تو آنى كه خوان كرم گسترى
به هر ناروايى و عصيانگرى
شكيباييت با همه دشمنان
بدانسان كه خيزد شگفتى از آن
به بد كار نيكى كنى اى ودود
كه احسان تو را رسم ديرينه بود
بدان كس كه پا بر كشيد از حيا
درنگ است تا برنشيند به جا
مگر آن كه ماند در آن و غرور
بدارد ز احسان ورا باز دور
درنگ تو او را بدارد بدان
كه تا باز درماند از همرهان