بخش دوم: روايات اهل سنت، با اضافه «اسم ابيه كاسم ابي»
- بررسي سندي اين روايات:
روايت دسته نخست، روايتي بود كه در پايان آنها، جمله «واسم ابيه اسم ابي» نيامده كه ثابت شد طبق مباني اهل سنت، سند آنها كامل و تمام است، و حتي به حد تضافر و يا تواتر مي رسند. اما دسته دوم روايات كه بر ضد شيعه به آنها استدلال شده است، عموما ضعيف بوده و از درجه اعتبار ساقط هستند كه در ابتدا به بررسي سندي آنها مي پردازيم:
أ. طريق تميم داري از رسول خدا (ص):
ابن حبان اين روايت را در كتاب المجروحين خويش نقل مي كند كه:
(عبد الله بن السري المدائني) روي عن أبي عمران الجوني عن مجالد بن سعيد عن الشعبي عن تميم الداري قال: قلت يا رسول الله رأيت للروم مدينة يقال لها أنطاكية ما رأيت أكثر مطرا منها فقال النبي(ص): نعم وذلك أن فيها التوراة وعصا موسي ورضراض الألواح وسرير سليمان بن داود في غار... فلا تذهب الأيام ولا الليالي حتي يسكنها رجل من عترتي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي يشبه خلقه لخلقي وخلقه خلقي يملأ الدنيا قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا.(1)
تميم داري مي گويد: به رسول خدا (ص) عرض كردم در روم شهري ديدم كه به آن انطاكيه گفته مي شود و بسيار باران در آن مي بارد. رسول خدا (ص) فرمود: بلي، در آن شهر توارات و عصاي موسي و تكه هاي الواح و تخت سليمان بن داود در غار آنجا است... پس روزها و شب ها نمي گذرد تا اين كه مردي از عترت من در آنجا مسكن گزيند، مردي كه نام او نام من و نام پدر او نام پدر من و در خلقت و خلق شبيه من است، او دنيا را از قسط و عدالت آكنده مي سازد همانگونه كه از ظلم وجور پر شده است.
اقرار ابن حبان و ديگر علماي اهل سنت به جعلي بودن اين روايت:
خود ابن حبان بستي قبل از نقل اين روايت تميم داري در باره عبد الله بن سري مي گويد: او روايات عجيبي را از ابو عمران جوني نقل مي كند كه ساختگي است و نقل آنها جايز نيست؛ و سپس به عنوان مثال يكي از آنها را كه همين روايت است ذكر مي كند:
عبد الله بن السري المدائني شيخ يروي عن أبي عمران الجوني العجائب التي لا يشك من هذا الشأن صناعته أنها موضوعة لا يحل ذكره في الكتب إلا علي سبيل الإنباه عن أمره لمن لا يعرفه، روي عن أبي عمران الجوني عن مجالد بن سعيد عن الشعبي عن تميم الداري قال:... حتي يسكنها رجل من عترتي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي....(2)
عبد الله بن سري مدائني شيخي است كه از ابي عمران جوني عجائبي را كه بدون شك از ساخته هاي خود اوست روايت كرده است، و ذكر اين روايات در كتاب ها جايز نيست؛ مگر اين كه نقل روايت او باعث شود كه ديگران از حال او آگاه شود كه در اين صورت اشكالي ندارد. بعد روايت فوق را نقل مي كند...
شمس الدين ذهبي و جلال الدين سيوطي نيز قبل از اين كه روايت تميم داري را نقل كنند همين نظر ابن حبان را در باره او گزارش كرده اند:
قال ابن حبان: عبد الله يروي عن أبي عمران الجوني العجائب التي لا تشك أنها موضوعة.(3)
ب. از طريق قرة بن إياس مزني از رسول خدا (ص):
يكي از كساني كه در طريق نقل اين روايت قرار دارد، معاوية بن قره است كه او اين روايت را از پدرش نقل كرده و طبراني و ابن عساكر روايت را اين گونه گزارش كرده اند:
حدثنا محمد بن عَبْدُوِسِ بن كَامِلٍ السِّرَاجُ ثنا أَحْمَدُ بن مُحَمَّدِ بن نِيزَكٍ ح وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن مُحَمَّدِ بن صَدَقَةَ ثنا محمد بن يحيي الأَزْدِيُّ قَالا ثنا دَاوُدُ بن الْمُحَبَّرِ بن قَحْذَمَ حدثني أبي الْمُحَبَّرُ بن قَحْذَمَ عن مُعَاوِيَةَ بن قُرَّةَ عن أبيه قال: قال رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم: لَتُمْلأَنَّ الأَرْضُ ظُلْمًا وَجَوْرًا كما مُلِئَتْ قِسْطًا وَعَدْلا حتي يَبْعَثَ اللَّهُ رَجُلا مِنِّي اسْمُهُ اسْمِي وَاسْمُ أبيه اسْمُ أبي فَيَمْلأَهَا قِسْطًا وَعَدْلا كما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا يَلْبَثُ فِيكُمْ سَبْعًا أو ثَمَانِيًا فَإِنْ كَثُرَ فَتِسْعًا لا تَمْنَعُ السَّمَاءُ قَطْرِهَا وَلا الأَرْضُ شيئا من نَبَاتِهَا.(4)
معاويه بن قره از پدرش نقل كرده كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: هر آيينه زمين از ظلم و جور آكنده مي شود همچنانكه از قسط و عدل پر شده است. تا اين كه خداوند مردي را از خاندان من كه نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است بر انگيزد، پس او زمين را از قسط و عدل آكنده سازد همانگونه كه از ظلم و جور پر شده است. او در ميان شما هفت يا هشت سال يا بيشتر (نه سال) درنگ مي نمايد. آسمان قطره هاي بارانش را و زمين گياهانش را دريغ نمي كند.
اقرار علماي اهل سنت به ضعف سند اين روايت:
مناوي بعد از نقل اين روايت در فيض القدير مي گويد:
لتملأن الأرض جورا وظلما الجور الظلم يقال جار في حكمه جورا إذا ظلم فجمع بينهما إشارة إلي أنه ظلم بالغ مضاعف فإذا ملئت جورا وظلما يبعث الله رجلا مني أي من أهل بيتي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي فيملؤها عدلا وقسطا العدل خلاف الجور وكذا القسط وجمع بينهما لمثل ما تقدم في ضده كما ملئت جورا وظلما فلا تمنع السماء شيئا من قطرها ولا الأرض شيئا من نباتها يمكث فيكم سبعا أو ثمانيا فإن أكثر فتسعا يعني من السنين وهذا هو المهدي المنتظر خروجه آخر الزمان البزار طب وكذا في الأوسط عن قرة بن إياس المزني بضم الميم وفتح الزاي قال الهيثمي رواه من طريق داود بن المحبر عن أبيه وكلاهما ضعيف!!!!(5)
هيثمي گفته است اين روايت را از طريق داود بن محبر از پدرش نقل كرده است و هر دوي آنها ضعيف هستند !
ج: از طريق ابو الطفيل از رسول خدا (ص):
يكي از كساني كه اين روايت از او نقل شده است، ابو الطفيل است. كه اين روايت از جهت سندي اشكال دارد:
ابن حماد روايت او را با اين سند گزارش كرده است:
حدثنا الوليد ورشدين عن ابن لهيعة عن إسرائيل بن عباد عن ميمون القداح عن أبي الطفيل رضي الله عنه أن رسول الله(ص) قال: المهدي اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي.(6)
از ابو الطفيل روايت شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: اسم مهدي اسم من و اسم پدرش اسم پدر من است.
نقد سندي اين روايت:
اين روايت از نظر سند ضعيف است؛ چون در سند آن افرادي است كه از نظر رجال شناسان اهل سنت تضعيف شده اند و برخي هم مهمل است و در نتيجه اين روايت از درجه اعتبار ساقط است و نمي توان به آن استناد كرد.
- عبد الله ابن لهيعة
عبد الله بن لهيعة أبو عبد الرحمن الحضرمي... ضعف... قلت العمل علي تضعيف حديثه توفي 174 د ت ق.(7)
عبد الله بن لهيعة ابو عبد الرحمان حضرمي... تضعيف شده است... من مي گويم: در مقام عمل، بنا بر تضعيف روايت اوست.
- ميمون قداح:
مشخصات كامل اين شخص، ميمون بن داود بن سعيد قداح است كه علماي رجال اهل سنت شرح حال او را ننوشته اند و در نزد آنها مجهول است؛ اما زركلي او را از رؤساي فرقه اسماعليه مي داند و مي گويد او در ظاهر شيعه بوده ولي در باطن زنديق (كافر) بوده است:
ميمون بن داود بن سعيد، القداح: رأس الفرقة (الميمونية) من الإسماعيلية. في نسبه وسيرته اضطراب، قيل: اسم أبيه ديصان، أو غيلان. وفي الإسماعيلية من ينسبه إلي سلمان الفارسي. كان يظهر التشيع ويبطن الزندقة. ولد بمكة وانتقل إلي الاهواز. واتصل بمحمد الباقر وابنه جعفر الصادق. روي عنهما.ويقال: إنه أدرك محمد ابن إسماعيل بن جعفر، وأدبه ولقنه مذهب الباطنية.(8).
د: از طريق از عبد الله بن مسعود از رسول خدا (ص)
يكي از كساني كه در سلسله سند اين روايت قرار گرفته، عبد الله بن مسعود، صحابي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است. اين روايت به دو طريق از او نقل شده است:
طريق اول در مستدرك حاكم از علقمة بن قيس و عبيدة سلماني از عبد الله بن مسعود:
نقل اول در مستدرك حاكم آمده است:
أخبرني أبو بكر بن دارم الحافظ بالكوفة ثنا محمد بن عثمان بن سعيد القرشي ثنا يزيد بن محمد الثقفي ثنا حبان بن سدير عن عمرو بن قيس الملائي عن الحكم عن إبراهيم عن علقمة بن قيس وعبيدة السلماني عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه قال أتينا رسول الله صلي الله عليه وسلم فخرج إلينا مستبشرا يعرف السرور في وجهه فما سألناه عن شيء إلا أخبرنا به ولا سكتنا إلا إبتدأنا حتي مرت فتية من بني هاشم فيهم الحسن والحسين فلما رآهم التزمهم وانهملت عيناه فقلنا يا رسول الله ما نزال نري في وجهك شيئا نكرهه فقال إنا أهل بيت اختار الله لنا الآخرة علي الدنيا وأنه سيلقي أهل بيتي من بعدي تطريدا وتشريدا في البلاد حتي ترتفع رايات سود من المشرق فيسألون الحق فلا يعطونه ثم يسألونه فلا يعطونه ثم يسألونه فلا يعطونه فيقاتلون فينصرون فمن أدركه منكم أو من أعقابكم فليأت إمام أهل بيتي ولو حبوا علي الثلج فإنها رايات هدي يدفعونها إلي رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي فيملك الأرض فيملأها قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما.(9)
از عبد الله بن مسعود روايت شده است كه گفت به نزد رسول خدا (ص) آمديم، او با خوشحالي بيرون آمد به صورتي كه شادي در چهره او ديده مي شد، و راجع به هيچ چيزي سوال نكرديم مگر اينكه پاسخ ما را داد، وهر گاه سكوت كرديم خود ايشان شروع به سخن كرد؛ تا اينكه گروهي از جوانان بني هاشم كه حسن و حسن نيز در ميان آنها بودند، عبور كردند، وقتي آنها را ديد، با آنها همراه شد، و چشمانش اشكبار ! گفتيم اي رسول خدا ! چيزي در چهره شما مي بينيم كه آنرا خشنود نمي داريم ! فرمودند: ما خانداني هستيم كه خداوند براي ما آخرت را بر دنيا برتري داده است، و اهل بيت من بعد از من آوارگي و بي پناهي در بلاد را خواهند ديد، تا زماني كه پرچم هاي سياه از مشرق بيرون آيد، پس حق را طلب مي كنند، اما به آنها داده نمي شود، بار دوم نيز طلب مي كنند اما به آنها داده نمي شود، بار سوم آن را طلب مي كنند اما به آنها داده نمي شود، و آنها جنگ مي كنند و پيروز مي شوند، پس هر كس كه از شما يا ذريه شما آنها را دريافت، به نزد امام اهل بيت من آيد، حتي اگر شده است با خزيدن بر روي برف، زيرا آنها پرچم هاي هدايت است، كه آن را به يكي از اهل بيت من مي دهند كه اسم او اسم من و نام پدر او نام پدر من است، او مالك زمين مي شود و آن را پر از عدل و داد مي كند همانطور كه پر از ظلم و جور شده است.
بررسي سندي طريق اول:
در سند روايت چندين اشكال وجود دارد:
1- أحمد بن محمد بن السري بن يحيي ابوبكر بن ابي دارم در سند آمده است كه به گفته علماي اهل سنت كذاب است !
ذهبي در مورد او مي گويد:
أحمد بن محمد بن السري بن يحيي بن أبي دارم المحدث أبو بكر الكوفي الرافضي الكذاب مات في اول سنة سبع وخمسين وثلاثمائة وقيل انه لحق إبراهيم القصار حدث عن أحمد بن موسي والحمار وموسي بن هارون وعدة روي عنه الحاكم وقال رافضي غير ثقة.(10)
طريق دوم از عاصم از زر بن حبيش از عبد الله بن مسعود:
اين نقل مضامين فراواني دارد كه به یک مورد از آنها اشاره مي كنيم:
مضمون اول:
حدثنا ابن عيينة عن عاصم عن زر عن عبد الله عن النبي صلي الله عليه وسلم قال: المهدي يواطيء اسمه اسمي واسم أبيه اسم أبي.
ابن مسعود مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود: اسم مهدي، موافق اسم من و اسم پدرش، اسم پدر من است.
نكته قابل ملاحظه در اين گزارش اين است كه ابن حماد بعد از نقل روايت مي گويد: وسمعته غير مرة لا يذكر اسم أبيه.(11)
اين روايت را بارها بدون جمله «واسم ابيه اسم ابي» شنيدم.
بررسي طريق عاصم از زر بن حبيش از عبد الله بن مسعود:
اين نقل توسط عاصم از زر، به صورت مضطرب نقل شده است؛ درست است كه بسياري از راويان، از روات بخاري و مسلم هستند، اما باز از جهت سندي دچار اشكال است، زيرا عاصم كه تمامي اين اسناد به او مي رسد، مضطرب الحديث و داراي حافظه اي ضعيف است و از دشمنان حضرت علي عليه السلام، و به احتمال قوي اشكال روايت از او است؛ زيرا اين روايت از او از زر عبد الله بن مسعود بارها بدون اضافه «اسم ابيه اسم ابي» نقل شده است و سند صحيح ديگري كه از طريق غير او (يعني از طريق عمرو بن مرة از زر) به عبد الله بن مسعود رسيده است بدون اين زياده است؛ و حتي بعضي از كساني كه اين زياده را از او نقل كرده اند، متوجه اضطراب در نقل او شده اند و به اين نكته توجه داده اند كه در مضمون اول همين بخش، به آن اشاره شد. اضطراب او در حديث تقريبا امري متفق عليه بين علما است؛ ابن حجر در ذيل نقل كلام علما در مورد او مي گويد:
عاصم بن بهدلة وهو بن أبي النجود الأسدي... قال بن سعد كان ثقة إلا أنه كان كثير الخطأ في حديثه... وقال يعقوب بن سفيان في حديثه اضطراب وهو ثقة... وقد تكلم فيه بن علية فقال كان كل من اسمه عاصم سيء الحفظ... وقال بن خراش في حديثه نكرة وقال العقيلي لم يكن فيه إلا سوء الحفظ وقال الدارقطني في حفظه شيء... وقال بن قانع قال حماد بن سلمة خلط عاصم في آخر عمره... وقال العجلي كان عثمانيا .(12)
عاصم بن بهدلة... ابن سعد گفته است كه او ثقه است اما در نقل روايت اشتباه زياد مي كند... يعقوب بن سفيان (فسوي) گفته است كه در حديث او اضطراب است اما شخص راستگويي است... ابن عليه در مورد او گفته است هر كس كه نام او عاصم بود، حفظش (براي روايات) بد بود... ابن خراش گفته است حديث او منكر است و عقيلي گفته است كه تنها مشكل او بدي حفظ او بود، دارقطني نيز گفته است كه حفظ او اشكال داشت... ابن قانع گفته است حماد بن سلمة گفته است كه عاصم در آخر عمر ديوانه شد عجلي نيز گفته است كه او عثماني (دشمن حضرت علي) بود !
نكته قابل توجه در باره او اين است كه او «عثماني» بوده و عثماني ها همگي از دشمنان اميرمؤمنان عليه السلام محسوب مي شده اند. اگر هيچ دليل ديگري بر رد روايت او نباشد، همين يك نكته كفايت مي كند.
بنابراين، استناد به روايت چنين اشخاصي، در مسائلي كه آنرا به صورت مضطرب نقل كرده است، صحيح نيست، حتي اگر او از راويان بخاري و مسلم باشد !
نتيجه گيري بررسي سندي روايات:
روايتي كه جمله «اسم ابيه اسم ابي» را دارند در منابع اهل سنت از چهار طريق نقل شده است كه سه طريق آن، از نظر سند قطعا ضعيف و مورد اعتبار نيستند و تنها طريق چهارم آن كه توسط عاصم بن بهدله از زر بن حبيش از ابن مسعود روايت شده از راوايان صحيح بخاري و مسلم هستند، اما راوي اصلي اين دسته يعني عاصم بن بهدلة دچار اشكالات عديده از جمله دشمني با اميرمومنان علي عليه السلام و اضطراب و ضعف حافظه است. بنا بر اين نمي تواند متن مخدوش او مورد استدلال قرار گيرد.
در مقابل اين نقل، از طريق عمر و بن مرة از زر از عبد الله بن مسعود با سند صحيح همين روايت بدون زياده نقل شده است. همچنين متن روايت بدون زياده با سند صحيح و بدون اضطراب از ابوهريره نيز نقل شده است.
نيز همين روايت از طريق خود عاصم از زر، از ابن مسعود بدون اين زياده نيز نقل شده است ! و بنا بر اين نقل بدون زياده، يا از باب قاعده الزام حجت است.
و حتي يا اگر به خاطر اشكال سندي روايت عاصم از زر از عبد الله به خاطر اضطراب حجت نباشد، طريق ابوهريره (كه بدون زياده نقل شده است) و از طريق عمرو بن مرة از عبد الله بن مسعود كه به نظر اهل سنت صحيح است، باقي است.
پی نوشت:
(1) المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، ج2، ص34
(2) المجروحين من المحدثين والضعفاء والمتروكين، ج2، ص34
(3)ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج4، ص106و اللآليء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة، ج1، ص424
(4) المعجم الكبير، ج19، ص32 و تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج49، ص296.
(5)فيض القدير ج5، ص262 شرح الجامع الصغير.
(6) كتاب الفتن، ج1، ص368، ح1081.
(7) الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج1، ص2929.
(8) الأعلام، ج7، ص341.
(9)المستدرك علي الصحيحين ج4، ص511 ش 8434.
(10) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج1، ص283 ش 551.
(11) كتاب الفتن، ج1، ص 367، ح1076
(12) تهذيب التهذيب، ج5، ص35 ش 67.
ادامه دارد.....
منبع : سایت ولیعصر