فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عقل و عشق در تصوف(2)

عقل و عشق در تصوف(2)

قسمت دوم

 

6_عشق مجازی

مجرد زیستن و ازدواج نکردن اقطاب و اکابر صوفیه۳۳ در طول زندگی و روا داشتن توهین و تحقیر و مذمّت و طعن نسبت به زنان، علاوه بر اینکه عملی خلاف سنّت حضرت رسول اکرم۶بود و مورد مذمّت در اسلام است،۳۴ سبب گرفتاری آنها در فسادهای جنسی بیشماری از جمله شاهد بازی و لواط گشته بود . صوفیان “عشق” را با سکس و شدّت غرائز جنسی و بی بندوباری و طغیان هوس یکی دانسته و آن را عشق مجازی نامیده اند که سایه و پلی برای رسیدن به عشق حقیقی است زیرا به گفته جامی :

اگر پرتوی از نور جمال حق “در صورت دلبری موزون شمائل، متناسب الاعضاء متماثل الااجزاء، رشیق القد، صبیح الخذ، کریم الاخلاق، طیب الاعراق” نمودن گیرد، مرغ دل مقبل در هوای محبت او پر و بال می گشاید و امّا چون نقص و اختلال حسن سریع الزوال را دریابد و بقاء و کمال ذوالجلال را درک کند از آن بگریزد و در این آویزد .۳۵


به عقیده صوفیه عشق مجازی به منزله بویی است از شرابخانه عشق حقیقی و اگر کسی آن بوی نشیندی به این شرابخانه نرسیدی.۳۶ عشق از منظر صوفیه عشق است خواه عاشق و معشوق خلق باشند و یا خدا … به این معنا از نظر آنها ، عشق یک حقیقت واحد است و اختلاف عشق انسان با عشق حق و همچنین عشق انسان با انسان و عشق او با حق، همه در شدّت و ضعف است.۳۷عبدالحسین زرین كوب با توجّه به اشعار سنائی از شاعران بزرگ متصوفه ، در رابطه با رغبت او به امردان و اعراض از زنان می گوید :
از مطالعه شعر او این اندیشه به خاطر می‌گذرد كه ، گویی شاعر به زنان رغبتی نشان نمی‌داده است و عشق را در صحبت زیبا پسران می‌جسته است .۳۸
صاحب کتاب مجالس العشاق می گوید :
امکان ندارد که بی عشق مجاز ، کسی به حقیقت رسد که المجاز قنطرة الحقیقة .۳۹


ابن عربی می گوید :
زن بهترین مجلا و مظهر پروردگار است و وصلت با وی همتراز اتحاد با خداست، چون مرد ، زن را همانگونه دوست می دارد که خداوند انسان را ، بدین جهت که کل، عاشق جزء خود است و بالعکس .۴۰
عطار نیشابوری در کتاب تذکرة الاولیاء در ذكر ابراهیم ادهم و اینكه زن و فرزند تعلّقات دنیوی است و انسان را از یاد خدا غافل می‌كند، می‌گوید :
از درویشی پرسیدند كه زن داری ؟ گفت: نه. گفت: فرزند داری؟ گفت: نه (نیك است) آن درویش گفت : چگونه؟ گفت: آن درویش زن كرد، در كشتی نشست و چون فرزند آمد غرق شد .۴۱


البته شاهد بازی منحصر در امردان نیست بلکه عشق ورزیدن به زنان را نیز شامل می شود چنانچه ابن عربی که او را شیخ اکبر و پدر عرفان اسلامی لقب داده اند در شهر مکه مکرمه شیفته و عاشق دختری به نام عین الشمس نظام اصفهانی شده و ماجرای شور و هیجان و عشق خود را در کتاب ترجمان الاشواق برای دیگران روایت می کند و در غزلی می گوید :
لقد صار قلبی قابلا کل صورة
فمرعی لغزالان و دیـر لرهبان
و بیت الاوثان و کعبة طائف
و الواح توراة و مصحف قرآن
ادین بدین الحب انی توجهت
رکائبـه فالحبّ دینی و ایمانی


هر آينه قلبم پذيراى هر صورتى است، قلبم چراگاه آهوان و دير راهبان است و آن خانه بتها و كعبه مطاف و الواح تورات و كتاب قرآن است. من از مذهب عشق پيروى مى‌كنم، سپاهيان عشق به هر سو رو كنند. چه عشق، ايمان و عقيده من است .
همچنین در توصیف معشوقه خود چنین سروده است :
مرضی من مریضـه الاجفـان
عللانـی بـذکـرلاهـا عللانـی
طال شوقی لطلفـه ذات نشـر
و نـظـام و منـبــر و بـیـان
من بنات الملوک من دار فرس
من اجـل البـلاد مـن اصبهـان


ابن عربی اعتراف می کند که مریضم و ناراحتی جسمم به خاطر عشق زیبارویی است که دیدگانی مخمور دارد، مرا با یادآوری خاطره هایش درمان کنید عشقم به زیباروی به طول انجامیده است، این دختر از شاهزادگان و پارسازادگان فارس و از اصفهان است .
ابن عربی بعد از اینکه مورد انتقاد علما و فقهای شرع قرار گرفت کتاب مذکور را با نام ذخائر الاعلاق شرح کرده و عشق زمینی خود را به عشق الهی تأویل و توجیه نمود .

 

7_شکل گیری عرفان عاشقانه

تصوف در ابتدای شکل گیری به عنوان جریانی زهد محور عرض اندام کرد و بعد از ظهور “رابعه عدویه” تغییر رنگ داده و به مکتبی شوق محور تبدیل شد. به طور یقین جریان سلوک و عرفان عاشقانه و جمال گرایانه در تاریخ تصوف با رابعه عدویه کلید خورد. زنی که در ابتدا فاحشه بود و سپس توبه کرده و به تصوف گروید.۴۲ رابعه، رابطه عبد و مولا و خالق و مخلوق تعریف شده در نصوص دینی را به رابطه عاشق و معشوق بدل کرد. به تدریج اشخاصی مانند ابوالحسین نوری، ابوسعید ابوالخیر، سمنون، ذوالنون مصری و حلاج و … عرفان جمالی به سمت کمال و نظم حرکت کرد .


با آغاز نهضت ترجمه توسط حاکمان بنی عباس، جامعه اسلامی به خصوص فلاسفه و صوفیان با افکار و آراء گوناگون یونانیان آشنا شده و در این میان به علّت قرابت و مشابهت زیاد افکار تصوف اسلامی با نوافلاطونیان، صوفیه با اقتباس از آموزه های آنها توانستند جهان بینی عرفان عاشقانه خود را نظام مند و مبنا دار کنند . همچنانکه بزرگترین حکیم نوافلاطونی یعنی فلوطین علاوه بر اینکه در موضوع عشق رساله ای مستقل تألیف و در آن به لزوم عشق مجازی و زمینی و مقابله آن با عقل اشاره نموده است ،۴۳در کتاب مشهور اثولوجیا نیز عشق را در تمام پدیده ها جاری و تعالی و عروج انسان را منوط به جریان عشق در وجود او می داند .۴۴


تصوف در قرون چهارم، پنجم و ششم بهترین روزهای حیات خود در تاریخ اسلام را می گذراند. مورخان و محقّقان، حمله مغول را به عنوان نقطه عطفی در تاریخ تصوف و گسترش مرام صوفی گری مطرح می کنند چرا که آنها نیز مانند هر غیر مسلمانی، معنویت اسلام را تنها در جامعه تصوف می دیدند و از طرفی روحیه صلح کلی و اعمال خارق العاده قادریه و رفاعیه سبب گرایش بیش از پیش آنها به این مکتب می گشت و از طرفی با ظهور شخصیت هایی چون احمد غزالی و روزبهان بقلی و عین القضات همدانی عرفان عاشقانه به اوج شکوفایی و بالندگی خود می رسید. غزالی اولین کسی بود که موضوع عشق عرفانی را تدوین جامعی نمود و در قالبی ادبی در اختیار عموم ادبیان و شعرا گذاشت و با توجّه به شهرت چشم گیر و مقبولیت و نفوذ فوق العاده در دستگاه دولتی و حمایت تمام قد سلاطین غزنوی، آزادانه و بی محابا منبر وعظ تشکیل داده و به بسط و نشر و ترویج اندیشه های فاسد خود می پرداخت و در پایان نیز شاگردان و مریدان زیادی که بارز ترین آنها عین القضات همدانی نام دارد.


از خود به یادگار گذاشت تا راه استاد را ادامه دهند . ویژگی مرید پروری غزالی سبب شد که نام او در مهمترین سلسله های تصوف دیده شود. باید توجّه داشت که محدود سازی حیطه و دامنه عقل ، در میان اشاعره ( که غزالی از شاخص ترین آنهاست) با اعتقاد به حسن و قبح شرعی، عقبه ای دراز مدّت دارد .

 

8_وحدت وجود و عشق

بزرگترین و مهمترین عاملی که تصوف را بر پایه عشق استوار ساخت عقیده وحدت وجود و موجود بود که بر پایه نظریات حکمای نوافلاطونی و بویژه فلوطین(شیخ یونانی) بنا گشته بود. زیرا بر اساس نظریه وحدت شخصیه وجود عارف، خدا را حقیقت ساری و جاری در تمام اشیاء می شمارد و ما سوی الله جلوه و مظهر و تجلّی ذات خدا می داند لذا عشق به این مظاهر و اشیاء در واقع عشق به خدا قلمداد می گردد چنانچه مولوی می گوید :«جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ئی».45


کشف این نزد عقل کارافزا شـود
بندگی کن تـا تـو را پیـدا شـود
بـنـد معـقـولات آمـد فلسـفـی
شهسوار عقـل عقـل آمـد صفی۴۶
پـای استـدلالیـان چـوبیـن بـود
پای چوبین سخت بی تمکین بود۴۷


جامی در کتاب اشعة اللمعات چنین می گوید :
در کون و مکان هیچ نبینم جز عشق
پیدا و نهان هیچ نبینم جز عشق
حاشا که ز سـرّ عشق غافل مانم
چون در دو جهان هیچ نبینم جز عشق
«و لولاه ما ظهر ما ظهر» يعنى اگر عشق نبودى، ظاهر نشدى آنچه ظاهر شده است؛ زيرا كه حقايق اشياء، صور تجلّيات اوست و ظهور ايشان به تجلّى وجودى او بعد از حصول شرائط كه آن‌ها نيز از صور تجلّيات اوست، پس وى در هر مرتبه از اين مراتب كه مفقود بودى ظاهر نشدى، آنچه ظاهر شده است؛ « و ما ظهر فمن الحبّ ظهر» و آنچه ظاهر شده است … . ۴۸

 

9_مذمّت عقل در تصوف

بیشتر صفحات کتب صوفیه به عباراتی در نکوهش، طعن و بدگویی نسبت به عقل و رهروان راه عقل، سیاه شده است. این نگرش و رویکرد بعد از غزالی به اوج خود رسید زیرا در زمان او بعد نظری عرفان قرابت زیادی با آراء حکما و فلاسفه پیدا کرده بود و اصطلاحات متصوفه رنگ و بوی فلسفی به خود گرفته بود و در این میان رسالت مشایخ متصوفه برای نشان دادن تمایز عقل و قلب بیشتر و سنگین تر می شد. آنها سعی کردند تفاوت اصلی فلسفه و عرفان را به همگان بفهمانند تفاوتی که استاد مطهری چنین بیان نموده است :
فلسفه در استدلال های خود تنها به مبادی و اصول عقلی تکیه می کند، امّا عرفان مبادی و اصول کشفی را مایه استدلال قرار می دهد و آنگاه آنها را به زبان عقلی توضیح می دهد، یعنی عارف آنچه که با دیده دل شهود کرده است با زبان عقل توضیح می دهد .۴۹


به همین جهت اشخاصی مانند سنائی و شیخ فریدالدین عطار و جلال الدین رومی، خصومت و دشمنی خود نسبت به عقل و ملامت و سرزنش فلاسفه را با زبان نظم که زبانی دو پهلو با ظرفیت تأویل و حمل بر معانی گوناگون است، دو چندان کردند تا از فتوا و تیغ منتقدان در امان بوده و به عاقبت حلاج و سهروردی گرفتار نشوند .۵۰

سنائی که از اولین شاعران فارسی زبان صوفیه می باشد در مذمّت عقل چنین سروده است :
در جهانـى كـه عـشـق‌ گويـد راز
نـه تو مانى نه نيز عقل‌ تو باز
عقـل‌ كانـدر جهـان چنـو نـرسـد
بـرسـد در خـود و درو نرسـد51
عقـل‌ در كـوى عشـق‌ نابيناسـت‌
عاقلى كـار بـو على سينـاست‌۵۲

در جهـانى كـه عشـق‌ گـويـد راز
عقل‌ باشـد در آن جهان غمّاز
تا تـو بـه مانده‌اى و عقـل‌ تو بـاز
تو چو كبكى و عشق‌ همچون باز
حق‌پژوهـان كـه راه دل سپـرنـد
عقـل‌ را لاشـه دبـر شمـرنـد۵۳

 

شیخ عطار در مذمّت فلسفه چنین می سراید :
ميـامُرزاد يـزدانـش بـه عُقبـى
كه گويد فلسفه‌ست اين‌گونه معنى‌
ز جاى ديگر است اين‌گونه اسرار
نـدارد فلسفى با ايـن سخن كـار
اگـر راهِ محمّـد را چـو خـاكـى‌
دو عالم خاك تو گـردد ز پـاكى‌
ز قـولِ فلسفى گو دور مى‌بـاش
ز عقل و زيـركى مهجور مى‌باش‌
به عقل ار نقشِ اين اسرار بندى‌
مـيـانِ گـبـرَكـان زُنـّار بـنـدى
وراىِ عقل، چندان طَوْر بيش است
كه بُعدِ وَهْم را در غَوْر بيش است‌
ورای عقـل مـا را بـارگـاه است
و لیکن فلسفی یک چشم راه است۵۴

 

مولوی پیرامون مذمّت منهج فقها و فلاسفه می گوید :
صد هزاران‌ ز اهل تقليد و نشان
افكندشـان نيم وهمى در گمـان‌
كه بـه ظن تقليد و استدلالشان‌
قايم است و جمله پـر و بالشـان‌
شبهه‌اى انگيزد آن شيطان دون
در فتند اين جمله كوران سر نگون‌
پـاى استـدلاليـان چوبيـن بـود
پاى چوبين سخت بى‌تمكين بود۵۵

 

همچنین می گوید :
فلسفى‌ را زهره‌ نـى تـا دم زنـد
دم زنـد دين حقش بر هـم زنـد
فلسفی کـو منکـر حنانـه است
از حـواس اولیـاء بیـگـانـه است
مقرئی می خوانـد از روی کتاب
ماؤکم غـورا ز چشـمه بنـدم آب

 

مولوی در مذمّت فخر رازی که از معاریف متکلّمین بود چنین می سراید :
اندر اين‌ بحث‌ ار خرد ره بين بدى
فخـر رازى راز دان ديـن بــدى‌
ليك چون من لم يذق لم يدر بود
عقل و تخييلات او حيرت فـزود
كى شـود كشف از تفكر اين انا
آن انا مكشوف شـد بـعـد از فنـا
مى‌فـتـد ايـن عقلـها در افتقـاد
در مـغـاكـى حـلـول و اتـحـاد۵۶
شمس تبریزی چنین می سراید :
عقل بند رهروان و عاشقانست ای پسر
بند بشکن، زه میان اندرعیان است ای پسر۵۷


تمام دیوان شعر شاه نعمت الله ولی (موسس فرقه نعمت اللهیه) بر محور دو موضوع مذمّت عقل و وحدت وجود و موجود می چرخد. وی در این ابیات اعتراف می کند که وحدت شخصیه وجود خلاف حکم عقل است امّا نباید به حرف عقل گوش سپرد :
زيد و عمرو و بکر و خالد هر چهار
چهار باشد، نزد ما ايشان يکي است
عقل اگر گوید خلاف اين سخن
حرف او مشنو که ابله مردکي است۵۸
همچنین در تمثیلی مبالغه انگیز می گوید :
عقل اگرچه رئيس اين ده ماست
عشق شاه است و اين رئيس گداست‌
عشق بر تخت دل نشسته به ذوق
اين چنين پادشاه و تخت كجاست‌۵۹
پادشاه جهان جان عشق است
حاكم مطلق العنان عشق است‌
عشق هم عاشق است و هم معشوق
آشكارا و هم نهان عشق است‌
عقـل از مـا كنار كـرد و برفت
گو برو ز آنكه در ميان عشق است‌
عشق بخشـد حيـات جاويـدان
حاصل عمر جاودان عشق است‌

 

عطار نیشابوری در این رابطه می گوید :
عشق آمد عقل را در زیـر کـرد
گر دلی داشت او ز جانش سیر کرد۶۰
مولوی می گوید :
عقل تو دستور و مغلوب هواست
در وجودت رهـزن راه خداست۶۱
عقل دفترها كند يك سره سياه
عقل عقل آفاق دارد پـر ز مـاه۶۲


لاهیجی مفسّر کتاب گلشن راز شبستری در نکوهش عقل چنین می گوید :
چون نور ذات موجب فناء مظاهر است هرآينه كه ديده عقل دوربين از ادراك مشاهده جمال مطلق ذات عاجز باشد و بنظر و استدلال پيرامون حريم عزت ذات نتوان گشت فلهذا فرمود كه‌:
رها كن عقل را با حق همى‌باش
كه تاب خور ندارد چشم خفّاش‌۶۳
یا در جای دیگر می گوید :
و جبرئيل كه صورت متمثّله عقل و مظهر علم است و در مقام فنا، راه ندارد. زيرا در مرتبه فناء فى الله علم و عقل و ادراك و شعور و ساير صفات محو مى‌گردد و فناء صرف را با علم و شعور ، منع جمع است .۶۴
میرزا ابوالقاسم راز از اقطاب فرقه ذهبیه در کتاب کوثر نامه می گوید :
اگر آن ساقی باقی، می عشقت بچشاند
کندت مست حق، از وسوسه عقل رهاند
اصل آن است که در راه خدا عشق بورزی
زیـن ره راست گرت عقـل ره کج ندواند ۶۵

 

10_جایگاه عقل در دیگر مکاتب عرفانی

همانطور که گفته شد مذمّت عقل و عاجز دانستن آن نسبت به درک حقیقت از جمله آموزه ها و عقاید مشترک در تمام مکاتب عرفانی می باشد. اکنون نگاهی گذرا به تقبیح عقل و برهان و استدلال در مکاتب گوناگون “عرفانی” و “معنویت نو پدید” می اندازیم .
طاهری موسس فرقه عرفان کیهانی می گوید :
انسان همواره دو پله در پيش رو دارد: پله عقل و پله عشق…عارف به خوبی فهمیده است، زمان‌هایی که می‌خواهد به روی پله عشق گام گذارد، باید عقل را رها کند .۶۶
عقل پیوسته با کارهایی که منافع ملموس و مادی نداشته باشد، مخالفت می‌کند و هر جا که انسان بخواهد کار دل را دنبال کند، مخالفت سرسختانه نشان می‌دهد. برای نمونه وقتی که شخصی بخواهد تجربه‌ای ماورایی و غیر متعارف پیدا کند، عقل به شدّت واکنش نشان داده و چنین دنیایی را منکر می‌شود .۶۷

 

اوشو

اوشو که در عرفان خود بی بند و باری ها و هرزگی های جنسی را به انگیزه معنویت و عرفان ترویج می دهد می گوید :
تنها کار فلسفه این است که فهرست غذا را در اختیار شخص گرسنه قرار می دهد، امّا هرگز نمی تواند غذایی در اختیار او قرار دهد .۶۸
من صاحب هیچ نظام فلسفی نیستم من حتی نمی دانم که دیروز چه گفته ام. ۶۹
قوانين منطقي زنده نيستند. حيات يك جريان سيال و زنده است. كساني كه قوانين منطق را ارزش مي نهند و سعي دارند تا زندگي كنند آن را به گونه اي تمام مي كنند كه در دستانشان چيزهاي مرده دارند. ولي كساني كه خود را از چهارچوبه منطق دور مي كنند و به درون زندگي بپرند. قادر به درك راز حيات مي باشند به اين دليل است كه سوترا می گويد :
تمام اصول منطق را بشكنيد… شما بايد بخاطر آوريد كه فلاسفه كساني هستند كه سعي دريافتن حقيقت زندگي به مدد عقل دارند . تاكنون نتوانسته اند هيچ چيز كشف كنند هزاران كتاب نوشته اند. امّا كتابهايشان فقط بازي با كلمات است. آنها براي تفسير كلمات نگاشته شده اند. و شبكه اي از كلمات را زيركانه و وسيع گسترده اند. كه مشكل مي توان راه خروج از آن پيدا نمود امّا آنان هيچ چيز نمي دانند. اصلاً هيچ چيز. كساني كه حقيقت زندگي را مي دانند حكما و عرفا هستند اينان كساني هستند كه بجاي تمرين زباني ترفند هستي، درون آن غوطه مي خورند .۷۰

 

پائولو کوئلیو

کوئلیو که آثار خود را در قالب رمان به خورد جوانان می دهد و امروزه کتابهایش یکی در صدر آثار پر فروش
دنیا قرار دارد در تمام کتب خود تأکید می کند که : کاری کن که قلبت می‌گوید. وی می گوید: عقل در این سلوک جایگاهی ندارد.۷۱ در نظر کوئلیو، انسان اصلاً نیازی به عقل سنجشگر ندارد زیرا عشق هرگز خطا نمی کند و زندگی تا زمانی به خطا نمی رود که با عشق باشد . ۷۲
کریشنا مورتی تئوصوفیست چنین می گوید :
اندیشه، مشکل ما را حل نکرده است و خیال نمی‌کنم هرگز حل کند. به محض این که اندیشیدن را آغاز کنیم تا در مورد چیزی نظریه و عقیده‌ای به دست آوریم، دچار انحراف شده‌ایم و از چیزی که باید بفهمیم دور افتاده‌ایم .۷۳

 

عرفان سرخپوستی

در بسیاری از گفت و گوهای کاستاندا و دون‌ خوان، توجّه به احساسات و ناکارآمدی عقل و برهان مورد تأکید فراوان قرار می گیرد .۷۴


ادامه دارد....

نویسنده : سیّد علیرضا موسوی
-------------------------------------------------

پی نوشتها:

۳۳- حسن بصری، ابراهیم ادهم، ابوسلیمان دارائی، رابعه عدویه.

۳۴- كافي (ط – دار الحديث)، ج‌۱۱، ص۱۳۴، أَمَا إِنِّي آكُلُ اللَّحْمَ، وَ أَشَمُّ الطِّيبَ، وَ آتِي النِّسَاءَ، فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي‌.
۳۵- لوامع، ص۱۳۹-۱۴۱٫
۳۶- لوامع، ص۱۳۹٫
۳۷- سوانح العشاق، فصل ۱۳، ص۶۰، نصر الله پورجوادی.
۳۸- كاروان حلّه، ص۱۶۷٫
۳۹- مجالس العشاق، سلطان حسین بایقرا چاپ هند، ص۱۵٫
۴۰- بنابر نقل ستاری، عشق صوفیانه، ص۲۳۵٫
۴۱- تذكرة الأولياء، القسم‌الاول، ص۹۳٫
۴۲- تذكرة الأولياء، القسم‌الاول، ص۵۹ .
۴۳- رساله عشق ر، محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی، ص۳۶۳٫
۴۴- دوره آثار افلوطین، ج۱، ص۳۶۶٫
۴۵- مثنوى معنوى، متن، ص۴٫
۴۶- مثنوى معنوى، متن، ص۴۰۱٫
۴۷- مثنوى معنوى، متن، ص۸۸ .
۴۸- أشعة اللمعات، ص۱۱۰٫
۴۹- کلیات علوم اسلامی، ص۷۶٫
۵۰- تاریخ تصوف در اسلام، قاسم غنی، ص ۱۸-۲۹۹٫
۵۱- حديقة الحقيقة و شريعة الطريقة، متن، ص۱۱۹٫
۵۲- همان، ص۳۰۰ .
۵۳- همان، ص۳۳۰ .
۵۴- اسرار نامه، ص۵۰ .
۵۵- مثنوى معنوى، متن، ص۸۸ .
۵۶- مثنوى معنوى، متن، ص۸۱۱ .
۵۷- ديوان كبير شمس، ص۴۲۷٫
۵۸- ديوان شاه نعمت الله ولى، متن، ص۲۱۲٫
۵۹- همان، ص۹۱٫
۶۰- منطق الطير، ص ۱۸۷٫
۶۱- مثنوى ص ۱۳۳٫
۶۲- همان، ۴۰۲
۶۳- مفاتيح الإعجاز فى شرح گلشن راز، ص۳۶٫
۶۴- همان .
۶۵- کوثر نامه، ص۳۱۴٫
۶۶- انسان از منظر دیگر، ص۷۶٫
۶۷- همان، ص۷۴٫
۶۸-آواز سکوت، ص۲۰۶٫
۶۹- ریشه ها و بالها، ص۱۷۵٫
۷۰- اشو، آواز سكوت، ص ۱۰۰.
۷۱- کیمیاگر، ص۸۷٫
۷۲- عطیه برتر، ص۹۹٫
۷۳- ضرورت تغییر، ص۱۵۹٫
۷۴- آموزش‌های دون‌کارلوس‌، کندری، ص۵۴٫

  • عقل
  • عشق،
  • تصوف
  • وحدت وجود
  • عقل فلسفی
  • عقل روائی
  • شاهدبازی
  • عرفان عاشقانه
  • اوشو
  • پائولو کوئلیو
  • عرفان سرخپوستی
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    تصوف و عرفان
    تصوف در ادامه حیات خود به فرقه های مختلف و ...
    فرآیند عوام فریبی فرقه‌ی نعمت اللهی (1)
    بدعت بودن یا نبودن عشریه در تصوف
    آشنایی با فرقه های آمریکایی
    عقل و عشق در تصوف(1)
    تشیع و تصوف
    تحلیلی ازتصوف سنتی (1)
    تحقیقی در تصوف
    تصوف از نگاه روایات - 1

    بیشترین بازدید این مجموعه

    عقل و عشق در تصوف(2)

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^