخوند بود. آخوند كاشى به او فرمود: تسبيح موجودات جاى تعجّب ندارد، عجب از گوش تو است كه اين صداى ملكوتى را از در و ديوار شنيدى!

اين است ميوه شيرين حسينى شدن، و ثمره خوشگوار ايمان واقعى، و اخلاق الهى و عمل صالح كه هر كس حسينى مسلك شود آسمانى شده، و هركس روى از اين كوى بگرداند زمينى مى‌شود، و هم چون كِرم ميان لجن مى‌لولد تا بميرد.

«... خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» «5».

دنيا و آخرت را از دست داده‌اند، و اين است همان زيان آشكار.

اگر حسينى نيستيم، تا مرگ ما فرا نرسيده، و فرصت در دست است همچون حرّ بن يزيد، زهير بن قين، وهب بن عبداللّه، ابوالحتوف بن حرث و سعد بن حرث، خود را به اين حقيقت برسانيم، و مشام جان از بوى آن كوى معطّر نماييم.

صفات كبريايى را ز مردان خداآموز

 

ز مردان خدا اوصاف ذات كبريا آموز

ز سربازى، سرافرازى بود آزاد مردان را

 

سرافرازى و سربازى ز شاه كربلا آموز

حسين آسا به دفع فتنه بيگانگان برخيز

 

شعار آشنايى با خدا از آشنا آموز

بيا در مكتب اسلام و بشنو درس قرآن را

 

مروّت، عاطفت، آزادگى، احسان، وفا آموز

چو نام شير مردان خدا را بر زبان آرى‌

 

نخستين بار آيين ادب را از نوا آموز

     

 

اصحاب و ياران حضرت حسين عليه السلام- چنان كه در زياراتشان آمده- اولياى حقّ و اصفياى حضرت ربوبيت‌اند، كه اين دو مقام و دو مرتبه از طريق حسينى شدن، نصيب آن اسوه‌هاى فضيلت و كرامت شد «6».

به اين كاروان كه كاروان نور است بپيونديم، مسافر اين كوى باشيم، تا از اين سفر بهره‌هاى ابدى كسب كنيم، و به مقصد اعلى و خلاصه لقاى حقّ و وصال دوست برسيم، كه سفر اگر جز اين باشد، سفر به سوى پوچى و حركت به سوى سراب است.

«وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّى‌ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً وَوَجَدَ اللهَ عِندَهُ فَوَفّاهُ حِسَابه وَاللهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ* أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُورٍ» «7».

و كافران اعمالشان مانند سرابى در بيابانى مسطّح و صاف است كه تشنه آن را [از دور] آب مى‌پندارد، تا وقتى كه به آن رسد آن را چيزى نيابد، و خدا را نزد اعمالش مى‌يابد كه حسابش را كامل و تمام مى‌دهد، و خدا حسابرسى سريع است* يا [اعمالشان‌] مانند تاريكى‌هايى است در دريايى بسيار عميق كه همواره موجى آن را مى‌پوشاند، و بالاى آن موجى ديگر است، و بر فراز آن ابرى است، تاريكى‌هايى است برخى بالاى برخى ديگر؛ [مبتلاى اين امواج و تاريكى‌ها] هرگاه دستش را بيرون آورد، بعيد است آن را ببيند.

و كسى كه خدا نورى براى او قرار نداده است، براى او هيچ نورى نيست.

پيمودن راه حسين عليه السلام و قرار گرفتن در عرصه‌گاه نور، جز با گسستن زنجير علايق غلط، و رفع وابستگى به نفس امّاره، و خالى شدن از منيّت و آزاد شدن از شهوات حيوانى ميسّر نيست.

عامل تيره‌روزى آنان كه در كربلا اولياى حقّ را در محاصره قرار دادند، و آنان را به فجيع‌ترين وضع به قتل رساندند، انتخاب حيات فانى دنيا و زندگى زودگذر، بر حيات جاويد و ابدى آخرت بود، كه اين انتخاب، معلول هواى نفس و افتادن در گرداب شهوات و غفلت از حقّ و حقيقت بود.

قرآن مجيد به زيباترين صورت وضع اين حيوانات وحشى را به تصوير كشيده است.

«... وَلكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ* ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللّهَ لَايَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ* أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلَى‌ قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ* لَاجَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ» «8».

ولى آنان كه سينه براى پذيرفتن كفر گشاده‌اند، خشمى سخت از سوى خدا بر آنان است و آنان را عذابى بزرگ خواهد بود* اين [خشم و عذاب بزرگ‌] به سبب آن است كه زندگى دنيا [ىِ زودگذر] را بر آخرت ترجيح دادند، و مسلماً خدا مردم كفر پيشه را هدايت نمى‌كند* اينان كسانى هستند كه خدا بر دل و گوش و چشمشان مُهر [شقاوت‌] زده، و اينان بى‌خبران واقعى‌اند* ثابت و يقينى است كه آنان در آخرت زيانكارند.

خسارت آنان در آخرت، محجوب بودنشان از رحمت و عنايت حقّ، و محروم‌ بودنشان از شفاعت اوليا، و دور ماندنشان از بهشت عنبر سرشت، و معذّب بودنشان به عذاب ابد الهى است.

در هر صورت زمينيان، آن مردم تيره روز و بدبختى هستند كه از ذكر حقّ- قرآن و چهارده معصوم عليهم السلام- اعراض نمودند، كه اين سرپيچى دامن آنان را به انواع آلودگى‌ها و پليدى‌ها ملوّث نموده، و از آن غافلان بى‌خرد، مردمى ظالم، ستمكار، غاصب حقّ، متجاوز و غارتگر بوجود آورد.

آيات سوره مباركه طه، هم چون روز روشن، وضع آنان را نشان داده است.

«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى‌* قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى‌ وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً* قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى‌* وَكَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبه وَلَعَذَابُّ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى‌» «9».

و هر كس از هدايت من [كه سبب ياد نمودن از من در همه امور است‌] روى بگرداند، براى او زندگى تنگ [و سختى‌] خواهد بود، و روز قيامت او را نابينا محشور مى‌كنيم* مى‌گويد: پروردگارا! براى چه مرا نابينا محشور كردى، در حالى كه [در دنيا] بينا بودم؟* [خدا] مى‌گويد: همين گونه كه آيات ما براى تو آمد و آنها را فراموش كردى اين چنين امروز فراموش مى‌شوى.* و كسى را كه [از هدايت حق‌] تجاوز كرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده، اين‌گونه كيفر مى‌دهيم، و بى‌ترديد عذاب آخرت سخت‌تر و پايدارتر است.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- فلما كان وقت السحر خفق الحسين برأسه خفقة ثم استيقظ فقال: أتعلمون ما رأيت في منامي الساعة؟ فقالوا: وما الذي رأيت يا ابن رسول اللّه؟ فقال: رأيت كأن كلابا قد شدت علي لتنهشني وفيها كلب أبقع رأيته أشدها علي وأظن أن الذي يتولى قتلي رجل أبرص من بين هؤلاء القوم. ثم إني رأيت بعد ذلك جدي رسول اللّه صلى الله عليه و آله ومعه جماعة من أصحابه وهو يقول لي: يا بني! أنت شهيد آل محمد وقد استبشر بك أهل السماوات وأهل الصفيح الأعلى فليكن إفطارك عندي الليلة، عجّل.

مقتل خوارزمى: 1/ 251؛ بحار الأنوار: 45/ 3، باب 37.

(2)- پيشواى شهيدان مرحوم آيت اللّه صدر: 195، با كمى تغيير.

(3)- نهج البلاغه: 191، خطبه 133.

(4)- شرح نهج البلاغه جعفرى: 23/ 228.

(5)- حج (22): 11.

(6)- السلام عليكم يا اولياء اللّه و احبائه، السلام عليكم يا اصفياء اللّه واودّائه...

(7)- نور (24): 39- 40.

(8)- نحل (16): 106- 109.

(9)- طه (24): 124- 127.

 

 

 

مطالب فوق برگرفته شده از

کتاب: با كاروان نور      

نوشته: استاد حسین انصاریان


منبع : پایگاه عرفان
  • شب عاشورا
  • كربلاء
  • مكاشفه حضرت حسين عليه السلام‏
  • مكاشفه
  • حضرت امام حسين عليه السلام‏
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    امام صادق (ع) را بهتر بشناسيم (2)
    موحدان در قيامت‏
    میکاییل در نظام خلقت چه وظیفه ای دارد؟
    ذکر کثیر چیست؟
    ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
    به میدان رفتن حضرت علی اکبر(ع)
    اصحاب و شاگردان امام سجاد - علیه السلام -
    سلام در دنيا و آخرت‏
    خشوع مايه آسانى عبادت‏
    آثار مادي و معنوي نماز در بهسازي زندگي

    بیشترین بازدید این مجموعه

    فاطمه (س) و پوشش بانوان
    دولت‎های شیعی در ایران
    آثار فردى و اجتماعى ایمان
    گفتار عاشورا
    بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
    امام صادق (ع) را بهتر بشناسيم (2)
    افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
    سوره ای از قران جهت عشق و محبت
    کرامات و معجزات حضرت فاطمه زهرا (س) (2)
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^