يكي از شبهاتي كه در زمينه حديث غدير مطرح ميشود اين است كه علت واقعه غدير، شكايت عدهاي از سپاه يمن از اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است. در پاسخ به اين شبهه مقالهاي به صورت مفصل و استدلالي تنظيم شده است و اكنون خلاصه و چكيده آن را از نظر شما ميگذرانيم.
در ابتدا بايد گفت كه مطرح كنندگان اين شبهه جزو علماي طراز اول اهل سنت محسوب نميشوند چرا كه خود دانستهاند كه اشكالات متعددي بر اين فرضيه مترتب است كه راه فراري از آن نيست.
ثانياً اين شبهه از قديم مطرح شده است و علماي تشيع به صورت مفصل به آن جواب دادهاند من جمله علامه مير حامد حسين رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف عبقات الانوار.
منشأ اين شبهه روايات مضطربي است كه اهل سنت در مورد اعزام اميرالمؤمنين عليه السلام به يمن ذكر كردهاند كه اگر آنها را منقح كرد ميتوان گفت كه حداقل اميرالمؤمنين عليه السلام دو مرتبه به يمن اعزام شدهاند. بار اول به عنوان دعوت به اسلام و جهاد؛ بار دوم به عنوان جمع آوري خمس و خراج. البته ايشان به عنوان قضاوت نيز به يمن اعزام شده اند كه ميتوان آنرا به عنوان يك اعزام مستقل و يا همراه اعزام دوم مطرح کرد.
در پاسخ به شبهه بايد گفت كه
اولا: مطرح كنندگان شبهه هيچ دليل و نقل تاريخي در مورد اينكه علت حديث غدير، شكايت بعضي از صحابه بوده است ندارند بلكه صرفاً مستند به حدس و گمان است.
ثانياً :آنچه بعضي از مطرح كنندگان شبهه گفتهاند مربوط به سفر اول اميرالمؤمنين عليه السلام به يمن است كه در سال هشتم هجري و بعد از فتح مكه اتفاق افتاد و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم جواب معترضين را در مدينه دادند و هيچ ربطي به حجه الوداع ندارد. كه قضيه اعتراض بريده از جمله اين نقل هاست.
ثالثاً: مطرح كنندگان شبهه براي اثبات مذهب خود نا آگاهانه مرتكب توهين به صحابه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و خود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شدهاند. چرا كه صحابه را افرادي فراموشكار و تحت تأثير شايعات دانستهاند كه اوامر و نواهي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را حمل بر اغراض شخصي ميكردهاند. و همچنين مرتكب توهين به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز شدهاند كه در آن هواي سوزان مدتي طولاني صبر كردهاند تا آنهايي كه هنوز نرسيدهاند برسند و آنهايي كه جلوتر رفتهاند برگردند و فقط سخن ايشان در دفاع از حضرت علي عليه السلام كه مورد اعتراض بعضي از صحابه قرار گرفته بود باشد با اينكه جواب اعتراض آنان را در مكه نيز داده بودند.
آيا مردم اين توجيه را از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم قبول ميكنند كه در آن هواي سوزان آن مردان و زنان و كودكان را به خاطر آن جمع كند؟! و به قول ابن كثير خطبه عظيمي را ايراد كند.
رابعاً: اتفاقاً مطرح كردن اين شبهه سبب بر ملا شدن بعضي حقايق نظير حسد و كنيه بعضي اصحاب نسبت به اميرالمؤمنين و نفاق آنها و از سوي ديگر قدر و منزلت اميرالمؤمنين عليه السلام نزد پيامبر به گونهاي كه حتي اجازه تمام شدن كلام معترضين را نميدهد و از مقام حضرت دفاع كرده و فضايل ايشان را بيان ميكنند و تصريح به امامت ايشان بعد از خود ميكنند و فرمايشات ايشان نشان دهنده عصمت مولا عليه السلام ميباشد.
خامساً: فرضاً نيز اگر نقلي وجود داشته باشد كه بگويد علت خطبه غدير، اعتراض بعضي صحابه است، اين نقل بر ما حجت نيست و خارج از قواعد مناظره است همانطور كه نقلهاي ما را حجت نميدانند.
و در پايان ميگوييم: بر فرض كه علت حديث غدير، اعتراض بعضي صحابه باشد هيچ اشكالي ندارد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در جواب اين اعتراض، ولايت و خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام را بيان كرده باشند بلكه مقتضاي جواب از اعتراض نيز همين است كه پيامبر بفرمايد حضرت علي عليه السلام بر شما مانند من ولايت دارد نه اينكه بفرمايد او را دوست داشته باشيد. چرا كه زماني آن اعتراض جواب داده ميشود كه منظور پيامبر ولايت و اولويت باشد و إلا اگر بفرمايند او را بايد دوست داشته باشيد جواب قانع كنندهاي براي معترضين محسوب نميشود.
اصل شبهه
يكي از شبهاتي كه در زمينه حديث غدير مطرح ميشود اين است كه علت واقعه غدير و حديث غدير اين است كه وقتي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم حضرت علي عليه السلام را با لشكري به يمن فرستاده بودند. عدهاي از سپاهيان به خاطر يك مسئلهاي كه پيش آمد از حضرت علي عليه السلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شكايت ميكنند و ايشان به آنان غضب كرده و از حضرت علي عليه السلام دفاع ميكنند ولي اين شكايت همچنان باقي ميماند و دامنه پيدا ميكند تا اينكه بين مسلمانها پخش ميشود و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مجبور ميشوند روز غدير به صورت علني و همگاني حديث غدير را مطرح كنند و تأكيد كنند كه محبت علي عليه السلام بر همگان لازم و واجب است.
حال ببينيم مطرح كنندگان شبهه چه كساني هستند و آيا علماي طراز اول اهل سنت و يا اكثريت اهل سنت اين حرفها را قبول دارند يا نه؟
مطرحكنندگان شبهه:
1.بيهقي(م458) می گوید: و اما حديث موالات – اگر سندش صحيح باشد – نص بر ولايت علي عليه السلام بعد از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نمي باشد. ما در كتاب الفضائل از بعضي طرق نقل كردهايم كه مقصود پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از بيان اين حديث اين بود كه وقتي پيامبر ايشان را به يمن فرستادند شكايت كنندگان از ايشان زياد شدند و بغض ايشان را اظهار كردند پس پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم خواست كه مردم را ترغيب به محبت ايشان كند و موالات و ترك دشمني با ايشان را تأكيد كند پس فرمودند: من كنت وليّه فعلي وليّه(1)
2. ابن كثير(م477) می گوید: هنگامي كه نسبت به علي عليه السلام ميان سپاه گفت و گو صورت گرفت و علت اين گفت و گو اين بود كه ايشان آن ها را از سوار شدن بر شتران صدقه منع كرد و لباسهايي را كه نائبش به سپاده داده بود پس گرفت. و علي عليه السلام در اين كار عذرش قبول است لكن سخن از او ميان حجاج زياد شد پس به همين خاطر و خداوند داناتر است، هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از حج برگشتند و از مناسك حج فارغ شدند و به مدينه برگشتند، از غدير خم عبور كردند و براي مردم خطبهاي خواندند پس ساحت علي عليه السلام را تبرئه كردند و قدر و منزلت او را بالا بردند و بر فضيلت ايشان تأكيد كردند تا اينكه آنچه در قلب خيلي از مردم بود از بين برود(2).
در جاي ديگر گفته است: پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در مكاني بين مكه و مدينه هنگام بازگشت نزديك جحفه – كه غدير خم ناميده ميشود – خطبهاي ايراد كردند. كه در آن فضيلت علي بن ابي طالب عليه السلام را تبيين كردند و ايشان را از آن صحبتهايي كه بعضي از افرادي كه با ايشان در يمن بودند بري دانست. علت اين صبحتها عدالتي بود كه از ناحيه ايشان صادر شد و آنها گمان كردند كه ظلم و سختگيري و بخل است. و حق با علي عليه السلام بود. و به همين خاطر هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از بيان مناسك فارغ شدند و به مدينه برگشتند، اين مطلب را در بين راه متذكر شدند پس خطبهاي خواندند خطبهاي عظيم در روز هجدهم ذي الحجه روز يكشنبه و زير درختي كه آنجا بود، پس چيزهايي را در آن خطبه بيان كردند و از فضيلت علي عليه السلام و امانت و عدل و نزديكي او به ايشان سخن گفتند كه آن چه در قلب خيلي از مردم از ايشان بود از بين رفت(3).
3. ابن حجر مكي (م974) می گوید : پس سبب آن(حديث غدير) همان طور كه حافظ شمس الدين جزري از ابن اسحاق نقل كرده، اين است كه در مورد علي عليه السلام بعضي از افرادي كه با ايشان در يمن بودند گفت و گو كردند. پس هنگامي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حجش را تمام كرد اين خطبه را ايراد كرد در حالي كه ميخواست قدر و منزلت علي عليه السلام را بيان كند و بر كساني كه بر ايشان اعتراض كرده بودند مانند بريده، رد كند، همان طور كه در بخاري آمده كه بريده بغض ايشان را در دل داشت. و سبب اين بغض آن بود كه – ذهبي آن را تصحيح كرده – او همراه علي عليه السلام به سوي يمن خارج شد و از ايشان سختگیری ديد و سپس آن را به عنوان يك مذمت براي پيامبر نقل كرد. چهره پيامبر تغيير كرد و فرمود: اي بريده، آيا من نسبت به مؤمنان از خودشان اولي نيستم؟ گفتم: بله اي رسول خدا، فرمود: هر كه من مولاي اويم پس علي مولاي اوست(4).
4. دهلوي(م1239) می گوید: و سبب اين خطبه همان طور كه تاريخ نگاران و سيره نويسان نقل كردهاند، به صراحت دلالت دارد كه منظور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم محبت امير عليه السلام بوده است. به اين دليل كه گروهي از اصحابي كه همراه ايشان در يمن بودند مانند بريده اسلمي و خالد بن وليد و غير اين دو از مشاهير، از امير عليه السلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم شكاياتي كه بي مورد بود كردند، پس هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ديد كه اين سخنان شايع شد و اگر بعضي از آنان را منع ميكرد آنها اين منع را بر شدت علاقه ايشان به امير عليه السلام حمل ميكردند و فايدهاي نداشت به خاطر همين خطبهاي همگاني ايراد كرد و كلامش را با آيهاي از قرآن شروع كرد و فرمود: آيا من به شما مؤمنان از خودتان اولي نيستم؟ يعني هر چه به شما ميگويم ناشي از دلسوزي من براي شماست و من نسبت به شما رأفت و مهرباني دارم و مقصود من حمایت از شخص خاصي نيست وهمچنین ناشي از شدت علاقه به او نيست. اين قصه را به تفصيل، محمد بن اسحاق و ديگران از اهل سيره نقل كردهاند(5).
5. ناصر القفاري(معاصر) می گوید: و معنايي كه در حديث غدير است هر مؤمني را شامل ميشود ولكن پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ، علي عليه السلام را به آن مخصوص كرد چرا كه بعضي از يارانش از ايشان بدگويي كردند و از ايشان زياد شكايت كردند – هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ايشان را به يمن فرستاده بودند، قبل از خروجشان از مدينه براي حجه الوداع – و به همين سبب بيهقي ميگويد: اگر هم سند حديث صحيح باشد نصي بر ولايت علي عليه السلام بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيست(6) .تا آخر كلام بيهقي كه ما آن را نقل كرديم.
ملاحظاتي گذرا
ملاحظهاي بر كلام بيهقي:
1.ميگويد: اگر سند حديث صحيح باشد(ان صح اسناده): بسيار جاي تعجب است از اينكه حديثي را كه صد و ده نفر از صحابه و سيصد و شصت عالم اهل سنت نقل كردهاند(7) وعده ای از آنان تصریح به تواتر آن دارند را ميگويد: اگر اسنادش صحيح باشد.
2. ميگويد: مقصود پيامبر از بيان اين حديث اين بود كه ... (ما دل علي مقصود النبي صلي الله عليه و آله و سلم من ذلك): جالب است كه ايشان از مقصود و ضمير پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اطلاع داشتند كه اين خود نوعي علم غيب است كه اگر شيعه آن را قائل باشد آسمان را بر سرش خراب ميكنند. نميدانم كه ايشان از كدام لفظ در خطبه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين مقصود را متوجه شدهاند. اي كاش آن را ذكر ميكرد.
3. خواهد آمد كه اين علتي را كه ايشان ذكر ميكند يعني شكايت بعضي از سپاهيان از حضرت، سبب ايراد خطبه غدير بوده مستند به هيچ دليل و روايت تاريخي نيست و صرفاً يك تحليل بدون شاهد تاريخي براي ايجاد شبهه در امامت حضرت علي عليه السلام ميباشد.
ملاحظهاي بر كلام ابن كثير:
1.ميگويد: لكن سخن از او ميان حجاج زياد شد(لكن اشتهر الكلام فيه في الحجيج) : اي كاش ايشان هم براي اين ادعا مدركي ارائه ميدادند. آن چه نقل شده اين است كه گفت و گو فقط در سپاه حضرت و توسط عدهاي مخصوص صورت گرفته بود.
2. ميگويد: پس به همين خاطر و خداوند داناتر است(فلذلك والله اعلم) : معلوم ميشود كه ايشان در اين كه علت ايراد خطبه غدير، شكايت بعضي از افراد بوده شك دارد. ان الظنّ لا يغني عن الحق شيئاً، گمان كه انسان را به حقيقت نميرساند و به صرف اين احتمال نميتوان در مقابل صراحت الفاظ حديث غدير و قرائن قطعي آن كه دال بر اراده امامت و ولايت ميباشد مقاومت كرد. اما به هر حال مشخص است كه ايشان متوجه اين نكته بوده است كه نصي تاريخي براي اثبات اين ادعا و جود ندارد.
3. ميگويد: تا اينكه آنچه در قلب خيلي از مردم بود از بين برود (ليزيل ما وقر في نفوس كثير من الناس) : متأسفانه اين جا هم ايشان متمسك به علم غيب شده است. اي كاش ايشان مدركي ارائه ميداد كه خيلي از مردم نسبت به حضرت علي عليه السلام تحت تأثير شايعات قرار گرفتهاند و نسبت به ايشان بد بين شدهاند.
4. ميگويد: پس خطبهاي خواندند خطبهاي عظيم و بزرگ (فخطب خطبه عظيمه): تمام سخن ما اين است كه چرا از اين خطبه عظيم و بزرگ چند خط بيشتر نقل نميكنيد. چرا آقاي بخاري اصلا اين خطبه عظيم را نقل نميكند مگر شما ادعا نداريد كه اهل سنت هستيد يعني حافظ سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هستيد خوب چرا اين خطبه عظيم كه از جهت تعداد مستمعين بي نظير است نقل نكردهايد. چرا مسلم هنگام نقل حديث غدير كم لطفي ميكند. چه چيزي در اين خطبه احساس ميكنيد كه از نقل آن بيمناك و هراسناك هستيد. شما كه اين قدر در نقل جزئيات حساس هستيد حتي ابن كثير روز واقعه و مكان سخنراني پيامبر را نقل ميكند. ميگويد: روز يكشنبه، زير درختي در آنجا در غديرخم(و كان يوم الاحد بغدير خم تحت شجره هناك). ميگويد: پس چيزهايي را در آن خطبه بيان كردند(فبين فيها اشياء) خوب حداقل چند مورد از آن چيزها را نقل ميكرديد. نعوذ بالله آيا سخناني بي فايده در جمع بيش از صد هزار نفر در آن گرماي طاقت فرسا فرمودهاند.
ميگويد: و از فضيلت علي عليه السلام و امانت و عدل و نزديكي او به ايشان سخن گفتند(و ذكر من فضل علي وامانته و عدله و قربه اليه): سئوال ما اين است كه آيا ابن كثير همه اين فضائل را از حديث من كنت مولاه فعلي مولاه استفاده كرده است يا نه فرمايشات ديگري هم بوده و از آنها استفاده ميشود. اگر فرض اول را قبول كند پس ثابت ميشود كه همان گونه كه پيامبر امانت و عدالت و فضيلت داشته است حضرت علي عليه السلام هم داشته است و شخصي كه اين قدر به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نزديك است اولويت به خلافت دارد و اگر فرض دوم را قبول كند پس چرا آن نصوصي كه دلالت بر امانت و عدالت مي كند را نياورده است.
5- ميگويد: آنچه در قلب خيلي از مردم از ايشان بود از بين رفت (ما ازاح به ما كان في نفوس كثير من الناس منه) به نظر ميرسد اين عبارت يك توهين به تعداد زيادي از صحابه باشد همان چيزي كه شيعه را به آن متهم ميكنند و خود ناآگاهانه صدها برابر اين اهانتها را نقل ميكنند. اگر مسئله شكايت از اميرالمؤمنين عليه السلام با توجه به نهي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم چنانچه خواهد آمد اين قدر ميان صحابه دامنه و گسترش پيدا كرد نشان ميدهد كه تعداد زيادي از صحابه تحت تأثير سخنان معترضين قرار گرفتهاند و سفارشهاي فراواني كه از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به حضرت علي عليه السلام شنيده بودند و فضائلي را كه به چشمان خود ديده بودند فراموش كردند و همچنين كساني كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آنان را از بدگويي نسبت به حضرت علي عليه السلام نهي كرد بايد با توجه به سفارش پيامبر ميرفتند و سپاه را قانع ميكردند كه حق با حضرت بوده است تا اين بدگويي منتشر نشود. به هر حال با اين عبارت ابن كثير، عده زيادي از صحابه مورد اتهام قرار خواهند گرفت.
گويا ابن كثير متوجه اين نكته بود است كه اگر پيامبر بخواهد ميان بيش از صد هزار نفر خطبه ايراد كند بايد انگيزه و توجيه عقلائي داشته باشد و نميتوان به خاطر شكايت عدهاي خاص، يك سخنراني همگاني در آن هواي سوزان با توقف طولاني به گونه ای كه آنهایي كه عقب هستند برسند و آنهايي كه جلو رفتهاند برگردند، ايراد كند. ولذا اين گونه به دام متهم كردن اكثر صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم افتاده است و علت خطبه را اين طور حدس زده است.
ملاحظهاي بر كلام ابن حجر:
1- ميگويد: همان طور كه حافظ شمس الدين جزري از ابن اسحاق نقل كرده (كما نقله الحافظ شمس الدين الجزري عن ابن اسحاق) : قابل توجه است كه حافظ شمس الدين جزري كتابي با عنوان اسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن ابيطالب عليه السلام تأليف كرده است كه در آن حديث غدير را با هشتاد طريق نقل ميكند و تصريح به تواتر آن ميكند و كساني را كه در آن خدشه ميكنند جاهل دانسته است.
اينك ما كلام ابن اسحاق را ميآوريم تا روشن شود كه هيچ قطعهاي از كلام او دلالت بر آنچه ابن حجر ميگويد ندارد:
ابن اسحاق از يزيد بن طلحه بن يزيد بن ركانه نقل ميكند كه گفت: هنگامي كه علي عليه السلام از يمن حركت كرد تا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در مكه ملاقات كند به سرعت آمد و جانشيني براي سپاهش قرار داد پس آن مرد به هر كدام از اصحاب يك لباس از لباسهايي كه همراه علي عليه السلام (واز اموال خمس) بود پوشانيد، پس هنگامي كه آن سپاه نزديك مكه شد علي عليه السلام خارج شد تا آنان را ملاقات كند پس ناگهان ديد كه لباسها را پوشيدهاند. به آن مرد فرمود: اين چه كاري است كه كردي؟ گفت: خواستم هنگامي كه وارد مردم ميشوند آراسته باشند. حضرت فرمود: واي بر تو آنها را در آور قبل از اينكه به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم برسيم. پس لباسها را در آورد و آنها را برگرداند. سپاهيان از اين كار شكايت خود را اظهار كردند. ابن اسحاق ميگويد: از ابي سعيد خدري نقل ميكند كه ميگويد: مردم از علي عليه السلام شكايت كردند پس رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در ميان ما ايستاد و فرمود: اي مردم از علي شكايت نكنيد، به خدا قسم او در ذات خدا يا در راه خدا محكمتر و با صلابتتر از آن است كه از او شكايت شود. ابن اسحاق ميگويد: سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ادامه حجش را انجام داد و مناسك و اعمال را به مردم آموخت و خطبهاي خواند كه در آن بيان كرد آنچه بيان كرد، پس از حمد و ثناي الهي فرمود: اي مردم به سخنان من گوش فرا دهيد... تا آخر نقل ،كه در اين قسمت از خطبه هيچ نامي از اميرالمؤمنين عليه السلام برده نميشود(8).
(قال ابن إسحاق : وحدثني يحيى بن عبد الله بن عبد الرحمن بن أبي عمرة عن يزيد بن طلحة بن يزيد بن ركانة قال : لما أقبل علي رضي الله عنه من اليمن ليلقى رسول الله صلى الله عليه وسلم بمكة تعجل إلى رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم واستخلف على جنده الذين معه رجلا من أصحابه ، فعمد ذلك الرجل فكسى كل رجل من القوم حلة من البز الذي كان مع علي رضي الله عنه ، فلما دنا جيشه خرج ليلقاهم فإذا عليهم الحلل . قال : ويلك ما هذا ؟ قال : كسوت القوم ليتجملوا به إذا قدموا في الناس . قال : ويلك انزع قبل أن تنتهي به إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم . قال : فانتزع الحلل من الناس ، فردها في البز . قال : وأظهر الجيش شكواه لما صنع بهم . قال ابن إسحاق : فحدثني عبد الله بن عبد الرحمن بن معمر بن حزم عن سليمان بن محمد بن كعب بن عجرة عن عمته زينب بنت كعب - وكانت عند أبي سعيد الخدري - عن أبي سعيد الخدري قال : اشتكى الناس عليا رضي الله عنه فقام رسول الله صلى الله عليه وسلم فينا خطيبا فسمعته يقول : أيها الناس لا تشتكوا عليا فوالله انه لأخشن في ذات الله أو في سبيل الله)
2- ميگويد:و بر كساني كه بر ايشان اعتراض كرده بودند مانند بريده رد كند(و ردّاً علي من تكلم فيه كبريده) : ابن حجر فراموش كرد كه در همين كتابش قضيه اعتراض بريده را نقل ميكند در حالي كه اين قضيه در مدينه و قبل از حجه الوداع اتفاق افتاده بود.
ملاحظهاي بر كلام دهلوي:
1- ميگويد: همان طور كه تاريخ نگاران و سيره نويسان نقل كردهاند (كما روي المؤرخون و اهل السير) : اي كاش نام اين مورخين و اهل سيره را بيان ميكرد تا دليلش متقن باشد.زیرا همان طور كه ملاحظه شد به هيچ وجه از عبارت ابن اسحاق مدعاي آنان ثابت نميشود و اگر هم شخص ديگري نقل كرده باشد نقل او مستند به حدس و يك تحليل و تخمين تاريخي است كه هيچ نصي بر تأييد آن وجود ندارد و اگر وجود داشت حتماً بيان ميكردند.
2- ميگويد: به صراحت دلالت دارد(يدل بصراحه) : اگر صراحت داشت علماي طراز اول شما بايد آن را ذكر ميكردند در حالي كه آنان علت حديث غدير را شكايت بريده نميدانند، ثانيا اگر صراحت داشت ابن كثير نميگفت: پس به همين خاطر وخداوند داناتر است!
3- ميگويد: مثل بريده اسلمي(مثل بريده الاسلمي) : معلوم ميشود كه او تتبع كافی در اين زمينه نداشته است چرا كه قضيه بريده همان طور كه خواهد آمد در مدينه و قبل ازحجه الوداع بوده است و در نقلهايي كه مربوط به اعتراضات بعد از حجه الوداع است نامي از بريده به چشم نميخورد.
4- ميگويد: پس هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ديد كه اين سخنان شايع شد (فلما رأي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم شيوع تلك الاقاويل من الناس) : اين حدس نيز برداشت دهلوي است كه هيچ نص تاريخي آن را تأييد نميكند و همچنين توهين به صحابه تلقي مي شود چرا كه طبق نقل متقدم از ابن اسحاق كه گفت: مردم از علي عليه السلام شكايت كردند پس رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در ميان ما خطبهاي فرمودند: اي مردم! از علي شكايت نكنيد به خدا قسم او در ذات خدا يا راه خدا با صلابت است. روشن ميشود كه جواب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از اين اعتراض، در جمع عدهاي از مردم بوده است و اگر دهلوي ميگويد اين سخنها ميان مردم شايع شد لازمهاش اين است كه صحابه به فرمايشات رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بي اعتنايي كرده باشند و به جاي اينكه مسئله را تمام شده بدانند آن را نيز ميان ديگران اشاعه داده اند و كسي هم آنان را نهي نكرده باشد.
5- ميگويد: و اگر بعضي از آنان را منع ميكرد آنها اين منع را بر شدت علاقه ايشان به امير عليه السلام حمل ميكردند و فايدهاي نداشت(و انه ان منع بعضهم عن ذلك حمل علي شده علاقته بالامير و لم يفد في ارتداعهم) : اين نيز توهين به صحابه پيامبر است چرا كه هنوز نميدانند كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در عمل به دستورات الهي ومؤاخذه خطاكاران، تابع علاقه و ارتباط خويشاوندي نيست و هر چه حكم ميكند از جانب خداوند متعال است.
ثانيا نميدانم چه فرقي بين سخنراني براي آن عده خاص و سخنراني براي عموم مردم وجود دارد. آن كساني كه قلبشان مريض است و سخنان پيامبر را حمل بر اغراض شخصي ميكنند در خطابهاي همگاني هم اين تصور را دارند.
6- در توضيح آية شريفه الست اولي بكم من انفسكم ميگويد: يعني هر چه به شما ميگويم ناشي از دلسوزي من براي شماست و من نسبت به شما رأفت و مهرباني دارم (يعني انه كل ما اقوله لكم ناشئ من شفقتي عليكم و رأفتي بكم) : عجيب است كه تفسيري از آيه ارائه ميدهد كه تاكنون مفسرين آن را نفهميدهاند.
ثانياً اگر شما واقعاً عقيده داريد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نسبت به امت خود دلسوز و مهربان بود و طاقت نداشت كه حتي عدهاي در مورد حضرت علي عليه السلام بدگويي كنند پس چگونه ميگوييد كه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم براي بعد از خودش خليفهاي انتخاب نكردد و امت را به حال خود رها كرد و در نتيجه شد آنچه شد.
وعده ای از اصحاب نه تنها نسبت به حضرت علي عليه السلام بدگويي نكردند بلكه سه جنگ عليه او به راه انداختند و اولادش را شهيد كردند و امت اسلام فرقه فرقه شد تا جايي كه هر فرقهاي ديگري را محكوم و گاهي تكفير ميكرد.
7- ميگويد: و ناشي از شدت علاقه به او نيست (ليس ناشئا من عن فرط المحبه له) پس معلوم ميشود كه تصور صحابه اين بوده است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم علاقه زيادي به اميرالمؤمنين عليه السلام داشته ولي در مورد خلفاي ديگر، چيزي از اين محبتها ديده نميشود و صرفاً فضائل پيش ساخته ای نقل شده است.
ملاحظهاي بر كلام ناصر القفاري:
ايشان هم در واقع كلام بيهقي را تكرار كرده است و اگر ميتوانست به عالم طراز اولي يا نقل معتبري استناد كند حتما استناد ميكرد.
پاسخ تفصیلی را در شماره بعد ببینید
---------------------------------------------------
1. الاعتقاد: ص354.
2. البدايه و النهاية: ج5، ص122.
3. همان: ج5،ص227.
4. الصواعق المحرقه: ج1، ص109.
5. التحفة الاثنا عشرية: ص214.
6. اصول مذهب الشيعة: ج2، ص842.
7. الغدير: ج1، ص14 و ص73.
8. سيرة ابن هشام: ج4، ص1021.
منبع : سنت