وَ اَمَّا حقّ رَعِيَّتِك بِمِلكِ النِّكاحِ فاءَن تَعلَمَ اءَنَّ اللَّه جعلها سكنا و مُستَرَاحا و اءُنسا و وَاقيَة و كذلك كُلّ واحد منكُما يَجبُ اءَن يَحمَدَ اللَّه على صاحبه و يعلم اءَنَّ ذلك نعمة منه عليه و وَجبَ اءَن يُحسِنَ صُحبةَ نعمَةَ اللَّه و يُكرِمَها و يَرفَقَ بها و اءِن كان حقُّك عليها اءَغلَظَ و طاعتك بها اءَلزَمَ فيما اءَحبَبتَ و كَرِهتَ ما لم تكن معصية فانَّ لها حقّ الرحمةِ و المُؤ انِسَةِ و مَوضِعَ السُّكون اليها قضاءَ اللَّذَّةِ الَّتى لابدَّ من قضائِهَا و ذلك عظيم و لا قوَّةَ الا باللَّه .
((و اما حق همسرت آن است كه بدانى ، خداوند متعال با آفرينش او، وسيله آرامش ، رفاه ، انس و نگهدارى تو را فراهم نموده و واجب است هر كدام از شما زن و شوهر بر نعمت وجود ديگرى ، خدا را سپاس گويد و بداند كه اين نعمت الهى است بر او. و بر تو واجب است كه نعمت الهى را گرامى داشته در معاشرت با او، خوشرفتارى و رفق پيشه كنى ؛ اگرچه حقّ تو بر زن سخت تر و رعايت محبوب و مكروه تو اگر معصيت و زياده خواهى نباشد بر او لازم تر است ؛ ولى زن حقّ مهربانى و انس بر تو دارد و جايگاه آرامش و آسايش غريزه اى است كه گريزى از انجام آن نيست و اين حقّ بزرگى است )).
موضوع همسر و خانواده چون از مباحث هميشه زنده و مورد نياز زندگى روزمره انسان ها است ، مساله اى نيست كه با گذشت زمان ، فراموش شود. بنابراين ضرورى است به عنوان مقدمه ، به مباحث جديدى كه در اين يكى دو قرن اخير درباره تساوى حقوق زن و مردم مطرح شده است ، اشاره كنيم .
بررسى و تحليل تساوى حقوق زن و مرد
ما، در مقام بيان تاريخ اروپا و جنگ جهانى نيستيم ، اما مباحثى تحت عنوان حقّ يا حقوق اجتماعى در دنيا مطرح شده كه از اروپا به ساير ملل سرايت كرده است كه براى درك جايگاه ارزش هاى خودمان ريشه يابى آنها ضرورت دارد؛ چون در تقدم شرع مقدس اسلام در بيان همه اين حقوق كه امروز تحت اسم هاى زيبا، جذاب و فريبنده مطرح مى شود، جاى هيچ ترديدى نيست . بنابراين ، لازم است كه اين تاريخچه خوب مورد عنايت واقع شود.
بعد از اين كه جنگ جهانى در اروپا پايان پذيرفت ، وضعيت اجتماعى حاكم بر ملل اروپايى و غربى به صورتى بود كه نگاه و تلقى آنها از جنس زن ، موجودى فاقد روح بود و يا اگر او را صاحب روح مى دانستند، روح او را حيوانى تلقى مى كردند و در نهايت اگر براى او روح انسانى هم قائل بودند، مساوى با مرد نبود.
به تعبيرى براى زن منزلت و جايگاهى شبيه بردگان قائل بودند و در اجتماع موجودى پست تر از زن يافت نمى شد؛ و اگر در اين دوران سياه ، زنانى را مى بينيم كه اقتدارى پيدا كرده اند، به خاطر قدرت هاى خانوادگى ايشان بوده است كه ديگران را تحت تاءثير قرار مى دادند، نه از جهات ديگر.
بعد از اين كه جنگ تمام شد، در اروپا انقلاب صنعتى ، شكل جدى به خود گرفت . صاحبان صنايع و قدرت هاى اقتصادى ، احساس كردند براى تاءمين اهداف اقتصادى خود نمى توانند از وجود مردان ، به اندازه كافى ، بهره ببرند و اساسا جمعيت مرد اين كشورها، پاسخگوى احتياج و نياز آنها نبود. بنابراين ، جهت تاءمين نيروى كار خود سراغ زنها و كودكان رفتند.
زنان و استثمار اروپا
اگر امروز، غير از حقوق زن ، حقوق كودكان نيز مطرح است ، منشاء آن ، اتفاقاتى است كه در آن روزگار در اين كشورها شكل گرفت و به واسطه خودخواهى و ضعف نفسى كه در انسان هاى صاحب مال و مكنت به وجود آمد و به خصوص استفاده هاى كلان از آزادى ، زنها و كودكان را جهت رسيدن به مطامع پست حيوانى به كار گرفتند، كه براى آنها منافعى در پى داشت :
اول اين كه نيروى كار خود را تاءمين كردند.
دوم اين كه توقعات و انتظارات زن ها و كودكان به اندازه مردها نبود.
سوم اين كه زن ها را مورد سوءاستفاده جنسى هم قرار مى دادند و در اين راه ، آن چنان افراط كردند كه تدريجا صداى اعتراض انسان هايى كه اهل عاطفه و وجدان انسانى بودند، بلند شد و در مقام حمايت از كودكان و زنان ، قانون حمايت از كودكان و تساوى حقوق زنان و مردان را وضع كردند.
چهارم اين كه بعد از جنگ جهانى ، در قاره اروپا، تعداد مردها آنقدر كم شده بود كه در كشورى مثل آلمان براى تاءمين نيروى كار، علاوه بر زن ها و كودكان ، از كشورهاى ديگر نيز نيروى كار وارد مى كردند. و چون اين زنان بى سرپرست ، صاحب خانواده و فرزندانى بودند و از طرفى ، توان تاءمين هزينه هاى زندگى روزمره خود را نداشتند، به كارهاى فنى ، صنعتى و كارگرى در كارخانجات روى آوردند.
اين عوامل باعث شد كه پاى زن ها از محيط خانواده ، به محيط كار و اجتماع باز شود.
مردان متمول و عوامل آنها از بى خبرى و جهل زن ها نسبت به مسائل اجتماعى و اقتصادى ، سوءاستفاده هاى كلانى كرده و منافع خود را تاءمين كردند.
اين آغازى بود بر شروع بحث حقوق زن در تاريخ قرون اخير كه كم كم به كشورهاى ديگر، از جمله كشورهاى اسلامى نيز سرايت كرد.
در جوامع اسلامى دو گروه پيدا شدند: يك گروه مدعى شدند كه اصلا اسلام هيچ تفاوتى ميان مرد و زن قائل نيست . بنابراين ، هر دو جنس از حقوق كاملا مساوى برخوردارند؛ و گروه دوم مدعى شدند كه در قوانين اسلام روح مردسالارى نهفته است و هيچ اعتبار ويژه اى براى زن در نظر گرفته نشده و در واقع به زن ظلم شده است . به نظر مى رسد كه منشا اين دو تفكر ضعف بنيه علمى است ؛ وگرنه چنانچه كسى با ديدگاه معارف دين اسلام ، نسبت به مقام انسانى و حقوق طبيعى و قوانين مدون فقهى زن كه نشاءت گرفته و برخاسته از خلقت طبيعى او است ، آشنايى اجمالى داشته باشد، درمى يابد كه هيچ يك از اين دو نظر و دو تلقى صحيح نيست و هر دو مصداق فرمايش اميرالمؤ منين عليه السلام مى باشند كه فرمودند:
لاترى الجاهل الا مفرِصا اءَو مفرِّطا(233).
((نادان را نبينى مگر آن كه در كار زياده روى مى كند يا در امرى سستى به خرج مى دهد)).