فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

0
نفر 0

شخصیت حکیم بزرگوار و عالم بزرگ شیعه حاج ملا محمد نراقی

شخصیت حکیم بزرگوار و عالم بزرگ شیعه حاج ملا محمد نراقی

مولى محمد مهدى ابن ابى ذر نراقى از اكابر علماء و مجتهدين شيعه در قرن دوازدهم و سيزدهم هجرى است. وى جامع معقول و منقول و در رديف محققين از علماى اماميه در مطالب علميه قرار گرفته است.
او صاحب تأليفات گرانقدر مشتمل بر تحقيقات ارزنده اى است كه از قلم تواناى رادمرد بزرگى كه داراى شخصيت علمى بوده تراوش كرده است.
در حدود سال 1281 هجرى فرزندى در «نراق» از دهات كاشان ايران (كه قريب ده فرسخ فاصله با آن شهرستان دارد) ديده به دنيا گشوده كه او را «مهدى» ناميدند پدرش «ابي ذر» در رديف كارمندان دولتى بشمار مى آمد كه شغل «پاكارى» را داشته است. هرگز به ذهن كسى گنجيده نمى شد كه از وى فرزند برومندى كه نبوغ ذاتى اش او را در جرگه نوابغ محققين علماء قرار خواهد داد به وجود آيد. علاوه، چنانچه تاريخ نشان ميدهد، اغلب علماء و فقهاء از آباء و اجدادشان نسلا بعد از نسل از فرزندان دانشمندان و رجال برجسته علمى (برخلاف آنچه اشخاص بى اطلاع از تواريخ و تراجم و حالات علما تصور ميكنند) پا به عرصه وجود گذاشته اند مگر عده معدودى كه پدرانشان از اشخاص عادى بوده ظهور نموده اند. علامه نراقى از آن عده معدود محسوب است كه استعداد ذاتى او را به مقام ارجمند علمى و به مرتبه بسيار عالى در جامع بودن به علوم فقه و اصول و فلسفه و كلام و ادبيات و رياضيات از هندسه و حساب و در حل دقايق علوم به مرتبه حل مشكلات رسانيده است و از يك خانواده غيرعلمى او را به درجه بسيار بلند پايه علمى ارتقا داده است. از اين علامه ـكه در علوم، درياى بيكرانى بوده فرزندى به وجود آمده كه در مقام شامخ فقاهت و اجتهاد و شعر و ادب، شهرت و عظمت علمى در ميان فقهاى شيعه به درجه اعلى بالا رفته است كه عبارت از فقيه و مجتهد اكبرحاج ملااحمد نراقى صاحب كتاب «مستندالشيعة» است كه در فقه و احكام شريعت تأليف كرده و شهرت به سزايى نموده است، چنانچه والدش مؤلف كتاب در علم فقه كتاب «معتمد الشيعة» را تأليف فرموده است.
مؤلف كتاب ابتدا تحصيلات خود را در اصفهان شروع كرده و از علامه ملااسماعيل خاجوئى ـرحمه اللهـ علوم معقول و فلسفه فرا گرفته و نيز در حضور دو نفر عالم بزرگ، علامه جليل حاج شيخ محمد بن عالم حكيم، حاج محمد زمان كاشانى 1 و علامه متبحر جامع معقول و منقول آقا شيخ محمد مهدى هرندى اصفهانى(ره) كه هر دو از اساتيد فلسفه به شمار ميرفته اند شاگردى كرده است.
مرحوم نراقى(ره) در ايام تحصيلات قريب سى سال در اصفهان به سر برده و بر استادش «خاجوئى» شاگردى نموده.او در اين مدت در نهايت فقر و بى چيزى به سر مى برده و كارش به جايى ميرسيده كه قادر بر تهيه روغن براى چراغ نبوده است ولى اشتياق عجيب به تحصيل علم داشته و به اندازه اى به فرا گرفتن دانش عشق مى ورزيده كه بر تمامى سختيها و فشار روزگار از جهت امرار معاش و زندگى تلخ كه گريبانگير و كار روزمره او كه دچارش شده بود تحمل نموده و به قدر پشيزى از همت عالى وى نكاسته است. او استقامت و ثبات در كار خود نشان داده و در نتيجه زحمات طاقتفرسايش به هدف رسيده و به نتيجه مثبت نائل گشته است.
علامه نراقى(ره) كه براى اوقات گرانبهاى خويش ارزش قائل بوده و هيچ وقت بيهوده صرف نفرموده و از كارى كه او را از تحصيلات علمى باز ميداشته پرهيز مينموده و به اين مناسبت هر نامه كه از وطن اصلى وى از پدر و مادر و ديگران از دوستان به وى ميرسيده آن را باز نكرده و مطالعه نمينموده به تصور اينكه مبادا چيزى در آن نامه ها نگارش داده باشند كه از خواندن و اطلاع بر آن برايش پريشانى حواس فراهم و موجب تشويش خاطر حاصل شود و از كار تحصيل او را باز دارد و به اين منظور هر نامه كه به وى ميرسيده آن را در زير فرش ميگذاشت و نميخواند. از قضا پدرش ابوذر را كه در «نراق» كارمند دولتى و «پاكار» بود كشتند و جهت قتل وى بر ما معلوم نيست. كسان مرحوم نراقى قتل او را به وى مينويسند و او را به وطن خود نراق خواستار ميشوند تا براى تقسيم تركه و ساير كارهاى داخلى خانواده اش رسيدگى كند ولى آن بزرگوار بر حسب عادت ديرينه خويشتن نامه را باز نكرده و به قرار معمولش زير فرش مى گذارد و بستگانش در نراق انتظار ورود او را كشيده و چشم به راه مينشينند و بالاخره مأيوس ميشوند.آنان نامه به استادش خاجوئى در اصفهان نگارش مى دهند و او را از ماجراى قتل «ابوذر» آگاه ميسازند و تقاضا مينمايند كه شاگرد خود را از واقعه قتل پدر مطلع ساخته و او را به نراق روانه نمايد تا تقسيم تركه و كار ورثه به تأخير نيفتد.علامه نراقى(ره) كه به قرار معمول روزانه خود به مجلس درس استادش حاضر شده و استاد را برخلاف هر روز بسيار مغموم ميبيند و پس از اندكى تأمل ميفهمد كه استادش از شروع به درس خوددارى دارد و محزون است به مقام اظهار آمده و سؤال ميكند: چرا از شروع به درس خوددارى مى كنيد؟
استاد در جواب مى فرمايد: شما بايد به نراق برويد براى آنكه والد شما مريض و يا مجروح گشته است، شاگرد در جواب ميگويد: خداوند پدر مرا حفظ ميفرمايد شما به درس شروع بفرمائيد .
استاد پا به فراتر گذارده و از كشته شدن پدر وى صريحا اطلاع ميدهد و او را امر ميكند كه بايد رهسپار نراق شود. بالاخره در اثر اصرار استاد، شاگرد دانش دوست، عازم نراق شده و پس از ورود به وطن بيشتر از سه روز در آنجا توقف به خود روا نميدارد و به فوريت، عازم اصفهان شده و به تحصيلات خويشتن ادامه ميدهد و در اثر آن ثبات و استقامت و عشق و علاقه رسيد به مقام و مرتبه بلندى از علم و عمل كه بيان من از وصف كمالات علمى و عملى و مقامات ظاهرى و باطنى آن مرد بزرگ عاجز است.
وى پس از سى سال توقف در اصفهان عازم عراق شد و براى تكميل كمالات علمى، پناه به آستان ملائك پاسبان علوى آورد كه به مصداق فرمايش نبوى ـصلى الله عليه واله و سلم: «انا مدينة العلم و على بابها» هر كس طالب علوم دينى و حكمت حقيقى الهى باشد بايد از باب علم نبى وارد شود و اگر ملتجى به باب مدينه علم نشود هرگز به حقايق علمى نائل نخواهد شد و از علوم واقعى قرآنى بهره به سزايى به طور حقيقى نخواهد برد.
انما المصطفى مدينة علم
هو الباب من أتاه أتاها
مرحوم نراقى(ره) وارد حوزه مقدسه علميه نجف اشرف شد و به مدرسه كبراى شيعه و دار العلم اماميه كه پس از بررسى دقيق تاريخ آن حوزه به زمان خود أميرالمؤمنين ـسلام الله عليهـ مى رسد قدم گذاشت و حوزه علميه كربلاى معلى نيز دائر بود و مدتى در آن دو مركز اقامت گزيد.
در عراق در اعتاب مقدسه در محضر استاد الكل آقا محمدباقر مشهور به وحيدبهبهانى و شيخ فقيه شيخ يوسف بحرانى صاحب «حدائق» و علامه كبير آقا شيخ مهدى فتونى عاملى متوفى به سال 1183 ه. به تحصيلات خود ادامه داده و از همه بيشتر به شاگردى وحيد بهبهانى اهتمام داشت.
طغيان دو مسلك جمود و خمود
ناگفته نماند كه موقع ورود علامه نراقى به عراق خصوصا به كربلا و در ايام تحصيلات وى در اصفهان مسلك اخبارى ها در عراق و مسلك تصوف در اصفهان در ميان علماى اماميه اوج گرفته بود و آن رويه جمود فكرى كه ضايع كننده قواعد دينى است و از فرقه ظاهريين سنى ها سرايت كرده و در عالم تشيع ريشه دوانيده بود در ميان علماء و فقهاى شيعه خصوصا در عراق به ويژه در كربلا به مرتبه اعلا از ترقى و تعالى خود نايل آمده بود ولى خداوند رادمرد بزرگ علمى و يك شخصيت بارز دينى را كه بدون شك او را مجدد مذهب،ميتوان به شمار آورد برانگيخت و باتمام شجاعت علمى و قوت ايمان و عقيده راسخ و خدمت به عالم اسلام و خصوصا مذهب تشيع قد علم كرده و با قدرت علم و منطق و قلم و بيان بطلان مسلك اخبارى ها را آشكار ساخت و تار و پود آن مسلك جمود را از هم دريده و برانداخت.
آن شخصيت باعظمت عبارت بود از استاد الكل و يگانه قائد بزرگ دينى و علمى آقا محمدباقر بهبهانى ـقدس الله روحهـ كه مذهب را إحيا و دين را با دليل و برهان زنده كرد و پيروان مسلك جمود را از ميان برداشت و اول مرجع عالم شيعه گشت.
وحيد بهبهانى رويه ميان روى اصولى را در مقام استنباط احكام شرع ثابت و مستدل نمود و شاگردان بسيارى از اكابر و فحول علماى شيعه تربيت فرمود مانند:
آقا سيد مهدى طباطبائى بحرالعلوم (متوفى 1226) و حاج شيخ جعفر كاشف الغطاء(1228) و آقا سيد على طباطبائى صاحب رياض (1231) و ميرزا ابو القاسم گيلانى مشهور ميرزاى قمى صاحب قوانين (1231) و حاج ملامهدى نراقى (1205) و ميرزامحمد تقى قاضى طباطبائى تبريزى (1222) و ميرزا مهدى شهرستانى (1216) و ميرزا مهدى شهيد مشهدى (1217) و حاج ميرزا مهدى قاضى طباطبائى تبريزى (1241) و حاج ميرزا يوسف كبير طباطبائى تبريزى (1242) و ديگر بزرگان دين كه اگر به تعدادشان پرداخته شود كلام به درازا ميكشد.2 درميان شاگردان وحيد بهبهانى علامه نراقى را ميتوان بعد از شيخ كاشف الغطاء در رديف اول كسانى به شمار آورد كه قيام عليه مسلك اخباريها كرده و در اثبات رويه اصوليين قدم راسخ برداشته است. و علاوه، بامبارزه ديگرى نيز بامسلك صوفيه كه در ايران خصوصا در اصفهان در آن زمان به حركت آمده بودند روبه رو شده است چنانكه در عصر حاضر ما نيز ميخواهند به حركت آيند، چون بهتر ميتوانند افكار مردم را با تخدير به طرف خمودى و سستى پيش برده و خدمت به استعمار و استعمارگران نمايند.
علامه نراقى از قائدين و پيشوايان بزرگ علمى در برافراشتن بيرق جهاد دينى با آن دو مسلك جمود و مسلك خمود بوده است، با قلم و بيان و تدريس حقايق را روشن ساخته است. آنچه بيشتر او را از سايرين مساعدت در برانداختن آن دو مسلك شده جامع بودن آن مرد بزرگ بر علوم متنوعه بوده است، زيرا اكتفا به فقه و اصول نكرده بود. علاوه از آن دو علم شريف، در حكمت و فلسفه و تفسير و رياضيات و هندسه و حساب و هيئت و ساير علوم حتى در بعضى از علوم غريبه استاد ماهر بوده و در حكمت عملى بى نظير و از اين راه بهتر توانسته به خدمات دينى خود پيشرفت دهد چنانچه از كتاب «جامع السعادات» و «مشكلات العلوم» وى اين مدعا واضح و روشن است و هركس با دقت نظر كتاب «جامع السعادات» را تحت مطالعه خويشتن قرار دهد بر وى واضح ميگردد كه علامه نراقى چطور با ذوق و قدرت علمى خود مردم را خواسته به طريق اعتدال در سلوك اخلاقى كه از منابع شرعى سرچشمه ميگرد ارشاد كرده با اين كه تأليف نفيس خود را بر مبناى فلسفه اشراقى گذاشته در عين حال با كمال متانت و از راه بسيار باريك و رزانت و عميق با روح تصوف غيرصحيح به جنگ برخواسته است.

علامه نراقى(ره) آراء و نظريات خود را در دعوت بر اخلاق و حكمت عملى بر اساس ذوق اسلامى گزارده كه از احاديث نبويه(ص) و اخبار و آثار اهلبيت عصمت و طهارت ـعليهم السلامـ به دست آورده است و بايد با صراحت اظهار نموده كه وى در عين حال اساسى را هدم و از بين برده و اساس و بناى صحيح را بنيان گذارى كرده است. از اين جا بايد يادآور شد كه كتاب «جامع السعادات» امتياز بسزايى از «احياء العلوم» غزالى دارد، زيرا غزالى بناى خودش را در اخلاق براساس روح تصوف سنى گرى گذارده است كه از اخبار موضوعه امثال ابوهريره ها به دست آورده است و علامه نراقى(ره) در حسن انتخابش در «جامع السعادات» كه بناى اخلاق را بر اساس علمى و فلسفى دينى مأخوذ از اهلبيت ـعليهم السلامـ گذاشته در ميان علماى اماميه بعد از ابن مسكويه متوفى ( 421 ه) و علامه فيض كاشانى متوفى( 1091) هجرى در درجه اول قرار گرفته است.
و در فقاهت و اجتهاد در احكام شرعيه چنانچه از مطالعه كتاب «معتمد الشيعة» و «لوامع الاحكام» آن فقيد سعيد معلوم مى شود اعلا درجه اجتهاد را با احراز مقام تحقيق و اجتهاد در مبنى حائز بوده است كه در ميان فقهاء نظائرش كمتر است.
حسن سليقه و اعتدال و استقامت طريقه علامه نراقى در علوم از ملاحظه عين عبارات وى كه از كتاب «جامع السعادات» در اين جا مى آوريم بهتر روشن و هويدا است چنانچه ميفرمايد :
ثم كن في العلوم متوسطا بين العلوم الباطنة العقلية والعلوم الظاهرة الشرعية فلا تكن من الذين قصروا أنظارهم على ظواهر الآيات و لم يعرفوا من حقائق البينات، يذمون علماء الحقيقة وينسبونهم إلى الإلحاد و الزندقة، و لا من الذين صرفوا أعمارهم في فضول أهل يونان و هجروا ما جاء به حامل الوحي و الفرقان يذمون علماء الشريعة، و يثبتون لهم سوء القريحة، يدعون لأنفسهم الذكاء و الفطانة و ينسبون ورثة الأنبياء إلى الجهل و البطالة .
ثم كن في العقليات متوسطا بين طرق العقلاء من غير جمود على واحدة منها بمجرد التقليد أو التعصب فتوسط بين الحكمة والكلام والإشراق والعرفان و اجمع بين الاستدلال و تصفية النفس بالعبادة و الرياضة فلا تكن متكلما صرفا لا تعرف سوى الجدل و لا مشائيا محضا أضاع الدين و اهمل و لا متصوفا استراح بدعوى المشاهدة و العيان من دون بينة و برهان.
كن في العلوم الشرعية متوسطا بين الأصول و الفروع فلا تكن اخباريا تاركا للقواعد القطعية و لا اصوليا عاملا بقياسات عامية.
و قس على ذلك جميع أمورك الباطنة و الظاهرة و اعمل به حتى يرشدك إلى طريق السداد و يوفقك لاكتساب زاد العماد.
علامه نراقى همين سبك و سليقه عالى را كه در اخلاق و حكمت عملى اتخاذ فرموده و در علوم به كار برده است عين اين سبك را در معارف الهيه و اصول دين و اعتقادات و در حكمت نظرى پيش گرفته است و چكيده و خلاصه اصول عقايد را در كتاب «انيس الموحدين» كه در صدد چاپ آن هستيم به قلم آورده است.
او در اين كتاب حد متوسط ميان علوم عقليه و نقليه را در بيان معارف دينيه اماميه پيشه خود ساخته است كه جامعترين و بهترين كتب در معارف و عقائد حقه به طور خلاصه و فشرده ميباشد و آنچه دليل و برهان او را به آن هدايت كرده آنرا بيان فرموده و ثبت اين اوراق كرده است و با اين سبك متوسط عالى در مقابل تصوف محض مسلك خمود و باروش اخبارى مسلكى جمود به مبارزه پرداخته و موفق به اظهار حق شده است و در ميان شاگردان وحيد بهبهانى و از مبرزين آنها و از چند نفر «مهدى» نام از اكابر تلامذه آن بزرگوار گوى سبقت برده است.
مهادى أربعه يا خمسه
در كتب تواريخ علماء و تراجم بزرگان دين مشهور است كه چهار يا پنج نفر از أكابر علماء و فقهاى اماميه از شاگردان علامه اكبر وحيد بهبهانى به نام «مهدى» با يكديگر هم نام و هم مذاق با شيوه اتحاد و اتفاق در ترويج دين و نشر آيين از صميم دل كوشيده اند و آنها عبارتند:
1ـ آقا سيد مهدى طباطبائى بحرالعلوم 2ـآقا ميرزا مهدى موسوى شهرستانى 3ـ و آقا ميرزا مهدى شهيد مشهدى 4ـ و حاج ملامهدى نراقى ـ اعلى الله مقامهم.
علامه محدث نورى(ره) صاحب «مستدرك الوسائل» در هامش كتاب «لؤلؤ مرجان»3 فرموده: مخفى نماند كه پنج عالم جليل در يك عصر بوده و نام هر يك مهدى است: اول علامه طباطبائى سيد مهدى بحرالعلوم ـطاب ثراهـ دوم سيد جليل ميرزا مهدى شهرستانى، سوم عالم نبيل ميرزا مهدى خراسانى شهيد جد آقايان عظام مشهد مقدس، چهارم فقيه نبيه آقاخوند ملامهدى تبريزى، پنجم عالم كامل آقاخوند ملامهدى نراقى و در متن كتاب نيز فرموده: عالم جليل آقاخوند ملامهدى نراقى كه از اعيان علماى دهر و يكى از مهديين خمسه عصر خود بود الخ.

علامه محدث نورى(ره) را در اين كلماتش دو فقره اشتباه رخ داده: اول اينكه تصور فرموده كه چون پنج نفر مهدى نام از بزرگان علماى اعلام دين در يك عصر جمع شده اند به آن جهت به آنها «مهادى اربعه يا خمسه» گفته اند در صورتيكه اين شهرت به علت هم عصر و هم نام بودن آنها نبوده است بلكه چند نفر از بزرگان دين از تلامذه وحيد بهبهانى به نام مهدى بوده اند به اين مناسبت به آنها «مهادى» گفته اند نه به جهت هم عصر بودنشان اين شهرت پيدا شده است و اگر آن طور بوده كه محدث معظم له تصور فرموده است بايد «مهادى» از پنج نفر هم گذشته باشد كه در يك عصر بودند و به اين طريق بشمارند و از بزرگان دينند:
1ـ سيد بحرالعلوم 2ـ سيد شهرستانى 3ـ سيد شهيد مشهدى 4ـ علامه نراقى 5ـ شيخ مهدى فتونى عاملى 6ـ ميرزا مهدى قاضى طباطبائى 7ـملامهدى هرندى اصفهانى. و تبعا به محدث نورى(ره) تلميذش محدث قمى(ره) در «فوائد الرضويه»4 خيال فرموده كه «مهادى خمسه» كه استادش به آنها تصريح كرده عبارت از آن چهار بزرگوار اولى و پنجمى علامه جليل فقيه شيخ مهدى فتونى عاملى است كه در يك عصر بودند و نيز فرموده، كه به ترجمه ملامهدى تبريزى اطلاع نيافتم .
و البته جا دارد كه به ترجمه مولى مهدى تبريزى مطلع نشود چون همچون شخصى وجود خارجى ندارد. 5
دوم از اشتباه محدث نورى(ره) آخوند ملامهدى تبريزى نامى را در جرگه «مهادى» آوردن است، چون كلمه «آخوند» يا «ملا» در غير سادات و اولاد رسول الله(ص) استعمال ميشود و در وصف سادات معمول نيست و بايستى علامه نورى(ره) در عوض كلمه «آقاخوند ملا» كلمه «سيد» يا «ميرزا» كه مخفف «اميرزاده» است نگارش ميداد و نفر پنجمى از مهادى خمسه (حاج ميرزا مهدى قاضى طباطبائى تبريزى) را از تلامذه وحيد بهبهانى قرار ميداد نه اينكه اين شهرت چنانچه گذشت به جهت هم عصر بودن چند نفر از طراز اول علماى شيعه بوده است چنانچه علامه جليل آقاى امينى(ره) در «شهداء الفضيلة» تصريح فرموده كه «مهادى» از تلامذه وحيد بهبهانى (ره) بوده اند6 و اما علامه فقيه شيخ مهدى فتونى عاملى(ره) و علامه متبحر آخوند ملامهدى هرندى اصفهانى(ره) از معاصرين وحيد بهبهانى(ره) هستند و از تلامذه وحيد محسوب نمى شوند تا از مهادى به شمار آيند.
و بدون ترديد منظور علامه محدث نورى(ره) از (ملامهدى تبريزى) عبارت از (حاج ميرزا مهدى قاضى طباطبائى تبريزى) بوده 7 ولى در وصفش به نگارش كلمه: «آقاخوند ملا» به اشتباه رفته است.
مراجعت از نجف اشرف به كاشان
علامه نراقى(ره) بعد از مدتى ـكه تاريخش تفصيلا در دست نيستـاز عراق عازم نراق و كاشان شده و در وطن خود اقامت گزيده و شهرستان كاشان از بركات وجود ذيجود او رو به عمران و آبادى معنوى گذاشته و طالبان علوم و عاشقان معارف دينى پروانه وار دور آن شمع حقيقى را گرفته و بر سر وى گرويدند و كاشان را از مراكز علم به شمار آورده و اشخاص زيادى از بركات انفاس قدسيه آن رادمرد بزرگ و نابغه سترك تربيت يافته اند.
سفر از كاشان به عراق
علامه نراقى(ره) در اواخر ايام زندگانى خويش با همراهى فرزندش مجتهد شهير حاج ملا احمدنراقى صاحب «مستندالشيعه» از كاشان عازم اعتاب مقدسه در عراق گرديده و در همان سفر به سال 1209 هجرى قمرى يعنى چهار سال بعد از وفات استاد الكل وحيد بهبهانى(ره) رخت از جهان بر بست و در خاك مقدس نجف اشرف مدفون شد و وفات وحيد(ره) در سال 1205 هجرى اتفاق افتاده و در بعضى كتابها به سال 1206 هجرى و سال 1208 ضبط كرده اند، ولى تاريخ اولى اقرب به صحت است. ولادت وحيد در سال 1118 هجرى است. پس از وفات علامه نراقى(ره) در نجف اشرف، فرزند در نزد طباطبائى بحرالعلوم و شيخ اكبر كاشف الغطاء به تحصيلات خود ادامه داد و از آن دو بزرگوار و ازعلامه شهرستانى ميرزا مهدى موسوى روايت ميكند.
آثار و تأليفات علامه نراقى(ره)
آنچه از آثار گرانبهاى علمى آن مرد نابغه اطلاع حاصل شده بودن رعايت حروف تهجى در ذكر آنها به قرار زير است:
1ـ معتمد الشيعة في أحكام الشريعة.
2ـ جامع السعادات كه بهترين كتاب در اخلاق باعبارات سليس و دلپذير شبيه به قلمهاى عصر حاضر است و فرزند ارجمند مجتهد كبيرش آنرا ترجمه به فارسى كرده است و به نام «معراج السعاده» مشهور است.
3ـ لوامع الاحكام در فقه در كتابخانه ما نسخه خطى از آن كتاب شريف موجود است.
4ـ التحفةالرضوية في المسائل الدينية.
5 ـ تجريد الأصول در اصول فقه به نحو ايجاز و اختصار مانند «تجريد العقائد» محقق طوسى (ره) و «زبدةالاصول» شيخ اعظم بهائى(ره) است.
6 ـ انيس التجار در مسائل تجارت است كه اهل كسب و تجارت مسائل مربوطه به تجارت را ياد بگيرند.

7ـ مشكلات العلوم كه مطالب علمى بسيار را از فنون متنوعه حل فرموده است.
8ـ محرق القلوب در مقتل و مصائب اهلبيتـعليهم السلامـ، صاحب «روضات الجنات» درباره اين كتاب گويد كه آن «طريف الاسلوب» است ولى نبايد فراموش كرد كه آن كتاب دستخوش تحريف نا اهلان و بيخردان خائن گرديده و مطالبى بر آن افزوده اند و قطعا نوشتن آن مطالب از ساحت قدس و تحقيق آن محقق بزرگ دينى دور است.
به سر اين كتاب بلايى آورده اند كه درباره كتاب «مجالس المتقين» منسوب به شيخ شهيد قزوينى برغانى(ره)روا داشته اند نه اينكه محقق نراقى(ره) اين كتاب را در اوائل جوانى خود نوشته و لذا عارى از تحقيق است چنانچه علامه محدث نورى(ره) در «لؤلؤ مرجان» تصور فرموده است و همين فرمايش را آن محدث معظم درباره كتاب شريف و معتبر «لهوف» سيدابن طاوس ـقدس سرهـ نيز نگارش داده و بطلان آنرا در كتاب «بررسى درباره اربعين سيدالشهداء ـ عليه السلام ـ» كه فعلا در دست تأليف و انشاء الله تعالى به زودى چاپ و منتشر خواهد شد واضح نموده ام.
9ـ انيس المجتهدين در اصول فقه نسخه خطى از آن در كتابخانه ما موجود است و چند ورق از اوايل صفحات آن در سيل سال 1353 قمرى در تبريز آب خورده است و كاتب آن مير محمود بن مير محمد قاسم موسوى در سال 1235 قمرى از كتابت آن فارغ شده استادنا البحاثه الكبير شيخ آقا بزرگ طهرانى(ره) در «الذريعة»فرموده 8 تاريخ فراغ علامه نراقى(ره) از اين كتاب به سال 1186 هجرى است و در آن تصريح كرده كه فرزندش مولى احمد در همان سال از مادر متولد شده است ولى بعضى از اشخاص كه ترجمه او را نگارش داده گفته كه ولادت وى در سال 1185 هجرى است و تاريخ فراغش از تأليف انيس المجتهدين در نسخه كتابخانه ما نيز به همان سال 1186 هجرى است.
علامه نراقى(ره) در اين كتاب بعد از عنوان هر مسأله اصولى يك مسأله فرعى فقهى كه متفرع بر آن مى شود ذكر كرده است كه روش و رويه بسيار خوب است.
10ـ رساله اى در فقه بفارسى.
11ـ انيس الموحدين در اصول دين كه با سبك مرغوب و اسلوب مطلوب در بيان عقايد حقه و اعتقادات شيعه اماميه ـرضوان الله عليهمـ تأليف فرموده است و براى فهميدن عقايد دينيه بسيار ارزنده است.
و مؤلف علامه(ره) هر قدر توانسته آنرا با عبارات روان و كلمات دلپذير و توانايى در بيان به قلم آورده است و اگر به اشكال ادبى در بعضى عبارات برخورد شد اصلاح آنرا به طورى كه تغييرى در اصل رخ ندهد لازم دانسته و اصلاح گرديد و عمده نظر به اهميت كتاب از جهت علمى آن است.
و كتاب، مشتمل بر اعتقادات حقه اماميه است كه از قلم يكى از بزرگترين عالم فقيه و حكيم و محقق عظيم الشأن كه عموم اماميه اتفاق برجلالت وى از هر جهت دارند تراوش نموده است و لذا به عبارت پردازى و تغيير كلمات و تعبيرات بيشتر كه موجب دخالت در مراد باشد پرداخته نشده تا اصل كتاب حال خود باقى بوده و محفوظ بماند. اين كتاب نفيس بهترين كتاب در بيان عقائد صحيحه حقه است كه با ذكر دليل و بيان برهان تأليف شده و درخور آن است كه اشخاص طالبان عقائد كه ميخواهند اعتقادات خودشان را بر روى اساس علمى و دليل بگذارند آنرا بخوانند و اعتقادات خودشان را كه اول واجبات و الزام فرايض دينى است و مقدم بر تمامى فروع و مسائل فقهى است كاملا يادگرفته و معتقد شوند چون در اصول دين تقليد جائز نبوده و روا نيست بلكه مكلف بايد از روى دليل برحسب استعداد خويش عقايد دينى را استوار كند و قطع و يقين به اصول دين حاصل نمايد چنانچه در تعليقات خود بر كتاب در اوائل آن اجمالا بيان خواهم كرد ان شاء الله تعالى.
در نگارش تعليقات بر كتاب، ميانه روى را اختيار كرده و از طول و تفصيل خوددارى شد كه حجم كتاب بالا نرفته و آنچه منظور از اصل كتاب به طور اختصار و فشرده و خلاصه عقايد را با ادله بيان كردن است خارج نشده باشم و مانند بعض كتابها اصل كتاب در ميان تعليقات گم نشود. به تاريخ 27 رجب المرجب 1312 قمرى مطابق با 1351/6/15 شمسى محمد على قاضى طباطبائى شهيد محراب آيةالله قاضى طباطبائى انگيزه خود از چاپ كتاب «انيس الموحدين» را چنين بيان ميكند . نظر به علاقه زيادى كه بر اين كتاب شريف از سالهاى دراز كه آنرا تحت مطالعه قرار داده بودم در خود احساس ميكردم مدتها بود كه در اين صدد بودم كه آنرا چاپ كرده و منتشر نمايم تا برادران دينى از آن برخوردار باشند گرچه در زمانهاى سابق و دوران گذشته اين كتاب نفيس متعدد طبع شده و انتشار يافته است و قديميترين نسخه كه به دست رسيده نسخه چاپ سال 1271 قمرى است كه ده سال قبل از وفات شيخ اعظم انصارى ـقدس سره كه در سال 1281 هجرت دار فانى را وداع فرموده طبع شده و با خط نسخ به خط محمد نعيم طالقانى است و بعد از آن نيز مكرر در طهران و تبريز مستقلا و به ضميمه بعضى كتب ديگر به طبع رسيده است ولى باز تا اندازه اى ناياب بود و لذا اين كتاب را در چندى قبل به كاتبى داده بودم كه براى مطبعه حاضر نمايد كه با چاپ حروفى به طبع رسانيده شود ولى هنوز شروع به چاپ آن نشده بود و در آرزوى بانى خيرى كه متكفل نفقه چاپ آن باشد بودم. چند روز قبل سيد جليل نبيل جناب آقاى مير على اصغر امير فاطمى ـدام اقباله به بنده منزل، تشريف آورده و اظهار فرمود كه بر حسب وصيت مرحومه مبروره حاجيه مولود خانم نصيرزاده ـطاب ثراها در نظر دارند كتاب دينى چاپ و منتشر شود. اينجانب اين كتاب شريف را كه اساس دين و در اصول آن است به معظم له پيشنهاد كردم و مورد قبول ايشان واقع شد و لذا از مال الوصيه مرحومه مغفوره نامبرده شروع به طبع اين كتاب مى شود كه به وصيت آن مرحومه عمل شده و ثواب اين خدمت دينى عائد صفحات اعمال آن مرحومه مبروره شده و در حق وى جارى گردد و چون وصيت كرده كه كتاب بعد از طبع تمامى نسخ آن در كتابخانه مدرسه طالبيه تبريز گذاشته شود و از آنجا براى برادران دينى پخش گردد به اين وصيت آن مرحومه نيز عمل ورديد.
شهید آیت الله محمد على قاضى طباطبائى
پى نوشتها:

1) او غير از علامه جليل ملا محمد زمان تبريزى ساكن اصفهان و از علماى مشهور دوران خود بوده و تقريبا هم عصر ميباشند و ملامحمد زمان تبريزى از شاگردان علامه مجلسى و آقا حسين خوانسارى و شيخ جعفر قاضى است رجوع شود به «روضات الجنات».
2) درباره اوصاف اين بزرگان و اكابر دين از آوردن كلمات: (حجةالاسلام) يا با اضافه كلمه : (و المسلمين) يا (آية الله) يا با اضافه كلمه (العظمى) خوددارى شد، چون در عصر حاضر ما اين كلمات معانى خود را از دست داده و حفظ مراتب از ميان رفته و به قدرى آن كلمات مبتذل گرديده كه درباره هر نااهلى كه قابل توصيف با آن اوصاف قطعا نيست در افواه و روزنامه ها و مجلات و بلكه در تأليفات و نامه ها و كتابها استعمال و با آن كلمات آنها را ميستايند كه جزء تشريفات شده نه اينكه معانى حقيقى داشته باشد و به قول ادباى معاصر عرب از «الفاظ فارغه» گرديده است و به اندازه اى مبتذل گشته كه استعمال آن كلمات در وصف آن اكابر يك نوع تنقيص به نظر ميرسيد و به اين جهت خوددارى شد و الا مصداق حقيقى معانى آن اوصاف آن بزرگان دين هستند.
3) لؤلؤمرجان، ص 182 ، طبع سال 1319 ط تهران.
4) فوائد الرضويه، ج 2، ص 674 ، ط. تهران.
5) خيال نشود كه شايد مراد از ملامهدى تبريزى عبارت از علامه فقيه متبحر حاج ميرزا مهدى قارى تبريزى(ره) است زيرا آن مرحوم از تلامذه شيخ الفقهاء شيخ محمد حسن صاحب جواهرالكلام و شيخ اعظم انصارى (ره) است و در سال 1297 قمرى از دنيا رحلت فرموده و در وادى السلام در نجف اشرف مدفون است و در تبريز در بازار مسجد بزرگى به نام آن بزرگوار (مسجد قارى) مشهور است.
6) شهداء الفضيلة، ص 275 ط نجف، 1355 هجرى.
7) حاج ميرزامهدى قاضى طباطبائى(قده) از ميرزا مهدى شهرستانى اجازه روايتى دارد كه تاريخش به سال 1198 هجرت است و آن اجازه را علامه آقاى امينى(ره) در كتاب «شهداء الفضيلة» از اول تا آخر نقل كرده رجوع به صفحات 278 ـ 281 ط نجف شود و محدث قمى(ره) در «الكنى والالقاب» به آن اجازه اشاره و از آن جملاتى نقل كرده، ج 3، ص 165 ط صيدا و استادنا البحاثه الاكبر قدس سره در «الذريعه»، ج 1، ص 253 ط نجف از آن اجازه اسم برده است.
8) الذريعة، ج 2، ص 464 و ص 465 ط نجف.


منبع : پایگاه حوزه
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

باید آهی ...از سید اکبر میر جعفری
امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی ؟ از خلیل عمرانی
اشک امان نمی‌دهد گریه بغض سنگ را از کاظم رستمی
سنگین تـــــر از همیشه غمــی روی سینه ام ازسید ...
حضرت علی اکبر(ع) از مدینه تا کربلا
عاشورا از نگاه قرآن، سوره ی مبارکه الفرقان : آيه 20
تحريفات معنوى حادثه كربلا
حریت و آزادگی در مکتب حسینی
جایگاه صبر و شکیبایی در روایات اسلامی
خطبه حضرت زهرا (س) به نقل از سيد ابن طاووس‏

بیشترین بازدید این مجموعه

خلافت مروان حمار آخرین خلیفه ستمکار اموی
غفلت‏
وجود نازنین حضرت رقیه (س)
سابقه درمانی روزه
قرآن و قلب منفى‏
استفاده بهتر از دنیا از منظر امام صادق علیه ...
امام باقر علیه السلام پایه گذار رستاخیز علمی
سیرى در سیره امام صادق علیه السلام
آخر الزمان در فرهنگ مهدویت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^