فارسی
جمعه 02 آذر 1403 - الجمعة 19 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

فصل اول : در بیان ولادت و اسم و لقب و كنیت آن جناب و شرح ح� زندگانی امام سجّاد (ع) قسمت اول

فصل اول : در بیان ولادت و اسم و لقب و كنیت آن جناب و شرح ح� زندگانی امام سجّاد (ع) قسمت اول

صل اول : در بيان ولادت و اسم و لقب و كنيت آن جناب و شرح حال والده آن حضرت است
بدان كه در تاريخ ميلاد آن حضرت اختلاف بسيار است و شايد اصح اقوال نيمه جمادى الا ولى سنه سى و شش و يا پنجم سنه سى و هشت بوده باشد.
والده مكرمه آن حضرت عليا مخدره ( شهربانو ) دختر يزدجردبن شهرياربن پرويزبن هرمزبن انوشيروان پادشاه عجم بوده ، و بعضى به جاى شهربانو ( شاه زنان ) گفته اند.
چنانچه شيخنا الحرالعاملى در ( ارجوزه ) خود فرمود:
وَ اُمُّهُ ذاتُ الْعُلى وَ الْمُجْدِ
شاهُ زَنان بِنْتُ يَزْدِجَرْدِ
وَ هُوَ ابْنُ شَهْريارٍ اِبْن كَسْرى
ذُو سَوْدَدٍ لَيْسَ يَخافُ كَسْرى
علامه مجلسى رحمه اللّه در ( جلاءالعيون ) فرموده : ابن بابويه به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه عبداللّه بن عامر چون خراسان را فتح كرد دو دختر از يزدجرد پادشاه عجم گرفت و براى عثمان فرستاد پس يكى را به حضرت امام حسن عليه السلام و ديگرى را به حضرت امام حسين عليه السلام داد. و آن را كه حضرت امام حسين عليه السلام گرفت حضرت امام زين العابدين عليه السلام از او به هم رسيد و چون آن حضرت از او متولد شد او به رحمت اليه واصل شد. آن دختر ديگر نيز در وقت ولادت فرزند اول وفات يافت  پس ، يكى از كنيزان حضرت امام حسين عليه السلام او را تربيت مى كرد و حضرت او را مادر مى گفت و چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد حضرت امام زين العابدين عليه السلام او را به يكى از شيعيان خود تزويج كرد و به اين سبب شهرت كرد كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام مادر خود را به يكى از شيعيان خود تزويج نموده .
مؤ لف ( علامه مجلسى رحمه اللّه ) گويد: اين حديث مخالفت دارد با آنچه گذشت در فصل اولاد حضرت امام حسين عليه السلام كه شهربانو را در زمان عمر آوردند و شايد يكى از روايان اشتباهى كرده باشد و آن روايت كه در آنجا واقع شده اشهر و اقوى است چنانكه قطب رواندى به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است .(1) كه چون دختر يزدجردبن شهريار آخرين پادشاهان عجم را براى عمر آوردند و داخل مدينه كردند جميع دختران مدينه به تماشاى جمال او بيرون آمدند و مسجد مدينه از شعاع روى او روشن شد. و چون عمر اراده كرد كه روى او ببيند مانع شد و گفت : سياه باد روز هرمز كه تو دست به فرزند او دراز مى كنى . عمر گفت : اين گبرزاده مرا دشنام مى دهد و خواست كه او را آزار كند، حضرت امير عليه السلام فرمود كه تو سخنى را كه نفهميدى چگونه دانستى كه دشنام است ، پس عمر امر كرد كه ندا كنند در ميان مردم و او را بفروشند. حضرت فرمود: جايز نيست فروختن دختران پادشاهان هر چند كافر باشند، و ليكن بر او عرض كن كه يكى از مسلمانان را خود اختيار كند و او را به تزويج كنى و مهر او را از عطاى بيت المال او حساب كنى .
عمر قبول كرد و گفت : يكى از اهل مجلس را اختيار كن ! آن سعادتمند آمد و دست بر دوش مبارك حضرت امام حسين عليه السلام گذارد، پس حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام از او پرسيد به زبان فارسى كه چه نام دارى اى كنيزك ؟
عرض كرد: جهانشاه . حضرت فرمود: بلكه تو شهربانو به نام كرده اند، عرض كرد: اين نام خواهر من است . حضرت باز به فارسى فرمود: راست گفتى ، پس رو كرد به حضرت امام حسين عليه السلام و فرمود كه اين باسعادت را نيكو محافظت نما و احسان كن به سوى او كه فرزندى از تو به هم خواهد رسانيد كه بهترين اهل زمين باشد بعد از تو، اين مادر اوصياء ذريه طيبه من است ؛ پس حضرت امام زين العابدين عليه السلام از او به هم رسيد.
و روايت كرده است كه پيش از آنكه لشكر مسلمانان بر سر ايشان بروند شهربانو در خواب ديد كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم داخل خانه او شد با حضرت امام حسين عليه السلام و او را براى آن حضرت خواستگارى نمود و به او تزويج كرد. شهربانو گفت كه چون صبح شد محبت آن خورشيد فلك امامت در دل من جا كرد و پيوسته در خيال آن حضرت بودم . چون شب ديگر به خواب رفتم حضرت فاطمه عليهما السلام را در خواب ديدم كه به نزد من آمده و اسلام را بر من عرضه داشت و من به دست مبارك آن حضرت در خواب مسلمان شدم ، پس فرمود كه در اين زودى لشكر مسلمانان بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسير خواهند كرد و به زودى به فرزند من حسين عليه السلام خواهى رسيد و خدا نخواهد گذارد كه كسى دست به تو برساند تا آن كه به فرزند من برسى و حق تعالى مرا حفظ كرد كه هيچ كس به من دستى نرسانيد تا آن كه مرا به مدينه آوردند و چون حضرت امام حسين عليه السلام را ديدم دانستم كه همان است كه در خواب با حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم به نزد من آمده بود و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم مرا به عقد او در آورده بود و به اين سبب او را اختيار كردم .(2)
و شيخ مفيد  رحمه اللّه  روايت كرده است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حريث بن جابر را والى كرد در يكى از بلاد مشرق و او دو دختر يزدجرد را براى حضرت فرستاد، حضرت يكى را كه ( شاه زنان ) نام داشت به حضرت امام حسين عليه السلام داد و حضرت امام زين العابدين عليه السلام از او به هم رسيد و ديگرى را به محمدبن ابى بكر داد و قاسم جد مادرى حضرت صادق عليه السلام از او به هم رسيد. پس قاسم با امام زين العابدين عليه السلام خاله زاده بودند انتهى .(3)
و امّا كنى و اَلْقاب آن حضرت :
پس بدان كه اشهر در كنيت آن حضرت ، ابوالحسن و ابومحمد است و القاب مشهوره آن حضرت : زين العابدين و سيدالساجدين و العابدين و زكى و امين و سجّاد و ذوالثّفنات .
و نقش نگين آن جناب به روايت حضرت صادق عليه السلام ( اَلْحَمْدُللّهِ الْعَلِىّ ) بوده ، و به روايت امام محمد باقر عليه السلام ( اَلْعِزَّةُ لِلِّه ) و به روايت حضرت ابوالحسن موسى عليه السلام :
( خَزِىَ وَ شَقِىَّ قاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلىِ عليه السلام (4) )
ابن بابويه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كره است كه پدرم على بن الحسين عليه السلام هرگز ياد نكرد نعمتى از خدا را مگر آنكه سجده كرد براى شكر آن نعمت ، و نخواند آيه اى از كتاب خدا كه در آن سجده باشد مگر آنكه سجده مى كرد، و هرگاه حق تعالى از او بدى دفع مى كرد كه از او در بيم بود يا مكر مكر كننده اى را از او مى گردانيد، سجده مى كرد و هرگاه از نماز واجب فارغ مى شد، سجده مى كرد و هرگاه توفيق مى يافت كه ميان دو كس اصلاح كند، براى شكر آن سجده مى كرد و اثر سجده در جميع مواضع سجود آن حضرت بود و به اين سبب آن حضرت را ( سجاد ) مى گفتند.(5)
و نيز از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه در مواضع سجده پدرم اثرهاى آشكار و برآمدگيها بود كه در هر سال دو مرتبه آنها را مى بريدند و در هر مرتبه ثفنه و برآمدگى پنج موضع را مى بريدند به اين سبب آن حضرت را ذوالثفنات مى خواندند.(6)
مؤ لف مى گويد: كه اهل لغت گفته اند: ( ثفنه ) واحد ( ثَفِناتُ الْبَعير ) است ، يعنى آنچه بر زمين برسد از شتر چون بِخُسْبَدْ و غليظ شود و پينه بندد، مانند زانوها و غير آن و از اين معلوم مى شود كه پيشانى و دو كف دست و زانوهاى مبارك آن حضرت از كثرت سجده پينه مى بسته و مثل ثفنه شتر نمودار مى گشته است ، و در هر سال دو بار آنها را قطع مى كردند ديگر باره به هم مى رسيد!
ايضا روايت كرده است كه چون زهرى حديثى از حضرت على بن الحسين عليه السلام نقل مى كرد و مى گفت : خبر داد مرا زين العابدين على بن الحسين عليه السلام سفيان بن عيينه پرسيد كه چرا آن حضرت را زين العابدين مى گويى ؟ گفت : براى آنكه شنيده ام از سعيد بن المسيب كه روايت كرد از ابن عباس كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود كه در روز قيامت منادى ندا كند كجا است زين العابدين ؟ پس گويا مى بينم كه فرزندم على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام در آن هنگام با تمام وقار و سكون صفوف اهل محشر را بشكافد و بيايد.(7)
و در ( كشف الغمّه ) است : كه سبب ملقّب شدن آن حضرت به لقب زين العابدين آن است كه شبى آن جناب در محراب عبادت به تهجّد ايستاده بود پس شيطان به صورت مار عظيمى ظاهر شد كه آن حضرت را از عبادت خود مشغول گرداند حضرت به او ملتفت نشد پس آمد حضرت را متاءلم نمود و باز متوجه او نگرديد، پس چون فارغ شد از نماز خود دانست كه شيطان است ، او را سبّ كرد و لطمه زد و فرمود كه دور شو اى ملعون ؛ و باز متوجه عبادت خود شد پس شنيد صداى هاتفى كه سه مرتبه او را ندا كرد:
( اَنْتَ زَيْنُالْعابِدينَ ) ، تويى زينت عبادت كنندگان ، پس اين لقب ظاهر شد در ميان مردم و مشهور گشت .(8)
__________________________________
1- ( خرائج ) قطب رواندى 2/751.
2- ( جلاءالعيون ) ص 831، انتشارات سرور، قم .
3- ( ارشاد ) شيخ مفيد 2/37، مؤ سسه آل البيت عليهم السلام ، لاحياء التراث .
4- ( الكافى ) 6/473  474، باب ( نقش الخواتيم ) .
5- ( علل الشرايع ) شيخ صدوق 1/272، باب 166، دارالحجّة للثقافة ، قم .
6- ( علل الشرايع ) 1/273، باب 167، حديث اول .
7- ( علل الشرايع ) 1/269، باب 165، حديث اول .
8- ( كشف الغمّة ) 2/260، ترجمه على زواره اى رحمه اللّه .

فصل اول : در بيان ولادت و اسم و لقب و كنيت آن جناب و شرح حال والده آن حضرت است
بدان كه در تاريخ ميلاد آن حضرت اختلاف بسيار است و شايد اصح اقوال نيمه جمادى الا ولى سنه سى و شش و يا پنجم سنه سى و هشت بوده باشد.
والده مكرمه آن حضرت عليا مخدره ( شهربانو ) دختر يزدجردبن شهرياربن پرويزبن هرمزبن انوشيروان پادشاه عجم بوده ، و بعضى به جاى شهربانو ( شاه زنان ) گفته اند.
چنانچه شيخنا الحرالعاملى در ( ارجوزه ) خود فرمود:
وَ اُمُّهُ ذاتُ الْعُلى وَ الْمُجْدِ
شاهُ زَنان بِنْتُ يَزْدِجَرْدِ
وَ هُوَ ابْنُ شَهْريارٍ اِبْن كَسْرى
ذُو سَوْدَدٍ لَيْسَ يَخافُ كَسْرى
علامه مجلسى رحمه اللّه در ( جلاءالعيون ) فرموده : ابن بابويه به سند معتبر از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه عبداللّه بن عامر چون خراسان را فتح كرد دو دختر از يزدجرد پادشاه عجم گرفت و براى عثمان فرستاد پس يكى را به حضرت امام حسن عليه السلام و ديگرى را به حضرت امام حسين عليه السلام داد. و آن را كه حضرت امام حسين عليه السلام گرفت حضرت امام زين العابدين عليه السلام از او به هم رسيد و چون آن حضرت از او متولد شد او به رحمت اليه واصل شد. آن دختر ديگر نيز در وقت ولادت فرزند اول وفات يافت  پس ، يكى از كنيزان حضرت امام حسين عليه السلام او را تربيت مى كرد و حضرت او را مادر مى گفت و چون حضرت امام حسين عليه السلام شهيد شد حضرت امام زين العابدين عليه السلام او را به يكى از شيعيان خود تزويج كرد و به اين سبب شهرت كرد كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام مادر خود را به يكى از شيعيان خود تزويج نموده .
مؤ لف ( علامه مجلسى رحمه اللّه ) گويد: اين حديث مخالفت دارد با آنچه گذشت در فصل اولاد حضرت امام حسين عليه السلام كه شهربانو را در زمان عمر آوردند و شايد يكى از روايان اشتباهى كرده باشد و آن روايت كه در آنجا واقع شده اشهر و اقوى است چنانكه قطب رواندى به سند معتبر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است .(1) كه چون دختر يزدجردبن شهريار آخرين پادشاهان عجم را براى عمر آوردند و داخل مدينه كردند جميع دختران مدينه به تماشاى جمال او بيرون آمدند و مسجد مدينه از شعاع روى او روشن شد. و چون عمر اراده كرد كه روى او ببيند مانع شد و گفت : سياه باد روز هرمز كه تو دست به فرزند او دراز مى كنى . عمر گفت : اين گبرزاده مرا دشنام مى دهد و خواست كه او را آزار كند، حضرت امير عليه السلام فرمود كه تو سخنى را كه نفهميدى چگونه دانستى كه دشنام است ، پس عمر امر كرد كه ندا كنند در ميان مردم و او را بفروشند. حضرت فرمود: جايز نيست فروختن دختران پادشاهان هر چند كافر باشند، و ليكن بر او عرض كن كه يكى از مسلمانان را خود اختيار كند و او را به تزويج كنى و مهر او را از عطاى بيت المال او حساب كنى .
عمر قبول كرد و گفت : يكى از اهل مجلس را اختيار كن ! آن سعادتمند آمد و دست بر دوش مبارك حضرت امام حسين عليه السلام گذارد، پس حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام از او پرسيد به زبان فارسى كه چه نام دارى اى كنيزك ؟
عرض كرد: جهانشاه . حضرت فرمود: بلكه تو شهربانو به نام كرده اند، عرض كرد: اين نام خواهر من است . حضرت باز به فارسى فرمود: راست گفتى ، پس رو كرد به حضرت امام حسين عليه السلام و فرمود كه اين باسعادت را نيكو محافظت نما و احسان كن به سوى او كه فرزندى از تو به هم خواهد رسانيد كه بهترين اهل زمين باشد بعد از تو، اين مادر اوصياء ذريه طيبه من است ؛ پس حضرت امام زين العابدين عليه السلام از او به هم رسيد.
و روايت كرده است كه پيش از آنكه لشكر مسلمانان بر سر ايشان بروند شهربانو در خواب ديد كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم داخل خانه او شد با حضرت امام حسين عليه السلام و او را براى آن حضرت خواستگارى نمود و به او تزويج كرد. شهربانو گفت كه چون صبح شد محبت آن خورشيد فلك امامت در دل من جا كرد و پيوسته در خيال آن حضرت بودم . چون شب ديگر به خواب رفتم حضرت فاطمه عليهما السلام را در خواب ديدم كه به نزد من آمده و اسلام را بر من عرضه داشت و من به دست مبارك آن حضرت در خواب مسلمان شدم ، پس فرمود كه در اين زودى لشكر مسلمانان بر پدر تو غالب خواهند شد و تو را اسير خواهند كرد و به زودى به فرزند من حسين عليه السلام خواهى رسيد و خدا نخواهد گذارد كه كسى دست به تو برساند تا آن كه به فرزند من برسى و حق تعالى مرا حفظ كرد كه هيچ كس به من دستى نرسانيد تا آن كه مرا به مدينه آوردند و چون حضرت امام حسين عليه السلام را ديدم دانستم كه همان است كه در خواب با حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم به نزد من آمده بود و حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم مرا به عقد او در آورده بود و به اين سبب او را اختيار كردم .(2)
و شيخ مفيد  رحمه اللّه  روايت كرده است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام حريث بن جابر را والى كرد در يكى از بلاد مشرق و او دو دختر يزدجرد را براى حضرت فرستاد، حضرت يكى را كه ( شاه زنان ) نام داشت به حضرت امام حسين عليه السلام داد و حضرت امام زين العابدين عليه السلام از او به هم رسيد و ديگرى را به محمدبن ابى بكر داد و قاسم جد مادرى حضرت صادق عليه السلام از او به هم رسيد. پس قاسم با امام زين العابدين عليه السلام خاله زاده بودند انتهى .(3)
و امّا كنى و اَلْقاب آن حضرت :
پس بدان كه اشهر در كنيت آن حضرت ، ابوالحسن و ابومحمد است و القاب مشهوره آن حضرت : زين العابدين و سيدالساجدين و العابدين و زكى و امين و سجّاد و ذوالثّفنات .
و نقش نگين آن جناب به روايت حضرت صادق عليه السلام ( اَلْحَمْدُللّهِ الْعَلِىّ ) بوده ، و به روايت امام محمد باقر عليه السلام ( اَلْعِزَّةُ لِلِّه ) و به روايت حضرت ابوالحسن موسى عليه السلام :
( خَزِىَ وَ شَقِىَّ قاتِلُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلىِ عليه السلام (4) )
ابن بابويه از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت كره است كه پدرم على بن الحسين عليه السلام هرگز ياد نكرد نعمتى از خدا را مگر آنكه سجده كرد براى شكر آن نعمت ، و نخواند آيه اى از كتاب خدا كه در آن سجده باشد مگر آنكه سجده مى كرد، و هرگاه حق تعالى از او بدى دفع مى كرد كه از او در بيم بود يا مكر مكر كننده اى را از او مى گردانيد، سجده مى كرد و هرگاه از نماز واجب فارغ مى شد، سجده مى كرد و هرگاه توفيق مى يافت كه ميان دو كس اصلاح كند، براى شكر آن سجده مى كرد و اثر سجده در جميع مواضع سجود آن حضرت بود و به اين سبب آن حضرت را ( سجاد ) مى گفتند.(5)
و نيز از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه در مواضع سجده پدرم اثرهاى آشكار و برآمدگيها بود كه در هر سال دو مرتبه آنها را مى بريدند و در هر مرتبه ثفنه و برآمدگى پنج موضع را مى بريدند به اين سبب آن حضرت را ذوالثفنات مى خواندند.(6)
مؤ لف مى گويد: كه اهل لغت گفته اند: ( ثفنه ) واحد ( ثَفِناتُ الْبَعير ) است ، يعنى آنچه بر زمين برسد از شتر چون بِخُسْبَدْ و غليظ شود و پينه بندد، مانند زانوها و غير آن و از اين معلوم مى شود كه پيشانى و دو كف دست و زانوهاى مبارك آن حضرت از كثرت سجده پينه مى بسته و مثل ثفنه شتر نمودار مى گشته است ، و در هر سال دو بار آنها را قطع مى كردند ديگر باره به هم مى رسيد!
ايضا روايت كرده است كه چون زهرى حديثى از حضرت على بن الحسين عليه السلام نقل مى كرد و مى گفت : خبر داد مرا زين العابدين على بن الحسين عليه السلام سفيان بن عيينه پرسيد كه چرا آن حضرت را زين العابدين مى گويى ؟ گفت : براى آنكه شنيده ام از سعيد بن المسيب كه روايت كرد از ابن عباس كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود كه در روز قيامت منادى ندا كند كجا است زين العابدين ؟ پس گويا مى بينم كه فرزندم على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليه السلام در آن هنگام با تمام وقار و سكون صفوف اهل محشر را بشكافد و بيايد.(7)
و در ( كشف الغمّه ) است : كه سبب ملقّب شدن آن حضرت به لقب زين العابدين آن است كه شبى آن جناب در محراب عبادت به تهجّد ايستاده بود پس شيطان به صورت مار عظيمى ظاهر شد كه آن حضرت را از عبادت خود مشغول گرداند حضرت به او ملتفت نشد پس آمد حضرت را متاءلم نمود و باز متوجه او نگرديد، پس چون فارغ شد از نماز خود دانست كه شيطان است ، او را سبّ كرد و لطمه زد و فرمود كه دور شو اى ملعون ؛ و باز متوجه عبادت خود شد پس شنيد صداى هاتفى كه سه مرتبه او را ندا كرد:
( اَنْتَ زَيْنُالْعابِدينَ ) ، تويى زينت عبادت كنندگان ، پس اين لقب ظاهر شد در ميان مردم و مشهور گشت .(8)
__________________________________
1- ( خرائج ) قطب رواندى 2/751.
2- ( جلاءالعيون ) ص 831، انتشارات سرور، قم .
3- ( ارشاد ) شيخ مفيد 2/37، مؤ سسه آل البيت عليهم السلام ، لاحياء التراث .
4- ( الكافى ) 6/473  474، باب ( نقش الخواتيم ) .
5- ( علل الشرايع ) شيخ صدوق 1/272، باب 166، دارالحجّة للثقافة ، قم .
6- ( علل الشرايع ) 1/273، باب 167، حديث اول .
7- ( علل الشرايع ) 1/269، باب 165، حديث اول .
8- ( كشف الغمّة ) 2/260، ترجمه على زواره اى رحمه اللّه .
منبع : بنیاددعبل خزایی

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

صبر در اندیشه و سیره امام سجاد (علیه السلام)
از مدینه تا كربلا با پدر
امام سجاد - علیه السلام -، پس از واقعه كربلا
تمایز قیام توابین و قیام مختار
آیا قرآن خوانده ای؟
حقّ برده و غلام
سفارش به نیكى با بردگان
روابط نامشروع و كیفرهاى آن
وقتی كه یهودی به یزید اعتراض می كند!
سیرى در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام

بیشترین بازدید این مجموعه

جمع تمام شريعت در روايتى از امام سجاد عليه ...
شهادت حضرت امام زین العابدین(ع)
صبر در اندیشه و سیره امام سجاد (علیه السلام)
وقتی كه یهودی به یزید اعتراض می كند!
سفارش به نیكى با بردگان
حقّ برده و غلام
تمایز قیام توابین و قیام مختار
امام سجاد - علیه السلام -، پس از واقعه كربلا
از مدینه تا كربلا با پدر
آیا قرآن خوانده ای؟

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^