امام عليه السلام در كلام مباركشان براى آزادى و آزادگى انسان ها چند امتياز ذكر مى فرمايند كه به ترتيب اين امتيازات را نام مى بريم :
نكته اول اين كه آزادى براى انسان عزت و سرافرازى به ارمغان مى آورد انسان آزاد، احساس عزت مى كند.
براى ما كه از آغاز، آزاد متولد شده ايم و در مقطع تاريخى و جوامعى زندگى نكرده ايم كه ذلت و طعم بردگى را چشيده باشيم ، چندان قدر آن معلوم نيست ؛ اما اين عزت براى كسانى كه طعم تلخ بردگى و سختى و مصائب آن را لمس كرده و چشيده اند بسيار جالب توجه و الهام آفرين است .
نكته دوم كه در فرمايش امام عليه السلام آمده ، آرامش و طماءنينه روحى است كه در سايه آزادى براى انسان حاصل مى شود. كسى كه مالك و صاحب اختيار نفس خود است ، احساس امنيت و آرامش مى كند. وقتى كسى بداند و مطمئن باشد مجبور نيست بر اساس خواسته هاى ديگرى زندگى و حركت كند و كسى جز خودش بر او فرمانروايى نمى كند و حاكم نيست ، احساس آرامش و طماءنينه خواهد كرد.
نكته سوم كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام براى آزادى ذكر شده ، گشادگى و قدرت است . كسى كه برده ديگرى است ، ملزم است كه مطابق ميل و خواسته هاى او سخن بگويد و اگر ارباب و مالك او، انسان ستم پيشه و ظالمى باشد، با كمترين گفتار نسنجيده به او ستم مى كند و اين باعث مى شود كه انسان برده ، زبان را از هر گفتار و سخنى بازدارد و حتى جرات و جسارت گفتن كلام حقّ را نيز نداشته باشد؛ اما ثمره آزادى اين است كه به انسان ، آزادى و قدرت بيان مى دهد.
نكته چهارمى كه در كلام امام عليه السلام به عنوان ثمره آزادى ذكر شده است ، امكان بهره مندى و بهره ورى از نعمت ها و لذايذ دنيوى است . آزادى ، اين نعمت را به انسان ارزانى مى دارد كه او به ميل و اراده خود از نعمت هاى دنيا بهره مند شود و لذت ببرد.
نكته پنجم اين است كه انسان آزاد، صرف نظر از آزادى در بهره مندى از ماديات ، در انجام امور معنوى و عبادى نيز آزاد بوده و برده ديگرى نيست تا او را از انجام واجبات و مستحبات بازدارد. او انسان آزاده اى است كه مى تواند همه لحظات و ساعات و روزهاى عمر خود را در راه خدا و براى عبادت او صرف كند.
اينها ثمراتى است كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام براى آزادى انسان ذكر شده است . به عبارت ديگر اينها نعمت هايى است كه بر اساس آفرينش ، خداوند به انسان آزاد ارزانى داشته است . گذشته از علل بردگى و بندگى ، اين نعمت ها از انسان برده سلب مى شود و كسى كه نعمت آزادى را به انسان برمى گرداند و او را آزاد مى كند، گويى كه همه اين نعمت ها را به او ارزانى داشته ، به او بازگردانده است .
اثرات بردگى و بندگى
اما اثرات و بلاهايى كه در سايه بردگى و بندگى براى انسان حاصل مى شود چند چيز است كه بدان اشاره مى شود:
اثر اول بردگى ، ذلت و حقارت است . انسانى كه برده و بنده ديگران است ، هرگز اجازه نمى يابد كه حتى فكر عزت و سربلندى باشد. او همواره انسان ذليل و حقيرى است كه نمى تواند اراده اى جز اراده مالك و ارباب خود داشته باشد.
اثر دوم اين كه همواره دچار وحشت و اضطراب است . انسانى كه اسير و بنده ديگران است ، مخصوصا اگر مالك او، انسانى ظالم و ستم پيشه باشد، همواره عمر خود را در هراس و وحشت از ستمگرى و اجحاف مالك خود سپرى مى كند.
اثر سوم اسارت و بردگى اين است كه او از خود هيچ اراده اى ندارد و اسير اراده ديگرى است هرجا كه او مى گويد بايد برود؛ هر كارى كه او مى گويد، بايد انجام دهد؛ هر سخنى كه او مى خواهد، بايد بگويد و... خلاصه ، انسانى است كه ديگرى براى همه حركات و سكنات زندگى او تصميم مى گيرد.
اثر چهارم اسارت كه معنايى عام تر از مورد سوم دارد اين كه زندانى اراده و قهر و غلبه ديگرى است .
اثر پنجم اين كه بايد سختى ها، ناملايمات و مصائب بردگى را تحمل كند.
اثر ششم اين كه لذايذ دنيا و شيرينى زندگى را درك نمى كند و هميشه بايد اراده و خواسته خود را فداى ميل و خواسته صاحب و مالك خود كند.
اثر هفتم و مهم تر از همه ، اين كه او از لذت عبادت و صرف اوقات عمر براى نماز و راز و نياز محروم است .
اينها آثار بردگى و بندگى انسان ها است كه از كلام امام سجاد عليه السلام استفاده مى شود. حال سوال اين است كه اگر كسى با آزاد كردن انسان ، اين نعمت ها را به او بازگرداند و اين مصائب را از او دفع كرد، شايسته احسان هست يا خير؟ هر عقل سليم و فطرت پاك بشرى حكم مى كند كه انسان آزادشده ، مرهون احسان او است و بايد سپاس گزار او باشد؛ و مفهوم سپاس اين است كه همواره او را نصرت و يارى كند.
آزادى از ديدگاه اسلام
به تناسب موضوع ، اين سوال مطرح مى شود كه آيا روح اسلام و اديان الهى با آزادى سازگار است يا خير؟
روشن است كه تلقى اديان الهى از انسان ، موجود و مخلوقى حر و آزاد است كه در سايه همان آزادى ، اختيار و اراده ، مى تواند استعدادهاى نهفته خود را به فعليت برساند. اصولا وجه تمايز انسان از ساير موجودات اعم از حيوان و نبات و جماد، اين است كه در طريق حيات و زندگى ، مقهور عوامل خارجى و يا ملزم به اطاعت و پيروى از غرائز درونى نيست ؛ و اين مطلب از آيات كريمه قرآن در مورد اصل خلقت انسان و آيات نازله درباره هدايت او و نيز از مسائل اعتقادى ، احكام عملى و اخلاقى ، به خوبى نمايان است ؛ مثلا در مورد خلقت انسان تعبيرات قرآن چنين است :
لقد خلقنا الانسان فى اءَحسن تقويم (701).
((انسان را در موزون ترين و زيباترين شكل خلق كرديم )).
اين توازن فقط در شكل ظاهرى نيست ، چنان كه در جاى ديگرى مى فرمايد:
و لقد كرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضَّلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا(702).
((ما بنى آدم را گرامى داشتيم ؛ و آنها را در خشكى و دريا (بر مركب هاى راهوار) حمل كرديم ؛ و از انواع روزهاى پاكيزه به آنان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرديم ، برترى بخشيديم )).
خداوند، انسان را بر همه موجودات برترى داد؛ چرا كه فقط او حامل امانت الهى و گوهر گرانبها و كيمياى آفرينش است ؛ چنان كه مى فرمايد:
انّا عَرَضنَا الاَمَانة على السماوات والاَرض و الجبال فَاءَبَين اءَن يَحمِلنَها و اَشفَقنَ منها و حَمَلَهَا الاءِنسان (703).
((ما امانت (تعهد و تكليف و اديان الهى ) را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم ، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسيدند، اما انسان آن را به دوش كشيد)).
با دقت در مخلوقات الهى و ماسوى اللَّه مى فهميم وجه بيان احسن تقويم و كرمنا بنى آدم و در بيان ديگر فضلناهم على كثير ممّن خلقنا تفضيلا و حامل امانت الهى بودن درباره انسان است ، همان مختار بودن او در انتخاب راه است .
موجودات ديگر مجبور و محكومند و فقط انسان است كه آزاد است و مستقل از هر عامل جبرى بيرونى و درونى ، مى تواند راه خود را بازيابد و ذات اقدس قادر حكيم ، با همه سلطه خود بر آفرينش و آفريدگان ، هرگز او را به عملى و راهى مجبور و ملزم نكرده است ؛ يعنى مانند ساير مخلوقات محدود و مقيد به عوامل و غرائز طبيعى نيست ، گرچه به حكم حكمت بالغه الهى ، خدا از طريق ارسال رسل ، فرستادن وحى ، انزال كتب و تعيين راهنمايان آن هم به بيان اوامر و نواهى ارشادى ، انوار هدايت تشريع را بر او تابانيده است .
اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اءُولى الامر منكم (704).
((اطاعت كنيد خدا را؛ و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالامر (اوصياى پيامبر) را)).
ولى باز هم او مجبور به پيودن راه نيست .
لا اكراهَ فى الدِّين قد تَبَيَّن الرُّشد من الغىّ(705).
((در قبول دين ، اكراهى نيست ؛ زيرا راه درست از راه انحرافى ، روشن شده است )).
هيچ انسانى مجبور و ملزم به انتخاب يك راه نيست ؛ بلكه خدا به حكم وظيفه هدايت و ارشاد بندگان ، راه صلاح و صداق و راه گمراهى و انحراف را براى آنها بيان مى كند.