در مرحله همّت يا فضيلت ، بايد اين نكته را درنظر گرفت كه بهترين كارها آن است كه به نام خدا و براى خدا بجا بياوريم و مزد و مكافات را هم از خدا بدانيم .يعنى هر وظيفه را آن قدر مقدس بشماريم كه گويى خداوند ما را به اجراى آن امر كرده است و ما مأمور امر خدا هستيم .
هر كارى كه با اين قصد انجام شود ، قدسيّت و علويت كسب مى كند و منبع فيض و قدرت و شادى براى كار كننده و ديگران مى گردد .
3 ـ محبّت
در مرحله محبّت ، اين نكته اهميّت دارد كه همه اعمال ما بايد از روى عشق و ذوق آورده شود و الاّ فيض و روحانيّتى در آن باقى نمى ماند . هر كارى را مثل اين كه معشوق حقيقى از ما خواسته است با كمال شادى بجا بياوريم ، يعنى از روى شوق و عشق پاك . حتّى فضيلت ها و دعاها و عبادت هاى ما هم بايد با چنين عشق آتشين و خالص همراه شوند . محبّت حقيقى از خودخواهى و نفس پرستى دور است و جز فداى نفس قانون ديگر نمى شناسد ؛ مانند محبّت مادر نسبت به فرزندان خود . محبّت حقيقى حدودى براى خود نمى داند و همه افراد بشر بلكه همه موجودات را مانند آفتاب ، غرق انوار زندگى بخش خود مى سازد .
بزرگى و بلندى و شرافت مرد ، در معرفت و همّت و محبّت است : و اين سه قوه هرگز از هم جدا نمى شوند و هر وقت جدا ديده شوند ، پس كامل نيستند . هر اقتدارى كه مبنى بر اين سه ركن محكم نباشد ، هرگز راه به حقيقت و سعادت نمى برد و ميوه شيرين نمى دهد . ترقى عالم و نيك بختى ملت ها بسته به فراوانى اشخاصى است كه داراى معرفت بزرگ و همّت بلند و محبّت بى پايان هستند . معرفت بزرگ چراغ راه زندگى است و قواى آفريننده روح انسانى را بيدار و آماده كار مى كند . همّت بلند ، خس و خاشاك موانع را از پيش آن قواى روحى برمى دارد و درهم مى سوزاند . محبّت بى پايان و پاك از آلايش خودپرستى ، به قواى روحى قدرت كامله خدايى و فيض بيكران سبحانى مى بخشد . هركه اين سه گوهر ، معرفت و همّت و محبّت را به دست آورد و هركه اين سه نهال قدرت را در زمين دل خود بپرورد ، اين جهان هم براى او بهشت برين مى شود و در همين زندگى به سعادت جاودانى آسمانى مى رسد ؛ زيرا كه اراده او با مشيّت خدا يكى مى گردد و خداوند به چشم او مى بيند و به گوش او مى شنود و به دست او كار مى كند . يك چنين نفس كامل ، نماينده و جانشين خدا روى زمين و حامل فيض و قدرت و عنايت او بر آفريدگان مى گردد و از هرگونه قيد آزاد بوده ، محبوب آفريدگار جهان و رحمت براى عالميان مى شود ! سيد نظام الدين محمود واعظ ملقّب به داعى إلى اللّه ، در ترغيب انسان به سوى رشد و كمال و بريدن دل از موهومات و معدومات بالذات فرمايد :
ابر نگريد مگر از شوق او باغ نخندد مگر از ذوق او
عشق طلب كن كه به جايى رسى وزقدم او به نوايى رسى
سر به ره سلطنت فقر پيچ تا نخرى ملك سليمان به هيچ
نيست تجرّد صفت آب و گِلْ هست تجرّد صفت جان و دل
وسوسه را نام تعبّد مكن تفرقه را نام تجرّد مكن
پرده پندار ببايد دريد تا شود احوال قيامت پديد
راه يكى رهرو و منزل يكى خانه يكى دوست يكى دل يكى
منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان