تسبیح در لغت همان طور که در معنای سبحان اللّه گذشت به معنی تنزیه از نقایص است هر گاه موجودی را از نقایص و عیوب، تنزیه و تقدیس نماییم آن را تسبیح گفتهایم.
در قرآن کریم[1] تسبیح موجودات با تعبیرهای مختلف بیان شده است. گاهی تسبیح موجودات را یک امر عمومی که همه موجودات را در بر میگیرد مطرح میکند که صریحترین آیه در این مورد در سوره مبارکه اسرا است چنانکه میفرماید:
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ وَإِن مِن شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً»[2].
آسمانهای هفتگانه و زمین و هر کس که در آنهاست، او را تسبیح میگویند، وهیچ چیزی نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او میگوید، ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید، یقیناً او بردبار و بسیار آمرزنده است.
گاهی از تسبیح فرشتگان به طور صریح یا کنایه سخن میگوید آن جا که میفرماید:
«وَالْمَلاَئِکةُ یسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیسْتَغْفِرُونَ لِمَن فِی الْأَرْضِ»[3].
و فرشتگان، پروردگارشان را همواره همراه با سپاس و ستایش تسبیح میگویند، و برای کسانی که در زمین هستند، درخواست آمرزش میکنند.
گاهی هم پس از یک بیان عمومی، تسبیح مرغان هوا را متذکر میشود و چنین میفرماید:
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیرُ صَافَّاتٍ کلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاَتَهُ وَتَسْبِیحَهُ»[4].
آیا ندانستهای که هرکه در آسمانها و زمین است و پرندگان بال گشوده، خدا را تسبیح میگویند؟ به یقین هریک نماز و تسبیح خود را میداند.
در برخی آیات هم تصریح شده که کوهها در اوقات خاصّی خدا را تسبیح میگویند:
«إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالاْءِشْرَاقِ»[5].
همانا ما کوهها را مسخّر و رام کردیم که با او در شبانگاه و هنگام برآمدن آفتاب تسبیح میگفتند.
و در مرحله پنجم تسبیح رعد را متذکر میگردد و میفرماید:
«وَیسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ»[6].
و رعد، همراه با ستایش خدا تسبیح میگوید.
بنابراین عالم هستی پر از زمزمه و غوغا است و هر موجودی به نوعی به تسبیح و حمد و ثنای خداوند مشغول است امّا در این که حقیقت این تسبیح چیست آرای متفاوتی در میان مفسّران و دانشمندان وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره مینمائیم:
نظریه نخست: مقصود از تسبیح همان خضوع تکوینی هر موجودی در برابر فرمان و اراده الهی است و سراسر هستی در برابر اراده و مشیت خداوند خاضع بوده و در پذیرش وجود و پیروی از قوانینی که خداوند برای آنها تعیین نموده است مطیع و تسلیم میباشند.
نظریه دوّم: مراد از تسبیح موجودات این است که نظم و نظام شگفتانگیز هر موجودی با رمز و اتقانی که در ساختمان آنها به کار رفته است، شاهد و گواه بر قدرت بی نهایت، عقل، شعور و حکمت بی پایان سازنده او است سازمان دقیق اسرار پیچیده هر موجودی همان طور که بر وجود صانع خود گواهی میدهد به زبان تکوینی گواهی میدهد که خالق آن دانا و توانا است و از هر نوع عجز و جهل مبرّا و منزّه است.
آیا میتوان منکر شد که ساختمانهای عظیم و کارخانههای بزرگ با زبان بی زبانی از سازنده و مخترع و مبتکر خود سخن میگویند و هر یک در حدّ خود از آنها ستایش میکنند؟
بنابراین باید قبول کرد که عالم هستی با آن نظم عجیبش، با آن همه رازها و اسرار همگی تسبیح خدا میگویند. ساختمان و نظم این عالم هستی میگوید خالق آن از هر گونه نقص و عیبی مبرّا است.
نظریه سوّم: این نظریه مربوط به فیلسوف گرامی اسلام مرحوم صدرالمتألّهین است. وی میگوید:
تمام موجودات جهان از روی علم و شعور و درک و آگاهی به حمد و ثنا و تسبیح و تنزیه خداوند بزرگ اشتغال دارند و هر موجودی در هر پایهای از وجود که هست و هر اندازه که از هستی سهمی دارد، به همان اندازه به خالق و آفریدگار خود علم و آگاهی دارد و او را از این طریق حمد و ثنا میگوید و از نقایص و عیوب تنزیه میکند. علم و ادراک در تمام مراحل و مراتب وجود از واجب الوجود گرفته تا برسد به جهان نبات و جماد، تحقّق دارد و هر موجودی در هر مرتبهای از وجود باشد بهرهای از صفات عمومی مانند علم و شعور و حیات و... داشته و هیچ موجودی از آن خالی نیست منتهی گاهی بر اثر ضعیف بودن این صفات، وجود آنها برای ما مکشوف نیست. موجودات جهان، هر چه از مادّه و آثار آن دوری گزینند و به صورت یک موجود مجرّد در آیند و یا در مسیر تجرّد قرار گیرند این صفات در آنها قویتر و واضحتر میشود و هر اندازه از نظر وجود به مادّه گرایش پیدا کنند این صفات در آنها به همان اندازه تنزّل پیدا کرده تا آن جا که به نظر میرسند که فاقد علم و ادراک هستند ولی در حقیقت چنین نیست بلکه اصل این صفات را به طور ضعیف دارا هستند هر چند برای ما انعکاس ندارد.
اگر قرآن میفرماید: «وَلکن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»[7] شما از تسبیح و تحمید موجودات آگاهی ندارید مربوط به نوع مردم است؛ زیرا اکثریت مردم حقیقت تسبیح آنها را درک نمیکنند ولی مانعی ندارد که برخی از روشن دلان که روح و روان آنان با حقایق موجودات ارتباطی پیدا کرده است با گوش دل، تسبیح و تنزیه آنها را بشنوند و از تسبیح کائنات در برابر فرمان خدا آگاه باشند. قلبی که از وساوس و علایق مادّی خالی گردد و مرکز فرود انوار حق و برکات معنوی باشد از طریق مکاشفه وجدان همه این حقایق را دیده و درک میکند.
مولوی با بینش خاصّ خود این حقیقت را دریافته و در این باره چنین میگوید:
گر تو را از غیب چشمی باز شد
جمله ذرات جهان هم راز شد
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
جمله اجزا در تحرّک در سکون
ناطقان کانّا الیه راجعون
ذکر تسبیحات اجزای نهان
غلغلی افکنده در این آسمان
جمله اجزای زمین و آسمان
با تو میگویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نا محرمان ما خامُشیم
خامُشیم و نعره تکرارمان
میرود تا پای تخت یارمان
باید محرم شویم تا صدای تسبیح موجودات را بشنویم. ما که از حرکت قانونی در مسیر تکامل باز مانده و به جای پیشرفت در مدارج ترقّی و اعتلای انسانی به مراحل پست وجود در حال سقوط هستیم هرگز نخواهیم توانست ذکر و تسبیح و سجده موجودات را بشنویم و بفهمیم و با آنها آشنا شویم؛
چون شما سوی جمادی میروید
آگه از جان جمادی کی شوید؟
آیات فراوانی از قرآن کریم بر وجود شعور و آگاهی در تمامی موجودات جهان اعمّ از جاندار و غیره گواهی میدهند[8]. هنگامی که سلیمان با سپاهیان خود از بیابانی عبور میکرد مورچهای به مورچگان بیابان که بیم آن میرفت همگی زیر پای سلیمان و سپاهیان او از بین بروند ندا در داد و گفت:
«یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکنَکمْ لاَ یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ یشْعُرُونَ»[9].
ای مورچگان! به خانههایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند.
ندای مورچه یک ندای واقعی بود و هرگز نمیتوان آن را به معنای مجازی و زبان حال حمل کرد به گواه این که طبق نقل قرآن، سلیمان از شنیدن سخن او تبسّمی کرد و از خدا خواست که به او توفیق دهد که در برابر نعمتهایی که بر او و والدین او ارزانی داشته است سپاسگزار باشد.
با وجود آیات و روایاتی[10] که شعور و ادراک را در سراسر موجودات جهان حاکم میداند باید گفت: این تسبیح تسبیح واقعی و حقیقی است[11] و موجودات جهان به زبان ویژه خود، خدا را تسبیح میگویند، نه به زبان حال که در دو نظریه اول و دوّم بیان شد.
بر عارف همه ذرّات عالم
ملک وارند در تسبیح هر دم
به هر جا دانهای در باغ و راغی است
درون مغز او روشن چراغی است
بود نامحرمان را چشم دل کور
وگرنه هیچ ذرّه نیست بی نور
[1] حدید 57 : 1 ؛ حشر (59) : 1 و 24 ؛ صف (61) : 1 ؛ جمعه (62) : 1 ؛ تغابن (64) : 1 .
[2] اسراء 17 : 44 .
[3] شوری 42 : 5 ؛ اعراف (7) : 206 ؛ رعد (13) : 13 ؛ فصّلت (41) : 38 .
[4] نور 24 : 41 .
[5] ص 38 : 18 .
[6] رعد 13 : 13 .
[7] اسراء 17 : 44 .
[8] نمل 27 : 16 ـ 17 ؛ بقره (2) : 74 ؛ احزاب (33) : 72 ؛ حشر (59) : 21 ؛ نور (24) : 24 .
[9] نمل 27 : 18 .
[10] نور الثقلین : 4/82 ، بحارالانوار : 14/90 ، باب 7 ؛ صحیفه سجّادیه : دعای 43 .
[11] المیزان : 15/353.