پیشوایان راستین اسلام که حافظان دین اند، بیش از همه با افکار انحرافی و بدعتها مبارزه میکردند و پیروان خویش را از پیروی صوفیان و هر گروه باطل دیگر بر حذر میداشتند و در اینباره احادیث فراوانی از معصومین(ع) وارد شده است؛ تا آنجا که مرحوم شیخ حر عاملی (متوفای 1104 هـ.ق) صاحب کتاب وسائل الشیعة در کتابی به نام «الاثنی عشریة» روایاتی در انکار و نکوهش آنان نقل کرده است.
در اینجا چندین حدیث از کتب معتبر که مورد اعتماد تمام علمای شیعه است، نقل میکنیم:
پیامبر اکرم(ص) از پدید آمدن این گروه خبر داده و فرموده است: «لا تقوم الساعةُ علی اُمّتی حتی یقوم قومٌ من اُمّتی اسمهم الصوفیة لیسوا منی و اِنّهم یَحلَقُونَ للذکر و یرفعون أَصواتَهُم یَظُنُّونَ انَّهُم علی طریقَتی بل هُم اضَلُّ مِنَ الکُفار وَ هُم ا هلُ النار لَهُم شَهیقُ الحِمارِ؛ روز قیامت بر امّتم بر پا نشود تا آنکه قومی از امت من به نام «صوفیه» برخیزند. آنها از من نیستند [و بهرهای از دین ندارند] و آنها برای ذکر دور هم حلقه میزنند و صداهای خود را بلند میکنند به گمان این که بر طریقت و راه من هستند؛ در حالیکه آنان از کافران نیز گمراهترو اهل آتشاند و صدایی دارند مانند عرعر اَلاغ».
از این روایت معلوم میشود که صوفیگری در زمان پیامبر(ص) نبوده و حضرت به عنوان خبر دادن از آینده ذکر کردهاند که بعدها چنین فرقهای در میان امت پیامبر(ص) پیدا خواهد شد و این معجزه، دلیل صحت آن حدیث میباشد. همچنین در این روایت تصریح شده است که آنان بر طریقت پیامبر(ص) نیستند و از کفار نیز گمراهترند.
پیامبر اکرم(ص) در روایتی از لعن ملائکه بر این گروه خبر داده است؛ آنجا که در اثنای سفارشهای خود به «ابوذر» فرمود: «یا اباذر یَکون فی آخر الزمان قوم ُُیلبسون الصُّوفَ فی صیفهم و شتائهم یرون الفضل لهم بذالک علی غیرهم اولئک یلعَنُهُم ملائکةُ السماء والأرض؛ ای اباذر! در آخر الزمان قومی پیدا میشوند که در تابستان و زمستان لباس پشمی میپوشند و این عمل را برای خود فضیلت بر دیگران [و نشانه زهد و پارسایی] میدانند. آنان را فرشتگان آسمان و زمین لعن میکنند».
روشن است قومی که به پشمینهپوشی و خرقه صوف معروف میباشند و خود را بهتر از دیگران میدانند، همین صوفیان و درویشاناند.
از «احمد بن محمد بزنطی» روایت کردهاند که مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: در این زمان قومی پیدا شدهاند که به آنها صوفی میگویند. درباره آنها چه میفرمایید؟ امام(ع) در پاسخ فرمود:
«انهم أعداؤُنا فمن مال إلیهم فهو منهم و یُحشَرُ معهم و سیکونُ أ قوام یّدّعونَ حُبّنا و یمیلون إلیهم ویتشبهون بهم و یلقبون أنفسهم بلقبِهِم ویُأوّلون أ قوالهم ألا فمن مالَ إلیهم فلیس منا و إنا منهم برآءُ و من أنکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدی رسولالله(ص)؛ آنها (صوفیان) دشمنان ما هستند، پس هر کس به آنها میل کند، از آنان است و با آنها محشور خواهد شد و بهزودی کسانی پیدا میشوند که ادعای محبت ما را میکنند و به ایشان نیز تمایل نشان میدهند، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود میگذارند و گفتارشان را تأویل میکنند. بدان که هر کس به ایشان تمایل نشان دهد؛ از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را انکار و رد کند، مانند کسی است که در حضور پیامبر اکرم(ص) با کفار جهاد کرده است».
از این روایت چند نکته استفاده میشود:
الف. تا زمان امام صادق(ع) در میان مسلمانان صوفی نبوده و از آن به بعد پیدا شده است. پس اگر کسی اصحاب پیامبر(ص) یا امیر مؤمنان(ع) را صوفی بنامد، دلیل بر بی اطلاعی او است.
ب. این خبر کرامتی از امام صادق(ع) است که از سادهلوحان زمان خبر میدهد؛ آنجا که میفرماید: «ادعای محبت ما میکنند و حال آنکه به دشمنان ما مایل هستند». که مراد، صوفیهای به ظاهر شیعه است که دعوی محبت اهل بیت پیامبر(ص) مینمایند.
ج. لقب صوفی بر خود میگذارند و طرز رفتار و ظواهر حال خود را به آنها تشبیه مینمایند.
به سند صحیح از «بزنطی» و«اسماعیل بن بزیع» از امام رضا(ع) روایت شده است که آن حضرت فرمود:
«من ذُکِرَ عِندَهُ الصوفیة و لَم ینکرهُم بِلِسانِهِ وَ قَلبِهِ فلیسَ منا و مَن أنکَرَهُم فکَأنَّما جاهَدَ الکُفّار بینَ یدی رسول الله(ص)؛ هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و با زبان و دلش انکار ایشان نکند، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید، گویا در حضور رسول خدا(ص) با کفار جهاد کرده است».
از این روایت استفاده میشود که هر فرد شیعه موظف است اگر در حضور او از صوفیه ذکری به میان آید، با زبان و دل آنها را تقبیح نمایـد.
به سند معتبر از « حسین بن سعید» روایت شده است که گفت: «سألت أبا الحسن(ع) عن الصوفیة و قال: «لا یقول أحد بالتصوف الا لخُدعة أو ضلالة أو حماقة و أمّا مَن سمّی نفسه صوفیا للتّقیة فلا إثم علیه و علامته أن یکتفی بالتّسمیة فلا یقول بشیئ من عقائدهم الباطلة؛ از حضرت رضا(ع) درباره صوفیه سؤال کردم و ایشان فرمود: «کسی قائل به تصوف نمیشود مگر از روی خدعه [و مکر] یا گمراهی یا حماقت؛ اما اگر کسی از روی تقیه خود را صوفی بنامد، [تا از شر آنها در امان بماند]، بر او گناهی نیست؛ و علامتش این است که به نام اکتفا کند و به چیزی از عقاید باطلشان قائل نشود».
این روایت صراحت دارد در اینکه به هیچ وجه جایز نیست کسی خود را صوفی بنامد؛ مگر از روی تقیه. همچنین عقاید آنها باطل است و اگر احیاناً یک دسته صوفی سالم وجود داشت که عقاید آنها صحیح بود، امام آن را بیان میفرمود.
6 ـ در کتب معتبر روایت کردهاند که امام حسن عسکری(ع) فرمود: از امام صادق(ع) از حال «ابوهاشم کوفی» صوفی، بنیانگذار تصوف در اسلام، سؤال کردند، ایشان فرمود: «إنّه کان فاسدَ العقیدة جدّاً و هو الذی ابتدعَ مَذهباً یقالُ له التصوّف و جعلهُ مفرّاً لعقیدته الخبیثة؛ ابو هاشم کوفی جداً فاسد العقیده بود. او همان کسی است که از روی بدعت مذهبی اختراع کرد که به آن تصوف گفته میشود و آن را فرارگاه عقیده خبیث خود ساخت».
از این روایت معلوم میشود که عقیده تصوف (ابو هاشم کوفی) انکار دین و آیین بوده است.
شیخ مفید به سند صحیح از امام علی النقی(ع) روایت کرده است که محمد بن حسین بن ابی الخطاب میگوید: در خدمت امام علی النقی(ع) در مسجد النبی بودم که در آن حال جمعی از اصحاب آن حضرت شرفیاب حضور شدند و در میان ایشان «ابو هاشم جعفری» نیز بود که او مردی بسیار بلیغ و با کمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمی داشت و چون اصحاب در کنارش قرار گرفتند، بهناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیدند. حضرت فرمود: «لا تلتفتوا إلی هؤلاء الخدّاعین فإنَّهم خلفاء الشّیاطین و مخرّبوا قواعد الدّین یتزهّدون لراحة الأجسامِ و یتهجّدون لتصیید الأنعام؛ به این حیله گران اعتنا نکنید؛ زیرا جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین میباشند. زهد ایشان برای راحتی بدنهایشان و تهّجد و شبزندهداریشان برای صید کردن عوام است.»
حضرت در ادامه فرمود: «لا یهلّلون إلا لغرور الناس ولا یُقَلّلُون الغذاء إلا لملأ العساس واختلاف الدَّفناس یتکلّمون النّاس بإملائهم فی الحبّ و یطرحونهم بإذلالهم فی الجُبّ أورادهم الرّقص و التّصدیقة وأذکارهم التّرنّم والتّغنیة فلا یتبعهم إلّا السّفهاء و لا یعتقدهم إلا الحُمقاء فمن ذهب إلی زیارة أحد منهم حیّاً أو میّتاً فکأنّما ذهب إلی زیارة الشّیطانِ و عبدةِ الأوثان و من أعان أحداً منهم فکانّما أعان یزید و معاویة وأباسفیان؛ ذکر نمیگویند مگر برای فریب مردم و خوراک خود را کم نمیکنند، مگر برای پر کردن قدح و ربودن دل احمقان، با مردم دم از دوستی خدا زنند تا ایشان را به چاه اندازند، اوراد ایشان رقص و کف زدن و اذکارشان غنا و آوازهخوانی است و کسی به سوی آنها میل نکند و تابع ایشان نگردد، مگر آنکه از جمله سفیهان و احمقان باشد. هر کس به زیارت یکی از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود، مانند آن است که به زیارت شیطان و بتپرستان رفته باشد و هر کس یاری ایشان کند، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است».
در همان موقع یکی از اصحاب آن حضرت عرض کرد: «و إن کان معترفاًبحقوقکم؛ اگر چه آن کس به حقوق شما اقرار داشته باشد ؟» حضرت نگاه تندی به او کرد و فرمود: «دَع ذا عنکَ مَنِ اعْتَرَف بحقوقنا لم یذهب فی عقوقنا أما تدری انّهم أخسّ طوائف الصّوفیة والصّوفیة کلّهم من مخالفینا و طریقتهم مُغایرة لطریقتنا وإن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة اُولئک الّذین یجهدون فی إطفاء نور الله والله یُتمُّ نوره و لوکره الکافرون؛ این سخن را ترک کن! [مگر نمیدانی] هر کس حق ما را بشناسد، مخالفت امر ما نمیکند؟ آیا نمیدانی ایشان پستترین طوائف صوفیه میباشند و تمام صوفیان مخالف ما هستند و طریقه آنها [باطل و] برخلاف طریقه ما است و این گروه، نصارا و مجوس این امّت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) میکنند و خداوند نور خود را تمام میکند، هر چند کافران خوش ندارند».
از این روایت صحیح که متن و ترجمه آن بیان گردید، چند نکته به دست میآید:
الف. مضمون آن انکار و مذمت تمام صوفیه است و تصریح به این موضوع دارد که آنها عموماً مخالف طریقه اهل بیت(ع) میباشند و اگر چه ادعای محبّت و ارادت نسبت به علی(ع) و اولاد او داشته و مدعی تشیع باشند، از سایر فِرَقِ صوفیه پستتر و نزد شیطان محبوبترند، زیرا آنان باعث گمراهی شیعیان میشوند.
ب. آن حضرت در جواب آن مرد که گفت: «هر چند معترف به حقوق شما باشد؟»، فرمود: «آن کس که معترف به حقوق ما میباشد، با ما مخالفت نمیکند»، یعنی آنان در ادعای خود دروغگو هستند و اعتراف به حقوق اهل بیت(ع) با تصوف و صوفیگری سازگار نیست.
ج. از اینکه فرمود صوفیه همپیمان شیطان هستند و زیارت ایشان زیارت شیطان است، معلوم میشود که ایشان روابط تنگاتنگ و سروسرّی با شیطان دارند و گمراه کردن بندگان خدا و غیبگویی و مکاشفات ادعایی ایشان هم به کمک شیطان است.
د. و اینکه فرمود: هر که یاری ایشان کند، یاری یزید و معاویه و ابوسفیان کرده و با آنها محشور خواهد شد، نشانگر دوری آنان از سعادت اخروی است. پس کسانی که نسبت به ایشان خوش بین باشند و کلمات کفرآمیز و آلوده به خرافات آنان را تأویل و یا حمل به معانی صحیح کنند، گناه بزرگی مرتکب شدهاند؛ چون یاری ایشان نمودهاند و در واقع، بدتر از یزید و پدران وی هستند؛ زیرا یزیدیان بدنهای اهل دین را پایمال کردند و ایشان افکار و عقاید آنان را نابود کردند.
هـ. همچنین این که حضرت آنان را به بتپرستان تشبیه فرمود، شاید برای آن است که آنان صورت مرشد و قطب خود را در حال عبادت مانند بت مورد توجه قرار میدهند.
8 ـ کلینی صاحب کتاب شریف کافی به سند معتبر از «سدیر صیرفی» روایت کرده که: روزی از مسجد بیرون میآمدم و امام باقر(ع) داخل مسجد میشد، حضرت دست مرا گرفت، رو به کعبه نمود و فرمود: «ای سدیر! مردم از جانب خداوند مأمور شدند که بیایند و این خانه را طواف کنند و به نزد ما آیند و ولایت خود را بر ما عرضه نمایند».
سپس فرمود: «یا سدیر فاُریک الصّادّین عن دین الله. ثم نظر إلی أبی حنیفة و سفیان الثوری فی ذلک الزّمان و هم حلَق فی المسجد فقال: هؤلاءِالصّادّون عن دین الله بلا هدی من الله و لا کتاب مبین. إنَّ َهؤلاء الأخابث لو جلسوا فی بیوتهم فجال الناس فلم یجدوا أحداً یُخبرهم عن الله تبارک و تعالی و عن رسوله(ص) حتی یأتونا فنخبرهم عن الله تبارک و تعالی عن رسوله؛ ای سدیر! میخواهی کسانی را که مردم را از دین خدا جلوگیری میکنند به تو نشان دهم؟ آنگاه به ابوحنیفه و سفیان ثوری که در مسجد حلقه زده بودند، نگریست و فرمود: اینها هستند که بدون هدایت از جانب خدا و سندی آشکار، از دین خدا جلوگیری میکنند. اگر این پلیدان در خانههای خود بنشینند و مردم را گمراه نکنند، تا مردم کسی را که از خداوند تبارک و تعالی و رسولش خبرشان دهد نیابند، مردم به سوی ما میآیند و ما ایشان را از جانب خدا و رسول خبر میدهیم».
در این روایت از سفیان ثوری (م161هجری) که از سران صوفیه محسوب میشده، به شدت انتقاد شده است.
همچنین امام باقرع در این حدیث به خطر آن دو نفر که سمبل دو جریان و حرکت آن زمان بودند و دستگاه خلافت آنها را در مقابل خاندان رسالت تراشیده بود، اشاره کرده است.
9 ـ در کتب معتبر روایت کردهاند که جمعی از صوفیان بر امام رضا(ع) وارد شدند و به عنوان اعتراض گفتند: مأمون فکرکرد و رأی او چنین شد که امامت و ولایت را به تو بدهد؛ ولی امامت حق کسی است که غذای سفت بخورد و لباس زبر بپوشد و سوار خر شود و به عیادت مریض برود و تو این کارها را نمیکنی.
حضرت به آنها فرمود: «إنَّ یوسف کان نبیّا ًیلبس أقبیة الدیباج المزورة بالذهب و یجلس علی متکآتِ آلِ فرعون ویحکم، إنّما یراد من الإمام قسطه و عدله إذا قال صدق و إذا حکم عدل و إذا وعد أنجز ثم قرء: قُل مَن حَرّمَ زِینَةَ اللهِ الّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ یوسف پیامبر بود و قباهای دیبای مطلا میپوشید و بر مسند آل فرعون تکیه میزد و حکم میراند. [وای بر شما!] همانا از امام عدالت و دادگری متوقع است که چون سخن گوید، راست بگوید و چون حکم کند، به عدالت باشد و چون وعده دهد، به وعده خود وفا کند. سپس آن حضرت آیه [زیر] را قرائت فرمود:
«بگو چه کسی زینتهای خدا را که برای بندگان آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است».
البته به این مضمون، روایات بسیاری وارد شده که صوفیان و ریاکاران به روش زندگی سایر ائمه اطهار(ع) نیز اعتراض کردهاند و پاسخهای متعددی شنیدهاند.
عجیب است که صوفیانِ نسلهای بعد برای جلب عوام، سلسله ارشاد خود را گاهی به امامان معصوم(ع) نسبت داده و برخی از آنان را جزء مشایخ خود شمردهاند، در حالیکه نیاکانشان در حال حیات امامان با آنان معارضه میکردند و به شدت، مورد غضب و ردّ و انکار و اعتراض آنان بودند.
این روایت بیانگر انکار و مذمت تمام فرق صوفیه است و تصریح به این معنا دارد که آنها عموماً مخالف طریقه ائمه اطهار(ع) میباشند. تعجبآور اینکه اخیراً شنیده میشود برخی از صوفیان که جرأت ردّ روایات ضد صوفیه را ندارند، میگویند این روایات مربوط به صوفیان اهل سنت است و به صوفیان شیعه ربطی ندارد؛ چنانکه «زین العابدین شیروانی» صاحب کتاب «کشف المعارف» که یکی از سران صوفیه به ظاهرشیعه است، مینویسد: «این مطلب درست است که میگویند امام رضا(ع) گفته است: «هر کس که در حضور او از صوفیان ذکری به میان آید، و با زبان یا دل خود آنان را تقبیح نکند، از ما نیست و هر کس آنها را تقبیح کند، مانند کسی است که در رکاب پیامبر با کافران می جنگد»، اما باید درک کرد که روی این سخن صرفاً با صوفیان دروغین است که «آفتاب امامت را تیره میکنند»؛ یعنی صوفیان سنی.»
شبهه وپاسخ:
بنا به گفته معصوم علیشاه، فرزند جانشین شیروانی: «تصوف حقیقی، همان تشیع حقیقی است». تشیع امامی، وجه بیرونی ائمه معصوم، و حقایق الهی تصوف، وجه درونی آن است.»
در پاسخ می گوییم:
اولاً: منطق روایات مربوط به صوفیه عموماً بر خلاف این ادعا است و برخی از آنها به انکار و مذمت تمام صوفیه پرداخته و تصریح کردهاند به اینکه آنها عموماً مخالف طریقه اهل بیت و ائمه اطهار(ع) میباشند، و اگر چه مدعی محبّت علی(ع) و اولاد او هستند، ولی آنان در ادعای خود دروغگو میباشند؛ از اینرو، محبّت اهل بیت و شیعه بودن با تصوف سازگار نیست.
ثانیاً: اگر شبهه را قوی بگیریم و بگوییم این روایات در مذمت و انکار صوفیهای سنیمذهب است و شامل صوفیهای به اصطلاح شیعه نمیباشد، باز صوفیهای مدعی تشیع از رد و انکار و غضب ائمه اطهار(ع) در امان نیستند؛ زیرا در بعضی روایات تصریح شده است: «هر کس یاری ایشان (صوفیه)کند، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است و هر کس به زیارت یکی از آنان در حال حیات یا بعد از مرگ برود، مثل این است که به زیارت شیطان رفته است».
آیا تعریف و توصیف آنها و ترویج افکار آنها کمک به آنان نیست ؟ آیا توجیه کلمات کفرآمیز و آلوده به خرافات آنها، یاری آنان به شمار نمیرود؟ آیا صوفیان به ظاهر شیعه، همان سخنان متقدمان صوفیه را تکرار نمیکنند ؟ آیا اصول عقاید آنها یکی نیست؟
ثالثاً: روایت امام صادق(ع) که به سند صحیح روایت شده است، دقیقاً شامل صوفیهای به ظاهر شیعه نیز میباشد. امام صادق(ع) ضمن بیان اینکه صوفیها دشمنان ما هستند و هر کس به آنان تمایل نشان دهد، از آنان است، فرمود: «در آینده کسانی پیدا میشوند که ادعای محبّت ما را میکنند و به صوفیه نیز تمایل نشان میدهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود میگذارند و سخنانشان را تأویل و توجیه مینمایند. هر کس به ایشان تمایل نشان دهد، از ما نیست و ما از او بیزاریم».
بسیار واضح است که مراد امامع صوفیهای به ظاهر شیعه است که دعوی محبّت اهل بیت را مینمایند و لقب صوفی برخود میگذارند. پس صوفیهای شیعهنما نیز راه گریزی از این روایات ندارند.
برای مطالعه بخش دوم این مقاله اینجا را کلیک کنید.
منبع : baharoom.ir