روزي مردي در برابر امام سجّاد عليه السلام ايستاد و حرف تندي به او گفت؛ اما حضرت جوابش را نداد تا آن مرد رفت. امام عليه السلام به افرادي که آنجا نشسته بودند فرمود: «دوست دارم که همراه من بيابيد و جواب من را بشنويد.» امام و همراهانش به راه افتادند و امام اين آيه را مي خواند: «کساني که خشم خودشان را فرو ببرند واز مردم گذشت کنند، خدا آنان را دوست دارد.» وقتي به خانه او رسيدند، امام فرمود به او بگوييد که علي بن الحسين عليه السلام آمده. آن مرد منتظر دعوا بود. فکر مي کرد امام براي تلافي آمده؛ ولي وقتي در برابر امام قرار گرفت، امام فرمود: «اي مرد! آنچه که چندي پيش به من گفتي اگر در من هست، خدا مرا بيامرزد؛ ولي اگر چيزي که گفتي در من نيست، خدا تو را بيامرزد.» وقتي آن مرد اين حرکت امام را ديد از حرف هايي که به آن امام عزيز گفته بود شرمنده شد و گفت: «چيزي که در تو نبود به تو گفتم و من به آن حرف ها سزاوارترم.»