((و اءما حق دست تو اين است كه آن را به ناروا دراز نكنى ؛ كه با اين كار عقاب آخرت را براى خود تدارك ديده اى و در دنيا نيز زبان ملامت گران را به روى خود گشوده اى و هيچ گاه دست خود را از واجبات باز ندارى ، بلكه احترام نهادن به دست ها اين است كه آن را حتى از بسيارى از آنچه كه حلال است باز داشته (مثل موارد شبهه و مكروهات ) و بسيارى از آنچه واجب نيست به جاى آور (مثل مستحبات ) در نتيجه به عقل و شرافت اين دنيا شهره مى گردى ضمن اين كه ثواب اخروى را نيز براى خود تضمين نموده اى )).
در اعضاى ظاهرى انسان ، دست مظهر جابه جايى و وسيله نقل و انتقال اشياى خارجى است و يقينا در تعبير و بيان امام عليه السلام ، هم معناى واقعى دست و هم آثار و افعال مترتب بر آن موردنظر است ؛ مثلا دست درازى به اموال ، سرقت و تصرف مال ديگران بدون اجازه ، دست اندازى به نواميس و يا هر حقى از حقوق ديگران ، از گناهان دست است .
يك معناى كنايى هم از بيان امام عليه السلام محتمل است ؛ كه با سرانگشت تدبير و شيطنت ، حقى را تضييع و به حريم ديگران تجاوز كردن ؛ و يا به تعبير كنايى ديگر، گشاده دستى و بسته بودن دست ، كه مراد همان سخاوت ، و نقطه برابرش خسّت طبع است ، اين سخن امام سجاد عليه السلام برگرفته از اين آيه شريفه است كه :
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(328).
((هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن ، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى كه مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى )).
در همه تعليمات و آداب اخلاقى اسلام ، طورى اعتدال و ميانه روى رعايت شده است كه براى هر عقل سليمى ، قابل درك است ، تعاليم دينى ، انسان را از هرگونه افراط و تفريط، تندروى و كندروى نهى كرده است . در فرمايشى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
لاترى الجاهل الا مفرطا اءو مفرّطا(329).
((نمى بينى جاهل را مگر در حال تندروى يا كندروى )).
تندروى و كندروى ريشه در جهل انسان دارد و اين خصيصه افراد جاهل است .
بنابراين ، به اعتدال و ميانه روى در امر معيشت و تنظيم صحيح زندگى توصيه فراوان شده است . در آيه شريفه ديگر آمده است :
و الَّذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(330).
((و كسانى كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف كنند و نه سختگيرى ؛ بلكه در ميان اين دو، حد اعتدالى دارند)).
بخل و پيامدهاى سوء آن
در مكتب تربيتى دين با بخل و گشاده دستى افراطى برخورد شده است ؛ مخصوصا با بخل و بسته بودن دست ، در قرآن آمده است :
الَّذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل و يكتمون ما آتاهم اللّه من فضله (331).
((كسانى كه بخل مى ورزند و ديگران را هم به بخل ورزى دستور مى دهند، و خصوصياتشان اين است كه آثار لطف و تفضل الهى را بر خود پنهان مى كنند)).
در روايت آمده است : اگر خداوند بندگان را به نعمتى متنعم كرد، دوست دارد آثار آن نعمت را در وجود و زندگى آنها ببيند.
در آيه ديگرى در سوره مباركه آل عمران مى خوانيم كه :
ولا تحسبنَّ الَّذين يبخلون بما ءاتهم اللّه مِن فضله هو خيرا لهم بل هو شرّ لهم سَيُطَوِّقُون ما بَخِلوا به يوم القيامة و للّه ميراث السموات و الارض (332).
((افراد بخيل كه آثار تفضل الهى را پنهان كرده ، بخل مى ورزند و چيزى به كسى نمى دهند گمان نكنند به نفع آنهاست ، بلكه براى آنها بسيار بد است و اموالى كه با بخل ورزى جمع كرده اند طوقى بر گردن آنها خواهد بود و ميراث آسمان ها و زمين از آن خداست )).
آثار سوء و خطرناكى بر اين صفت مذموم اخلاقى مترتب است ، كه در روايات هم به آن اشاره شده است ؛ از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت است كه فرمودند:
ايَّاكم والشُّح فانَّه اءهلك مَن كان قبلهم حملهم على اءن يسفكوا دمائهم و يستحلّوا محارمهم (333).
((از بخل دورى كنيد كه بخل ورزى موجب هلاكت بسيارى از گذشتگان شده ؛ زيرا اين خصيصه اخلاقى ، آنها را وادار به خونريزى و گناهكارى كرد)).
گاهى بخل ورزى انسانها منشا و عاملى براى كشتن ديگران و يا توجه به نواميس ديگران مى شود و علمت مذموم و ناپسند بودن اين خصيصه اخلاقى ، آثار بسيار سوء و زشتى شود كه بر اين خلق و خوى نفسانى مترتب است . در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است كه :
اياكم و الشح فانما هلك من كان قبلك بالشح اءمرهم بالكذب فكذبوا و امرهم بالظلم فظلموا و امرهم بالقطيعة فقطّعوا(334).
((از بخل دورى كنيد كه بخل انسان را به گناه دروغ مجبور مى كند. گاهى بخل باعث مى شود انسان به گناه ظلم آلوده شود، اين صفت مذموم اخلاقى گاهى انسان را به قطع رحم مبتلا مى كند)).
بنابراين بخل ريشه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى است . در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
لا يجتمع الشح و الايمان فى قلب عبد ابدا(335).
((هرگز بخل و ايمان در يك دل جمع نمى شوند)).
اگر انسانى دلش به نور ايمان منور شده باشد، ديگر آن دل جاى بخل ورزى نيست . و آن دل جاى حرص ، آز، جمع آورى مال و محروم نمودن ديگران نيست .
يا در سخن ديرى از رسول بزرگوار اسلام صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است كه :
لا يدخل الجنة بخيل (336).
((انسان هاى بخيل از توفيق ورود به بهشت محرومند)).
بنابراين از مجموع اين نكات در مى يابيم كه ريشه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى ، بخل است و به همين دليل خطرات و آفات از يك سو مكتب تربيتى و اخلاقى دين و از سوى ديگر، مكتب فقهى و اقتصادى دين ، به شدت با آن مقابله كرده اند.
نكته قابل توجه ديگرى كه از نتايج سوء و بسيار مذموم بخل به شمار مى آيد، سخت گرفتن بر خانواده است كه انسان بخيل چنان مبتلا به اين روحيه مذموم مى شود كه خانواده خود را در تنگنا و مضيقه قرار مى دهد، به تعبير رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم :
ليس منّا مَن وُسِّع عليه ثمّ قَتَرَ على عياله (337).
((كسى كه توسعه مالى دارد، اما بر خانواده و اهلش سخت مى گيرد از ما نيست )).
گاهى اين خصيصه و روحيه ، چنان در انسان قوت مى گيرد و عواقب منفى به بار مى آورد كه نزديك ترين افراد به فرد بخيل ، حتى فرزندانش آرزوى مرگ او را مى كنند. در بيان امام هشتم حضرت اباالحسن الرضاعليه السلام آمده است كه :
ينبغى للرجال اءن يوسِّع على عياله لئلا يتمنّوا موته (338).
((بر مردان واجب است كه در حد مقدور، امكانات زندگى خانواده خود را توسعه دهند تا آنها آرزوى مرگ او را نكنند)).
تعبير ديگرى از حضرت رضا عليه السلام وارد شده كه فرموده اند:
صاحب النعمة يجب اءن يُوسِّع على عياله (339).
((كسى كه خدا به او نعمت مال كرامت فرموده ، بايد براى اهل و خانه اش وسعت ايجاد كند)).
علاوه بر همه اين نكات ؛ انسان بخيل كسى است كه با زحمت و تحمل مشقت ، مال و اموالى را جمع آورى كرده ، اما بخل به او اجازه نمى دهد كه حتى خودش از اين اموال استفاده كند. بنابراين در زشتى و آثار منفى و منفورى كه اين روحيه و اخلاق نفسانى مترتب است هيچ ترديدى نيست ؛ و جاى هيچ بحث و گفتگو و نقدى وجود ندارد.
سخاوت و بخشش
نقطه مقابل اين رذيله اخلاقى ، سخاوت و گشاده دستى است ، كه در معارف تربيتى ما، سخاوتمندى را قرين ايمان دانسته اند. پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
انّ السخاء من الايمان و الايمان فى الجنّة (340).
((همانا سخاوت از ايمان است ، و جايگاه مومن ، بهشت است )).
از جمله تاثيراتى كه ايمان در روح و دل انسان مى گذارد اين است كه مؤ من سخى الطبع پرورش مى دهد و طبعا انسان سخى مورد محبت و عنايت ذات پروردگار قرار مى گيرد و جايگاه او بهشت است .
همچنين روايت شده است :
ان اللّه تعالى جواد و يحبُّ الجواد(341).
((خداوند بخشنده است و بذل و بخشش را دوست دارد)).
تعبير بسيار جالب توجهى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در اين باره وارد شده كه در ساير مسائل اخلاقى كمتر يافت مى شود:
شابّ سخىّ مرهق فى الذنوب اءحبّ الى اللّه مِن شيخ عابد بخيل (342).
((جوان سخاوتمند متهم به گناه ، نزد خدا محبوب تر از پيرمردى است كه عمرى را در عبادت گذرانده اما بخيل است )).
اين نشانه رفعت جايگاه و منزلت اين خلق نيكو است . در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه :
ان اللّه عبادا يخصُّهم بالنعم لمنافع العباد فمن بخل بتلك المنافع عن العباد نقلها اللّه عنه و حولها الى غيره (343).
((خدا گاهى تفضل كرده و افرادى را نعمت و مال و ثروت ارزانى مى دارد تا ديگر بندگانش هم از آن بهره مند شوند؛ حال اگر او بخل ورزيده ، از اين ثروت خدادادى به ديگران بهره اى نرساند، خدا اين نعمت را از او سلب كرده و به ديگرى عنايت مى كند)).
در مجموعه روايات اخلاقى مى بينيم كه مى فرمايند:
الجنّة دار الاسخياء(344).
((بهشت ، خانه سخاوتمندان است )).
در روايت ديگرى از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، نكته مقابل آن ذكر شده :
لا يدخل الجنّة بخيل (345).
((افرادى كه اين خصيصه سخاوت را نداشته باشند، راهى به بهشت ندارند)).
در روايتى آمده است كه از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ، سوال شد:
اءىُّ النَّاس اءَفضلهم ايمانا؟ قال صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم اءبسطهم كفَّا(346).
((كدام مردم ايمانشان برتر است ؟ جواب فرمودند: آنان كه در بذل مال و ثروت بر ديگران پيشى گيرند)).
در حديثى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه :
خِيارُكم سُمَحاؤ كم و شراركم بُخلائكم (347).
((خوبان شما افراد گشاده دستند و بدهاى شما كسانى اند كه بخل مى ورزند)).
ايثار و فداكارى
خصيصه اخلاقى سخاوت ، يك نقطه اوج و مرتبه عالى دارد كه به مقام ايثار مى رسد و قرآن آن را چنين ستوده است :
و يؤ ثرون على اءنفسهم و لو كان بهم خصاصة (348).
((ديگران را بر خود مقدم مى دارند؛ هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند)).
انسان سخاوتمند كسى است كه بخشى از مال خود را به ديگرى مى دهد، اما اهل ايثار كسانى اند كه در آنچه نياز دارند ديگران را بر خود ترجيح مى دهند. در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است :
و آثر على نفسه غفر له (349).
((كسى كه نسبت به چيزى نيازمند باشد و ديگرى را بر خود ترجيح دهد مشمول غفران الهى مى شود)).
البته معنا و مفهوم ايثر و مدح اين روحيه بلند انسانى ، اين نيست كه انسان آنچه را كه خود نياز دارد، در اختيار ديگرى گذاشته ، خود براى لقمه نانى دست نياز پيش ديگران دراز كند و عزت نفس خود را از بين ببرد؛ چرا كه در مسائل اخلاقى ، رعايت عزت مومن در اولويت است . در تعبيرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه :
ان اللّه تبارك و تعالى فوَّض الى المؤ من كل شى ء الا اءذلال نفسه (350).
((خداوند همه اختيارات شخصى انسان را به خودش واگذارده ، مگر جايى كه اقدام او موجب ذلت و حقارتش شود)).
بنابراين ، ايثارگرى نبايد منتهى به افلاس و ناتوانى شخصى شده و او را براى تامين نياز، محتاج ديگران كند و آبروى خود را كه تنها سرمايه اوست از بين ببرد.
دست طلب چو پيش كسى مى كنى دراز | پل بسته اى كه بگذرى از آبروى خويش |
اين جا يك مطلب دقيقى وجود دارد كه تذكر و توجه به آن ضرورى است :
كرامت هاى اخلاقى و بزرگوارى هاى روحى انسان ، نشات گرفته از بلندى روح و پاكيزگى و طهارت نفس است و بسيار ارزنده و شايسته مدح است و كسى كه صاحب هر يك از اين كرامات اخلاقى باشد به عنوان يك انسان كامل شناخته مى شود.
افرادى هستند كه از مال خود ايثار مى كنند؛ چنان كه قرآن در مورد انصار مى فرمايد:
و يؤ ثرون على انفسهم و لو كان بهم خصاصة (351).
((ديگران را بر خود مقدم مى دارند هرچند خودشان بسيار نيازمند باشند)).
و افرادى هستند كه اهل ايثار و بخشش جان هستند:
و من الناس من يشرى نفسه ابتغآء مرضات اللّه (352).
((بعضى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى فروشند)).
مصداق بارز اين آيه كريمه ، مولا اميرالمومنين عليه السلام است كه در ((ليلة المبيت )) بذل جان كرد و با اين كه مى دانست مشركان تصميم بر كشتن رسول خدا صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم دارند، شجاعانه و با كمال مردانگى ، مروت و گذشت ، دست از جان خود شست و به جاى پيامبر در بستر ايشان خوابيد. اين تعالى روح است كه همگان اين بزرگى و عظمت روح را ستايش مى كنند. گرچه نداشتن اين خصيصه ، مذموم و ناپسند نيست ، ولى اكثر قريب به اتفاق انسان ها در مورد جان خود چنين نيستند. اين مطلب درباره ايثار مال هم مصداق دارد. به نقل قرآن كه مى فرمايد:
و لا تَقتُلُوا اولادكم مِن اِملاق نحن نرزُقُكُم و ايَّاهم (353).
((و فرزندان خود را از (ترس ) فقر نكشيد؛ ما، شما و آنها را روزى مى دهيم )).
مردم در زمان جاهليت به دليل خصايص پست روحى ، فرزندان خود را مى كشتند، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم موفق شد از همين مردم انسان هايى بسازد كه همه دارايى خود را با مهمانان مهاجر مكى تقسيم كرده و گاه در عين نادارى ، ديگران را بر خود مقدم مى داشتند. اما همه مردم چنين نيستند. با اين كه اگر كسى اين چنين باشد همه او را تحسين كرده ، از او به خوبى و بزرگى ياد مى كنند؛ اما وقتى نوبت به خودشان مى رسد، اينگونه نيست كه نان سفره خود را به ديگران بدهند، و البته داشتن همين روحيه هم مذموم و ناپسند نيست .
اگرچه بذل مال و جان دليل تعالى و عظمت روح و اوج انسانيت است ، اما به صورت قانون موظف توصيه نشده ، بنابراين جود و ايثار، در عين پسنديدگى ، يك قانون الزامى نيست با اين كه در نقطه مقابل آن ، بخل و خست طبع ، مذموم است .
آنچه كه در مقام تبيين آن هستيم اين نكته است كه همه قوانين الزامى اعم از قوانين فروع عمليه و قوانين اخلاقى هميشه با اعتدال و ميانه روى همراه بوده است .
قرآن مى فرمايد:
و لا تجعل يدك مغلولة الى عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا(354).
((نه آنقدر دست و دلباز باش كه چيزى در كفت نماند و نه آنقدر دست بسته ، كه ندامت و حسرت دامنت را بگيرد)).
كلام حضرت هم ناظر به همين نكته يعنى اعتدال در روش و منش زندگى است . اولياى دين آنچنان شيفته و عاشق بى قرار عبادت بودند كه همه مورخان حتى اهل تسنن در حالات مولا اميرالمومنين عليه السلام نوشته اند:
حضرت در هر شب هزار ركعت نماز مى خواندند(355). و يا امام سجاد عليه السلام چنان كه در مقدمه بيان كرديم در شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواندند؛(356) اما هرگز اين مقدار عبادت به صورت قانون و الزام در نيامده ، بلكه ميزان الزام همان پنج نوبت نماز واجب است . چه بسا افرادى كه در اين مسير، راه افراد پيموده و از جاده اعتدال خارج شده اند و مورد مذمت و نكوهش پيشوايان و مربيان دينى قرار گرفته اند. در بيانى از امام موسى بن جعفر عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
اجعلوا لانفسكم حظا من الدنيا... واستعينوا بذلك على امور الدين ... ليس منا من ترك دنياه لدينه و مَن ترك دينه لدنياه (357).
((براى امر دين ، دنيايتان را رها نكنيد، بلكه رغبت به دنيا را براى تقويت امر دين توصيه فرموده ، مى فرمايند: اگر كسى دنيا را به خاطر امور عبادى و اخروى تعطيل كند از محدوده دوستان و پيروان ما خارج شده يعنى در حقيقت شيعه نيست در مقابل آن ، كسى كه همه همت و تلاشش را متوجه دنيا كند، از محدوده دين خارج شده است )).
و در تعبيرى امام حسن مجتبى عليه السلام فرمودند:
اعمل لدنياك كاءنك تعيش اءبدا واعمل لاخرتك كاءنك تموت غدا(358).
((طورى براى دنيايت عمل كن ، كه گويى هميشه در آن خواهى بود؛ و براى آخرتت هم طورى عمل كن كه گويى امروز پايان عمر تو است )).
اين اعتدال و توصيه به ميانه روى ، حتى در امور عبادى نيز وجود دارد و رهبانيت و انزوا و دورى از اجتماع سخت مورد مذمت و نكوهش است . حضرت پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
انَّما رهبانية امَّتى الجهاد(359).
((براى امت من ترك دنيا، همان جهاد و مبارزه است )).
اگر راست مى گويند كه از دنيا بريده اند، چرا به كوه و مغاره پناه مى برند؟ ميدان امتحان شما، ميدان جهاد است ؛ اگر از دنيا بريده ايد، بياييد براى تقويت دين مجاهده كنيد، در آن جا معلوم مى شود كه بريدگى از دنيا درست است يا نه ؟
رعايت اعتدال و ميانه روى در همه شوون زندگى از قوانينى است كه شرع مقدس اسلام براى ادامه حيات بشر قرار داده است . اين قاعده را حضرت اميرالمومنين عليه السلام در قالب روايتى بيان فرمودند:
اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطى هى الجادّة (360).
((انحراف به راست و چپ ، گمراهى و ضلالت است ، راه مستقيم و طريق ميانه ، جاده وسيع حق است )).
نه افراط و نه تفريط، بلكه اعتدال و ميانه روى . قرآن هم پيروان اين آيين را امت وسط دانسته است .
و كذلك جعلناكم امّة وسطا(361).
((ما شما را امتى ميانه رو قرار داديم )).
پس مطلوب شارع مقدس و قانون گذار، همان اعتدال در همه شوون است . چنان كه در همه نظام ها،چه در نظام اقتصادى اسلام ، چه در نظام فرهنگى دين ، چه در نظام اجتماعى شرع و چه در نظام سياسى اين نكته مورد توجه است ؛ حتى در نظام اخلاقى اسلام كه بر همه اين نظام ها، سايه افكنده است .