فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

مرگ و فرصت ها، ص: 331

پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمودند:

ديگر تا آخر عمر با من حرف نزن، يعنی از تو بدم آمد. ترسيدی كه از فقر او به تو برسد؟ يا اين كه از ثروت تو به او برسد؟ با اين كنار كشيدن، خيال می كنی مالك عالم هستی.

فقير حرفش را پرسيد و رفت. شخص ثروتمند در كوچه ايستاد تا اين فقير آستين پاره بيرون بيايد. بارك الله به اين ثروتمند. تا اين فقير بيرون آمد، رفت و جلوی جاده خوابيد، گفت: پايت را با كفش بلند كن و روی صورت من بگذار، چون من به خاطر اذيت تو بدبخت شدم. من دل پيغمبر صلی الله عليه و آله را سوزاندم. بايد دل پيغمبر صلی الله عليه و آله از من راضی شود.

فقير گفت: من بخشيدم. گفت: نمی شود. بايد پای خود را بلند كنی و روی صورت من بگذاری و فشار دهی. فقير ديد چاره ای نيست. پای خود را بلند كرد و گذاشت، او با همان لباس ها و صورت خاكی به مسجد آمد، تا پيغمبر صلی الله عليه و آله او را ديدند، فرمودند: بارك الله! از تو راضی شدم.

بعد به دنبال فقير دويد و گفت: بايست، می خواهم با هم همين الان به درب مغازه من برويم تا نصف ثروتم را به تو بدهم. گفت: نمی خواهم. گفت: چرا؟ گفت:

آخر اگر اين پول را به من بدهی، من می ترسم مثل تو شوم. گفت: ندارم، خوش هستم. اگر داشتم ناخوش، متكبر و مغرور می شدم و برای مردم شانه بالا می انداختم. تمام اين ها بيماری است. «1» گفت: ای شيخ! خدا كليد وسعت روزی را برای تو نساخته است. تو تا آخر عمر با فقر و نداری دست به گريبان هستی. آن وقت اين فقيرهای صابر، در قيامت از ثروتمندان درجه اول هستند و خيلی از ثروتمندان، از بدبخت ترين تهيدستان قيامت، يعنی عكس هم عمل می كنند.

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 69/ 54، باب 94، ذيل حديث 85؛ «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ رَجُلًا فَقِيراً أَتَی رَسُولَ اللَّهِ صلی الله عليه و آله وَ عِنْدَهُ رَجُلٌ غَنِيٌّ فَكَفَّ ثِيَابَه وَ تَبَاعَدَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا حَمَلَكَ عَلَی مَا صَنَعْتَ أَ خَشِيتَ أَنْ يَلْصَقَ فَقْرُهُ بِكَ أَوْ يَلْصَقَ غِنَاكَ بِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا إِذَا قُلْتَ هَذَا فَلَهُ نِصْفُ مَالِي قَالَ النَّبِيُّ صلی الله عليه و آله لِلْفَقِيرِ أَ تَقْبَلُ مِنْهُ قَالَ لَاقَالَ وَ لِمَ قَالَ أَخَافُ أَنْ يَدْخُلَنِي مَا دَخَلَهُ.»

الكافی: 2/ 262، حديث 11؛ «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ جَاءَ رَجُلٌ مُوسِرٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله عليه و آله نَقِيُّ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله عليه و آله فَجَاءَ رَجُلٌ مُعْسِرٌ دَرِنُ الثَّوْبِ فَجَلَسَ إِلَی جَنْبِ الْمُوسِرِ فَقَبَضَ الْمُوسِرُ ثِيَابَهُ مِنْ تَحْتِ فَخِذَيْهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله أَ خِفْتَ أَنْ يَمَسَّكَ مِنْ فَقْرِهِ شَيْ ءٌ قَالَ لَاقَالَ فَخِفْتَ أَنْ يُصِيبَهُ مِنْ غِنَاكَ شَيْ ءٌ قَالَ لَاقَالَ فَخِفْتَ أَنْ يُوَسِّخَ ثِيَابَكَ قَالَ لَاقَالَ فَمَا حَمَلَكَ عَلَی مَا صَنَعْتَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ لِي قَرِيناً يُزَيِّنُ لِي كُلَّ قَبِيحٍ وَ يُقَبِّحُ لِي كُلَّ حَسَنٍ وَ قَدْ جَعَلْتُ لَهُ نِصْفَ مَالِي فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله عليه و آله لِلْمُعْسِرِ أَ تَقْبَلُ قَالَ لَافَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ لِمَ قَالَ أَخَافُ أَنْ يَدْخُلَنِي مَا دَخَلَكَ.»




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^