سوره مباركه اعراف علت غايى و انگيزه ارسال خاتم پيامبران را برداشتن سنگينى ها و باز كردن غل و زنجيرهاى موهون و خلاف فطرت بشرى بيان مى فرمايد. اين آيه مقدمه اى دارد كه بسيار قابل توجه است . در مورد پيروان اديان سابق مخصوصا پيروان موسى عليه السلام و قوم يهود به آنها مى فرمايد:
الَّذين يتَّبعون الرَّسول النَّبىِّ الاُمِّىِّ الَّذى يَجِدونَهُ مكتوبا عندهم فى التَوراة و الانجيل و ياءمرون بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يُحِلَّ لهم الطَّيِّبات و يُحَرِّمَ عليهم الخبآئث و يَضَعُ عنهم اءِصرَهم و الاَغلال الَّتى كانت عليهم فالَّذين آمنوا به و عَزَّروهُ و نَصَرُوهُ واتَّبَعُوا النُّور الَّذى اءُنزِلَ معه اءُولئك همُ المفلحون (706).
((كسانى كه از فرستاده خدا، پيامبر اُمّى پيروى مى كنند؛ پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است ، مى يابند؛ آنها را به معروف دستور مى دهد، و از منكر بازمى دارد؛ اشياى پاكيزه را براى آنها حلال مى شمرد، و ناپاكى ها را تحريم مى كند؛ و بارهاى سنگين ، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان ) برمى دارد، پس كسانى كه به او ايمان آوردند و حمايت و ياريش كردند و از نورى كه با او نازل شده است پيروى نمودند، آنان رستگارانند.))
اهل كتاب - يهود و نصارا - صرفا به اين دليل بايد به پيامبر آخرالزمان ايمان بياورند كه او با پيام وحى و راهنمايى و ارشادش ، غل و زنجيرهايى را كه بر خلاف فطرت بر دست و پاى ايشان بسته شده ، بازكند و آنها را از اين سنگينى و فشار رهايى بخشد. اصولا در معارف دين هر نوع عبوديت و پرستش را كه خلاف فطرت است ، تحميل و منافى آزادگى و حريت بشر و ظلم به او مى بينيم . قرآن مى فرمايد:
اءَرَاءَيت مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هواهُ اءَفَاءَنت تكون عليه وَكيلا(707).
((خدا به پيامبرش خطاب مى كند: آن كسى كه برخلاف فطرت خويش هواى نفس را خداى خود قرار داده به مسير انحرافى مى رود و تو نمى توانى او را هدايت كنى )).
و يا در جاى ديگر مى فرمايد:
اءَتعبدون ما تنحتون (708).
((آيا ساخته دست خود را عبادت مى كنيد)).
با تعجب تمام ، انسان هاى صاحب انديشه و خردمند را مخاطب قرار مى دهد كه آيا ساخته دست خود را عبادت مى كنيد. عبادت يعنى رام شدن و تسليم شدن و خضوع در مقابل الهه و معبود. خضوع در مقابل خداى ساخته دست بشر، خلاف فطرت و وجدان انسانى و منافى با آزادى و حريت انسان است ، قرآن از زبان حضرت موسى عليه السلام فرمايد:
و تلك نعمة تَمُنُّها علىَّ اءَن عبَّدتَّ بنى اسرائيل (709).
((اين چه منتى است كه بر من مى گذارى كه تو بنى اسرائيل را به عبوديت خود درآورده اى )).
به بردگى كشيدن بندگان خدا، حركتى منافى آزادى و حريت انسان ها است .
از آيات و سخنان ديگرى در مجموعه قرآن و روايات ، استفاده مى شود كه انسان به عنوان گل سرسبد آفرينش ، موجودى آزاد، مختار، و فاعل بالاراده است . همه ارزش و امتياز انسان از ساير موجودات ، بهره مندى او از اين گوهر و كيمياى گرانبها است . خداوند در سوره مباركه آل عمران مى فرمايد:
قل يا اءَهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا اللَّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اءَربابا من دون اللَّه فان تولَّوا فقولوا اشهدوا باءَنّا مسلمون (710).
((بگو اى اهل كتاب ! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما يكسان است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را همتاى او قرار ندهيم ؛ و بعضى از ما بعضى ديگر را به خدايى نپذيرد. هرگاه از اين دعوت سر باز زنند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمانيم )).
فطرى بودن خداشناسى
پيامبر به صورت يك پيام عمومى به پيروان همه اديان الهى ابلاغ مى كند كه طبق دستور خدا، يك وجه مشترك ميان همه ما وجود دارد و چه مناسب است كه ما به اين وجه مشترك توجه كنيم و آن وجه اين است كه جز خداى يكتا هيچ خدايى را نپرستيم و شريكى براى او قائل نباشيم ؛ و هيچ رب و صاحب اختيارى جز خدا براى خود اختيار نكنيم .
از اين آيه و آياتى كه قبلا به آنها اشاره شد، استفاده مى شود كه اذعان به ربوبيت و تفويض امر به معبودى جز خدا، خلاف فطرت و منافى با آزادگى و حريت انسانى است .
همه اين آيات ، ناظر به انحرافاتى است كه در طول تاريخ و مسير پاسخ گويى به نداى فطرت رخ داده است و علت اين انحراف و تخطى از مسير صحيح فطرت دو چيز است كه علت اول آن چشم بستن به روى عقل و خرد و ناديده گرفتن قدرت انديشه است . آزادى و حريت به بركت نعمت انديشه معنا مى يابد؛ يعنى خداوند متعال به بركت عقل و خرد بشرى است كه آزادى را به او ارزانى داشته است و چون ساير مخلوقات از اين گوهر گران قيمت محرومند، از نعمت آزادى هم برخوردار نيستند. در آيات متعدد به خاطر چشم بستن به روى قدرت عقل و استفاده نكردن از نيروى انديشه و خرد بسيار ملامت مى شود:
و لقد ذَرَاءنَا لِجهنَّم كثيرا مِن الجِنِّ و الانس لهم قلوب لّا يفقهون بها و لهم اءَعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها اءُولئك كالانعام بل هم اءَضلّ(711).
((به يقين ، گروه بسيارى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم ؛ آنها دلهايى دارند كه با آن انديشه نمى كنند و نمى فهمند و چشمانى كه با آن نمى بينند و گوش هايى كه با آن نمى شنوند؛ آنها همانند چهارپايانند و بلكه گمراه تر!)).
خدا به آنها نيروى عقل ، انديشه ، بينش و تدبير عنايت كرد، اما آنها اين نعمت و قدرت عظيم را ناديده گرفتند و تسليم هواى نفس شدند.
علت ديگر زور و تهديد است كه گاهى انسان ها را از مسير صحيح فطرت و التزام به توحيد عملى باز داشته است . البته به خلاف علت اول كه منحصرا مربوط به شرك اعتقادى بود، اين علت مى تواند درباره شرك اعتقادى و شرك عملى باشد. قرآن در مواردى به اين مساله اشاره مى كند؛ يكى همان ماجراى رويارويى موسى با فرعون و داستانى است كه در سوره مباركه شعرا آمده است كه حضرت موسى عليه السلام به فرعون مى گويد:
تلك نعمةُ تمنُّها علىَّ اءَن عبَّدتَّ بنى اسرائيل (712).
((اين چه منتى است كه بر من مى گذارى كه تو بنى اسرائيل را به عبوديت خود درآورده اى )).
اين كه عده اى از بنى اسرائيل در اعتقاد، الوهيت فرعون را نپذيرفته اند، اما عملا او را خدا حساب مى كنند و فرمانبردار و مطيع و عبادت كننده او هستند، منافاتى ندارد. يا در جاى ديگر، قرآن در مقام بيان نقص انسان مى فرمايد:
اتَّخِذوا اءَحبارهم و رُهبانهم اءَربابا من دون اللَّه (713).
((- از روى ترس و زور - علماى يهود، يعنى احبار و رهبان را به عنوان رب و خداى خود پذيرفتند)).
همه تلاش وحى و اديان الهى بر اين است كه انسان را به همان سمت و سوى فطرت اصيل خود هدايت كنند و نگذارند كه او از مسير فطرت منحرف شود.
فطرت ، حكم مى كند كه انسان موحد باشد. مناسب است به اين نكته هم اشاره شود كه حتى عبادت انسان و تسليم بودن او در مقابل خداى متعال هم بايد گوياى حريت ، آزادگى و منش انسانى او باشد.