ترازان نامهايت كردگارا
كه مخزون است و مستور است و والا
دهم سوگند زان انوار عالى
كه مكتوم از حجاب لايزالى
به اين جانم كه درمانده شده خوار
ببخشايى ز تو بخشش سزاوار
مرا زين گرمى خور نيست طاقت
مسازى تو دچارم در عقابت
الهى تابش خورشيد و گرما
مرا طاقت ز سوزش نيست اينجا
چگونه شعلههاى دوزخ و نار
مرا طاقت بر آن نبود سزاوار
خروش رعد نتوانم شنيدن
چه گوشى خشم فريادت شنيدن