گناهانم بود بسيار بسيار
كه شانههاى من در زير اين بار
به گرداب معاصى در نشسته
خميده بال و پر روحم شكسته
من آن موجود بيچاره گرفتار
به سوى معصيت ز اعمال و افكار
رسيده عمر پايان مهلتى نيست
همى بينم كه ديگر فرصتى نيست
نمانده فرصتى تا بر عبادت
اجل بگرفته دامانم ز رحلت
منم آن بنده زارت الهى
كه مىدانم بجز تو نى پناهى
بجز اين دست من بر درگه تو
فرارى نيست بر من جز ره تو
هم اكنون قلب من با اين زبانم
ز استغفار شد باز اين دهانم
دو بازويم به سويت باز مانده
ز عفو از درگهت در راز مانده
به آهنگى ز درد آلوده نالم
گناه من شده اكنون وبالم
استاد انصاریان این فراز را همراه با فراز قبل شرح کرده اند، برای مشاهده لطفا «اینجا» را کلیک کنید.