دیرگاهیست که اوضاع حیات آرام است!باد نسیان زده آنسوی فرات آرام است!دیرگاهیست که احوال زمین بد نشده استگویی از خواب زمین قافلهای رد نشده استقرن تن داده به دمسردی خاموشیهاآسمان گم شده در گردِ فراموشیهاحق پروانه نبود اینهمه بیکس باشد!که خدا ...
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت واحسرتای تعزیه داران اهل بیت نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد تیغ آنچنان براند که از استخوان گذشت یا شاه انس و جان تویی آن کز برای تو از سد هزار ...
من پر از شعرم و از قافیه ها بیزارم
مانده ام چندم هجریست که خون می بارم
قبله حاجت من چشم حسین است آری
و لبم تشنه بین الحرمین است آری
پیله بستیم و فقط فکر رهایی هستیم
و فقط منتظر اینکه بیایی هستیم
تا که مشکی به تنم رنگ محرم باشد
شب شعر و غزل و غصه ...
دلی که سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذکر یا حسینَم شد
به یاد غربت یک لحظة تو این گونه
بساط گریة هر روز من فرا هم شد
شبی که در دل من خیمه زد غم از هر سو
دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد
فدای زلف پریشان تو که بر نیزه
برای قافله سالاری تو پرچم شد
فرشته ...
این سینه گرم داغ سکوت است، بشنویداین شرح ماتم ملکوت است، بشنوید روح القدس مدد کن و قفل زبان گشاقفل زبان بسته ام از آسمان گشاماه محرم است فقط اشک، محرم استبا خیمه های تشنه فقط مشک، محرم استهان ای قلم بشور و بشوران، سبو بگیرمی خواهی از عطش بنویسی، وضو ...
او با تمام آینه هایش طلوع کردوقتی که عشق پیش دو پایش خضوع کرد
اینجا میان دشت نمازی فراهم استاینجا به پای آب فراتی رکوع کرد
باید کنار قامت این نخل های سبز مردانه ایستاد و به غایت خشوع کرد
بزمی فراهم است بیا همرکاب شوعشقی مقدر است که باید شروع کرد
ای ...
عشق یعنی کوچه کوچه انتظار رؤیت خورشید در باغ بهارعشق یعنی با جنون تا اوجها رفتن از ساحل به بام موجهاعشق یعنی یک تغزل شعر ناب مثنویهای خدای آفتابعشق یعنی سوختن با شعلهها سبز گشتن ...
فرشتهها گوش به رنگ صدای توأند!زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشیناند!آسمانیان لحظهای نگاه از خاک بر نمیدارند.پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیهالسلام ، لحظه شمار در آغوش ...
گفت ایدست اوفتادی، خوش بیفت
تیغ، در دست دگر بگرفت و گفت
آمدم تا جان ببازم، دست چیست
مست، کز سیلی گریزد، مست نیست
خاصه مست بادهی عشق حسین
یادگار مرتضی میر حنین
خود، بپاداش دو دست فرشیام
حق برویاند، دو بال عرشیام
تا ...
کیست حق را و پیمبر را ولی؟ آن حسن سیرت، حسین بن علی آفتاب آسمان معرفت آن محمّد صورت و حیدر صفت نُه فلک را تا ابد مخدوم بود زان که او سلطان ده معصوم بود قرَّة العین امام مجتبی شاهد زهرا، شهید کربلا تشنه، او را دشنه آغشته به خون نیم کشته گشته، ...
قدوم نورسیده آفتاب را ملائک بیشمار، به تبریک آمدهاند و بر بام خانه دختر خورشید، بال میافشانند. از بهشتِ دامان بتول، بهاری سرزده است و خانه علی و زهرا، امروز، خانه تمام شادیها و دستافشانیهاست. خدا، لبخند میزند این روز شگفت را و مرد تنهای ...
يقظه
قيام آن حضرت در مدينه، صلاى “يقظه” و بيدارى بود. يقظه و بيدارى از خواب غفلتى که سايه سنگين آن را ستم بىامان و لالايى ريايى امويان بر چشم مردم تحميل کرده بود تا در پناه آن خواب گران دمشق را با مدينه جابهجا کنند! اما چشم بيدار حسين(ع) بر اين ...
کم کم غروب واقعه از راه می رسیدیک زن میان دشت سراسیمه می دویداین خیمه ها نبود که آتش گرفته بودآتش میان سینه ی او شعله می کشیدراهی نمانده بود برایش به غیر صبرباید دل از عزیز سفر کرده می برید؛مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنشقطره به قطره سرخ و غریبانه می ...
شام يعني انتهاي خستگي
شهر آزار خداي خستگي
شام يعني گوشه ويرانهها
مدفن شمع و گل و پروانهها
شام تسکين دل شيطان بود
زينت سر نيزهاش قرآن بود
شام يعني وادي دشنامها
سنگ باران سري از بامها
سنگ در دستان نامردان شام
بوسه ميزد بر سر زخم امام
شام ...
برای شش ماهه ی کربلا پر می کشد پروانه ای زخمی به سویت گهواره ای جان می دهد در آرزویت باید به دست تیرهای تشنه یک روز باغ گل سرخی بروید از گلویت با مشتی از گل های پرپر آسمان هم سرمست باشد روز و شب از سُکر ِ بویت هفتاد و دو خورشید می آیند آرام دنبال نور ِ ...
ماه من تابید و شد تابان رخ خورشید از او
نازم آن ماهی که خورشید فلک تابید از او
روز بسیار است و شب در گردش خورشید و ماه
کز افق گوید نشان ماه یا خورشید از او
نازم آن روزی که در تاریخ ایام بزرگ
در تجلی ماه از او خورشید از او ناهید از او
تا بدانی روز ...