يكى از نوادههاى عالم بزرگ، آقا باقر بهبهانى براى اين فقير نقل كرد كه:
از طرف بزرگان ايران نامههاى مفصّلى براى جناب آقا باقر به نجف فرستاده شد كه آن حضرت براى زندگى و به دست گرفتن تمام امور مذهبى و فكرى رخت اقامت به ايران كشد، حتى براى تحقّق اين امر به سلاطين و امراى زمان متوسل شدند، ولى آن مرد بزرگ از آمدن به ايران خوددارى كرد.
شاگرد او، علّامه بحرالعلوم مىگويد:
چون استاد از طريق آن همه نامه تحت فشار شديد قرار گرفت، از ميان شاگردان شش نفر اهل حال و مورد اعتماد را انتخاب كرد كه من هم يكى از آنان بودم.
ما شش نفر را به حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام برد و به ما شش نفر خطاب كرد، اى ياران! من شما را به عنوان گواه عادل به اين حرم مقدس آوردهام تا در حضور شما از حضرت مولا وظيفهام را بپرسم چنانچه مرا امر به رفتن فرمودند بروم ورنه بمانم و من مىخواهم گواهى شما را در پاسخ نامههاى ايران بنويسم.
آن گاه به طرف حضرت مولى الموحدين توجه كرد. عرضه داشت: اى سيد من و مولاى من و تكيهگاه دنيا و آخرت من! از ايران نامههاى زيادى براى من آمده و مصرّانه از من درخواست شده به آن ناحيه بروم و من در مسئله تكليف و وظيفه خود مردّد و دودل هستم، چارهاى جز رجوع به باب علم نبى نديدم، تكليف من چيست كه سخت سرگردانم؟
علامه بحرالعلوم مىگويد: ناگهان صدايى از قبر مطهر آمد كه همه ما شش نفر شنيديم كه:
يا شَيْخُ لا تَخْرُجْ مِنْ بِلادِنا.
اى مرد بزرگ! از منطقه ما بيرون مرو.
آقا باقر به ما شش نفر روى آورد و فرمود: شنيديد مولاى من چه فرمود؟ عرضه داشتيم: آرى، فرمود: گواه باشيد كه طبق فرمان مولا وظيفه من ماندن در اين منطقه است، آن گاه براى اين كه مردم ايران از فيض الهى محروم نباشند به فرزند ارجمند و عالمش آقا محمد على امر كرد به طرف ايران حركت كند و آن جناب به امر پدر به سوى ايران آمد و در شهر كرمانشاه اقامت جست و در آن ناحيه منشأ آثار و خدمات مهم علمى و اجتماعى شد.
آرى، با ترك گناه و اداى فرايض به شرطى كه نور خلوص در عمل تجلّى داشته باشد مىتوان به مقامات عاليه الهيّه رسيد
منبع : پایگاه عرفان