عصر عاشورا کنار خیمههای سوخته ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته
در هیاهوی عصر عاشورا، درست زمانی که آسمان سرخ شد، زمین سرخ و چهره برخی از خجالت سرخ؛ صدای شیهه اسبی که در واقع خروش ضجهای از عمق جان بود؛ باد صحرا را به آتش کشید. توفانی از شن بهپا ...
آه اگر دست هاي عاشق سرو، درهجوم خزان نمي افتادصبرآغوش بي ادامه نبود..، ماه از آسمان نمي افتادبعداز آن دست هاي شهرآشوب، آبرويي براي آب نماندکاش ساقي دوباره بر مي گشت تا شراب از دهان نمي افتادساقي سبزماه پيشاني منعکس شد درآب، امّا نه دردل تنگناي کينه ...
بازاین دل این دل توفانی اممی برد تابی سر و سامانی امانتظاری تازه داردچشم منمی شکوفد خوشه های خشم منچشم من چندیست قحطی خورده استدرعزای اشکهای مُرده استخسته ام من خسته ام درمانده امازگروه عاشقان جا مانده ا مدرعزای آل ماتم سوختمآه ای اندوه مبهم سوختم ...
وقتی به نالههای تو نزدیک میشویماز عمق روح شبزده تحریک میشویمسرمست و سرخ سرخ به قلب سیاه شبمثل شهابِ حادثه شلّیک میشویمدر ما بخوان همیشه، که ما نیز مثل شامبینور خطبههای تو تاریک میشویمجان را میافکنیم به شطّ صحیفهاتوز خاک، خاک یخ ...
شعر، پاره ای از قسمتهای پایانی یک غزل مثنوی است که از زبان حضرت سکینه(سلام الله علیها) روایت می شود...
امید دارم که مورد قبول قرار بگیرد...
نقاش اسب را که زمینگیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد،
بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را ...
با صدف تا بود برابر چشم
ریزد از ماتم تو گوهر چشم
کور بادا ز چشمزخم زمان
گر نگرید به سوگ تو هر چشم
در رثای تو گرددم خون دل
در عزای تو گرددم تر چشم
از غمت هر دمم مکدر روی
هر دمم زین غم تو احمر چشم
خون بگرید بسوگ تو خورشید
تا ...
بر حربگاه، چون ره آن كاروان فتاد شور نشور واهمه را در گمان فتادهم بانگ نوحه، غلغله در شش جهت ، فكند هم گريه، در ملايك هفت آسمان فتادهر جا كه بود آهوئي، از دشت پا كشيد هر جا كه بود طايري، از آشيان فتادشد وحشتي، كه شور قيامت زياد، رفت چون چشم اهلبيت، بر ...
6.مبالغه و اغراق :
اغراق، مبالغه و غلو اگر چه درجاتي دارند، ولي بيشتر به زياده روي در توصيف اطلاق مي شد كه به مخيل شدن شعر مي افزايد كه گاهي سبب حيرت و تعجب مي شود. برخ از اغراق هاي مورد نظر در اشعار كربلايي اهلي عبارتند از : ذره شرف آفتاب مي يابد، ...
چشم ما به در مانده بی خبر، وعدهی اجابت به ما بدهمسند بزرگی از آن تو، ذرّهای کرامت به ما بده عشق اگر ولایت به ما دهد، پیر ما و سلطان ماست اوخرقهی خلافت که دادهای، خرقهی لیاقت به ما بده ما کجا و شرح بیان تو، ای خوشا تماشای جان تو هیبت و کرامت از ...
سوم شعبان كه دلها منجلى استعيد ميلاد حسين بن على استعيد ميلاد على را نور عينسرور آزادگان يعنى حسيندم به دم گويم من از جانان عشقيا حسين اى سرور و سلطان عشقخادم كوى تو باشد جبرئيلعرش بر نام تو مى بندد دخيلعرش حق بايك اشاره مست توآسمانها و زمين در دست ...
دشت، تشنه، خیمه، تشنه، قمقمه، تشنه
از عرقریز خجالت ، علقمه ، تشنه
هرم آه از خیمه ها برخاست ، رحمی نیست
آن همه سیراب را بر این همه تشنه
آن طرف خار و خسی تا خرخره سیراب
این طرف گل های باغ فاطمه (س) ، تشنه
آب ، سیراب از لب ماه بنی هاشم
بر لب شاه شهیدان ...
دوباره ماه محرمه بگو تو با اشک و زمزمه لبیک یا حسین
----------------
به زیر این پرچم عزا بگو به مظلوم کربلا لبیک یا حسین
----------------
دوباره دلها اسیر درد و بلا شدند ز غم شکستند و راهی کربلا شدند
در این شب غصه ...
اشکی نشست بر سر دامان لحظه ها آتش گرفت و سوخت غزلخوان لحظه ها می سوخت آن خیام به غم مانده زمین در های های دیده ویران لحظه ها همپای کودکان سه ساله دلم شکست در انتهای غصه حیران لحظه ها من مانده ام چه می شود این لحظه غریب نقشی چه می زنند زدستان لحظه ها لب ...
ای حضور آسمان در جان خاک
یا حسین بن علی روحی فداک
موجها هرچه تلاطم میکنند
پیش پایت خویش را گم میکنند
ای نماز عشق را تکبیر سرخ
آیت تطهیر را تفسیر سرخ
ای شکوه آفرینش، ای یقین
آبروی مکتب، ای سالار دین
ای امام لالههای نینوا
آفتابِ غرقِ ...
می توانم به اشاره ای
خورشید را از غرب
به میانه ی آسمان باز گردانم.
می توانم فراگیرترین آب ها را
از تنوری تنگ
به قعر زمین فرو برم .
و شاید یک روز
دریاها را بالا بگیرم
تا رود ها به سرچشمه هایشان بازگردند
اما فرات هرگز باز نخواهد گشت
به ...
فکند رایت و بوسید پای شه عباس
که چند لشکر نابود را بدارم پاس
مرا زکام تو خشکیده تر شده است گلو
تو را ز حال من آشفتهتر شده است حواس
فدائیان همه در یاری تو جان دادند
فدای جان تو، شد وقت یاری عباس
چو شیر بچه یزدان گرفت اذن ...
باز محرّم رسيد ماه عزاي حسين
سينه ما ميشود کرب و بلاي حسين
کاش خدا قستم رزق حلالي کند
تا که توانم کنم خرج عزاي حسين
کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه
تا که بگيرم صفا من ز صفاي حسين
هرکه عزدار اوست شيعه و غمخوار اوست
ناله او ميدهد سوز صداي ...
گفتند ماهیها که آب آوردهای سقا
نوشیدم و دیدم شراب آوردهای سقاپیچیده ابرو! در افق عطر تو پیچیده
گل کردهای در خون، گلاب آوردهای سقارفتی بپرسی: آخرین پیمان عاشق چیست؟
پیداست از چشمت جواب آوردهای سقاروشنتری از هر شبِ دیگر، مگر اینبار
از ...