فارسی
سه شنبه 06 آذر 1403 - الثلاثاء 23 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

چشمان زمین دوباره تر خواهد شد ازجواد منفرد

چشمان زمین دوباره تر خواهد شد ازجواد منفرد
چشمان زمین دوباره تر خواهد شد ماه از سر شب بدون سر خواهد شد تاریخ دوباره به خودش می لرزد شق القمری بزرگتر خواهد ...

برتوسن موج از محمد حسين کاظم زاده

برتوسن موج از محمد حسين کاظم زاده

برتوسن موج، خشم آوا زده بود

مانند علي بر صف هيجا زده بود

آبي مگر آورد حرم را ز فرات

سقاي حسين دل به دريا زده بود

داری جفا به پاکدلان، ای جهان! هنوز از خوشدل تهرانی

داری جفا به پاکدلان، ای جهان! هنوز از خوشدل تهرانی
داری جفا به پاکدلان، ای جهان! هنوز کز جور توست تا به فلک، الامان هنوز ای چرخ، از تو ناله کند انس و جان هنوز نادم نه‌یی ز دور خود، ای آسمان! هنوز ////////////////////////////////////دشمن به گریه آمد و تو سر گران هنوز باشد گواه این سخنم در جهان، حسین سلطان دین و رهبر ...

سر كوي تو از عباس براتي‌پور

سر كوي تو از عباس براتي‌پور
زبس در گلو عقده دارد دلم به زانوي غم سر گذارد دلمچنان داغدار توام روز و شب که خونابه از ديده بارد دلمتو را اي خدايي ترين آرزو به دست خدا مي‌سپارد دلمتو رفتي ولي ياد تو ماندني است پس از تو چنين مي‌نگارد دلماسيرم اسير غم عشق تو سرکوي تو خانه دارد ...

و حسین ازمهدی تقی نژاد

و حسین ازمهدی تقی نژاد
عطش، و انتظار، و اصغر، آب، و حسینو بغض، خنجر، یک سر، و آفتاب، و حسین بریز شرم حضورت بیا به خیمه که بازشکسته می شنوم ناله رباب، و حسین چه ظهر دلهره انگیزی، آسمان پریشان استکه کودکان همه در بهت و اضطراب، و حسین هنوز در نفس تب گرفته زمان جاری ستندای هل ...

اضطراب آب ازمحمود سنجری

اضطراب آب ازمحمود سنجری
آمد به گوش ناله جانسوز اب آببادا هماره پیکر تو در عذاب آبدردا فرات ناله ایشان نمی شنیدگویی که رفته بود به دنیای خواب آبدر اضطراب تشنه لبان تا بروز حشرهرگز رها نمی شود از اضطراب آبدر دیدگان روشن طفلان اهل بیتافکنده رخت حادثه را جای خواب آبدر سوگ تشنه ...

کاروانی با سپه سالار، می آید به شام از مرتضی تاجیک (م فریاد)

 کاروانی با سپه سالار، می آید به شام از مرتضی تاجیک (م فریاد)
کاروانی با سپه سالار، می آید به شامدر رکابش لشگری احرار، می آید به شامتا که شام تیره گردد روز با خرشید عشقهم گشاید عقده ی اسرار، می آید به شامآیت قرآن به رحل نیزه های مشرکینمبطلی بر مکتب اشرار، می آید به شاممسند اسلام، کافر زاده ایی گیرد مقامتا ...

احد صالح تبریزی‏ سقای لب ‏تشنه‏

احد صالح تبریزی‏ سقای لب ‏تشنه‏
من واله گفتار گهربار حسینم  دلباخته و عاشق رخسار حسینم‏    ای لشکر بدکیش و جفا پیشه دوران  من از دل و جان یار و هوادار حسینم‏    سلطان زمن کرده قبولم به غلامی  سردار نیم، چاکر دربار حسینم‏    عشاق به جهان در طلب دیدن یارند  من در دو جهان طالب ...

جیحون یزدی‏ بدرالشهدا عباس‏

جیحون یزدی‏ بدرالشهدا عباس‏
مصباح سبل حیدر، مصداق کلام الله  آن واجب ممکن سیر، آن وحدت کثرت کاه‏    هم در زمنش خرگه، هم بر فلکش خرگاه  ادراک حضورش را، ارواح به واشوقاه‏    شاهی که چو قد افراخت، از بهر بروز جاه  در خانه‏ی یزدان ساخت از دوش نبی معراج‏    شاها تو بدین قدرت، ...

پور ام ‏البنین از علی ‏اکبر خوشدل تهرانی‏

پور ام ‏البنین از علی ‏اکبر خوشدل تهرانی‏
کیست آن خسرو فلک کریاس  مه رخشان این بلند اساس‏    بنده‏اش چار ام و هفت آبا  برتر از شش جهات و پنج حواس‏    شه و شهزاده، میر و آزاده  آنکه فضلش فزون بود ز قیاس‏    نیست بر درک علم او میزان  چیست بر کسب فیض او مقیاس‏    اینچنین خسروی که کردم ...

بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم از محمد جواد غفور زاده شفق

بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدم از محمد جواد غفور زاده شفق
بوم نقاشی به دستم بود و طرح پَر کشیدمبا قلم موی خیالم، نقش در دفتر کشیدم دیدم اما این قلم مو رنگی از جوهر نداردمنّت از مژگان و ناز از دیدگان تَرکشیدمکم کم از دشت شقایق صحنه ای ترسیم کردمبا گلاب اشک خود باغ گلی پَرپَر کشیدمیک جهان شیدایی و یک آسمان ...

سردار دشت تب‏زده‏ از شیرینعلی گلمرادی‏

سردار دشت تب‏زده‏ از شیرینعلی گلمرادی‏
در مسلخی که «عشق» شهادت گزیده بود  خون در عروق مرد، حضور دوباره یافت‏    تندر، فرود آمد و آتش گرفت دشت  تنها نه قلب خاک، که هفت آسمان شکافت‏    روزی که، آبهای جهان در حصار ننگ  تسلیم بی‏اداره‏ی قوم پلید بود    تر دامنان قوم دغل پیشه را، ...

نیامد عباس ازسید علی اصغر موسوی

نیامد عباس ازسید علی اصغر موسوی
چشم ها غرق تماشا، که نیامد عباسنگران بر لب دریا،که نیامد عباس اشک ها همسفر آه، در آن لحظه ی تلخخسته از دیدن صحرا که ، نیامد عباس کودکان منتظر او که مگر برگرددآه از این شوق تماشا، که نیامد عباس؟! بانگی از دور که در حنجره زخمی داردمی کند فاش سخن را: ...

اولین حبه را که می‌خوردی کفر می‌رفت تا اذان بدهد از صالح سجادی

اولین حبه را که می‌خوردی کفر می‌رفت تا اذان بدهد از صالح سجادی
1 اولین حبه را که می‌خوردی کفر می‌رفت تا اذان بدهددست شیطان به تیغ زهرآگین فرق خورشید را نشان بدهد اولین حبه را که می‌خوردی «ابن ملجم» به قصر وارد شد دست بر شانه خلیفه نهاد تا به بازوی او توان بدهد 2 دومین حبه زیر دندانت له شد و قطره‌قطره پایین رفت ...

دل می دهد گواهی غم های کربلا از مهدی طهماسبی دزکی

دل می دهد گواهی غم های کربلا از مهدی طهماسبی دزکی
دل می دهد گواهی غم های کربلا جانم فدای غیرت سقای کربلا مارا همیشه بوده تمنای کربلا ای عاشقان غربت مولای کربلا در هر مصیبت ومحنی فابکنی الحسین (ع)دل مانده است با غم غمگین بی کسی ای دل رفیق لحظه دیرین بی کسی امشب بمان به گوشه بالین بی کسی ای دل بخوان ...

ان قهرمان نینوا کو از سید حبیب حبیب پور

ان قهرمان نینوا کو از سید حبیب حبیب پور
برگشته ا ی تنها زمیدان                   با با بگو سقای ما کو؟ بابا مگر جان داده سقا                   ان قهرمان نینوا کو ............ بابا چرا قدت خمید ه               خون می فشانی از دو دیده ؟ آیا عمو در خون طپیده ؟              رخشنده ما ه خیمه ها کو ...

محراب محبت ازبهمن صالحی

محراب محبت ازبهمن صالحی
باز در جان جهان یکسره غوغاست حسین این چه شوری‏ست که از یاد تو برپاست حسین این چه رازی‏ست که صد شعله فرو مرد و هنوز روشن از داغ تو ظلمت‏کده ماست حسین تا قیامت نرود نقش تو از لوح ضمیر حیرتم کشت، بگو این چه معماست حسین گر چه شد جوهر عشق از قلم عاطفه پاک ...

سفر ازحمیدرضا شکارسری

سفر ازحمیدرضا شکارسری
راه مانده است و پای آبله‌دارشن و صحرا و خشم قافله‌دارسفر این بار، داغدار و اسیرآه با دست و پای سلسله‌دارروز، سیلی و تازیانه و زخمشب، سیاه و بلند و نافله‌داراین طرف جای خالی کودکآن طرف یک سپاه حرمله‌دارسرد و ساکت به شیشه می‌ماندمُرد آن آسمان ...

تو کیستی که جهان تشنه زلالی توست از بهمن صالحی

تو کیستی که جهان تشنه زلالی توست از بهمن صالحی
تو کیستی که جهان تشنه زلالی توست بهار عاطفه مرهون خشکسالی توست شب زمانه که مقهور بامدادان باد شکیب خاطرش از خون لایزالی توست ز قصه عطشت چشم عالمی گریان هزار چشمه جوشنده در حوالی توست تو ـ ماه من ـ به کدامین ظلامه‏ات کشتند که پشت پیر فلک تا ابد ...

در موج خون‏ از خباز کاشانی‏

در موج خون‏ از خباز کاشانی‏
گفت ای صد پاره تن عباس من تنها، چرا؟  خواستی از من جدا گردی در این صحرا، چرا؟    بی حسینت تر نکردی لب ز آب ای تشنه‏لب  سوی کوثر می‏رود خوش می‏روی بی ما، چرا؟    اندر این جا یک بیابان دشمن است و من غریب  پیش چشمم خواستی غلطی بخون این جا، ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^