فارسی
يكشنبه 02 دى 1403 - الاحد 19 جمادى الثاني 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

آيه ابلاغ و روز غدير

آيه ابلاغ و روز غدير

از جمله آيات کريمه: قول خداي تعالي است در سوره مائده:يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک، فان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس.

اين آيه شريفه روز هجدهم ذي الحجه سال حجه الوداع (دهم از هجرت) نازل شد، پس از آنکه پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله و بزرگوار بغديرخم رسيد جبرئيل در ساعت پنجم از روز مذکور بر آنجناب فرود آمد و گفت: يا محمد صلي الله عليه و آله همانا خداي متعال بتو درود ميفرستد و ميفرمايد: " اي فرستاده خدا، ابلاغ کن آنچه را (که درباره علي عليه السلام) از جانب پروردگارت بتو نازل شد، و اگر اين امر را اجراء ننمائي، رسالت خود را انجام نداده اي... " تا آخر آيه،

 

در اين موقع پيشروان آن کاروان عظيم که تعداد آنها يکصد هزار يا بيشتر بود نزديک جحفه رسيده بودند پيغمبر صلي الله عليه و آله امر فرمود آنها را که از آن نقطه پيشروي کرده اند برگردانند و آنها را که عقب بودند در جاي خود متوقف سازند تا علي عليه السلام را در ميان آنگروه آشکار سازد و آنچه را که خداوند متعال درباره او نازل فرموده بانها ابلاغ فرمايد، و (جبرئيل) آن جناب را آگاه ساخت، که خداوند او را (از کيد بدخواهان) نگاهداري فرموده.

 

آنچه در بالا بدان اشعار نموديم در نزد علماء ما اماميه) مورد اتفاق همگاني است، ولي ما اينجا در اين مقام باحاديث اهل سنت در اين زمينه استدلال و احتجاج مينمائيم، اينک بيان مقصود:

1-  حافظ ابوجعفر محمد بن جرير طبري متوفاي 31. (شرح حال او در ج 1 ص 166 ذکر شد) باسناد خود با بررسي، در " کتاب الولايه " در طريق حديث غدير از زيد بن ارقم روايت نموده که: چون رسول خدا صلي الله عليه و آله در بازگشت از حجه الوداع بغديرخم رسيد، هنگام ظهر بود و هوا در نهايت گرمي بود، بامر آنجناب خار و خاشاک آن محل را برطرف ساخته و نماز جماعت اعلام شد و ما همگي مجتمع شديم سپس خطبه رسا انشاء فرمود، بعد از آن فرمود:

همانا خداوند متعال اين آيه را نازل فرموده است:... بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس، و جبرئيل از طرف پروردگار من بمن امر نموده که در اين محل (که گروه مسلمانان حضور دارند) بايستم و هر سفيد و سياهي را آگاه نمايم باينکه:

 

علي بن ابي طالب برادر من، وصي من، خليفه من، و پيشواي بعد از من است، من از جبرئيل درخواست کردم که پروردگارم مرا از انجام اين امر بر کنار فرمايد، زيرا ميدانستم که افراد با تقوي کم و موذيان و ملامت کنندگان زيادند که مرا به پيوستگي زياد باعلي نکوهش ميکنند و از توجه زياد من بعلي بحدي نگران و بدبين هستند که مرا اذن (گوش) ناميده اند، و خداي متعال ضمن اين آيه، نکوهش و گفتار آنان را بمن خبر داد: و منهم الذين يوذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خير لکم و اگر بخواهيم نام آنها را ببرم و آنها را معرفي کنم، خواهم نمود، ولي با ندريدن پرده آنها بکرامت خود افزودم.

 خداي متعال راضي نشد جز بابلاغ اين امر، پس اي گروه مردم اين را بدانيد همانا خداوند او را (علي عليه السلام را) بعنوان ولي و امام بر شما نصب نمود و اطاعت امر او را بر همه واجب فرمود، حکم او جاري و گفتار او روا و نافذ است، و هر کس با او مخالفت نمايد از رحمت خدا دور است، و کسيکه او را تصديق نمايد مشمول رحمت پروردگار است بشنويد و اطاعت کنيد پس همانا:

 

خداي مولاي شما است، و علي امام (پيشوا) شما است، و سپس امامت در فرزندان من از صلب او (علي عليه السلام) برقرار است، تا روز قيامت، حلالي نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حلال فرموده اند، و حرامي نيست مگر آنچه خدا و رسولش آنرا حرام نموده اند و آنان، (يعني علي عليه السلام و امامان از فرزندان او)، علمي نيست مگر خداي متعال آنرا در من احصاء (و بمن موهبت فرموده) و من آنرا نقل نمودم به علي، پس، از او گمراه نشويد و از اوامر او استنکاف ننمائيد.

زيرا اوست که بسوي حق راهنمائي ميکند و بحق عمل مينمايد، خداوند توبه احدي را از آنانکه او را انکار نمودند نمي پذيرد و او را نميامرزد. بر خدا حتم است که چنين کند: او را جاويدان بعذاب دردناکي مبتلا کند پس او (علي عليه السلام) افضل تمام مردم است بعد از من مادام که رزق بندگان نازل ميشود و خلق جهان باقي هستند، آنکس که خلافت او را مرتکب شود از رحمت خدا دور است.

اين گفتار من، از جبرئيل، از خداوند است، پس هر کس نگران باشد و بينديشد که براي فرداي خود چه پيش فرستاده است؟

بفهميد محکم قرآن را (مطالب استوار و صريح آنرا) و پيروي نکنيد متشابه آنرا (آياتيکه نيازمند به بيان و تفسير و توضيح و تاويل است) و هرگز تفسير درست نتواند کرد آنرا مگر کسيکه من دست او را گرفته ام و بازوي او را بلند نموده ام و بشما او را نشان ميدهم:

 

هر کس من مولاي اويم، اين علي مولاي او است، و موالات او از جانب خداوند است که آنرا برمن نازل نموده است، آگاه باشيد، بطور تحقيق وظيفه خود را اداء نمودم، آگاه باشيد امر حق را ابلاغ کردم، آگاه باشيد آنچه را مامور بودم بشما شنوانيدم، آگاه باشيد، آنچه نيازمند به توضيح بود توضيح نمودم، امارت و فرماندهي مومنين بعد از من براي احدي جز او روا نيست سپس، او را (علي عليه السلام را) ببالا بلند فرمود تا بحدي که پاي او مقابل زانوي پيغمبر صلي الله عليه و آله قرار گرفت، و فرمود:

اي گروه مردم، اين برادر من، و وصي من و فرا گيرنده علم من است و جانشين من بر هر کس که بمن ايمان آورده و بر تفسير کتاب پروردگار من، و در روايتي افزود. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و العن من انکره، و اغضب علي من جحد حقه.  يعني بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را، و از رحمت خود دور دار منکرين او را، و خشم فرما بر کسيکه حق او را انکار نمايد.

 بار خدايا تو نازل فرمودي هنگام آشکار کردن اين امر براي علي اين آيه را: " اليوم اکملت لکم دينکم " (بامامته) يعني امروز کامل ساختم براي شما دين شما را، بسبب امامت او، پس هر کس به پيشوائي او و آنها (از امامان) که از فرزندان من از صلب او است تا روز قيامت تن ندهند، اين گروه اعمالشان نابود ميشود و آنان هميشه در آتش خواهند بود، همانا ابليس باعث بيرون شدن آدم عليه السلام (با اينکه برگزيده خدا بود) گرديد، بسبب حسد، پس حسد نورزيد که در نتيجه اعمال شما نابود شود و قدمهاي شما بلغزد، درباره علي نازل شده است، سوره " و العصر، ان الانسان لفي خسر ".

 

اي گروه مردم: ايمان بياوريد بخدا و رسول او، و بنوريکه با او نازل شده، پيش از آنکه چهره هائي را دگرگون سازيم و آنها را به پشت سر برگردانيم يا آنها را لعنت کنيم همانطور که اصحاب سبت را لعنت نموديم، آن نور از خداوند در من است، و سپس در علي عليه السلام و بعد از او در نسل او است تا قائم مهدي.

اي گروه مردم: بزودي بعد از من، پيشواياني خواهند بود که بسوي آتش دعوت ميکنند (پيروان خود را مستحق عذاب الهي مينمايند) و روز قيامت کسي آنها را ياري نميکند، و خداوند و من از آنان بيزاريم، آنان و ياران و پيروانشان در پست ترين درجات جهنم خواهند بود، و زود است که امر خلافت را بدون حق تبديل بپادشاهي (و تسلط خودخواهانه بر خلق) خواهند نمود، پس در اين هنگام است که خداوند بمجازات شمامي پردازد اي گروه جن و انس، و بسوي شما شراره هاي آتش و مس گداخته و روان ميسازد و در اين هنگام ديگر روي نصرت نخواهيد ديد... تا پايان حديث- نقل از " ضياء العالمين ".

 

2- حافظ، ابن ابي حاتم، ابو محمد حنظلي، رازي، متوفاي 327 (شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت) باسناد خود از ابي سعيد خدري آورده، که اين آيه " يا ايها الرسول بلغ... " روز غدير خم درباره علي عليه السلام بر رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل شد.

3- حافظ، ابو عبد الله محاملي متوفاي 330 (شرح حال او در ج 1 ص 169 گذشت) در امالي خود باسنادش از ابن عباس حديثي را روايت کرده که در ج 1 ص 98 گذشت و در حديث مزبور است که: تا آنگاه که رسول خدا صلي الله عليه و آله بغديرخم رسيد، خداي عز و جل بر او نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " تا آخر آيه در اين هنگام ندا کننده نماز بپا خاست و نماز جماعت اعلام شد... تا پايان حديث بشرحيکه مذکور شد.

4- حافظ ابوبکر فارسي، شيرازي، متوفاي 11/407 (شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت) در کتاب خود " ما نزل من القرآن في اميرالمومنين " باسناد از ابن عباس روايت نموده که اين آيه روز غديرخم درباره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل گشت.

 

5- حافظ، ابن مردويه، متولد سال 323 و متوفاي سال 416 (شرح حال او در ج 1 ص 178 گذشت) باسناد خود از ابي سعيد خدري روايت نموده که اين آيه: روز غدير خم درباره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل گرديد.

و باسناد ديگر از ابن مسعود روايت نموده که گويد: ما در عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله اين آيه را چنين تلاوت ميکرديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک ان عليا مولي المومنين، و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمک من الناس.

و باسناد خود از ابن عباس روايت نموده که: پس از آنکه خداوند متعال امر فرمود پيغمبرش صلي الله عليه و آله را که علي عليه السلام را بپا دارد و بگويد در حق او آنچه را که گفت، پيغمبر صلي الله عليه و آله گفت بار خدايا، همانا قوم من از جاهليت تازه باسلام گرائيده اند و پس از بيان اين مطلب بحج خود روانه شد، هنگام مراجعت چون در غديرخم فرود آمد، خداوند بر او نازل فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " تا آخر آيه. پس بازوي علي عليه السلام را گرفت و سپس بمحل اجتماع مردم خارج شد و خطاب بخلق فرمود اي مردم: آيا من بشما اولي (سزاوارتر) از خودتان نيستم؟ گفتند: بلي يا رسول الله، تو اولي هستي بما از خود ما، فرمود:

 بار خدايا هر کس من مولاي اويم علي مولاي او است، بار خدايا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار، دشمنان او را و اعانت کن اعانت کننده او را و خوار گردان خوار کننده او را و ياري فرما ياوران او را و دوست بدار دوست دارنده او را و دشمن بدار دشمن دارنده او را، ابن عباس گفت: پس از اين اعلام بخدا سوگند واجب شد (ولايت علي عليه السلام) بر گردن آن گروه، و حسان بن ثابت گفت:  كه در بالا ذكر شده است

 

 و از زيد بن علي روايت شده که: چون جبرئيل امر ولايت را آورد، عرصه بر پيغمبر صلي الله عليه و آله تنگ شد و فرمود: قوم من تازه از جاهليت باسلام گرائيده اند، سپس اين آيه نازل شد (نقل از " کشف الغمه " صفحه 94 )

6- ابو اسحق ثعلبي- نيشابوري- متوفاي 37/427 (شرح حال او در ج 1 ص 179 ذکر شد) در تفسير خود " الکشف و البيان " از ابي جعفر محمد بن علي (امام باقر عليه السلام) روايت نموده که معني آيه مزبور چنين است: "... تبليغ نما آنچه را که از جانب پروردگارت بر تو نازل شده در برتري و فضل علي " و پس از نزول اين آيه دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه

و ثعلبي مذکور گويد: خبر داد مرا، ابو محمد عبد الله بن محمد قايني، از ابو- الحسين محمد بن عثمان نصيبي، از ابوبکر محمد بن حسن سبعي، از علي بن محمد دهان و حسن بن ابراهيم جصاص، از حسين بن حکم، از حسن بن حسين، از حبان، از کلبي، از ابي صالح، از ابي عباس، درباره قول خداي تعالي:

 

" يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " تا آخر آيه، گفت: درباره علي عليه السلام نازل شده است، به پيغمبر صلي الله عليه و آله امر شد که درباره او تبلغ کند، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

7- حافظ ابو نعيم اصفهاني متوفاي سال 430 (شرح حال او در ج 1 ص 180 ذکر شد) در تاليف خود " ما نزل من القرآن في علي عليه السلام) از ابي بکر بن خلاد از محمد بن عثمان بن ابي شيبه، از ابراهيم بن محمد بن ميمون، از علي بن عابس، از ابي الحجاف و اعمش، و اين دو از عطيه روايت کرده اند که: اين آيه درباره علي عليه السلام برسول خدا صلي الله عليه و آله در روز غديرخم نازل شد (بنقل " الخصايص " ص 29).

8- ابوالحسن واحدي نيشابوري متوفاي 468 (شرح حال در ج 1 ص 183 ذکر شد) در " اسباب النزول " ص 150، از ابي سعيد محمد بن علي صفار، از حسن بن احمد مخلدي، از محمد بن حمدون بن خالد، از محمد بن ابراهيم حلواني، از حسن بن حماد سجاده، از علي بن عابس، از اعمش و ابي الحجاف و اين دو، از عطيه، از ابي سعيد خدري روايت نموده که گفت: اين آيه در روز غدير خم درباره علي بن ابي طالب رضي الله عنه نازل شده است.

 

9- حافظ، ابو سعيد سجستاني متوفاي 477 (شرح حال او در ج 1 ص 183 ذکر شد) در " کتاب الولايه " باسنادش از چندين طريق از ابن عباس روايت کرده که گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله مامور شد که ولايت علي عليه السلام را تبليغ نمايد، پس خداي عز و جل اين آيه را باو نازل فرمود:

 " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " تا آخر آيه، چون روز غدير خم شد، پيغمبر صلي الله عليه و آله بپا خاست و پس از اداي حمد و ستايش خداوند فرمود: آيا من اولي (سزاوارتر) بشما نيستم از خود شما؟ گفتند: بلي فرمود: فمن کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره و اعز من اعزه و اعن من اعانه (طرايف).

10- حافظ، حاکم حسکاني، ابو القاسم (شرح حال او در ج 1 ص 184 ذکر شد) در " شواهد التنزيل لقواعد التفصيل و التاويل " باسنادش، از کلبي، از ابي صالح، از ابن عباس و جابر انصاري روايت نموده که گفتند: خداي تعالي امر فرمود محمد صلي الله عليه و آله را که علي عليه السلام را منصوب و ولايت او را بر خلق اعلام نمايد.

 

آنحضرت ترسيد مبادا بگويند: از پسر عم خود هواداري ميکند و آنحضرت را بر آن نکوهش کنند، لذا خداي متعال باو وحي فرمود: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " تا آخر آيه، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله روز غدير خم ولايت او را بر خلق استوار فرمود. (مجمع البيان ج 2 ص 223 )

11- حافظ، ابو القاسم ابن عساکر شافعي، متوفاي سال 571 (شرح حال او در ج 1 ص 189 ذکر شد) باسناد خود از ابي سعيد خدري روايت نموده که آيه مذکوره در روز غدير خم در شان علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است.

12- ابو الفتح نطنزي (شرح حال او در ج 1 ص 188 ذکر شد) در خصايص العلويه باسناد خود از امامين، محمد بن علي الباقر و جعفر بن محمد الصادق عليهم السلام روايت کرده که آيه مزبور روز غديرخم نازل شده است (ضياء العالمين).

 

13- ابو عبد الله فخر الدين رازي شافعي، متوفاي 606 (شرح حال او در ج 1 ص 192 ذکر شد) در ج 3 تفسير کبير ص 636 گويد: دهم آيه مزبور در فضل علي عليه السلام نازل شد و چون آيه نازل شد (پيغمبر صلي الله عليه و آله) دست او را (علي عليه السلام را) گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس از آن عمر رضي الله عنه او را ملاقات کرد و گفت: گوارا باد تو اي پسر ابي طالب، گرديدي مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومن، و اين قول ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علي است.

14- ابو سالم نصيبي، شافعي، متوفاي 562 (شرح حال او در شعراي قرن هفتم خواهد آمد) در " مطالب السول " ص 16 گويد: پيشوا ابوالحسن علي واحدي در کتاب خود، مسمي به " اسباب النزول " بسند خود خبري را نقل نموده که سند آنرا منتهي ميکند به ابي سعيد خدري رضي الله عنه که گفت: اين آيه در روز غدير خم درباره علي بن ابي طالب عليه السلام نازل شده است.

 

15- حافظ، عز الدين رسعني موصلي، حنبلي، متولد سال 589 و متوفاي 661 (شرح حال او در ج 1 ص 196 ذکر شد) در تفسير خود (ستايش نسبت به تفسير او از قول ذهبي قبلا ذکر شده) از ابن عباس رضي الله عنه روايت نموده که گفت: چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلي الله عيه و آله دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه،

16- شيخ الاسلام، ابو اسحق حمويني متوفاي 722 (شحر حال او در ج 1 ص 200 ذکر شد) در " فرايد السمطين " از استادان سه گانه خود: سيد برهان الدين ابراهيم بن عمر حسيني مدني، و شيخ پيشوا مجد الدين عبد الله بن محمود موصلي، و بدر الدين محمد بن محمد بن اسعد بخاري باسنادشان از ابي هريره روايت کرده که: آيه مزبور در شان علي عليه السلام نازل شده است.

 

17- سيد علي همداني متوفاي 786 (شرح حال او در ج 1 ص 205 گذشت) در " موده القربي " از قول براء بن عازب رضي الله عنه نقل کرده که گفت: با رسول خدا صلي الله عليه و آله در حجه الوداع آمدم چون بغدير خم رسيديم نماز جماعت اعلام شد رسول خدا صلي الله عليه و آله زير درختي نشست و دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود:

آيا من اولي (سزاوارتر) بمومنين از خود آنها نيستم؟ گفتند: بلي، هستي يا رسول الله فرمود: آگاه باشيد، هر کس من مولاي اويم علي عليه السلام مولاي او است، بار خدايا، دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را، سپس عمر رضي الله عنه او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اي علي بن ابي طالب گرديدي مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومن، و در اين باره نازل شد " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " تا آخر آيه.

 18- بدر الدين ابن عيني حنفي متولد 762 و متوفاي 855 (شرح حال او در ج 1 ص 211 ذکر شد) در کتاب " عمده القاري " در شرح صحيح بخاري ج 8 ص 584 در مورد قول خداي تعالي: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک... " ذکر نمود از حافظ، و احدي، آنچه را که از حديث حسن بن حماد سجاده گذشت با همان سند و متن، سپس از مقاتل و از زمخشري بعض وجوه ديگر مذکور در سبب نزول آيه مزبور را حکايت کرده، و گفته که ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بيان کرده که:

 

 معناي آيه مزبور اينست... تبليغ کن آنچه را که از پروردگارت در فضل علي رضي الله عنه بسوي تو نازل گشته، پس چون اين آيه نازل شد پيغمبر صلي الله عليه و آله دست علي عليه السلام را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه.

19- نور الدين ابن صباغ مالکي مکي متوفاي 855 (شرح حال او در ج 1 ص 211 گذشت)، در " فصول المهمه " ص 27 روايتي را که واحدي در کتاب اسباب النزول از ابي سعيد خدري نقل نموده ذکر کرده است.

20- نظام الدين قمي نيشابوري در ج 6 تفسير خود در ص 170 چنين گويد: و از ابي سعيد خدري روايت شده که اين آيه " يا ايها الرسول بلغ... " در فضل و برتري علي بن ابي طالب رضي الله عنه نازل شد و در نتيجه نزول آن، رسول خدا صلي الله عليه و آله دست او را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، پس عمر او را ملاقات نمود و باو گفت: گوارا باد تو را اي پسر ابي طالب گرديدي مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومن، و اين قول ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علي است، سپس اقوال ديگري در سبب نزول آن ذکر نموده است.

 

21- کمال الدين ميبدي، متوفاي بعد از سال 908 (در ج 1 ص 214 ذکر شده)، در شرح ديوان اميرالمومنين عليه السلام در ص 415 گويد: ثعلبي روايت نموده که رسول خدا صلي الله عليه و آله آنچه را که در غديرخم فرمود: بعد از نزول قول خداي تعالي: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " بود، و بر اهل توفيق پوشيده نيست که قول خداي تعالي: " النبي اولي بالمومنين من انفسهم " با داستان غدير (و سخن پيغمبر صلي الله عليه و آله: الست اولي بکم من انفسکم... (سازش دارد و خداي، داناتر است.

22- جلال الدين سيوطي، شافعي، متوفاي 911، (شرح حال او در ج 1 ص 214 مذکور است) در ج 2 " الدرر المنثور " ص 298 گويد: ابو الشيخ با دقت در سند از حسن روايت نموده که: " رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: همانا خداوند مرا برسالتي مبعوث (مامور) فرمود که عرصه فکرم (در ابلاغ آن) تنگ شد و دانستم که مردم مرا تکذيب خواهند نمود، پس خداي متعال مرا تهديد فرمود که اگر ابلاغ نکنم مرا عذاب فرمايد، پس اين آيه نازل شد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک..."

 

و عبد بن حميد و ابن جرير، و ابن ابي حاتم، و ابو الشيخ با دقت در سند از مجاهد روايت کرده اند که گفت: چون اين آيه " بلغ ما انزل اليک... " نازل شد، پيغمبر صلي الله عليه و آله عرض نمود: پروردگارا من يکتن تنها هستم، چگونه (اين وظيفه را) انجام دهم؟ مردم (باذيت و زيان من) اجتماع خواهند نمود، در نتيجه اين قسمت از آيه نازل شد: " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته...".

 و ابن ابي حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساکر، از ابي سعيد خدري با دقت در سند روايت نموده اند که اين آيه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل شد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک- ان عليا مولي المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس

23- سيد عبد الوهاب بخاري، متولد 869 و متوفاي 932 (شرح حال او در ج 1 ص 215 ذکر شده)، در تفسير قول خداي تعالي: " قل لا اسئلکم عليه اجرا الا الموده في القربي " چنين گويد: از براء بن عازب رضي الله عنه در (تفسير) قول خداي تعالي: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " روايت شده که گفت:

 

يعني تبليغ کن از فضايل علي. و اين آيه در غدير خم نازل شد، پس رسول خدا صلي الله عليه و آله خطبه اي بيان داشت و سپس فرمود: من کنت مولاه فهذا علي مولاه پس از اين بيان پيغمبر صلي الله عليه و آله عمر رضي الله عنه گفت: به به يا علي گرديدي مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومني، ابو نعيم اين روايت را آورده و ثعالبي نيز آنرا در کتاب خود ذکر نموده است.

24- سيد جمال الدين شيرازي متوفاي 100 (چنانکه در ج 1 ص 219 گذشت)، در اربعين خود نزول آيه مذکوره را در غدير خم از ابن عباس بلفظي که در ج 1 ص 98 گذشت روايت نموده است.

25- محمد محبوب العالم (مذکور در ج 1 ص 225 (در تفسير خود (مشهور به تفسير شاهي) بشرحي که نقل از تفسير نظام الدين نيشابوري گذشت حکايت نموده است.

26- ميرزا محمد بدخشاني (مذکور در ج 1 ص 229 (، در " مفتاح النجا " گويد: آياتي که در شان اميرالمومنين علي بن ابي طالب کرم الله وجهه نازل شده بسيار زياد است بحدي که من نميتوانم احاطه بهمه آنها حاصل نمايم، ناچار لب لباب (نخبه آنها را) در اين کتاب وارد نمودم، تا آنجا که گويد:

 ابن مردويه، از زر، از عبد الله رضي الله عنه با دقت در سند آورده که: ما در عهد و زمان رسول خدا صلي الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت ميکرديم: بکيفيت و شرحيکه در صفحه 93 از ابن مردويه مذکور شد. سپس از طريق خود از ابي سعيد خدري آنرا روايت نموده و در پايان آن ذکر کرده: سپس نازل شد: " اليوم اکملت لکم دينکم " و روايتي را که حافظ رسعني با دقت در سند آورده (و در صفحه 98 ذکر شد) او نيز روايت کرده است.

27- قاضي شوکاني متوفاي 1250 (شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت) در تفسير خود " فتح القدير " ج 3 ص 57 گويد: ابن ابي حاتم، و ابن مردويه و ابن عساکر، با دقت در سند از ابي سعيد خدري روايت کرده اند که گفت: اين آيه " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " در روز غدير درباره علي بن ابي طالب رضي الله عنه بر رسول خدا صلي الله عليه و آله نازل گرديد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود روايت کرده که: ما در عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله چنين قرائت مينموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک- ان عليا مولي المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته، و الله يعصمک من الناس.

 

28- سيد شهاب الدين آلوسي، شافعي، بغدادي، متوفاي 1270 (شرح حال او در ج 1 ص 234 گذشت)، در ج 2 " روح المعاني " ص 348 گويد: شيعه چنين پندارد (معتقد است) که مراد آيه از- آنچه که خدا بتو نازل فرموده است، خلاف علي کرم الله وجهه ميباشد، چه، آنان (شيعه) باسنادهاشان از ابي جعفر و ابي عبد الله رضي الله عنهما روايت کرده اند که:

خداي تعالي وحي فرمود به پيغمبرش که علي کرم الله تعالي وجهه را بجانشيني خود معرفي و اعلام نمايد، و آن حضرت ميترسيد که اين امر بر جماعتي از اصحابش سخت و دشوار باشد، پس خداوند براي تشجيع او بکاريکه مامور است اين آيه را نازل فرمود، و از ابن عباس روايت شده که:

 اين آيه درباره علي کرم الله وجهه نازل شد زماني که خدا رسولش را امر فرمود که مردم را بولايت او (علي عليه السلام) آگاه فرمايد، پس آنحضرت انديشه نمود از اينکه مردم بگويند از پسر عم خود هواداري کرد و او را باين امر سرزنش و نکوهش نمايند، پس خداي متعال اين آيه را وحي فرمود، پس آنحضرت بپا خاست و ولايت او را اعلام داشت در روز غدير خم و دست او را گرفت و فرمود: من کنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.

 

و جلال الدين سيوطي در " الدر المنثور " با دقت در اسناد از ابن ابي حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساکر آورده که آنها از ابي سعيد خدري روايت نموده اند که گفت: اين آيه روز غدير خم در شان علي بن ابي طالب کرم الله وجهه برسول خدا صلي الله عليه و آله نازل شد، و ابن مردويه با دقت در سند از ابن مسعود آورده که او گفت: ما در عهد رسول خدا صلي الله عليه و آله اين آيه را چنين قرائت مي نموديم: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک- ان عليا ولي المومنين- و ان لم تفعل فما بلغت رسالته.

 

29- شيخ سليمان قندوزي، حنفي متوفاي 1293 (شرح حال او در ج 1 ص 235 مذکور است)، در " ينابيع الموده " ص 120 گويد: ثعلبي با دقت در سند از ابي صالح، از ابن عباس و از محمد بن علي (باقر) رضي الله عنهما روايت نموده که: اين آيه درباره علي عليه السلام نازل شده، حمويني نيز در " فرائد السمطين " از ابي هريره و همچنين مالکي در " فصول المهمه " از ابي سعيد خدري با دقت در اسناد روايت نموده اند، که: اين آيه روز غدير خم درباره علي عليه السلام نازل شده. شيخ محيي الدين نووي آنرا چنين ذکر نموده. 30- شيخ محمد عبده مصري متوفاي 1323 (شرح حال او در ج 1 صفحه 237 گذشت) در ج 6 تفسير " المنار " ص 463 گويد: ابن ابي حاتم، ابن مردويه،

و ابن عساکر، از ابي سعيد خدري روايت نموده اند که آيه مزبور در روز غديرخم درباره علي عليه السلام نازل شده. حق سخن- اين بود آنچه در اين مقام از احاديث و اقوال (علماء و مفسرين اهل سنت) داير بنزول آيه تبليغ در شان علي بن ابي طالب عليه السلام تتبع و ذکر آن براي ما مقدور افتاد، آنها که دامنه نقل خود را توسعه داده اند، وجوه ديگري در مورد نزول آيه مذکوره ذکر نموده اند، نخستين کسي که ما او را شناخته ايم که وجوه ديگري براي نزول آيه ذکر کرده، طبري است که در ج 6 تفسيرش ص 198 بدان پرداخته و سپس متاخرين از او پيروي کرده اند و بالنهايه فخر رازي اقوال شان نزول آيه را به نه قول رسانده و دهمين آنها آن بود که ما در اين کتاب ذکر نموديم.

 

اما وجهي را که طبري (در شان نزول آيه مزبور) ذکر نموده از ابن عباس آورده که او گفت: يعني اگر کتمان کني آيه اي را از آنچه نازل شده است بر تو از طرف پروردگارت، تبليغ نکرده اي رسالت مرا. و اين قول و وجه با نزول آيه مذکوره در داستان غدير منافاتي ندارد، خواه لفظ (آيه) را در قول ابن عباس (اگر کتمان کني آيه را) نکره محض بگيريم، و يا نکره تخصيص داده شده، و بنا بر اينکه نکره تخصيص داده شده بگيريم، مراد همان معنائي ايستکه ما بوسيله آنچه از احاديث و رواياتي که نقل شد در مقام اثبات آن معني هستيم، و بنا بر اينکه آنرا نکره مطلق و محض بگيريم، در اينصورت: اين جمله " و ان لم تفعل فما بلغت رسالته " تاکيدي است در انجام و اجراء چيزيکه امر به تبليغ آن شده منتهي بلفظ مطلق که هر مصداق و موضوعي را شامل ميشود و بنابراين داستان غدير هم يکي از آن مصداق ها و موضوعها ميباشد.

و (قول ديگر) از قتاده آورده که وي گفت: بزودي (خداوند متعال) بکفايت خود خواهد گرفت پيغمبر صلي الله عليه و آله را (از بدخواهان و کينه اندوزان) و او را از کيد آنها نگاه خواهد داشت، و (با اين نويد) او را امر بابلاغ فرمود، و اين قول هم با آنچه ما ميگوئيم ضديت و منافاتي ندارد، زيرا در اين معني جز اين منظور نيست که خداي متعال کفايت کيد دشمن و نگهداري از سوء نيت آنها را در تبليغ امري که پيغمبر انديشه اختلاف و عدم تمکين امتش را در آن مينموده تضمين فرموده. و امتناعي ندارد از اينکه آن امر، همان نص غدير باشد، و با تصريحاتيکه در اين احاديث (که ذکر شد) مشهور است همين معني متعين ميشود.

 

و از سعيد بن جبير، و عبد الله بن شقيق، و محمد بن کعب قرظي، و عايشه آورده که آنان گفتند (و لفظ روايت از عايشه است) پيش از نزول آيه: " و الله يعصمک من الناس " عده از پيغمبر صلي الله عليه و آله حراست مينمودند، ولي پس از نزول اين آيه پيغمبر صلي الله عليه و آله سر خود را از حجره خود بيرون کرد و بمردم (نگهبانان و حراست کنندگان خود) فرمود: برگرديد (يعني برويد، ديگر نيازي به نگهباني و حراست شما ندارم) زيرا خداوند مرا نگهداري فرمود.

در اين قول نيز، جز اينکه پس از نزول وعده نگهداري خداوند، پيغمبر صلي الله عليه و آله نگهبانان خود را (از پيرامون جايگاه خود) متفرق ساخت، چيز ديگري وجود ندارد و متعرض هيچگونه امري که پيغمبر صلي الله عليه و آله بدان جهت ترس و انديشه برانگيختن مردم را در اين داستان و يا بطور مطلق، داشته، نمي باشد، و امتناعي ندارد از اينکه اين امر همان داستان و مسئله غدير باشد، و از طرفي روايات مذکوره در اين کتاب و غير آن همين امر را تاييد و تعيين ميکند.

 

و طبري در سبب نزول آيه نيز از قرظي ذکر نموده که: پيغمبر صلي الله عليه و آله هر وقت بمنزلي فرود مي آمد اصحاب آنحضرت درخت سايه داري انتخاب ميکردند که پيغمبر صلي الله عليه و آله خواب نيمروز را در زير آن درخت بياسايد، روزي هنگام آسايش پيغمبر، عربي صحرائي آمد و شمشير خود را کشيد و گفت: چه کسي تو را از (حمله) من مانع خواهد شد؟ پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود خدا: در اين هنگام دست آن عرب لرزيد و شمشير از دست او افتاد، راوي گويد عرب مزبور در آن حال (با وضعي غير عادي) آنقدر سر خود را بدرخت کوبيد تا مغز او متلاشي گشت، پس خداي متعال نازل فرمود:

و الله يعصمک من الناس.. تا آخر. و اين روايت تناقض دارد با آنچه که قبلا ذکر شد داير باينکه نگهبانان آنجناب را در بر ميگرفتند تا هنگاميکه اين آيه نازل شد، زيرا بسيار دور از تصور است که با وجود نگهبانان در پيرامون جايگاه آنجناب و آويخته شدن شمشير در نزد آنحضرت، آن عرب صحرائي هنگامي که آنجناب با چنين وضعي استراحت فرموده بتواند بسوي آنحضرت راه بيابد؟

 علاوه بر اين، قبول چنين واقعه مستلزم اينست که آيه مذکوره بطور پراکنده و متفرق نازل شده باشد، زيرا، اين روايت تصريح دارد که آنچه بعد از داستان آن عرب صحرائي نازل شد، فقط اين جمله از قول خداي تعالي بود: و الله يعصمک من الناس، و بين اين داستان با صدر آيه (يا ايها الرسول بلغ...) سنخيت و مناسبتي وجود ندارد و با چنين کيفيتي پذيرش چنين قولي (در سبب نزول آيه مزبور) که قرظي بتنهائي آنرا روايت کرده دشوار و مشکل است،

و بعيد و محال نيست که داستان آمدن عرب صحرائي از جمله اتفاقاتي باشد که در پيرامون نص غدير و نزول آيه بوجود آمده باشد و راويان ساده لوح (بدون توجه و دقت در جهات لازم) پنداشته باشند که اين آيه براي خاطر موضوع اعرابي (که يک موضوع فرعي و اتفاقي بوده) نازل شده است در حالتي که سبب بزرگتر و مهمتري براي نزول آن وجود داشته و آن امر ولايت کبری بوده، وگرنه اين حادثه (بفرض وقوع) حادثه مهمي نبوده که براي خاطر آن آيه اي نازل گردد؟ و چه بسيار نظاير اين امر اتفاق افتاده که مورد اهميت و توجه قرار نگرفته، منتهي چنين اتفاقي (بفرض وقوع و صحت) چون مقارن با نص ولايت علي عليه السلام اتفاق افتاده اشخاص بسيط و ساده لوح را بچنين وهم و پنداري افکنده است!!!

 

و طبري از ابن جريج روايت نموده که: پيغمبر صلي الله عليه و آله از قريش انديشناک بود، چون اين آيه (و الله يعصمک من الناس) نازل شد، آنحضرت دراز کشيد و دو يا سه بار فرمود: هر کس اراده خوار کردن مرا نموده بيايد. و چه مانعي دارد که آن امري که رسول خدا صلي الله عليه و آله براي خاطر آن امر از قريش انديشناک بود همان نص خلافت باشد، چنانکه احاديث و روايات مذکوره بتفصيل بدان اشعار نموده، پس بنابراين، اين روايت هم با آنچه که ما ميگوئيم ضديت و منافاتي نخواهد داشت؟

و طبري بچهار سند از عايشه روايت نموده که گفت: هر کس گمان کند که محمد صلي الله عليه و آله امري از کتاب خدا را کتمان نموده، هر آينه بهتان و افتراي بزرگي بخداي متعال مرتکب گشته، در حاليکه خداي متعال فرمايد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... و عايشه با گفتار اين مطلب در صدد بيان سبب نزول نبوده، فقط باين آيه کريمه استدلال نموده است باينکه پيغمبر صلي الله عليه و آله نسبت بامر تبليغ نهايت مراقبت و اهتمام را فرموده و هيچ آيه اي را از کتاب خدا فرو گذار ننموده مگر آنکه آنرا ابلاغ و توضيح و بيان کرده و اين مطلبي است که بهيچوجه در خور شک و ترديد نبوده، و ما نيز قائل بان هستيم چه قبل از نزول آيه مذکوره و چه بعد از آن.

 و اما، آنچه را که رازي در جلد 3 تفسيرش در صفحه 635 از وجوه ده گانه (اقوال مربوط به اسباب نزول آيه مذکوره)- گرد آورده و نص غدير را دهمين آنها قرار داده و داستان عرب صحرائي مذکور در تفسير طبري را هشتمين آنها قرار داده و انديشه از قريش را با افزايش يهود و نصاري بر آن نهمين اقوال مربوط بان قرار داده (در حالتيکه حق سخن را درباره دو قول مذکور دانستيد)، اقوال مذکوره مبتني و متکي بر رواياتي است مرسل که سندهاي طريق آن مقطوع و گوينده آن غير معلوم است!

 

و لذا در تفسير نظام الدين نيشابوري تمام آن اقوال به قيل (يعني: گفته شده) نسبت داده شده است و نامبرده (نيشابوري) روايتي را که شامل نص ولايت است اول وجوه و اقوال مذکوره قرار داده و آنرا به ابن عباس و براء بن عازب و ابي سيد خدري و محمد بن علي عليهما السلام نسبت داده است.

و طبري که خود مقدم تر و داناتر باين شئون بوده وجوه مذکوره را راسا بحساب نياورده و هر چند حديث ولايت را نيز ذکر ننموده، ليکن کتاب جداگانه در آن تاليف نموده و حديث ولايت را بهفتاد و اند طريق آورده چنانکه در پيش، از او و از کسيکه آنرا باو نسبت داده ياد شد، و در آنجا طبري نزول آيه مذکوره را در آن هنگام (هنگام اعلام و نص بولايت علي عليه السلام) باسنادش از زيد بن ارقم روايت نموده.

و خود رازي معتبر نشمرده است از وجوه مذکوره مگر آنچه را که در ميان وجه نهم بر روايت طبري افزوده و گفته که پيغمبر از يهود و نصاري انديشناک بود و بزودي بحقيقت حال در اين امر واقف خواهيد شد.

بنابر مراتب مسطوره، وجوه نامبرده صلاحيت آنرا ندارد که مورد اعتماد قرار گيرد و در خور آن نيست که با احاديث معتبره سابق الذکر که دانشمندان بزرگ مانند طبري، و ابن ابي حاتم، و ابن مردويه، و ابن عساکر، و ابي نعيم، و ابي اسحق ثعلبي، و واحدي، و سجستاني، و حسکاني، و نطنزي، و رسعني، و غير آنها با اسنادهاي بهم پيوسته آنها را روايت نموده اند- مقابله و معادله نمايد، آيا نسبت بحديثي که اين پيشوايان معتبر ميدانند جز تصديق بحقيقت آن چه گمان ديگري ميتوان نمود؟

 

 مضافا بر آنچه گفته شد، اصولا در بعض وجوه (که در سبب نزول " آيه تبليغ " رازي ذکر نموده). دلائل ساختگي آشکار و نمايان است، چه آنکه سياق آيه با وجوهي که بعنوان سبب نزول ذکر شده ملايمت و مناسبتي ندارد بنا به تمام وجوه (نه گانه مذکوره) دور نيست که تفسير براي باشد، يا استحساناتي است فرضي که فاقد دليل است، يا مقصود ايجاد موانع زيادي است در برابر حديث ولايت، تا نيروي آن حقيقت (با القاء اين گونه اوهام) درهم شکسته شود و جانب تصديق باين امر خطير ضعيف و زبون گردد در حاليکه خداي متعال ابا و امتناع دارد (از حصول مقصود بد انديشان) تا آنجا که نور خود را تمام و جلوه گر فرمايد.

رازي بعد از ذکر و تعداد وجوه (دهگانه داير باسباب نزول آيه تبليغ) گويد: بدان که اين روايت اگر چه بسيار است، ولي اولي اينست که مدلول آيه حمل شود بر اينکه خداي تعالي پيغمبر صلي الله عليه و آله را از مکر يهود و نصاري ايمن ساخت و او را امر فرموده که بدون انديشه از آنان تبليغ خود را ظاهر سازد، و رجحان اين نظر از اين جهت است که بحث و سخن بسياري قبل از اين آيه و بعد از آن با يهود و نصاري جريان دارد، لذا ديگر روا نيست که اين يک آيه در بين مطالب قبل و بعد آن مربوط به موضوع ديگري باشد که از مطالب قبل و بعد بيگانه و بي ارتباط گردد...

 

آه و شما خواننده (گرامي) مي بينيد که اين تجريح رازي نسبت باين وجه صرف استنباطي است که با استفاده از سياق آيات نموده بدون اينکه مستندي از روايتي داشته باشد، و ما پس از دانستن اين اصل که: ترتيب ذکر آيات نوعا غير از ترتيب نزول آنها است، ديگر در مقابل نقل صحيح مراعات سياق آيات براي ما مهم نخواهد بود، و با ملاحظه ترتيب نزول سوره هائي که با ترتيب آنها در قرآن مخالفت دارد مزيد اطمينان باين امر حاصل خواهد شد و وجوه آياتي که در مکه نازل شده در سوره هائي که در مدينه نازل شده و بالعکس، مويد اين موضوع است، سيوطي در جلد 1 " الاتقان " صفحه 24 چنين نگاشته:

فصل: اجماع و نصوص مترادفه بر اين امر قايم است که: ترتيب آيات (قرآن) توقيفي است، و شبهه در اين امر نيست، اما اجماع باين امر: عده از علماء تفسير از جمله، زرکشي در " البرهان " و ابوجعفر بن زبير در " مناسبات " اين مطلب را نقل کرده اند، و عبارت ابن زبير اين است: ترتيب آيات (قرآن) در سوره هاي آنها بتوقيف و امر و اعلام (پيغمبر صلي الله عليه و آله) واقع گشته، بدون اينکه در اين موضوع خلافي بين مسلمين باشد، سپس نصوصي را ذکر کرده بر اينکه: رسول خدا صلي الله عليه و آله آنچه را که از قرآن بر او نازل ميشد بهمين ترتيبي که هم اکنون در مصحف هاي ما (قرآن) مثبت است باصحاب خود تعليم ميفرمود و تعليم او بدين نحو بتوقيف و اعلام جبرئيل عليه السلام بود که هنگام نزول هر آيه بيان ميداشت که جاي نوشتن اين آيه در عقب فلان آيه در فلان سوره است.. اه.

علاوه بر آنچه ذکر شد، اصولا انديشه و ترس پيغمبر صلي الله عليه و آله از يهود و نصاري بمقتضاي اوضاع و احوال مي بايستي در اوايل بعثت آنجناب باشد و يا لا اقل کمي بعد از هجرت، نه در اواخر دوران آنحضرت يعني در موقعي که دولت هاي عالم (در اثر نيرو و تفوق اسلام و مسلمين) تهديد ميشدند، و امم مختلفه جهان از او ( و پيشرفت امرش) ترسناک بودند، و هنگاميکه خيبر را فتح کرده بود و بني قريضه و بني النظير را (که مهم ترين طوايف يهود بودند) پراکنده و مستاصل نموده بوده، و چهره هاي بسوي او نگران و گردنکشان در مقابل او خواه ناخواه تسليم و خاضع شده بودند، چه حجه الوداع در اين اوان انجام يافت و اين آيه هم چنانکه از احاديث سابق الذکر دانستيد در آن (حجه الوداع) نازل شده. و قرطبي در جلد 6 تفسيرش صفحه 30 اجماع مفسرين را اعلام و تصريح مينمايد باينکه سوره مائده (که آيه تبليغ در سوره مزبور است) در مدينه نازل گشته، سپس از (نقاش) نقل ميکند که در سال حديبيه (سال ششم از هجرت) نازل شده و بدنبال آن اين جمله را از ابن العربي نقل ميکند که اين حديث ساختگي است و براي هيچ مسلمي روا نيست که اعتقاد بان بنمايد.. تا آنجا که گويد:

 

و از همين سوره بعضي در حجه الوداع نازل شده و بعضي ديگر در سال فتح (مکه) و آن، اين آيه است: " و لا يجرمنکم شنئان قوم "... تا آخر آيه، و آنچه بعد از هجرت نازل شد مدني است يعني در مدينه نازل شده اعم از اينکه در خود مدينه نازل شده باشد يا در يکي از سفرها، و تنها آياتي مکي ناميده ميشود که قبل از هجرت نازل شده باشد. و خازن در جلد 1 تفسيرش صفحه 448 گفته: سوره مائده- در مدينه نازل شده، مگر آيه شريفه، قول خداي تعالي " اليوم اکملت لکم دينکم "... که آيه مزبور در عرفه و در (حجه الوداع) نازل شده است، و قرطبي و خازن با دقت در سند از رسول خدا صلي الله عليه و آله روايت کرده اند که در (حجه الوداع) فرمود: سوره مائده از حيث زمان نزول آخرين قسمت قرآن است.

و سيوطي در جلد 1 " الاتقان " صفحه 20 از محمد بن کعب از طريق ابي عبيد روايت نموده که: سوره مائده در (حجه الوداع) فيما بين مکه و مدينه نازل شده و در جلد 1 " فضائل القرآن " تاليف ابن ضريس صفحه 11 از محمد بن عبد الله بن ابي جعفر رازي، از عمرو بن هارون، از عثمان بن عطاي خراساني، از پدرش، از ابن عباس، روايت شده که: اول آيه نازل از قرآن: " اقرا باسم ربک... " است،

و بعد از آن: " يا ايها المزمل.. و بهمين ترتيب تعداد مينمايد: سوره فتح، سپس سوره مائده، سپس سوره برائت، سوره برائت را آخرين سوره قلمداد ميکند که مائده قبل از آن نازل شده است و ابن کثير در جلد 2 تفسيرش صفحه 2 از عبد الله بن عمر روايت کرده که آخرين سوره نازله، سوره مائده و سوره فتح است (يعني سوره نصر) و از طريق احمد و حاکم و نسائي از عايشه نقل کرده که: مائده آخرين سوره ايست که نازل شده.

 

پس، از تمام آنچه ذکر شد، معلوم ميشود ارزش آنچه که قرطبي در جلد ششم تفسيرش صفحه 244 روايت نموده، و سيوطي در " لباب النقول " صفحه 117 از طريق ابن مردويه و طبراني از ابن عباس ذکر نموده مبني بر اينکه: ابو طالب همه روزه مرداني از بني هاشم ميفرستاد که از پيغمبر صلي الله عليه و آله نگهباني و حراست نمايند، تا اينکه اين آيه (و الله يعصمک من الناس) نازل گرديد پس از نزول اين آيه که ابوطالب خواست کساني را براي حراست پيغمبر صلي الله عليه و آله بفرستد، آنجناب بعم خود فرمود: همانا خداوند مرا از (شر) جن و انس حفظ و حراست فرمود، اين روايت مستلزم آنست که آيه مزبور در مکه نازل شده باشد، و اين خبر (علاوه بر جهاتي که بيان گرديده) ناتوان تر از آنست که بتواند در قبال احاديث گذشته و اجماع سابق و نصوص مفسرين که اخيرا ذکر شد مقاومت نمايد.

 

دنبال و پايان اين گفتگو: قرطبي در جلد 6 تفسيرش صفحه 242 درباره قول خداي تعالي: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک: گويد: اين، يک تاديبي است براي پيغمبر صلي الله عليه و آله و تاديبي است براي دانشمندان از امت او باينکه، چيزي از امر شريعت خدا را کتمان نکنند، در حاليکه خداي متعال ميدانست که پيغمبر او صلي الله عليه و آله چيزي از او وحي الهي را کتمان نمينمايد، و در صحيح مسلم، از مسروق، از عايشه روايت شده که او گفت:

 هر که، بتو حکايت نمود اينکه محمد صلي الله عليه و آله چيزي از وحي را کتمان فرمود، بطور تحقيق دروغ گفته، در حاليکه خداي تعالي ميفرمايد: " يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک... " تا آخر آيه (از گفتار مفسر است) و خدا زشت گرداند رافضيان را زيرا آنها گفتند که: آن حضرت چيزي را از وحي الهي که مورد نياز مردم بود کتمان نمود انتهي و قسطلاني در ج 7 " فتح الباري " ص 101 افترا روي افترا بار آورده گويد: شيعه ميگويند که: آنحضرت چيزي را بر سبيل تقيه کتمان نمود!!

 

اي کاش اين دو نفر (قرطبي و قسطلاني) مستند و منشاي براي اين افترائيکه بشيعه بسته اند نشان ميدادند خواه دانشمندي که آنرا گفته است يا تاليفي که آنرا در بر داشته يا فرقه اي که چنين عقيده را بخود بسته باشند بلي اين دو نفر چيزي از اين قبيل نيافتند. و بلکه، پنداشتند که در هر چه که در مورد هر گروهي در هر حال نسبت دهند، مورد تصديق قرار ميگيرند!

يا پنداشتند که: شيعه تاليفاتي که شامل معتقداتشان باشد ندارند تا در مواردي که نسبتي بانها داده ميشود مجموعه معتقداتشان مقياسي آشکار باشد براي سنجش و تطبيق نسبتها با آن و يا چنين پنداشتند که نسلهاي بعدي مرداني را نمي پروراند که با گروه مفتري برابر شوند و بحساب سخنان آنها برسند ناچار، اين گونه اوهام آنها را واداشته و تشويق نموده که حسن اشتهار شيعه را با اين گونه افتراها و نسبتهاي ناروا و بي اساس آلوده و دگرگون سازند همانطور که ديگران يعني ساير نويسندگان معاند و مفتري را در اين وادي افکنده که هر گونه ناسزا و ناروائي را عليه شيعه جستجو کنند و عواطف و احساسات مردم بي خبر و غير وارد را عليه آنان تحريک و بهيجان بيندازند و موجبات جدائي اقوام و امم را از آنها فراهم سازند!

 

آي اين گونه تصورات و پندارهاي ناروا باعث شد که بي دريغ عنان سخن را رها کرده و بر خلاف واقع عليه گروه شيعه سخن گويند بطوري که گوئي عليه قوم و ملتي سخن ميگويند که منقرض شده اند و اثر حياتي و اجتماعي آنها از بين رفته و ديگر مدافعي ندارند در صورتيکه آنچه اينان گفته و نوشته اند حقيقت ندارد و شيعه هرگز چنين جراتي نداشت که ساحت مقدس صاحب رسالت را مورد چنين نسبت قرار دهند و کتمان آنچه را که تبليغ آن بر آن جناب واجب است درباره حضرتش روا پندارند مگر آنکه تبليغ مخصوص ظرف معيني از زمان و مکان باشد که وحي الهي اجازه آشکار ساختن آنرا قبل از موعد معين ندهد.

بخدا، اگر اين دو مفسر در تمام سخنان ياران خود (ساير مفسرين) امعان نظر ميکردند و مخصوصا وجوه دهگانه ايرا که رازي بيان داشته ملاحظه مينمودند از افتراي بشيعه خودداري ميکردند و بگوينده سخناني که شيعه را بگفتن آنها طعن ميزنند و متهمشان ميدارند واقف ميشدند چه؟ همانطور که اقوال و وجوه مذکوره نقل شد، بعضي از آنها ميگويند:

 

 آيه تبليغ درباره جهاد نازل شده، زيرا پيغمبر صلي الله عليه و آله در پاره مواقع از تحريض منافقين بجهاد خودداري و امساک مينمود، آنديگري گويد: هنگامي که پيغمبر از نکوهش خدايان ثنويها سکوت فرمود، اين آيه نازل شد، و آنسومي گويد: هنگامي که آنحضرت آيه تخيير را از زنان خود (همانطور که در صفحه 107 بدان اشعار شد) کتمان فرمود اين آيه نازل گشت، بنابر آنچه گفته شد، چنانکه ملاحظه ميکنيد: نزول آيه تبليغ بر مبناي اين وجوه و اقوال مشتمل است بر اينکه پيغمبر صلي الله عليه و آله از انجام ماموريت خود، خودداري نموده حاشا و کلا چنين نسبتها از ساحت عظمت و قداست پيغمبر گرامي صلي الله عليه و آله دور است.

انه لتذکره للمتقين و انا لنعلم ان منکم مکذبين سوره " الحاقه "

0
100% (نفر 1)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

صحابه و غدیر /4
آيه ابلاغ و روز غدير
تواتر حدیث غدیر
صحابه و غدیر /3
خطبه 228 نهج البلاغه، مذمت عمر یا مدح و ستایشش؟!
غدیر خم در مُسند أحمد بن حنبل
اهل سنت و حدیث غدیر (1)
دلیل روی گردانی و عمل نکردن صحابه به روایت غدیر
استناد به غدیر در روز شورا 
راویان حدیث غدیر (بخش دوم)

بیشترین بازدید این مجموعه


 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^