خدا به خاطر سرمايهاى كه در حرّ بوده، لحظهاى به حرّ بن يزيد نگاهى كرد، ببينيد اين نگاه چه كرد؟ سرش را پايين انداخت و آمد و جملاتى را گفت كه ترجمهاش اين است:
لطف الهى به من خار زار |
نيز اميد دهد به وصل يار |
|
يك نظر آن دلبر مهوش كند |
عاقبت كار مرا خوش كند |
|
از مى آن ساقى شيرين لبم |
لطف كند، صبح نمايد شبم |
|
در گذرد از گنهم لطف دوست |
لطف، چنين پرگنهى را نكوست |
|
در گذر اى دوست گناه مرا |
صبح كن اين شام سياه مرا |
|
اى كرمت از ازل اول عطا |
زان كرم آمرز ز من هر خطا |
|
بر دلم افروز تو نور يقين |
با همه اخيار كنم همنشين |
|
همين گونه نيز شد؛ با همه اخيار همنشين شد. نه اين كه او را در قيامت فقط دو ساعت كنار پيامبران عليهم السلام ببرند، بعد بگويند: كافى است، بلكه
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»
يك نگاه، يك نظر و يك رويكرد.
«وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الّذى أضاءَ لَهُ كُلُّ شَىء»
اين چهره و اين وجه، اين حقيقت الحقايق كه قوام همه ارزشهاى ما به احاطه اين حقيقت است.
منبع : پایگاه عرفان