فارسی
شنبه 03 آذر 1403 - السبت 20 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه



فراز 18 از دعای 6 ( دعا برای توفیق در انجام امور خیر )

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ وَفِّقْنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِي جَمِيعِ أَيَّامِنَا لِاسْتِعْمَالِ الْخَيْرِ ، وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ ، وَ شُكْرِ النِّعَمِ ، وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ ، وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ ، وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ ، وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ ، وَ حِيَاطَةِ الْإِسْلَامِ ، وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلَالِهِ ، وَ نُصْرَةِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِهِ ، وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ ، وَ مُعَاوَنَةِ الضَّعيِفِ ، وَ اِدْرَاكِ اللّهيِفِ
درود تو بر احمد و خاندان كه هستى شرف يافت از نامشان كه امروز و هر روز اى كردگار ز رحمت تو ما را بر آن راه دار كه در راه نيكى فتد گام ما نماند بدى در سرانجام ما گزاريم هر لحظه شكر نعم گذاريم در راه سنت قدم ز بدعت بمانيم هر لحظه دور به معروف آمر ز منكر نفور
برای هر کدام از سیزده موردی که امام سجاد(علیه السلام) در ضمن دعا بیان کرده‌اند توضیحی مختصر بیان می‌شود.

1- كار خير

سُئِلَ أميرُالْمُؤْمِنينَ (عليه السلام) عَنِ الْخَيْرِ ما هُوَ؟ فَقالَ: لَيْسَ الْخَيْرَ أنْ يَكْثُرَ مالُكَ وَ وَلَدُكَ، وَلكِنَّ الْخَيْرَ أنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ أَن يَعْظُمَ حِلْمُكَ.«1»

از اميرالمؤمنين (عليه السلام) پرسيدند: خير چيست؟ حضرت فرمود: خير اين نيست كه مال و فرزندانت فراوان شود، خير در اين است كه بر دانش افزوده گردد و حلم و بردباريت عظيم شود.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

وَ الَّذى نَفْسى بِيَدِهِ ما أنْفَقَ النّاسُ مِنْ نَفَقَةٍ أحَبَّ مِنْ قَوْلِ الْخَيْرِ.«2»

سوگند به آن كسى كه جانم در دست اوست، مردم انفاقى محبوب‌تر از گفتار نيك نكرده‌اند.

حضرت موسى بن جعفر از امام صادق (عليه السلام) روايت مى‌فرمايد:

أحْسَنُ مِنَ الصِّدْقِ قائِلُهُ، وَ خَيْرٌ مِنَ الْخَيْرِ فاعِلُهُ.«3»

بهتر از راستگويى، شخص راستگو و بهتر از نيكى، شخص نيكوكار است.

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

إذا أرَدْتَ شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ فَلا تُؤَخِّرْهُ.«4»

چون قصد خير كردى آن را به تأخير مينداز.


2- دورى از شرّ

منظور از شرّ در اينجا انواع گناهان و معاصى و خطاهاست كه همه و همه محصول غرايز سركش و شهوات شيطانى و هواى نفس و شياطين و خنّاسان است كه در قرآن مجيد به همه آنها اشاره شده است.

﴿مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ* وَ مِنْ شَرِّ غاسِقٍ إذا وَقَبَ﴾«5»

از زيان مخلوقاتى كه [با انحرافشان از قوانين الهى به انسان‌] ضرر مى‌رسانند،* و از زيان شب هنگامى كه با تاريكى‌اش درآيد [كه در آن تاريكى انواع حيوانات موذى و انسان‌هاى فاسق و فاجر براى ضربه زدن به انسان در كمين‌اند.]

﴿ما﴾ دلالت بر تعميم و شمول دارد و اضافه شر به آن و فعل «خَلَقَ» و نسبت آن به خالق، اشاره به آن است كه شر از خلق و تركيب و امتزاج و تفصيل كاينات و مواد و قوا برمى‌آيد، نه از عوالم امر و اراده فاعلى خالق، اين شرور فقط همان مضاف به «ما خلق» است و در واقع، نمايشى از چگونگى نظر و انديشه و دريافت انسان از حوادث متضاد مى‌باشد و وجود عينى و مستقلّى ندارند.

پس اگر انسان خود را برتر آورد و در حريم قدرت رب رساند و به او ايمان آورده و پناهنده شود و با نظر ربوبى به حوادث و پديده‌هاى جان بنگرد، از مواجهه با آنچه شر مى‌نمايد امنيت مى‌يابد و در درون هر حادثه شر نماى خيرى يا مقدّمه خيرى مى‌نگرد و با بينش وسيع و نيروى اراده‌اى كه در حريم رب مى‌يابد، مى‌تواند هر حادثه‌اى را رو به خير و مقاصد برتر بگرداند و بالاى امواج حوادث به سوى ساحل خير پيش رود. و به عكس براى فرد تنها و بى پناه كه خود را از حريم پناهندگى رب بر كنار داشته و درون حوادث واقع شده، هر موج حادثه و هر پديده‌اى كه از گريبان آفرينش يا از درون اجتماع يا از باطن انديشه‌ها سرزند شر مى‌نمايد و در مسير شرّش پيش مى‌برد.

نكره آمدن‌ ﴿غاسق‌﴾ و قيد ﴿اذا وقب‌﴾ شامل هرگونه تاريكى فشرده و فراگيرنده‌اى مى‌شود كه همه محيط و ظرف تابش را پر كند و هر روزنه نورى را مسدود نمايد. مثال بارز «غاسق» تاريكى شب ديجور است كه در آن راهزنان و جانوران و احلام و اوهام وحشت‌انگيز از لانه‌ها و كمين‌گاههاى زير زمين و خلال نفوس سربرمى‌آورند و تاخت و تاز مى‌نمايند.

تاريكى فراگيرنده كفر و جهل و هوا و خشم و شهوت، مثال‌هاى ديگرى از «غاسق إذا وقب» است كه شرّ آنها از نفس آدمى و در اوست و خطيرتر از هر شرّى مى‌باشد.

همين كه اين تاريكى‌هاى نفسانى، محيط درونى آدم را فرا گرفت و نور ايمان و پرتو عقل و شعاع وجدان را خاموش داشت، غرايز و خويهاى حيوانى و عقده‌ها از بندها و كمين‌گاههاى درونى رها مى‌شوند و چون جانورهاى متنوع و متلوّن به تاخت و تاز درمى‌آيند و به مركز فرمان و اراده يورش مى‌آورند تا همين كه آن را به دست گرفتند، همه قوا و جوارح را به خواست خود و در مسير انجام شهوات و اوهام و زبانه‌هاى خشم خود به هر سو مى‌گردانند و در اين مسير هر حد و قيد و مانع قانونى و اخلاقى را از ميان برمى‌دارند و هر استعداد و شخصيتى را درهم مى‌شكنند و هر قدرت و نيرويى را در اختيار خود مى‌گيرند.«6»


3- شكر نعمت‌

شكر، ياد نعمت‌ها و اظهار آن است. يعنى سپاس گويى و نيكو گفتن از احسان كننده كه در حقيقت اعتراف به نعمت همراه با تعظيم و احترام است. تشكّر بنده بر نعمت‌هاى ظاهرى و باطنى كه خداوند در اختيار او نهاده و از واجبات حتميّه و اوليه است.

خداوند در قرآن مجيد بسيار بر شكرگزارى تأكيد نموده است كه بندگان همواره خود را ممنون او دانند و در نتيجه سر به طاعت او نهند و تسليم فرامينش باشند.

امام على (عليه السلام) اسوه شاكران و مولاى ستايشگران ربوبى مى‌فرمايد:

أَوَّلُ ما يَجِبُ عَلَيْكُم لِلَّهِ سُبحانَهُ شُكْرُ أَيادِيِه وَ ابْتِغاءُ مَراضِيِه.«7»

نخستين چيزى كه بر شما در برابر خداى سبحان واجب است، سپاسگزارى از نعمت‌هاى او و فراهم آوردن موجبات خشنودى اوست ..

خداوند درباره يكى از بندگان صالح خويش يعنى لقمان حكيم مى‌فرمايد:

﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ۚ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ﴾«8»

و به راستى ما به لقمان حكمت عطا كرديم كه نسبت به خدا سپاس‌گزار و شاكر باش و هركه سپاس گزارد تنها به سود خود سپاس مى‌گزارد، و هركه ناسپاسى كند [به خدا زيان نمى‌زند، زيرا] خدا بى‌نياز و ستوده است.

«هر چند حكمت معانى گسترده‌اى دارد از جمله گفته‌اند:

مجموعه‌اى از معرفت و علم و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت است. ولى اساس و هدف از اعطاى حكمت از سوى خداوند به لقمان حكيم، شكرگزارى بوده‌ است. و لقمان به خاطر امتيازهاى عالى به مقام شكر دست يافت. انسان هر گاه نعمت‌هاى الهى را در جاى خود به كار بگيرد سودش به خود او برمى‌گردد ولى اگر كفران نعمات كند، ضررش در وهله اوّل به خودش، سپس به ديگران مى‌رسد.

در پايان آيه مى‌فرمايد: ﴿غَنِىٌّ حَمِيدٌ﴾ يعنى شكرگزار در برابر انسان‌هاى عادى يا نعمتى را به بخشنده مى‌دهد و يا اگر چيزى نمى‌دهد با ستايش او مقامش را در نزد مردم بالا مى‌برد ولى در مورد خداوند هيچكدام معنى ندارد؛ زيرا او از همگان بى‌نياز است و همه ستايشگران به ويژه فرشتگان حمد او مى‌گويند.

يك نكته پيرامون آيه قابل توجه است كه كلمه شكر با صيغه فعل مضارع آمده كه نشانه استمرار و هميشگى است ولى كفر با صيغه ماضى آمده كه بر يك مرتبه هم صدق مى‌كند، اشاره به اين است كه: كفران حتى يكبار سرانجام دردناكى دارد، امّا شكرگزارى بايد مستمر باشد تا انسان مسير تكاملى خود را طى كند«9»

حضرت صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

اوْحَىَ اللَّهُ تَعَالى‌ إِلى‌ مُوسى‌: يا مُوسى‌ اشْكُرْنى‌ حَقَّ شُكْرِي، فَقالَ: يا رَبِّ كَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ، وَ لَيْسَ مِنْ شُكْرٍ أَشْكُرُكَ بِهِ إِلَّا وَ أَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ؟! فَقالَ: يا مُوسى‌ شَكَرْتَنى‌ حَقَّ شُكْرى‌ حِيْنَ عَلِمْتَ أَنَّ ذَلِكَ مِنِّى.«10»

خداى تعالى به موسى وحى فرمود: اى موسى! مرا چنانكه بايد شكر كن.

موسى عرض كرد: پروردگارا! چگونه تو را چنانكه بايد شكر گويم حال آن كه هر شكرى كه تو را مى‌گويم خود نعمتى است كه تو به من ارزانى داشته‌اى؟ فرمود: اى موسى! وقتى كه بدانى توفيق آن شكر را هم من به تو داده‌ام، حق شكر مرا ادا كرده‌اى.

پس شكر كامل، اعتراف خاضعانه زبان درون در برابر خداى تعالى به عجز و ناتوانى از به جا آوردن كمترين شكر اوست؛ زيرا كه توفيق شكرگزارى نعمت جديدى است كه بايد بر آن شكر نمود.

امام صادق (عليه السلام) مى‌فرمايد:

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در سفرى بر ناقه خود سوار بود كه ناگاه فرود آمد و پنج بار سجده كرد و دوباره سوار ناقه شد. همسفران پرسيدند:

اى رسول خدا! ما از شما رفتارى ديديم كه پيش از اين نديده بوديم؟ حضرت فرمود: «آرى، جبرئيل (عليه السلام) نزد من آمد و مرا از جانب خداى عزّوجلّ بشارت‌هايى داد. از اينرو خدا را در سجده سپاس گفتم و بر هر بشارتى سجده نمودم«11»


4- پيروى از سنت‌

مقصود از سنت، هر روش نيك و پسنديده‌اى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) و ائمه اطهار (عليهم السلام) به آن عمل كرده‌اند و مسلمانان هم از آن الگو مى‌گيرند كه سيره عملى آنان مى‌شود. در حقيقت پيروى از شيوه عملى پيامبر (صلى الله عليه و آله) در شرعيّات و مستحبات است كه هر مسلمانى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) را در آن امور نمونه عملى خود قرار مى‌دهد.

خداوند در سوره احزاب اين نمونه را با ويژگى‌هايش به ما معرفى مى‌فرمايد:

﴿لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾«12»

يقيناً براى شما در [روش و رفتار] پيامبر خدا الگوى نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد؛ و خدا را بسيار ياد مى‌كند.

بهترين الگو براى شما نه تنها در ميدان جنگ كه در تمام زندگى، وجود پيامبر (صلى الله عليه و آله) است روحيات عالى معنوى و اخلاقى و عمل به دستورهاى خداوند در رسالت، از او مردى مقتدر و جذّاب ساخته بود.

اسوه، به معنى حالتى است كه انسان به هنگام پيروى از ديگران به خود مى‌گيرد و به ديگرى اقتدا و همراهى مى‌كند. و ياران و مسلمانان هم دوره ايشان در همه مراحل زندگى حتى در جنگ‌ها همگام با حضرت وظايف دينى را مى‌آموختند تا جائى كه مولاى متقيان اميرمؤمنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه مى‌فرمايد:

وقتى تنور معركه سرخ مى‌شد، خود را به رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) حفظ مى‌كرديم، پس هيچكدام از ما به دشمن نزديك‌تر از پيامبر (صلى الله عليه و آله) نبود.«13»

معناى آن اين است كه وقتى ترس از دشمن زياد مى‌شد و جنگ به نهايت سختى مى‌رسيد، مسلمانان به جانبى كه شخص رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) در جنگ بود پناهنده مى‌شدند و خداوند به بركت آن حضرت پيروزى را بر آنان نازل مى‌كرد و به خاطر او از آنچه بيم داشتند ايمنى مى‌يافتند.

و اين پيروى برگرفته از سنت الهى و سنت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) است كه همه ما را به آن دعوت كرده‌اند.

امام على (عليه السلام) برترين وسيله‌اى كه متوسّلان مى‌توانند با آن به سوى خداوند تقرب جويند ايمان به خدا و پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى‌داند و مى‌فرمايد:

وَ اقْتَدُوا بِهَدْىِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْىِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَانَّها أَهْدَى السُّنَنِ.«14»

به روش پيامبرتان اقتدا كنيد كه آن برترين روش و به سنت او رفتار نماييد كه آن رهنماترين سنت‌هاست.

و رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) هم به نيكى راهنمايى فرموده است كه:

لا قَوْلَ إِلَّا بِعَمَلٍ، وَ لا قَوْلَ وَ لا عَمَلَ إِلَّا بِنِيَّةٍ، وَ لا قَوْلَ وَ لا عَمَلَ وَ لَانِيَّةَ إِلَّا بِإِصابَةِ السُّنَّةِ.«15»

هيچ گفتارى جز با كردار ارزش ندارد و هيچ گفتار و كردارى جز با نيّت و هيچ گفتار و كردار و نيتى ارزشمند نيست مگر با سنت منطبق باشد.

به هر حال معيار قرار دادن سنت در اعمال، ملاك قبولى و ارزشمندى آنها مى‌شود.

حضرت سجّاد (عليه السلام) به اين نكته اشاره فرمود:

إِنَّ أَفْضَلَ الأعْمالِ عِنْدَ اللَّهِ ما عُمِلَ بِالسُّنَّةِ وَ انْ قَلَّ.«16»

برترين كارها نزد خداوند، آن است كه بر طبق سنت عمل شود گرچه اندك باشد.

امّا گاهى عدّه‌اى دانشمند نماى حسود با ساختن روش‌هاى نو يا وارد كردن امور غيرشرعى در دين كه در زمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) نبوده است به صورت علنى با پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) مخالفت كرده‌اند؛ زيرا هر آنچه با كتاب خدا و سنت و اجماع بزرگان مخالف باشد بدعت و گمراهى است. و بدعت‌گذار در جايگاه بدى قرار مى‌گيرد.

رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) به چنين افرادى هشدار داده و مى‌فرمايد:

«هان! هر عبادتى را جوش و خروشى است كه سرانجام فروكش مى‌كند. پس، هر كسى خروش عبادتش به سنت آرام گيرد هدايت شده است. و هر كه با سنت من مخالفت كند گمراه شده است و عملش بر باد رفته است«17»

امام صادق (عليه السلام) در نامه‌اى به يارانش اين انحراف در دين را با بيانى شيوا تذكّر مى‌فرمايد:

بر شما باد آثار پيغمبر خداو سنت و روش آن حضرت و آثار ائمه هدايت (عليهم السلام) از خاندان پيغمبر، پس از او و سنت آنان؛ چون هر كه به چنين روشى ملتزم بود به راه هدايت رفته و هر كه اين را رها ساخت و از آن روى گرداند گمراه شد؛ زيرا آنان تنها كسانى هستند كه خداوند به پيروى از آنها امر فرموده است.

به يقين پدرمان پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:

مداومت بر عمل در راه آثار و سنّت‌ها، گرچه اندك باشد، مورد رضاى پروردگار است و نزد خداوند سودمندتر است از كوشش در اعمال بى‌پايه كه ساخته و پرداخته هواست. آگاه باشيد كه پيروى از هواهاى نفسانى و بدعت‌ها بدون اين كه از سوى خدا در آن هدايتى رسيده باشد؛ گمراهى است. و هر گمراهى بدعت و هر بدعت سرانجامش دوزخ خواهد بود.«18»


5- دورى از بدعت‌

بدعت به برنامه‌اى گفته مى‌شود كه انسان از جانب خود به شرع مطهّر نسبت دهد و آن را به عنوان برنامه دينى بر مردم حاكم نمايد.

بدعت جنايتى بس بزرگ و گناهى بس عظيم است كه انسان اگر به جبرانش برنخيزد معلوم نيست به رحمت حضرت حق برسد.

امام صادق (عليه السلام) بدعت را از گناهان كبيره به حساب آورده و از قول رسول خدا (صلى الله عليه و آله) نقل فرموده است:

مَنْ تَبَسَّمَ فِى وَجْهِ مُبْتَدَعٍ فَقَدْ أَعانَ عَلى‌ هَدْمِ دِيْنِهِ.«19»

هر كس در برابر بدعت‌گذارى تبسّم كند، به نابودى دينش كمك كرده است.

امام على (عليه السلام) فرمود:

مَنْ مَشى‌ إلى صاحِبِ بِدْعَةٍ فَوَقَّرَهُ فَقَدْ مَشى فى هَدْم الإْسْلامِ.«20»

هر كس براى احترام به صاحب بدعت قدم بردارد، براى نابودى اسلام قدم برداشته است.


6 و 7- امر به معروف و نهى از منكر

قرآن مجيد امر به معروف و نهى از منكر را دو فريضه و واجب الهى مى‌داند و مردم را به آن امر كرده و ترك آن را گناه و موجب عذاب حق مى‌شمارد و سلامت جامعه را در گرو آن دانسته و اين دو واجب را از اوصاف مردم مؤمن قلمداد كرده است:


امر به معروف و نهى از منكر در قرآن‌

﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ امَّةٌ يَدْعُونَ إلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾«21»

و بايد از شما گروهى باشند كه [همه مردم را] به سوى خير [اتحاد، اتفاق، الفت، برادرى، مواسات و درستى‌] دعوت نمايند، و به كار شايسته و پسنديده وادارند، و از كار ناپسند و زشت بازدارند؛ و اينانند كه يقيناً رستگارند.

﴿لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَنى إسرائيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عيسىَ بْنِ مَرْيَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ* كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ﴾«22»

از بنى‌اسرائيل آنان كه كافر شدند به زبان داود و عيسى بن مريم لعنت شدند. لعنت شدنشان براى اين بود كه [نسبت به فرمان‌هاى خدا و انبيا] سرپيچى داشتند و همواره [از حدود الهى‌] تجاوز مى‌كردند.* آنان يكديگر را ازكارهاى زشتى كه مرتكب مى‌شدند بازنمى‌داشتند. مسلماً بد بود آنچه را انجام مى‌دادند.

﴿وَ تَرى‌ كَثيراً مِنْهُمْ يُسارِعُونَ فِى الإْثْمِ وَالْعُدْوانِ وَ أكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ* لَوْلايَنْهاهُمُ الرَّبّانِيُّونَ وَ الأْحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الإْثْمِ وَ أكِلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ﴾«23»

و بسيارى از آنان را مى‌بينى كه در گناه و تجاوز [از حدود خدا] و حرام‌خورى خود مى‌شتابند؛ همانا بد است اعمالى كه همواره انجام مى‌دادند. * چرا دانشمندان الهى مَسلك [و كاملان در دين‌] و عالمان يهود، آنان را از گفتار گناه‌آلود و حرام خوارى بازنمى‌دارند؟ بسيار زشت است سكوتى كه همواره پيش مى‌گرفتند.

﴿الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاْمِّىَّ الَّذى يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِى التَّوْراتِ وَ الاْنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَ الأْغْلالَ الَّتى كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذى انْزِلَ مَعَهُ اولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾«24»

همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر «ناخوانده درس» كه او را نزد خود [با همه نشانه‌ها و اوصافش‌] در تورات وانجيل نگاشته مى‌يابند، پيروى مى‌كنند؛ پيامبرى كه آنان را به كارهاى شايسته فرمان مى‌دهد، و از اعمال زشت بازمى‌دارد، و پاكيزه‌ها را بر آنان حلال مى‌نمايد، و ناپاك‌ها را بر آنان حرام مى‌كند، و بارهاى تكاليف سنگين و زنجيره‌ها [ىِ جهل، بى‌خبرى و بدعت را] كه بر دوش عقل وجان آنان است برمى‌دارد؛ پس كسانى كه به او ايمان آوردند و او را [در برابر دشمنان‌] حمايت كردند و ياريش دادند و از نورى كه بر او نازل شده پيروى نمودند، فقط آنان رستگارانند.

﴿وَالْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أوْلياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾«25»

مردان و زنان با ايمان دوست و يار يكديگرند؛ همواره به كارهاى نيك و شايسته فرمان مى‌دهند و از كارهاى زشت و ناپسند بازمى‌دارند، و نماز را برپا مى‌كنند، و زكات مى‌پردازند، و از خدا و پيامبرش اطاعت مى‌نمايند؛ يقيناً خدا آنان را مورد رحمت قرار مى‌دهد؛ زيرا خدا تواناى شكست‌ناپذير و حكيم است.


امر به معروف و نهى از منكر در روايات‌

اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:

لا تَتْرُكُوا الأْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ فيُوَلِّى اللَّهُ امُورَكُمْ شِرارَكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُسْتَجابُ لَكُمْ دُعاؤُكُمْ.«26»

امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد كه خداوند اشرار قوم را بر شما مسلّط كند، آنگاه دعا مى‌كنيد ولى دعايتان مستجاب نمى‌شود.

و نيز فرمود:

إنَّ اللَّهَ تَعالى ذِكْرُهُ؛ لَمْ يَرْضَ مِنْ أوْليائِهِ أنْ يُعْصى فِى الأْرْضِ وَ هُمْ سُكُوتٌ مُذْعِنُونَ لا يَأْمُرُونَ بِمَعْرُوفٍ وَ لا يَنْهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ.«27»

به حقيقت كه خداوند براى اوليايش رضايت نداده كه در زمين معصيت شود و آنان ساكت باشند و از امر به معروف و نهى از منكر خوددارى نمايند.

و نيز فرمود:

لَعَنَ اللَّهُ الآْمِرينَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِكينَ لَهُ، وَ النّاهينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعامِلينَ بِهِ.«28»

لعنت خدا بر آمران به معروفى كه خود تارك معروفند؛ و ناهيان از منكرى كه خود آلوده به منكرند.


8 و 9 و 10- حفظ اسلام و خوار نمودن باطل و نصرت حق‌

اسلام كه عبارت از ايمان و عمل و اخلاق است، يادگار انبيا و امامان معصوم و صدّيقين و شهدا و صالحين و عالمان ربّانى و عارفان عاشق و حكيمان آگاه براى هدايت و رشد و كمال انسان است.

هر مسلمان و مؤمنى در برابر حيثيت و حفظ اسلام و تداوم آن شديداً مسؤول و مكلّف است. جهاد با جان و مال، جهاد با زبان و قلم، جهاد با عمل و اخلاق، راه حفظ اسلام و تداوم اين فرهنگ مبارك و مدرسه سعادتبخش است. انبياء و امامان و تربيت شدگان آن بزرگواران براى حفظ اسلام از هيچ كوششى مضايقه نكرده و در اين مسير از جانبازى دريغ ننمودند.

همه ما در اين زمينه بايد پيرو انبيا و ائمه طاهرين (عليهم السلام) باشيم، تا آيين الهى به نسل‌هاى بعد برسد و ما در پيشگاه حضرت محبوب سرافكنده نگرديم. با تمام وجود بايد در برابر باطل به هر شكلى كه هست بايستيم و در به ذلّت كشيدن و خوارى آن فعاليّت كرده تا جايى كه ريشه باطل بسوزد و حق و حقيقت از شرّ آنان در امان بماند.

حق را در تمام جوانبش يارى دهيم و به اعزاز آن برخاسته و براى پابرجايى آن از هيچ كوششى دريغ نورزيم كه اين همه در دنيا و آخرت به نفع ما و زن و فرزند و دوستان و نسل امروز و فرداى ماست.


11- راهنمايى گمراه‌

ارشاد بندگان خدا از مهمترين وظايف بزرگان رسالت حق است. ارشاد از كلمه رشد است يعنى سخن و رفتار اهل عمل و راهنمايى آنان سبب پيشرفت و صلاح انسان مى‌شود تا به كمال نزديكتر شود.

قرآن مجيد كه راهنماى اصلى راه خير و صلاح انسان‌هاست مى‌فرمايد:

﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ﴾«29»

پس آيا كسى كه معبودش را هواى نفسش قرار داده ديدى؟ و خدا او را از روى علم و آگاهى خود [بر اين كه شايسته هدايت نيست‌] گمراه كرد، و بر گوش و دلش مُهرِ [تيره بختى‌] نهاد، و بر چشم [دلش‌] پرده‌اى قرار داده است، پس چه كسى است كه بعد از خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكّر [حقايق‌] نمى‌شويد؟

سكان دار حقيقى هدايت خداوندست كه اراده خود را به نتيجه مى‌رساند، يعنى ارشاد و راهنمايى، نشانه‌گيرى مطلوب همراه با لطف و محبت است چه به مقصود برسد يا نرسد، ولى اين كه در واقع به هدف برسد به لطف حق تعالى است. پس آن كسى كه گمراه است شايستگى هدايت را نداشته و راه را گم كرده است؛ زيرا او هواى نفس و مظاهر دنيا را خداى خود قرار داده و نشانه‌هاى حقيقى از جمله قرآن و اهل بيت و ائمه (عليهم السلام) را ردّ كرده است و به جاده باطل منحرف شده است.

كسى كه معبود خود را «هوا» قرار مى‌دهد، زمينه‌هاى راهيابى را از بين مى‌برد و اندك اندك در سراشيبى گمراهى و هلاكت مى‌افتد.

همان گونه كه در ابتداى سوره جن خداوند به اين نكته اهميّت داده و به پيامبرش در مورد جن و شنيدن آيات قرآن مى‌فرمايد كه:

﴿قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا * يَهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ ۖ وَلَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَدًا﴾«30»

بگو: به من وحى شده كه گروهى از جنّ [به قرآن‌] گوش دادند و گفتند: همانا ما قرآن شگفت آورى شنيديم،* كه به سوى راه راست هدايت مى‌كند، پس به آن ايمان آورديم و هرگز احدى را شريك پروردگارمان قرار نخواهيم داد.

هدف اصلى تأسيس قرآن به خاطر هدايت به سوى راه راست است و همه زمينه‌ها وابزارها به كمك قرآن مى‌آيند تا به هدفش برسد.

آرى، خداوند با علم اين كه آنان استحقاق هدايت ندارند، گمراه كرده است. و آنان با دست و برنامه خود چراغ‌هاى هدايت را شكسته و پل‌هاى بازگشت به پشت سر خود ويران كرده‌اند؛ بنابراين خداوند لطف و رحمت خود را مى‌گيرد و آنان تا پايان عمرشان در تاريكى به سر مى‌برند.

مردى از مولاى متقيان اميرمؤمنان على (عليه السلام) درباره پايين‌ترين درجه گمراهى پرسيد، حضرت فرمود:

وَأَدْنى‌ مايَكُونُ بِهِ الْعَبْدُ ضالّاً أَنْ لايَعْرِفَ حُجَّةَ اللَّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى‌ وَ شاهِدَهُ عَلى‌ عِبادِهِ الَّذى‌ أَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِطاعَتِهِ وَ فَرَضَ وَلايَتَهُ.«31»

كمترين چيزى كه بنده به واسطه آن گمراه شود، اين است كه حجت خداى تبارك و تعالى و گواه او بر بندگانش كه به فرمانبرى او فرمان داده و ولايتش را واجب گردانيده است، را نشناسد.

پس بايد چگونه شناخت پيدا كرد و چگونه در پى كسب وظيفه بود؟

پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله) در اين زمينه مى‌فرمايد:

يتيم‌تر از يتيمى كه پدرش را از دست داده، كسى است كه از امام خود بريده شده و توان دسترسى به او را ندارد و حكم مسائل دينى مورد ابتلايش را نمى‌داند. بدانيد كه هر كس از شيعيان ما به علوم ما آگاه باشد، اين شخصى كه به شريعت ما آگاه نيست و دسترسى به ما ندارد يتيمى در دامن اوست، بدانيد كه هر كس او را هدايت و ارشاد كند و شريعت و احكام ما را به او بياموزد در جمع بهشتيان با ما خواهد بود.«32»

از اينرو رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به اندازه فراوان براى هدايت بندگان ارزش قائل بود كه حتى به جانشين خود على بن ابى طالب (عليه السلام) سفارش مى‌فرمايد كه ارشاد تو بايد قبل از جنگ باشد تا خون كسى بدون هدف ريخته نشود.

هنگامى كه حضرت را به يمن فرستاد فرمود:

اى على، هرگز با كسى جنگ مكن تا اين كه او را از قبل به اسلام دعوت كرده باشى، به خدا سوگند! اگر خداوند مردى را به دست تو هدايت كند براى تو از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب كند بهتر است و تو ولايت بر او دارى، يا على.«33»

پس از بهترين بندگان حق كسى است كه دلش را به نور هدايت روشن كند و با كمترين امكانات به سوى حق حركت كند تا گرفتار دام‌هاى گمراه كننده و سوزان نيفتد. در همين راستا حضرت على (عليه السلام) در صحيفه عارفان، نهج البلاغه مى‌فرمايد:

عِبادَ اللَّه، إنَّ مِنْ احَبِّ عِبادِ اللَّهِ إليه عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلى‌ نَفْسِهِ فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ، فَزَهَرَ مِصْباحُ الْهُدى‌ فِى قَلْبِهِ وَ اعَدَّ الْقِرى‌ لِيَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ.«34»

بندگان خدا، محبوب‌ترين بندگان در پيشگاه خداوند بنده‌اى است كه خداوند به تسلط بر نفسش او را يارى داده، پس اندوه را شعار خود كرده و خوف از عذاب را تن پوش خويش، از اينرو چراغ هدايت در دلش روشن شده و طاعت و عمل براى روز مرگ آماده كرده ....

چه بسيار بد شومى است! كه كسى با اين همه ابزار و نشانه‌هاى هدايت از حق گريزان باشد و با بهانه‌هاى واهى شيرينى حق را به جان خود نوش نكند و به اشارات راهنما هم توجه نكند كه بايد به ذات حق پناه برد.

اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَفْتَقِرَ فى‌ غِناكَ أَوْ أَضِلَّ فى‌ هُداكَ اوْ أُضامَ فى‌ سُلْطانِكَ، اوِ اضْطَهَدَ وَالْامْرُ لَكَ.«35»

الهى، به تو پناه مى‌برم از اين كه در بى‌نيازى تو فقير شوم، يا در هدايتت گمراه گردم، يا در سلطنتت مورد ستم واقع شوم، يا به خوارى نشينم و حال اين كه امر به دست توست.


12- كمك كردن به ناتوان‌

مؤمن حق ندارد مالش را در هر راهى به مصرف برساند، چرا كه در اين صورت مالش را ضايع كرده است. و خداوند تباه نمودن ثروت مادى را دشمن مى‌دارد.

كسانى كه انفاق مى‌كنند تا جايگاهى پيدا كنند، راه به جايى نمى‌برند ولى برخى انسان‌ها مسير صرف مال را براى رسيدن به ديگران قرار مى‌دهند.

حضرت سليمان (عليه السلام) رزق و مكنت را تنها براى خود نمى‌خواست بلكه براى دستگيرى و رسيدگى ديگران طلب مى‌كرد تا اراده حق را پياده كند و مكارم اخلاقى و انسانى را در جامعه آن روز عملى سازد. او هرگز از مال و مقام به ديد ابزار نادرست و خوش‌گذرانى كه خلاف رضايت خدا بود، نگاه نمى‌كرد بلكه الگوى مصرف صحيح را در بين مردم رواج مى‌داد. از رزق‌هاى معنوى و ملكوتى اين است كه انسان از خداوند بخواهد، توفيق يارى به نيازمندان نصيب او بشود.

قرآن مجيد اين توفيق را يك گردنه مى‌داند و انسان ناسپاس از آن گردنه مهم بالا نرفته است؛ پس با داشتن آن همه وسايل سعادت، راه نجات را نپيموده است كه خداوند او را مورد ملامت و سرزنش قرار مى‌دهد و مى‌فرمايد:

﴿ فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ * فَكُّ رَقَبَةٍ * أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ * يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ﴾«36»

پس شتابان و با شدت به آن گردنه سخت وارد نشد؛* و تو چه مى‌دانى آن گردنه سخت چيست؟* آزاد كردن برده،* يا طعام دادن در روز گرسنگى و قحطى،* به يتيمى خويشاوند،* يا مستمندى خاك‌نشين.

به اين ترتيب اين گردنه سخت گذر را كه انسان‌هاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آماده نكرده‌اند، مجموعه‌اى از اعمال خير بر محور خدمت به خلق و كمك به ضعيفان و ناتوان‌ها، دور مى‌زند.

گذشتن از اين گردنه با توجه به علاقه شديدى كه بيشتر مردم به مال و ثروت دارند كار آسانى نيست. اين آزمايش به لطف الهى و با استمداد از ايمان و اخلاص به انجام مى‌رسد.


عقبه چيست؟

بعضى عقبه را «هواى نفس» تفسير كرده‌اند كه جهاد با آن را جهاد اكبر ناميده‌اند.

«هواى نفس» گردنه اصلى عبور انسان از درّه حيوانى به مقام روحانى است.

بعضى از مفسّران گفته‌اند:

عقبه، گردنه سختى در قيامت است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) در اين باره فرموده است:

پيش روى شما گردنه صعب العبورى است كه سنگين باران از آن نمى‌گذرند و من مى‌خواهم بار شما را براى عبور از اين گردنه سبك كنم.«37»

سغب به معنى گرسنگى است. و ﴿يوم ذى مسغبة﴾ يعنى روز گرسنگى است كه در بيشتر جوامع بشرى گروهى هميشه از گرسنگان هستند و آيه تأكيدى بر اطعام گرسنه‌ها در روزهاى قحطى و خشكسالى و مانند آن است.

حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

مَنْ أَشْبَعَ جائِعاً فى‌ يَوْمِ سَغْبٍ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ يَوْمَ القِيامَةِ مِنْ أَبْوابِ الجَنَّةِ، لايَدْخُلُها إِلَّا مَنْ فَعَلَ مِثْلَ ما فَعَلَ.«38»

كسى كه گرسنه‌اى را در ايام قحطى سير كند، خدا او را در قيامت از درى از درهاى بهشت وارد مى‌سازد كه هيچ شخص ديگر از آن وارد نمى‌شود، جز كسى كه عملى همانند او انجام داده باشد.

و از بهترين صدقه‌ها اين است كه به يارى ناتوان بشتابيم؛ چون پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله) فرمود:

عَوْنُكَ الضَّعِيفَ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.«39»

از برترين خيرات كمك تو به ناتوان است.

«على بن موسى الرّضا هنگامى كه مى‌خواست غذا ميل كند، دستور مى‌فرمود سينى بزرگى كنار سفر بگذارند و از هر غذايى كه در سفره بود از بهترين آنها برمى‌داشت و در آن سينى مى‌گذاشت سپس دستور مى‌داد آنها را براى نيازمندان ببرند. سپس اين آيه را تلاوت مى‌فرمود: ﴿فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ سپس فرمود: خداوند متعال مى‌دانست كه همه قادر بر آزاد كردن بردگان نيستند؛ پس غذا دادن را راهى به سوى بهشت خود قرار داد«40»

گاهى اوقات انسان به خاطر گناه زنگار دل مى‌گيرد يعنى قلب او در اثر معاصى مانند سنگ سفت و سياه مى‌شود و اندك اندك ارزش‌ها نزد او بى‌حاصل مى‌شود.

در روايت است كه:

مردى نزد رسول اللّه (صلى الله عليه و آله) رفت و از قساوت قلبش شكايت كرد. (قلب او در اثر بى‌توجهى به خيرخواهى و يارى به ديگران سخت شده است) حضرت فرمود: آيا دوست ندارى نرم دل شوى و به خواسته‌ات برسى؟ به يتيم مهربانى كن و دست محبت بر سر او بكش و از غذايت به او بده، پس دلت نرم شود و به خواسته‌ات مى‌رسى.«41»

در اينجا به اندرز حضرت اميرمؤمنان (عليه السلام) خوب بينديشيد كه به چه كسى تذكر فرموده و چه انتظارى از ما دارد؟!

در نامه خود به عثمان بن حنيف، كارگزار خويش در بصره نوشت:

وَ ما ظَنَنْتُ انَّكَ تُجيبُ الى‌ طَعامِ قَوْمٍ عائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُم مَدْعُوٌّ ... فَاتَّقِ اللَّهَ يَابْنَ حُنيْفٍ وَلْتَكْفِكَ اقْراصُكَ، لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلاصُكَ.«42»

خيال نمى‌كردم مهمان شدن به سفره قومى را قبول كنى كه محتاجشان را به جفا مى‌رانند و توانگرشان را به مهمانى مى‌خوانند! ... پسر حنيف! از خدا پروا كن و قرص‌هاى نان خودت تو را بس باشد، تا اين روش موجب خلاصى‌ات از آتش جهنم گردد.


13- فريادرسى ستمديدگان و درماندگان‌

عدالت خداوند اقتضا مى‌كند كه همه بندگان، داراى نعمت باشند؛ امّا بعضى انسان‌ها بيش از حد خود مى‌خواهند. بنابراين حدّ و مرز انسانيّت را فراموش مى‌كنند و دچار زياده خواهى در انباشتن مال و منال مى‌شوند و حق مستمندان و ضعيفان را مى‌خورند. امّا خداى متعال به صالحان وعده داده است كه پاداششان را كامل خواهد بخشيد.

﴿وَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصالِحاتِ فَيُوَفّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لَايُحِبُّ الظلِمِينَ﴾«43»

و اما كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند، خدا پاداششان را به طور كامل مى‌دهد؛ و خدا ستمكاران را [كه به دين كافر شدند، يا از دين فقط به اسم آن قناعت كردند] دوست ندارد.

صالحان كسانى هستند كه در رعايت حقوق ضعيفان و درماندگان اهتمام جدى دارند و حق را به حق‌دار مى‌رسانند.

«لهيف» به ضعيفى گفته مى‌شود كه عزّت و نيرو ندارد و قدرت جلوگيرى از ستم و شكست را هم ندارد، پس ستمديده و مضطر است.

مراد از «ادراك اللّهيف» يعنى خواسته‌اى براى كمك و فريادرسى كه در آن نجات باشد.

زيد شحّام گفت: من از امام صادق (عليه السلام) شنيدم كه فرمود:

هر كه به فرياد برادر مؤمن ناتوان و دادخواه خود كه در كارش بى‌تاب شده برسد و گره از كار او بگشايد و بر انجام حاجتش كمك نمايد؛ براى او نزد خداوند هفتاد و دو رحمت است كه يكى از آنها را زود به او برساند كه با آن‌ كار زندگيش را بسازد و هفتاد و يك رحمت خود را براى هول و هراس‌هاى روز قيامت ذخيره كند.«44»


دادرسى و عدالت‌

در مكتب اهل بيت دادرسى بندگان ضعيف از نمونه‌هاى عدالت بر شمرده شده است كه امام على (عليه السلام) مى‌فرمايد:

أَحْسَنُ الْعَدْلِ نُصْرَةُ الْمَظْلُومِ.«45»

بهترين عدالت، يارى دادن ستمديده است.

داود نبى (عليه السلام) خطاب به پروردگار گفت: كدام بنده نزد تو محبوب‌تر است؟

خداى تعالى به داود وحى فرمود كه:

اى داود! هيچ بنده‌اى نيست كه ستمديده‌اى را يارى رساند يا در ستمى كه بر او رفته همدردى كند، مگر اين كه گام‌هاى او را در آن روزى كه گام‌ها مى‌لغزد، استوار نگه دارد.«46»

صادق آل محمد (عليه السلام)، يارى رساندن حق به امداد رسانان را از برترين اعمال عبادى و روحانى مى‌دانند و مى‌فرمايد:

هيچ مؤمنى، مؤمن ستمديده‌اى را يارى نرساند، مگر آن كه اين كار او برتر از يك ماه روزه و اعتكاف در مسجد الحرام باشد و هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادر خود را يارى رساند و ياريش دهد، مگر اين كه خداوند در دنيا و آخرت او را يارى كند و هيچ مؤمنى نيست كه بتواند برادرش را يارى دهد اما تنها و بى‌ياورش گذارد، مگر اين كه خداوند در دنيا و آخرت او را تنها و بى‌ياور گذارد.«47»

معصومان ما در سلوك‌هاى اخلاقى به ما آموختند كه بايد تا مى‌توانيد هواى ضعيفان را داشت و جانب آنها را رعايت نمود؛ حتى اميرمؤمنان (عليه السلام) دروصيت نامه خويش به فرزندانش اين سفارش را تأكيد مى‌كند كه دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد؛ زيرا حمايت و جانبدارى ضعيفان از سيره عملى و حقيقى اهل بيت بوده است.

حضرت على (عليه السلام) درباره بيعت خود به مردم چنين فرمود:

... ايُّهَا الناَّسُ، اعينُونى‌ عَلى‌ انْفُسِكُمْ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظالِمِهِ، وَ لَاقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخَزامَتِهِ، حَتّى‌ اورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ انْ كانَ كارِهاً.«48»

... اى مردم! مرادر راه سركوبى نفس سركش خود يارى كنيد، به خدا قسم داد ستمديده را از ستمكار مى‌گيرم و افسار ستمكار را مى‌كشم تا به آبشخور حق وارد سازم گرچه به آن ميل نداشته باشد.

حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) مى‌فرمايد:

مرا در ميان ضعيفان بجوييد؛ زيرا شما به واسطه مردمان ضعيف است كه روزى مى‌خوريد و يارى مى‌شويد.«49»

پس بايد از حقوق درماندگان و ستمديدگان دفاع كرد و حق را به جاى آورد تا از ظلمت‌هاى قيامت در امان بمانيم و نورى براى روزى حشر اندوخته سازيم.

مولاى متقيان على (عليه السلام) در عهدنامه جامعى كه براى مالك اشتر فرستاده است؛ فرمود:

وَ لَيْسَ شَى‌ءٌ ادْعى‌ الى‌ تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ اقامَةٍ عَلى‌ ظُلْمٍ، فَانَّ اللَّهَ يَسْمَعُ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصادِ.«50»

چيزى در تغيير نعمت خدا و سرعت دادن به عقوبت او قوى‌تر از ستمكارى نيست كه خداوند شنواى دعاى ستمديدگان و در كمين ستمكاران است.

هر گاه معصومى از درگاه خداوند عذر مى‌خواهد واظهار تقصير مى‌كند به يقين در بندگان ضعيف؛ كوتاهى و غفلت مى‌بيند پس با دعا و مناجات عاشقانه در صدد توجه به آن است.

حضرت سجّاد (عليه السلام) در مناجات خويش با حق تعالى مى‌فرمايد:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِيَ إِلَيَّ فَلَمْ أَشْكُرْهُ وَ مِنْ مُسِي‌ءٍ اعْتَذَرَ إِلَيَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ وَ مِنْ ذِي فَاقَةٍ سَأَلَنِي فَلَمْ أُوثِرْهُ.«51»

خدايا! از تو پوزش مى‌خواهم درباره ستمديده‌اى كه در حضور من به او ستم شد و من ياريش ندادم و از احسانى كه نسبت به من شده و سپاسش را به جا نياوردم و از بد كننده‌اى كه از من پوزش خواسته و من پوزش او را نپذيرفتم و از نيازمندى كه از من درخواست كرده و من او را به خود ترجيح ندادم.

______________________________

(1)- نهج البلاغه: حكمت 94، بحار الأنوار: 72/ 140، باب 54، حديث 5.

(2)- بحار الأنوار: 68/ 311، باب 79، حديث 8؛ المحاسن: 1/ 15، باب 9، حديث 41.

(3)- بحار الأنوار: 66/ 404، باب 38، حديث 109: وسائل الشيعة: 16/ 292، باب 1، حديث 21578.

(4)- بحار الأنوار: 68/ 215، باب 66، حديث 14؛ الكافى: 2/ 142، حديث 5.

(5)- فلق (113): 2- 3.

(6)- پرتوى از قرآن: 206، قسمت دوّم از جزء 30.

(7)- غرر الحكم: 181، حديث 3389.

(8)- لقمان (31): 12.

(9)- تفسير نمونه: 17/ 36- 38، ذيل آيه 12 سوره لقمان.

(10)- بحار الأنوار: 13/ 351، باب 11، حديث 41؛ قصص الأنبياء، راوندى: 161، حديث 178.

(11)- الكافى: 2/ 98، حديث 24؛ بحار الأنوار: 68/ 35، باب 61، حديث 19.

(12)- أحزاب (33): 21.

(13)- نهج البلاغه: 828، فصل نذكر فيه شيئاً من إختيار غريب كلامه (عليه السلام) المحتاج إلى التفسير: حديث 9.

(14)- نهج البلاغه: خطبه 109.

(15)- الكافى: 1/ 70، حديث 96؛ بحار الأنوار: 1/ 208، باب 5، حديث 6.

(16)- الكافى: 1/ 70، حديث 7؛ المحاسن: 1/ 221، حديث 133.

(17)- الكافى: 2/ 85، حديث 1؛ بحار الأنوار: 68/ 209، باب 66، حديث 1.

(18)- الكافى: 8/ 8، حديث 1؛ بحار الأنوار: 75/ 217، باب 23، حديث 93.

(19)- بحار الأنوار: 47/ 217، باب 7، حديث 4؛ سفينة البحار: 1/ 243.

(20)- بحار الأنوار: 2/ 304، باب 44، حديث 44؛ سفينة البحار: 1/ 243؛ من لايحضره الفقيه: 3/ 572، حديث 4957.

(21)- آل عمران (3): 104.

(22)- مائده (5): 78- 79.

(23)- مائده (5): 62- 63.

(24)- اعراف (7): 157.

(25)- توبه (9): 71.

(26)- بحار الأنوار: 97/ 77، باب 1، حديث 30؛ مستدرك سفينة البحار: 10/ 218.

(27)- بحار الأنوار: 32/ 526، باب 12، حديث 442؛ مستدرك سفينة البحار: 10/ 219.

(28)- نهج البلاغه: خطبه 129؛ مستدرك سفينة البحار: 10/ 220.

(29)- جاثيه (45): 23.

(30)- جن (72): 1- 2.

(31)- الكافى: 2/ 415، حديث 1؛ تفسير الميزان: 4/ 412، ذيل آيه 70 سوره نساء.

(32)- بحار الأنوار: 2/ 2، باب 8، حديث 1؛ الإحتجاج، طبرسى: 1/ 16.

(33)- الكافى: 5/ 28، حديث 4؛ بحار الأنوار: 21/ 361، باب 34، حديث 3.

(34)- نهج البلاغه: خطبه 86.

(35)- نهج البلاغه: خطبه 206.

(36)- بلد (90): 11- 16.

(37)- تفسير نور الثقلين: 5/ 583، حديث 23؛ تفسير نمونه: 27/ 26- 28، مجمع البيان فى تفسير القرآن: 10/ 365، ذيل آيه 11 سوره بلد.

(38)- مجمع البيان فى تفسير القرآن: 10/ 365.

(39)- الكافى: 5/ 55، حديث 2؛ وسائل الشيعة: 15/ 141، باب 59، حديث 20170.

(40)- بحار الأنوار: 49/ 97 حديث 11، باب 7؛ الكافى: 4/ 52، حديث 12.

(41)- مشكاة الأنوار: 168.

(42)- نهج البلاغه: نامه 45.

(43)- آل عمران (3): 57.

(44)- بحار الأنوار: 71/ 319، باب 20، حديث 85؛ الكافى: 2/ 199، حديث 1.

(45)- غرر الحكم: 446، حديث 10210.

(46)- كنز العمال: 15/ 872، حديث 43467؛ الدرّ المنثور: 2/ 255.

(47)- بحار الأنوار: 72/ 20، باب 33، حديث 17؛ ثواب الأعمال: 147.

(48)- نهج البلاغه: خطبه 136.

(49)- كنز العمال: 3/ 173، حديث 6019؛ المستدرك على الصحيحين: 2/ 106.

(50)- نهج البلاغه: نامه 53.

(51)- صحيفه سجّاديه: دعاى 38.

ليس الخير ان يكثر مالك و ولدك، و لكن الخير ان يكثر علمك و عملك و يعظم حلمك....
(از اميرالمومنين عليه‌السلام پرسيدند: خير چيست؟ حضرت فرمود: خير اين نيست كه مال و اولادت فراوان شود، خير در اين است كه بر دانش و عملت افزوده گردد و حلم و بردباريت عظيم شود....)
سفينة البحار، ج 1، ص 433

من مشى الى صاحب بدعه فوقره فقد مشى فى هدم الاسلام.
(رسول خدا فرمود: هر كس براى احترام به صاحب بدعت قدم بردارد، براى نابودى اسلام قدم برداشته است.)
سفينة البحار، ج 1، ص 63

لا تتركوا الامر بالمعروف و النهى عن المنكر يولى الله اموركم شراركم ثم تدعون فلا يستجاب لكم دعاوكم.
(اميرالمومنين عليه‌السلام فرمود: امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد، كه خداوند اشرار قوم را بر شما مسلط كند، آنگاه دعا مى‌كنيد ولى دعايتان مستجاب نمى‌شود.)
سفينة البحار، ج 2، ص 630


انتخاب شرح:
- حسین انصاریان - محمد رضا آشتیاني - محمد جعفر امامی - حسن ممدوحی کرمانشاهی - سید احمد فهری - محمد بن سلیمان تنکابنی - محمد علي مدرسی چهاردهی - ابراهیم سبزواری - بدیع الزمان قهپائی - سید عليخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید علیخان حسينی حسنی مدنی شيرازی - سید محمد باقر حسينی (داماد) - سید محمد باقر موسوی حسينی شيرازی - سید محمد حسین فضل الله - سید محمد شيرازی - سید نعمة الله جزائری - عباس علی موسوی - محمد جواد مغنیه - محمد دارابی - نبیل شعبان
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^