اللهم انت عدتى ان حزنت، و انت منتجعى ان حرمت، و بك استغاثتى ان كرثت، و عندك مما فات خلف، و لما فسد صلاح، و فيما انكرت تغيير، فامنن على قبل البلاء بالعافيه، و قبل الطلب بالجده، و قبل الضلال بالرشاد، و اكفنى مونه معره العباد، و هب لى امن يوم المعاد، و امنحنى حسن الارشاد.
معرفى لطف خدا به عنوان بزرگترين ذخيره
پس از آن، لطف خدا را به عنوان بزرگترين ذخيره معرفى مى كند و در اين فراز عرضه مى دارد: پروردگارا، اگر غم و اندوهى مرا فراگيرد پناهگاه من براى رفع آن تو هستى و اگر محروميت پيدا كنم به وسيله ى تو به تو اميدوارم و اگر مصيبتها بر من حمله ور شود به سوى تو داد مى زنم زيرا آنچه سرمايه از كف من برود، تو قدرت دارى آن را جبران كنى و اگر حالى و يا مزاجى از من فاسد شود، تو مى توانى آن را به صلاح آورى، و آن صفاتى كه ناپسند تو مى باشد، مى توانى تغيير دهى. پيش از آنكه بلاها به من هجوم آورد مرا در عافيت از آن بلاها قرار بده و پيش از آنكه به رنج و تعب مبتلاء شوم، آنچه لازم دارم به من برسان و پيش از آنكه گمراه شوم، مرا هدايت كن و پيش از آنكه عيبى در من پيدا شود و مورد سرزنش بندگان قرار گيرم، آن عيب را از من برطرف كن و روز قيامت، به من امنيت مرحمت فرما و به لطف و كرم خود مرا به بهترين وجه و بهترين راه، ارشاد نما.
در اين قسمت هم آن بزرگوار، خسارتها و عيوب را مطرح مى كند و جبران آن را از خداوند متعال تقاضا مى نمايد. تمامى جملات دعائى ائمه (ع) بر اين پايه مطرح مى شود
كه هر فاسدى بايستى به دست خدا اصلاح شود و هر نوع تغييرى به سوى تكامل، به دست خدا انجام گيرد و آنچه در اين ميان از انسانها ساخته است و خداوند همان را انتظار دارد اين است كه نقائص وجودى خود را بشناسند و براى رفع آن نقائص و عيوب، به خدا پناهنده شوند و از او بخواهند كه نقائص وجودى آنها را برطرف ساخته و جاى آن، كمالات به وجود آورد و خداوند متعال را ضمن افاضه ى فيوضات، براى پيدايش كمالات بشناسند و شكر او را به جاى آورند زيرا هر نوع تغييرى در وجود انسان، از نقص به كمال و يا از كمال به نقص، همه ى اينها از نوع خلقت است كه بايستى به اراده ى خدا در وجود انسان انجام گيرد. انسان به اراده ى خود كوچكترين تغييرى، مخصوصا تغييراتى كه از نقس به كمال انجام مى گيرد، نمى تواند در وجود خود ايجاد كند، همانطور كه قدرت ندارد تار موئى در بدن خود بسازد و يا آن را بخشكاند، قدرت ندارد غم و رنجى را از خود برطرف ساخته و يا نشاط و سرورى در خود به وجود آورد. ما و همه ى مخلوقات، به تمام هستى خود، مصنوع خدا بوده و معلول ميليونها علت و عامل هستيم كه همه ى آنها به اراده ى خدا انجام مى گيرد. در اين ميان چيزى كه خدا از ما خواسته، شناختن نقائص وجودى و پناهندگى به خدا براى رفع نقائص است. لذا آن حضرت در اين فراز، واقعيتها را ذكر مى كند كه اگر غم و غصه ها به من هجوم آورند، آن ذخائرى كه مى تواند غم و غصه ها را برطرف كند، خداى من است. غم و غصه ها يا از احساس محروميت، و يا هنگام هجوم بلاها و مصيبتها پيدا مى شود. مثلا، انسان مريض مى شود و از سلامتى محروم مى گردد، و يا فقر و نادارى به او روى مى آورد، و يا اينكه در معرض هجوم دشمن قرار مى گيرد، همه ى اين عوامل، انسان را تهديد به نابودى مى كند و در برابر هر حادثه اى ذخيره اى لازم دارد كه با استفاده ى از آن ذخيره، حادثه را برطرف كند تا در نتيجه، جاى غم و اندوه، نشاط به وجود آيد. آن ذخيره كيست و كجا مى باشد؟ كيست كه جلوى دشمن را بگيرد و يا جلوى فقر و نادارى و يا امراض را؟ فقط از دست خدا چنين كارى ساخته است. انسان براى رفع اين نقائص، به هر جا و به هر كس پناهنده شود محروميت پيدا مى كند و اگر
هم موفقيتى به دست آورد، در مقدمه ى محروميت است. مثلا مريضها به دكتر و دارو پناهنده مى شوند و تا اندازه اى موفقيت پيدا مى كنند و در نتيجه، دكتر و دارو را عامل موثر مى دانند با اينكه عامل اصلى اراده ى خداوند متعال است. داروها در معده ى انسان، مانند كود پاى درخت است، تا زمانى كه كودها تبديل به ميوه گردد، هزاران عامل موثر لازم دارد وليكن خداوند اجازه مى دهد تا با اين واسطه ها مانند داروها موفقيتهائى حاصل شود و زندگى انسان ادامه پيدا كند تا روزى كه بداند عامل اصلى، اراده ى خدا بوده و يا خواهد بود، يك چنين فهمى پيدا كند تا كاملا موفق به شرك زدائى از وجود خود گردد و بداند آنچه تا امروز به دست آورده و يا به دست خواهد آورد، مستقيما به اراده و مشيت خدا مربوط بوده و مسائل ديگر در مقدمه ى يك چنين فهمى به وجود آمده تا انسان با ادامه ى زندگى، بتواند واقعيت را درك كند و به خدا پناهنده شود.
و باز در جمله ى دوم مى گويد: اگر در كوير زندگى و بيابان خشك قرار گرفتم و در نتيجه از تغذيه و مواد غذائى محروم شدم، آن چراگاه سبز و خرم من تو هستى . تو هستى كه هر كويرى را تبديل به بوستان و هر بوستانى را تبديل به كوير مى كنى.
يكى از مواردى كه انسانها به واسطه ها پناهنده مى شوند و آن را عامل موثر مى دانند، حركت از بيابانها و كويرهاى خشك به واديهاى سبز و خرم است و نمى دانند كه فقط اراده ى خداست كه آنجا را سبز و خرم نموده و در حاشيه ى آن، كوير و بيابان ايجاد كرده است. امام چهارم (ع) عرضه مى دارد كه پروردگارا، آن فضاى سبز و خرم و خوش آب و هوا، در كويرهاى خشك زندگى، تو هستى، و مى گويد اگر در شدت مصيبتها قرار گيرم، كيست كه مرا از آن شدت برهاند؟ اين شدتها را همان عوامل طبيعى و انسانى براى من به وجود آورده اند. چطور براى رفع شدت، به انسان و يا طبيعت پناهنده شوم و استغاثه كنم؟ پس بايستى به سوى تو بنالم و از تو كمك بخواهم زيرا آنچه از من فوت مى شود، به اراده ى تو حيات پيدا مى كند. آن كيست كه جاى ميوه ها ميوه ى ديگر و جاى درختان درخت ديگر و يا جاى گياهها گياه ديگر مى سازد؟ فقط اراده ى خداست، و همه چيز مصالح ساختمانى هستند كه به اراده ى خدا ساخته مى شوند. همينطور در وجود خود ما سلولهاى سالم مى ميرند و با مرگ آنها انسان احساس مرض مى كند و يا افكار سالم از بين مى رود و انسان به ضلالت فكر مبتلاء مى گردد كه بيراهه را به جاى راه و شقاوت را به جاى سعادت مى شناسد. كيست كه آنچه از انسان فوت شده جبران مى كند و مانند آن و يا بهتر از آن به وجود مى آورد؟ پس همه چيز به دست خداست.
و باز تقاضا مى كند: پروردگارا، پيش از آنكه بلا براى من مقدر شود، عافيت مقدر كن.
عافيت به آن سرمايه و يا نعمتى مى گويند كه جاى بلا را پر مى كند، زيرا بلا از بلى، يبلو، بلائا، باليا و باليه به معناى رها كردن وضعيت موجود و برگشت به وضعيت قبل است و از آن، به كهنگى هم تعبير كرده اند. گفته اند: حصير باليه. يعنى حصيرى كه كهنه شده است. كهنگى از همين راه پيدا مى شود كه انسان و يا هر موجود ديگر،
وضعيت جديد را از دست مى دهد و به وضعيت قديم باز مى گردد كه از اين برگشت، تعبير به كهنگى مى شود. من ديروز، نادار بودم و امروز دارا شدم. وضعيت جديدى به نام دارائى پيدا كردم و باز فردا اين وضعيت از من گرفته مى شود و به همان نادارى گذشته برمى گردم، و ساير نعمتها به همين كيفيت. در گذشته، ماند دوران كودكى، ضعيف و ناتوان بودم و در دوره ى نوجوانى قوى و توانا شدم و باز در آينده، ديگر آن قدرت و توانائى از من سلب مى گردد و به دوران ضعف و ناتوانى برمى گردم. با اين حساب، بلا به معناى سلب نعمت تازه ى موجود، و برگشت به وضعيت فقدان آن نعمت است. و در اين رابطه عافيت، به معناى اين است كه نعمت موجود از انسان سلب گردد و بلافاصله جاى آن را ثروت و نعمتى بالاتر فراگيرد، مانند تاجر و يا زارع كه سرمايه ى موجود خود را رها مى كند و يا در زمين مى كارد، و در آينده ى نزديك، چند برابر به او برمى گردد. برگشت سرمايه هاى تازه تر و بهتر كه جاى سرمايه هاى گذشته را پر كند، عافيت مى نامند و اگر اين جانشينى نباشد، از سلب نعمتها و وضعيتهاى موجود، تعبير به نقمت و انتقام مى شود. خداوند متعال، آنگاه كه بر كسى غضب كند، سرمايه ى موجود را از او مى گيرد و جانشينى به جاى آن نمى گذارد. انسان سالم به مرض، و يا غنا و ثروت، به فقر برمى گردد و در همان فقر و مرض باقى مى ماند و دعايش مستجاب نمى شود. بلا و عافيت، مخصوص مومن بوده، و نقمت و انتقام، مخصوص كافر است. خداوند به هر كس غضب كند، نعمت موجود را بدون جبران، از او سلب مى نمايد و هر كس را مشمول لطف و احسان خود قرار دهد، نعمت موجود را از او گرفته بهتر و عاليتر به جاى آن مى گذارد كه از آن تعبير به عافيت مى شود لذا مومن، همه جا در خط تكامل بوده و كافر در تسافل و تنازل است.
دنباله ى بلا و عافيت، همه جا به همين مضمون از خداوند متعال خواهش و تمنا دارد و مى گويد پيش از آنكه دنبال چيزى كه لازم دارم بروم و به رنج و زحمت مبتلا شوم، تو آن را براى من آماده كن. مثلا براى رفع گرسنگى يا برهنگى بايستى مدتى تلاش كنم و رنج و زحمت ببينم و عاقبت كار هم، آنچه مى جويم و طالب آن هستم به اراده ى تو
پيدا مى شود. در اين مقدمه آنچه از دست رفته است، رنج و زحمت و يا غم و غصه ايست كه در اثر محروميت پيدا كرده ام پس پروردگارا، تو آن نعمت و ثروتى را كه پس از مدتى تلاش و كوشش مى خواهى به من مرحمت كنى، پيش از تلاش و كوشش در اختيار من قرار بده تا گرفتار رنج و زحمت نشوم. همينطور پيش از مبتلا شدن به گمراهى كه رنج گمراهى مرا آزار دهد، به علم و هدايت مجهز شوم.
و در جمله: و اكفنى مونه معره العباده و هب لى امن يوم المعاد و امنحنى حسن الارشاد، تذكر مى دهد كه پروردگارا، اگر آنچه را كه مى خواهم و طالب آن هستم بلافاصله در اختيار من نگذارى و مدتى رنج و زحمت و تلاش و كوشش براى من مقدر كنى، در اين مدت رنج و زحمت، به دو مصيبت بزرگ مبتلا مى شوم، يكى رنج و زحمت از تلاش و كوشش، و ديگرى سرزنش مردم كه وقتى مرا در محروميت از لطف تو مشاهده كنند، به جاى اينكه درد و رنج مرا برطرف سازند، مرا ملامت و سرزنش مى كنند، با اينكه عاقبت، تو هستى كه آنچه را طالب آن هستم در اختيار من مى گذارى. پس بهتر اين است كه پيش از ابتلاء به رنج و زحمت، و پيش از اطلاع مردم بر فقر و محروميت، آنچه را كه لازم دارم و طالب آن هستم، به من برسانى .
و باز در كلمه ى آخر، امنيت روز قيامت را از خداوند متعال تقاضا مى كند و خواش مى كند كه پروردگارا، با حسن ارشاد و عاليترين هدايت، مرا طورى راهنمائى كن كه روز قيامت، از امنيت كامل برخوردار شوم، خوف و وحشت و ناامنى نداشته باشم.
امنيت روز قيامت، با امنيت دنيا متفاوت است. امنيت دنيا، از طريق زور و قلدرى و تسلط دولتهاى حاكم تامين مى شود. هر چه قدرت و تسلط دولتهاى حاكم زيادتر باشد، امنيت دايره ى حكومت و ولايت آنها بيشتر است. ظهور امنيت، از سه راه قابل تصور است كه دو راه آن طبيعى بوده و يك راه آن مصنوعى مى باشد. راههاى طبيعى امنيت، يكى از مسير علم و معرفت است كه انسان با آشنائى كامل به وضعيت خود و مصالح و مفاسد وجودى خود، مى تواند آنچه را كه براى او مضر و رنج آور است رها كند و
آنچه را كه براى او نافع و نشاطآور است تهيه نمايد. انسانهاى جاهل به جهل و نادانى خود، زندگى خود را ناامن مى كنند. از مسير جهالت و نادانى و يا عدم آشنائى به وضعيت زمان و جامعه اى كه در آن زندگى مى كنند، خود را در معرض خطرات و محروميتهائى قرار مى دهند. پس جاهل و نادان، زندگى خود را ناامن مى كند، و عالم و دانا براى خود امنيت به وجود مى آورد. و راه دوم امنيت، شمول لطف خداوند تبارك و تعالى و دعاى مستجاب است كه انسان، آنچه در وجود خود محروميت احساس كند و يا ضررها و خطرهائى را متوجه خود ببيند، براى رهائى و نجات از آن محروميتها به خداى خود پناهنده شود و حوائج خود را از او بخواهد، و خداوند متعال، هم طبق وعده اى كه به نيايشگران و داعيان داده است، دعوت آنان را اجابت نمايد، و خطرهاى احتمالى و يا محروميتها را از بنده ى خود برطرف سازد. اين دو نوع امنيت، يك امنيت طبيعى الهى بدون رنج و زحمت است كه روز قيامت، انسان فقط از اين دو راه مى تواند از امنيت كامل برخوردار باشد، به علم و دانش، صلاح و فساد زندگى خود را شناخته، آنچه فاسد بوده ترك نموده و آنچه صالح و شايسته بوده است به خود جلب نمايد، و خداوند متعال هم بر اساس همين صلاح جوئى و پرهيز از ارتكاب گناه و ابتلاى به فساد، دعاى او را مستجاب مى كند و او را در حمايت خود و امنيت كامل قرار مى دهد.
و اما امنيت مصنوعى كه فقط در دنيا قابل تصور است و آن هم شايد به ميزان يك صدم و يا يك هزارم بتواند از امنيت برخوردار باشد، امنيتى است كه از مسير زور و تسلط، براى انسان به توسط دولتها حاصل مى گردد كه اين فقط يك امنيت دنيائى است كه به وسيله ى قدرتهاى حاكم پيدا مى شود و چون آن دو امنيت در دنيا كمتر قابل تصور است و نمى توان از دولتها انتظار داشت كه امنيت كامل به وجود آورند، حضرت از خداوند متعال تقاضا مى كند كه روز قيامت از يك چنان امنيت طبيعى برخوردار باشد. لذا از خداوند، حسن ارشاد و هدايت تقاضا مى كند تا بر اساس آن، جهل و نادانى و عوارض آن به كلى از آن حضرت برطرف گردد و آشنائى كامل به صلاح و فساد
زندگى خود پيدا كند. و ديگر اينكه روز قيامت بر اساس وعده اى كه خداوند به بندگان خود داده است كه آنها را به آنچه مى خواهند و آرزومند هستند برساند، دعاى آن حضرت در صحراى قيامت مستجاب شود و خداوند او را در شعاع لطف و حمايت خود و در بهشت برين جاى دهد كه قهرا در يك چنين وضعيتى هرگز محروميتى و يا خوف و خطرى متوجه آن حضرت نخواهد شد.